أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث دیروز دربارۀ مورد پنجم از مبطلات نماز بود و آن هم حرف زدن عمدی در نماز است. اگر کسی عمداً سخنی در نماز بگوید، نمازش باطل است. در این باره مرحوم سید فرمودند فرقی نیست که در این حرف زدن، مهمل باشد یا مستعمل. اگر چیز بی معنایی را عمداً در نماز بگوید، نماز باطل است. گفتم مشهور در میان اصحاب نیز همین را فرمودند. یعنی عبارت مرحوم سید مشهور در میان قدما و متأخرین و من جمله صاحب جواهر است. و من در این باره ایراد داشتم و گفتم تلفّظ غیر از تکلم است و اگر کسی تکلم در نماز کند، مشهور میگوید این نماز باطل است، چه مهمل باشد و چه مستعمل. و من گفتم دلیلی بر مهمل نداریم. دیروز دو سه تا روایت خواندم و همۀ این روایات ظهور داشت در کلام. یعنی چیزی که دارای معنا باشد. نداشتیم روایتی که بگوید تلفّظ نماز را باطل میکند یا کلام نماز را باطل میکند و به مهمل، کلام نمیگویند. اگر هم شک کردیم که آیا کلام است یا نه، یا آیا نماز باطل است یا نه، گفتم که حدیث رفع میگوید که این نماز باطل نیست.
یکی از فضلا نوشته بود که فرقی نیست بین کلام مهمل و مستعمل؛ برای اینکه کلام اطلاق دارد و هم مهمل را میگیرد و هم مستعمل را. گفته بود و اما اگر آه و ناله باشد، تخصصاً از حرف بیرون است و نماز را باطل نمیکند. معلوم است که فرمایش این آقا درست نیست برای اینکه اگر بگوییم آه و ناله طوری نیست، معنایش اینست که مهمل طوری نیست و مستعمل اشکال دارد. تخصص ایشان هم درست است، برای اینکه مهمل از باب لفظ است و نه از باب کلام، و هرچه از باب لفظ باشد، دلیلی بر فساد نداریم و لاأقل شک میکنیم و تمسک عام در شبهۀ مصداقیه که جایز نیست. نمیدانیم مهمل کلام است یا نه و اگر در نماز واقع شد، نماز را باطل میکند یا نه؛ نظیر اینست که اکرم العلما نمیداند زید عالم است یا نه و تمسک کند به اکرم العلما و بگوید زید عالم است. به این میگویند تمسک عام در شبهۀ مصداقیه و مانحن فیه نیز همین است. نمیدانیم آیا مهمل، کلام است یا نه، حال تمسک کنیم و بگوییم هر کلامی نماز را باطل میکند، پس این هم نماز را باطل میکند. مثل همان اکرم العلماست که تمسک کنیم و بگوییم زید مشکوک، عالم است.
و اما دیروز میگفتم که شهرت هست. روی این فرمایش مرحوم سید شهرت هست، هم از قدماء و هم از متأخرین؛ و گفتند که تلفّظ چه مهمل و چه مستعمل، کلام چه مهمل و چه مستعمل، اگر عمداً باشد نماز باطل است. و دیروز گفتم اگر شما شهرت را حجت بدانید، شهرت روایی و شهرت فتوایی؛ مشهور گفته است که کلام چه معنادار و چه بی معنا باشد نماز را باطل میکند؛ و اما اگر از شهرت نترسیدید، قاعده اقتضاء میکند که تلفظ نماز را باطل نمیکند و «ان تکلّمت» در روایات یعنی حرف بزنند. سهواً طوری نیست و اما اگر عمداً باشد نماز باطل است.
دیروز گفتم دائر مدار فتوای شماست. دلیل نداریم و آنچه هست، همین است که آیا مهمل کلام است یا نه. اگر گفتید مهمل، تلفظ است و کلام نیست و آه و ناله نماز را باطل نمیکند و اگر چیزی نظیر آه و ناله شد، نماز را باطل نمیکند.
مرحوم سید در اینجا هفت هشت فرع دارند که تکرار و تفهیم و تفهم همین مسئله است، اما بعد از آن هفت هشت مسئله دارند که مسائل گرچه تکرار است و سابقاً همۀ مسائل را گفتیم، اما مسائل مفیدی است، لذا این مسائل را متعرض میشویم.
مسئله 8:
لا فرق فی البطلان بالتکلم بین أن یکون هناک مخاطب أم لا، وکذا لا فرق بین أن یکون مضطرا فی التکلم أو مختارا، نعم التکلم سهوا لیس مبطلا ولو کان بتخیل الفراغ من الصلاة.
کلام بیجا نماز را باطل میکند، خواه مخاطب داشته باشد یا مخاطب نداشته باشد. مثلا یک دفعه مخاطب دارد و به مخاطب میگوید برو یا بیا. در اینجا نماز باطل است. یک دفعه هم مخاطب ندارد و مثلاً آه میکشد و میگوید چه روزگار سختی. در اینجا نیز نماز باطل است. بنابراین فرقی نیست که با کسی حرف بزند یا با خودش. در هر صورت نماز باطل است؛ برای اینکه روایاتی خواندیم و روایت میگفت: «إن تکلّمت عمداً فصلاتهُ فاسدٌ».
وکذا لا فرق بین أن یکون مضطرا فی التکلم أو مختارا
مثل اینکه درد از او زور گفته و میگوید آه از سرم، در اینجا کسی نیست و با خودش حرف میزند. اگر کسی هم باشد و به او بگوید آه از سرم. در هر دو صورت نماز را باطل میکند. همچنین گاهی مضطر میشود و میفرمایند باز هم نماز را باطل میکند. یعنی مثلاً درد زور میآورد به اندازهای که از خود بیخود میشود ومیگوید «آه از دلم». و اما اگر سهواً باشد طوری نیست. نمیداند در نماز است یا نه و میگوید آه دلم و ناگهان متوجه میشود در نماز است. در صورت سهو طوری نیست.
قاعده اقتضاء میکند که فرقی بین مضطر و ناسی نباشد. برای اینکه قاعدۀ رفع «رفع ما اضطروا الیه» را میگیرد و «رفع نسیان» و «رفع مالایعلمون» را هم میگیرد. اما مرحوم سید میفرمایند اگر ناسی باشد نماز باطل نیست، و اما اگر مضطر باشد، باز هم نماز باطل است؛ برای اینکه مضطر به این نیست که در نماز بگوید آه دلم یا آه سرم. بلکه مضطر است در گفتن آه سرم یا آه دلم و این غیر اینست که مضطر در نماز باشد؛ لذا «رفع ما اضطروا الیه» در اینجا نمیآید و اگر گفت آه دلم، اگر سهواً گفت، چه در نماز و چه در غیرنماز طوری نیست و اما اگر مضطراً بگوید آه دلم و در نماز باشد نماز باطل است. در روایات هم داریم و این هم باز مشهور در میان اصحاب است و اصحاب فرق گذاشتند بین اضطرار و سهو. فرقش هم اینست که گفتند «رفع ما اضطروا الیه» یعنی اگر کسی در نماز چیزی از نماز اضطرار پیدا کند، مثل اینکه مضطر شد که رکوع نکند یا مضطر شد که سجده را درست به جا نیاورد، در اینجا رفع اضطروا الیه میگیرد و اما اگر مضطر در نماز شد برای چیز دیگری، گفتند رفع ما اضطروا الیه نمیآید برای اینکه این اضطرار در نماز نبوده است. مرحوم سید هم در اینجا میفرمایند: «وکذا لا فرق بین أن یکون مضطرا فی التکلم أو مختارا، نعم التکلم سهوا لا بأس به».
مسئله 9:
لا بأس بالذکر والدعاء فی جمیع أحوال الصلاة بغیر المحرم، وکذا بقراءة القرآن غیر ما یوجب السجود، وأما الدعاء المحرم کالدعاء على مؤمن ظلما فلا یجوز بل هو مبطل للصلاة وإن کان جاهلا بحرمته، نعم لا یبطل مع الجهل بالموضوع کما إذا اعتقده کافرا فدعا علیه فبان أنه مسلم.
اگر یادتان باشد سابقاً این مسئله را گفتیم و اینکه اگر کسی به حرام در نماز نفرین کند، نمازش باطل است. مثل اینکه به مؤمنی بگوید خدایا به او مرگ بده. از دست او عصبانی شده و او تقصیر ندارد و این ظلم میکند در نفرین کردن. اگر یادتان باشد سابقاً یک جملۀ کلی فرمودند که در نماز ذکر گفتن و قرآن خواندن و دعا کردن اشکال ندارد. ما هم گفتیم اگر محو صورت نماز نشود، اشکال ندارد، لذا گفتیم اگر دعای کمیل را در سوره یا در قنوت بخواند، چون محو صورت نماز میشود، نماز باطل است، ولو اینکه بهترین دعاهاست. اما قاعدۀ کلی اینست که «کلّ ما یکون دعاءاً أو قرآناً أو ذکراً لا بأس به».
آنجا هم گفتند به شرط اینکه حرام نباشد و ما گفتیم اگر حرام شد، نهی در عبادت است و نهی در عبادت موجب فساد است.
مسئله 10:
لا بأس بالذکر والدعاء بغیر العربی أیضا وإن کان الأحوط العربیة.
این را هم سابقاً بحث کردیم و گفتیم که مرحوم سیّد و محشین بر عروه میگویند که در قنوت اگر کسی فارسی دعا کند که خدایا قرضم را ادا کن، خدایا گرفتاریها را رفع کن، طوری نیست. در اینجا نیز همین را میفرمایند که مانعی ندارد در نماز، انسان عربی حرف بزند یا فارسی. چه عربی و چه فارسی باشد، نماز را باطل میکند، مگر اینکه دعا باشد.
اگر یادتان باشد، سابقاً این را قبول نکردیم و گفتیم که از اول نماز تا آخر نماز باید عربی باشد و فارسی در نماز عرفاً کلام آدمی است و کلام آدمی نماز را باطل میکند. اما مرحوم سیّد آنجا و اینجا میفرمایند «لابأس بالذکر و الدعاء بغیر العربی».
مسئله 11:
یعتبر فی القرآن قصد القرآنیة، فلو قرأ ما هو مشترک بین القرآن وغیره لا بقصد القرآنیة ولم یکن دعاءاً أیضا أبطل، بل الایة المختصة بالقرآن أیضا إذا قصد بها غیر القرآن أبطلت، وکذا لو لم یعلم أنها قرآن.
در وقتی که میخواهد قرآن در نماز بخواند باید قصد قرآنیت داشته باشد. اما اگر قصد قرآن نکند، نماز باطل است.
اگر یادتان باشد، ما قبلاً میگفتیم قصد قرآنیت نه، بلکه باید قصد قرائت در نماز باشد. و اگر قصد قرآنیت بکند و نه قصد صلاة، قرائت نیامده ولو آنکه حمد و سوره آمده، باید نماز بخواند اما نماز نیامده است و میگفتیم از اول نماز تا آخر نماز تعبّد صرف است. به ما گفتند اول نماز بگو الله اکبر و بعد حمد و سوره بخوان و بعد به رکوع برو و ذکر بگو و تا آخر که بگو السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. و همۀ اینها باید قصد صلاة باشد و اما اگر قصد صلاة نباشد، ولو حمد و سوره باشد، نماز نیامده، بنابراین نماز اشکال دارد. بالاخره اگر کسی حمد و سوره بخواند به عنوان اینکه به دیگری بگوید من حمد و سوره میخوانم و شما ببین که حمد و سورۀ من درست هست یا نه. در اینجا حمد و سوره را میخواند برای اینکه ببیند درست هست یا نه. یک دفعه حمد و سوره میخواند برای اینکه قرآن است و یک دفعه حمد و سوره میخواند برای اینکه خدا گفته در نماز باید حمد و سوره بخوانی. نماز باید این سومی باشد و اگر اولی و دومی شد، نماز باطل است. لذا این فرمایش مرحوم سیّد که میفرماید: « یعتبر فی القرآن قصد القرآنیة، فلو قرأ ما هو مشترک بین القرآن وغیره لا بقصد القرآنیة ولم یکن دعاءاً أیضا أبطل، بل الایة المختصة بالقرآن أیضا إذا قصد بها غیر القرآن أبطلت، وکذا لو لم یعلم أنها قرآن»، باید بگویند «یعتبر فی القرآن بقصد الصلاتیه، و إن لم یقصد أبطل الصلاة». اما اگر کسی به عنوان قرآنیت، بخواند، نماز نیامده یعنی قرائت نیامده و نماز باطل است.
مسئله 12:
اذا أتى بالذکر بقصد تنبیه الغیر والدلالة على أمر من الامور، فإن قصد به الذکر وقصد التنبیه برفع الصوت مثلا فلا إشکال بالصحة، وإن قصد به التنبیه من دون قصد الذکر أصلا بأن استعمله فی التنبیه والدلالة فلا إشکال فی کونه مبطلاً، وکذا إن قصد الامرین معا على أن یکون له مدلولان واستعمله فیهما، وأما إذا قصد الذکر وکان داعیه على الإتیان بالذکر تنبیه الغیر فالأقوى الصحة.
به عنوان مثال بچه میرود و این میبیند الان بچه در چاه میافتد و برای اینکه مادرش متوجه شود میگوید الله اکبر. ایشان میفرمایند طوری نیست. ما گفتیم فیه اشکالٌ؛ برای اینکه این «الله اکبر» مثل اینست که بگوید بچه را بگیر. این الله اکبر ذکر نیست و الله اکبر در نماز هم نیست، بلکه برای اینست که مادر متوجه شود و بچه را بگیرد و یا بچه بترسد و کنار برود و این نماز را باطل میکند. اما مرحوم سید میفرمایند اگر به عنوان ذکر باشد، طوری نیست. اما اگر قصد قرآن نباشد بلکه قصد این باشد که بچه را بگیرد، نماز باطل است. ما میگوییم در هر دو صورت نماز باطل است، برای اینکه ذکر در اینجا کلام آدمی است و کلام آدمی نماز را باطل میکند.
وأما إذا قصد الذکر وکان داعیه على الإتیان بالذکر تنبیه الغیر فالأقوى الصحة.
در وقتی که میخواهد به رکوع رود، میگوید الله اکبر برای اینکه به رکوع رود. اما یک داعی دیگر هم دارد که مادر یا خانمش را متنبه کند که بچه الان میافتد.
میفرمایند این هم طوری نیست و داعی بر داعی است و چون قصد الله اکبر رکوع کرده است، اشکال ندارد. اگر این داعی بر داعی را بپسندید که سابقاً دربارهاش صحبت کردیم، قضیۀ داعی بر داعی در نماز زیاد میآید و اختلاف هم هست و مرحوم سید در اینجا میفرمایند طوری نیست. بنابراین دائرمدار قصدش است و اگر بگوید الله اکبر برای اینکه بچه را بگیرد، نماز باطل است و اما اگر برای خدا بگوید الله اکبر و اما داعی دیگری هم داشته باشد، طوری نیست. مثل اینکه شخصی نماز استیجاری میخواند و نماز را برای خدا میخواند و داعی او اینست که پول بگیرد و داعی بر داعی طوری نیست، در اینجا هم داعی بر داعی اشکال ندارد.
و صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد