أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَ الصَّلاة وَ السَّلامُ عَلی خَيرِ خَلقِهِ اشْرَفِ بَرِيَّتِهِ ابِيالْقاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَ عَلی آلِهِ الطَّيّبينَ الطّاهِرينَ وَ عَلي جَميعِ الأَنبِيآءِ وَ المُرسَلينَ سِيَّما بَقِيَّةِ اللهِ فِی الأَرَضينَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلی أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ.
شهادت مولی امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» را به همۀ شما تسلیت میگویم، و از طرف همۀ شما این مصیبت بزرگ را به ساحت مقدس حضرت ولی عصر«ارواحنافداه» تسلیت میگویم، و از طرف همۀ شما از حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» میخواهم نظر لطفی به جلسه بفرمایند و صاحب عزا شوند و با لطف حضرت زهرا از جلسه بیرون رویم.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، شصت و سه سال عمر کردند. ده سال قبل از بعثت، و زیر نظر پیغمبر اکرم در خلوت یا جلوت و مخصوصاً در غار حرا، استکمال پیدا کردند؛ و رسیدند به آنجا که هرچه پیغمبر میدید او هم میدید و هرچه پیغمبر میشنید، او هم میشنید و پیغمبر میفرمودند:
«إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى»
پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مبعوث به رسالت شدند، سیزده سال در مکه بودند که برای پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» خیلی مشکل بود. به اندازهای مشکل بود که سورۀ انشراح در مدینه نازل شده، بعد از هشتاد و چهار جنگ که روی دست پیغمبر گذاشتند، این سوره نازل شده؛ اما این مصیبتهای کمرشکن مکه را پروردگار عالم گوشزد میکند:
«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ ، أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنٰا عَنْكَ وِزْرَكَ * اَلَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ»
یا رسول الله! آیا مصیبتهای کمرشکن مکه را از گُردۀ تو برنداشتیم؟ آری برداشتیم. یعنی آن سیزده سال مکه از آن ده سال در مدینه و از آن هشتاد و چهار جنگی که برای پیغمبر اکرم جلو آوردند، مشکلتر بود.
همه میگویند آنکه توانست به پیغمبر کمک کند و این مصیبتهای کمرشکن مکه را تحمل کند، سه نفر بودند. یکی حضرت ابیطالب در خفا، دیگری حضرت خدیجه با اموالش که هرچه داشت، داد و دو سه روز قبل گفتم حتی وقتی میخواست از دنیا برود یک کفن هم نداشت و به حضرت زهرا وصیت کرد که به پیغمبر بگو عبایت را کفن من کن. بالاخره هرچه داشت، داد و بالاخره آن سه سال شعب ابوطالب را خوب اداره کرد. دیگری هم مولی امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بود. آن وقت که تحریم اقتصادی کرده بودند، حضرت علی کمک میکرد و محافظ اسلام و مسلمانها بود. آن وقتی که بنا گذاشته بودند مسلمانها را زجر دهند، زجرها و شکنجههای عجیب میدادند، یار و یاور امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» بود. و بالاخره در آن سیزده سال، مخصوصاً مولی امیرالمؤمنین و مخصوصاً در سه سال شعب ابی طالب، یار و یاور اسلام عزیز و پیغمبر، حضرت علی«سلاماللهعلیه» بود.
پیغمبر نتوانستند در مکه بمانند و به مدینه آمدند. اما دشمن دست از کارش برنداشت و بالاخره استکبار تصمیم گرفت که براندازی کند و اسلام را به طور کلی نابود کند و پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را شهید و مسلمانها را نابود کند، و هشتاد و چهار جنگ در آن ده سال مدینه برای پیغمبر اکرم جلو آوردند.
یکی از این جنگها مربوط به پیغمبر نیست، بلکه همه هجوم میآوردند و پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دفاع میکردند.
چیزی که باید مخصوصاً جوانها توجه داشته باشند و قدر اسلام عزیز را بدانند یعنی عمل به اسلام کنند؛ اینست که در این هشتاد و چهار جنگ مسلمانها اصلاً امکانات نداشتند. حتی جرجی زیدان که نصرانی است کتابی به نام تمدن اسلام نوشته که چند جلد است و میگوید در بعضی از این جنگها، مسلمانها اسب و شتر هم نداشتند که سوار شوند و حتی کفش هم نداشتند و پابرهنه در بیابانهای ریگزار میرفتند. همه پاهایشان زخم شد و اسم جنگ، ذات الرقاع گذاشته شد. مسلمانها در این جنگ کهنه به پا بستند. جرجی زیدان مینویسد از نظر نبود امکانات به اندازهای بود که یک دانه خرما بود که آبش را یک نظامی و سفلش را یک نظامی دیگر میخوردند برای اینکه نمیرند. اما پیروزی برای مسلمانها بود. یک جا نداریم در این هشتاد و چهار جنگ که مسلمانها شکست خورده باشند. بله در دو سه تا جنگ پروردگار عالم یک گوشمالی به آنها داد. بدی کردند و پروردگار عالم هم گوشمالی حسابی به آنها داد. یکی در جنگ احد و یکی هم در جنگ حنین بود. اما علی کل حال این مسلمانها با نبود امکانات و دشمن با بودن امکانات، مثلاً مسلمانها سیصد نفر و آنها هزار نفر بودند، اما پیروزی برای مسلمانها بود.
جوانها! این اسلام عزیز که از نسلی به نسل دیگر به ما رسیده است، اینطورها رسیده است، پس باید قدر این اسلام را با عملمان بدانیم.
بالاخره آن ده سال، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» رئیس هر جنگ و همه کارۀ مسلمانها بود. پیغمبر اکرم ایشان را رسماً در همه کار دخالت میداد. همینطور که روز اول فرمود وصی و خلیفۀ من است، جداً در زمان پیغمبر اکرم، همۀ سنیها هم مینویسند که همه کاره امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» بود. اما در آن ده سال دل امیرالمؤمنین به این پیروزیها خوش بود. بالاخره در آخر کار هم آیه آمد:
«إِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اَللّٰهِ وَ اَلْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ اَلنّٰاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اَللّٰهِ أَفْوٰاجاً»
این سی و سه سال عمر امیرالمؤمنین سخت بود، اما عالی بود. مشکل بود، اما مشکلی که نتیجهدار بود و توانست «إِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اَللّٰهِ وَ اَلْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ اَلنّٰاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اَللّٰهِ أَفْوٰاجاً» را نازل کند. اینها افتخار برای ما شیعیان است که این امام و این وصی رسول الله را داریم. فقط این نیست که سیصد آیه در قرآن راجع به امیرالمؤمنین است، بلکه اگر برویم در عمل، میبینیم که تشیع وابسته به امیرالمؤمنین است.
آیۀ «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» در غدیرخم دو ماه قبل از شهادت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل شد. یعنی از آن موقع تا حالا دین ناقص بود و الان کامل شد. از آن موقع تا حال، دین مرضی خدا نبود و الان مرضیّ خدا شد که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» هم منصوب به خلافت شد.
و اما پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» از دنیا رفتند و کمر مولا امیرالمؤمنین را شکستند. بنا اینطور بود که از طرف خدا و از طرف پیغمبر اکرم و از طرف خود امیرالمؤمنین با آن درایتها و علمها و امامتها، که اگر مردم جلو آمدند و به «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» عمل نکردند، مردم را به خودشان واگذارند و اختلاف نباشد. تاریخ نویسان و مخصوصا نصرانیها صحبت کردند که اینها میخواستند بعد از پیغمبر اکرم با اختلاف و جنگ و جهاد، اسلام عزیز را نابود کنند.
راوی میگوید من رفتم پیش معاویه و دیدم که غمناک است. گفتم معاویه! تو را غمناک میبینم. تو که هرکاری که میخواستی کردی. میگوید در ضمن که من حرف میزدم، ناگهان مؤذن گفت «أشهد أنّ محمّداً رسول الله». معاویه گفت میدانی چرا غمناک هستم؛ برای اینکه این اذان در مؤذنههاست. من وقتی راحت و خوشحال میشوم که بتوانم این اذان را از مؤذنهها بیرون کشم. من وقتی راحت میشوم که بتوانم با یک براندازی، اسلام عزیز را نابود کنم.[5] اسلام را برگردانم به سلطنت رومیها و من هم شاه شوم و یکی هم وزیر شود و اسمی از اسلام عزیز نباشد. لذا پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» گفتند یا علی! اگر حق را ادا کردند و اگر به سیصد آیه عمل کردند و اگر به غدیرخم عمل کردند، اسلام رونق پیدا میکند و جهانگیر میشود؛ وگرنه مردم را به حال خودشان بگذار و مواظب باش که اختلاف نیفتد.
بالاخره امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» بیست و پنج سال این حالت را داشت. در نهجالبلاغه میفرماید:
«فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»
من صبر کردم اما مثل این بود که یک استخوان در گلو و یک خار در چشم داشتم.
قضایایی که جلو میآمد برای امیرالمؤمنین خیلی سخت بود اما بالاخره وحدت را حفظ کردند و اسلام را در این بیست و پنج سال حفظ کردند.
سنی و شیعه و نصرانی میگویند و آن کسانی هم که دین ندارند و دربارۀ اسلام تاریخ نوشتند، میگویند آن بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» مواظبت کاملی از اسلام عزیز داشت. اول کاری که امیرالمؤمنین کردند، یک قرآن تفسیری و ولایی نوشتند. یعنی وقتی دیدند ولایت را کنار زدند، ایشان دو سه روزه یک قرآن ولایی نوشتند. قرآن را در مسجد بردند و در پیش همه گفتند حال که ولایت را کنار زدید، این قرآن ولایت است و اگر به این قرآن عمل کنید، رستگار میشوید. اما آنها با کمال قباحت گفتند: «حسبُنا کتاب الله»؛ ما در میانمان قرآن داریم و ده شانزده تا قرآن نوشته شده و آن قرآن برای ما بس است و احتیاج به قرآن تو نداریم. لذا امیرالمؤمنین میخواست از اول قرآن ولایی را به کار بیندازد، اما نشد و بالاخره صبر و استقامت کردند و البته مردم هم خیلی کوتاهی کردند.
تاریخنویسان یک جمله مینویسند که اگر ما شیعیان برای آن خون گریه کنیم، جا دارد. میگویند حضرت زهرا به امیرالمؤمنین میگفت یا علی! من شنیدهام به شما سلام نمیکنند. امیرالمؤمنین فرمودند زهرا جان! سلام هم که میکنم جوابم را نمیدهند.
این بیست و پنج سال خیلی سخت و مشکل بود اما بالاخره مسلّم از نظر تاریخ، علی«سلاماللهعلیه» اسلام را حفظ کرد و نگذاشت این وحدت شکسته شود. آنچه ابیسفیانها و معاویهها و دشمن میخواست با آن هشتاد و چهار جنگ بکند، اما نتوانست و بارها میگفتند که صبر میکنیم پیغمبر بمیرد و وقتی پیغمبر مرد، ما براندازی میکنیم اما آیۀ شریفه فرمود نمیشود. بالاخره امیرالمؤمنین نگذاشت و اسلام را حفظ کرد و توانست با «فَصَبَرتُ، و فِی العَینِ قَذىً، و فِی الحَلقِ شَجاً» اسلام عزیز را به بعد از بیست و پنج سال برساند. و مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» وحدتی بین مسلمانها ایجاد کرد و سببش هم این بود که حجت تمام شده بود و پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» حجت را تمام کرده بود. حال اگر هیچ نداشتیم به جز مولود کعبه و هیچ نداشتیم به جز غدیرخم و اگر هیچ نداشتیم جز سیصد آیه در مقابل علی، بس بود که پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و خدا کار را تمام کرده باشند و مردم باید حرف قرآن و خدا و پیغمبر را میشنیدند. اما نشنیدند و این ذلت را کشیدند. لذا آن بیست و پنج سال برای امیرالمؤمنین خیلی مشکل بود؛ اما بگویم که امیرالمؤمنین خیلی کار کرد و اگر امیرالمؤمنین در آن بیست و پنج سال نبود، حتماً براندازی کرده بودند. این براندازی هم قبل از شهادت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بود؛ یعنی در زمان پیغمبر جلسه میگرفتند و توطئه میکردند. یعنی بعد از آن هشتاد و چهار جنگ تسلیم شدند اما در مجالس مینشستند و میگفتند پیغمبر اکرم میمیرد و وقتی مرد، ما براندازی میکنیم. یعنی اختلاف در میان مسلمانها میاندازیم و وقتی مسلمانها به جان هم افتادند، کار درست میشود.
بالاخره امیرالمؤمنین در آن بیست و پنج سال خیلی کار کرد. این کارهای امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» و این کارها از ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» موجب شد که اسلام دو ثلث جهان را بگیرد، و در اواخر بنی العباس تقریباً دو ثلث جهان مسلمان بودند. نه تنها ایران، بلکه عراق و شام و مصر و اندلس و اسپانیای فعلی و ترکیه و قسمتهایی از روم فعلی؛ همه مسلمان بودند. حال چرا چنین باقی نماند؟! وای به اختلاف! وای به ندانستنن مسلمانها و موذیگری دشمن!
دشمن در میان مسلمانها اختلاف انداخت.
«قُلْ هُوَ اَلْقٰادِرُ عَلىٰ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذٰاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ اُنْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ اَلْآيٰاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ»
ای مسلمان! مواظب باش و مسلمانی جدی باش و الاّ بدتر از جنگ اتم، اختلاف است. اگر با جنگ اتم از زمین و آسمان آتش ببارد، یک مصیبت است و اما مصیبت بالاتر از این، اختلاف بین مسلمانهاست. لذا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در آن بیست و پنج سال خیلی کار کردند. بعد هم ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» هرکدام به نوبۀ خود اسلام را نگاه داشتند. اگر توانستند تبلیغ کردند، اگر توانستند حرف زدند و بالاخره اسلام را تقویت کردند و اگر نشد، مثل امام باقر و امام صادق«سلاماللهعلیهما»، اسلام عزیز را فرهنگدار کردند.
و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1]. نهج البلاغه، خطبه 192.
[2]. الشرح، 1 تا 3: «به نام خداوند رحمتگر مهربان؛ آيا براى تو سينهات را نگشادهايم؟ و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتيم؟ [بارى] كه [گويى] پشت تو را شكست.»
[3]. النصر، 1 و 2: «چون يارىِ خدا و پيروزى فرا رَسَد، و ببينى كه مردم دستهدسته در دين خدا درآيند.»
[4]. المائده، 3: «امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم.»
[5]. ر.ک: مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۵۴؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 129؛ كشف الغمّه، ج ۱، ص ۴۰۰.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 3.
[7]. الانعام، 65: «بگو: او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه به هم اندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى [ديگر] بچشاند.» بنگر، چگونه آيات [خود] را گوناگون بيان مىكنيم باشد كه آنان بفهمند.»