أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجیم
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلّیاللهعلیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
روایتی از امام حسین«سلاماللهعلیه» است که این روایت، روایت بالایی است. شخصی خدمت امام حسین«سلاماللهعلیه» نوشت: «عِظْنِي بِحَرْفَيْنِ»؛ آقا سرمشقی در زندگی به من بده. گفتار مفصل نباشد و کوتاه باشد و اگر بخواهیم در زبان فارسی بریزیم، آمده بود یک دستور یا سرمشقی از امام حسین«سلاماللهعلیه» بگیرد.
امام حسین«سلاماللهعلیه» هم سرمشقی در زندگی به او دادند و فرمودند:
«مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِيءِ مَا يَحْذَرُ»[1]
اگر کسی از راه گناه بخواهد مطلوب خودش را به دست بیاورد، دوان دوان به ضدّ مطلوب رفته است و از آنچه میترسیده به سرش آمده است. مثلاً میخواسته شهرت پیدا کند اما از راه گناه. اگر این شهرت را هم به دست بیاورد، ریشهدار و عاقبتبهخیر نیست. یا میخواسته تأمین آتیه کند برای اولادش، آنگاه برعکس میشود و فقر و نکبت برای اولادش تحصیل کرده است. میخواسته از راه گناه عاقبت بعخیر شود، اما عاقبت به شر میشود.
هرکه از راه گناه بخواهد به جایی برسد، حتماً نمیشود. نشدن آن هم به خاطر اینست که راه، بیراهه است و معلوم است اگر کسی بخواهد از بیراهه به مطلوب برسد، حتماً نمیشود. به تجربه هم اثبات شده که چنین است. ممکن است کسی از راه گناه، زرق و برقی در زندگیش پیدا شود. یعنی زرق و برقی به اینکه به مطلوب رسیده، اما این ریشهدار نیست و عاقبت بهخیر نیست، و علاوه بر اینکه او را جهنمی میکند، در دنیایش هم نمیتواند از راه گناه به مقصود و مطلوب برسد. «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِيءِ مَا يَحْذَرُ»؛ از آنچه امید دارد، حتماً امیدش ناامید میشود و از آنچه میترسیده، دوان دوان به سوی آن خواهد رفت.
من به تجربه برایم اثبات شده است و دیگران هم میگویند به تجربه برای ما اثبات شده است که از راه گناه، کسی نمیتواند به جایی برسد. اگر میخواهد آبرو کسب کند، طوری میشود که بخواهد یا نخواهد، بیآبرو میشود. اگر بخواهد مالدار شود، بالاخره بیمال میشود. بالاخره اگر بخواهد کسب منفعت کند، کسب ضرر کرده است و از آنچه میترسد به سرش خواهد آمد. این به تجربه هم اثبات شده است. انسان وقتی در تاریخ رود، میبیند به راستی چنین است. نمیشود کسی بیراهه برود و در راه مستقیم نباشد، اما به مطلوب برسد. کسی از راهی که شرعپسند و عقلاپسند نیست برود و به مقصود و مطلوب برسد. هرکه رفته است، به مقصود نرسیده است. حال تفاوتی هم ندارد که این گناه چه گناهی باشد. از باب مثال، این قضیۀ حضرت آدم است و قرآن همین سرمشق امام حسین«سلاماللهعلیه» را به ما گوشزد میکند. اینکه شیطان، حوا و حضرت آدم را گول زد و از راه غیرمتعارف رفتند که مخلّد در این بهشت باشند و ناگهان ارادۀ حق آن باغ بهشتی را نابود کرد و حوا روی کوه مروه و حضرت آدم روی کوه صفا و جدا از هم در آن بیابان بیآب و علف بودند. حال چطور فریب داده شدند و حضرت آدم چطور فریب خورده، ما نمیتوانیم تفسیر کنیم اما میدانیم کاری کرده که به مقام شامخ حضرت آدم نمیخورده است و نتوانسته از امتحان خوب بیرون بیاید؛ «وَ عَصىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوىٰ».[2]
قرآن میگوید «فَغَوىٰ» به خاطر اینست که از راه غیرمتعارف بود. خیال میکردند همیشه در بهشت نیستند و میخواستند از راه غیرمتعارف همیشه در بهشت باشند؛ اما ««مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِيءِ مَا يَحْذَرُ»، از آنچه میترسیدند به سرشان آمد و دوان دوان به ضدّ مطلوب رفتند. البته میفهمیم که پروردگار عالم باغی برای اینها ایجاد کرده که هرچه میخواستند در این باغ بوده است و ظاهراً لطف خدا اقتضاء میکرده که اینها همیشه در این باغ باشند، اما به آنها گفته بودند از یک درخت نخورید. اما اینها چه شد که گول خوردند و از این درخت خوردند برای اینکه همیشه در باغ بمانند. اما شاید نصف روز طول نکشید که همۀ نعمتها مبدل به همۀ ذلتها شد. آمدن در این دنیا با زحمتها و مشقّتها.
از قرآن تا این اندازه میتوانیم استفاده کنیم که «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِيءِ مَا يَحْذَرُ». اما همۀ آیات حضرت آدم از متشابهات است و هیچ کس نمیتواند معنا کند. هرکسی وارد شده و معنا کرده، باز هم نتوانسته شبهات را حل کند. آنچه مربوط به بحث ماست، اینست که اینها میخواستند از راه غیرمتعارف به جایی برسند و در نعمت و رفاه باشند؛ اما چون راه غیرمتعارف بود، منجر به ذلت و بدبختی و منجر به «فَغَوىٰ» شد: «وَ عَصىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوىٰ».
این راجع به اینست که راه غیرمتعارف باشد. هرچه باشد اگر غیرمتعارف باشد، نمیشود چه رسد به اینکه گناه باشد.
عمر سعد، امام حسین«سلاماللهعلیه» را خوب میشناخت و به امامتش یقین داشت، اما به خاطر شهرت و ریاست، تصمیم گرفت امام حسین«سلاماللهعلیه» را بکشد. میگویند از اول شب تا صبح هم روی این فکر میکرد و بالاخره اول اذان صبح فکر شیطانی او رسید به اینجا که به کربلا میرویم و حسین«سلاماللهعلیه» را میکشیم و بعد توبه میکنیم. معمولاً «أَلْقَى اَلشَّيْطٰانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ»[3]، اگر دهان کسی باز باشد و قلب کسی برای شیطان باز باشد، تخیلها و توهمهای شیطان هم زیاد است و هرکسی به فراخور حالش.
بالاخره تصمیم گرفت از راه گناه به ریاست و پول برسد. به کربلا آمد و خیلی داغ عمل کرد. حتی بعضی چیزهایی که به او نگفته بودند، انجام داد. اما نمیدانست که رو به بدبختی میرود. قضیه کربلا تمام شد و میخواست به تهران بیاید و آنجا حکومت ری را بگیرد. به ابن زیاد گفت حکومت را بنویس به من بده و اجازه بده من بروم. ابنزیاد به او گفت من شنیدم تو در کربلا با امام حسین«سلاماللهعلیه» جلسات خصوصی داشتی. عمر گفت خواه داشته باشم یا نداشته باشم. تو میخواستی من امام حسین را بگیرم و بچههایش را اسیر کنم و من هم امام حسین«سلاماللهعلیه» و مردانشان را کشتم و بچههایشان را اسیر کردم و به شام رفتند و قضیه تمام شد. آنگاه جر و بحث شروع شد و همین جا بود که بیچاره شد. ابنزیاد گفت این حکومتنامه را بده و گرفت و پاره کرد و مقابلش انداخت. بنا کرد داد بزند و بگوید «خَسِرَ اَلدُّنْيٰا وَ اَلْآخِرَةَ ذٰلِكَ هُوَ اَلْخُسْرٰانُ اَلْمُبِينُ»[4]. کم کم دیوانه شد و در کوچه میآمد، بچهها سنگش میزدند و مردها سر به سر او میگذاشتند. در خانه هم زنش که خواهر مختار بود و با او بد بود و به او زخم زبان میزد و او را مسخره میکرد. لذا رختخوابش هم پهن بود و همیشه در رختخواب بود. همینطور بود تا آنکه مختار آمد و دل شیعه را خنک کرد. مختار انصافا خیلی کار کرد و دل شیعه را خنک کرد، اما این عمر سعد یک خار در چشمش بود و نمیدانست با او چه کند. برای اینکه به زور یک اماننامه برایش نوشته بودند که عمر سعد در امان است: «إلا أن تحدث حدثا».
بالاخره یک روز تصمیم گرفت او را نابود کند. دو تا از افسرهای رشیدش را فرستاد و گفت سر او را بیاورید. آمدند و دیدند در رختخواب خوابیده است. گفتند امیر تو را میخواهد. گفت من اماننامه دارم. گفتند اماننامه را بده و وقتی اماننامه را گرفتند دیدند در آن نوشته این در امان است «إلا أن تحدث حدثا». یکی از آنها گفت این دو معنا دارد. «إلا أن تحدث حدثا» یعنی تا وقتی وضو یا غسل باطل نشده باشد. معنای دیگر هم اینست که تا دسته گلی به آب نداده باشی. عمر گفت معنای اول که درست نیست و تا این را گفت، سرش را بریدند. بالاخره سر را در مقابل مختار آوردند. مختار هم اینها که امام حسین«سلاماللهعلیه» فرمودند، گفت. بالاخره سخن امام حسین«سلاماللهعلیه» که فرمودهاند: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِيءِ مَا يَحْذَرُ» محقق شد.
شما اگر در تاریخ بروید با این عینکی که امام حسین«سلاماللهعلیه» داده، خیلی از این نمونهها پیدا میکنید. شما اگر در زندگی مردم بروید، ولو از راه گناه هم نباشد بلکه از راه غیرمتعارف باشد، میبینیم که به راستی به اینجا میرسید که امام حسین«سلاماللهعلیه» گفته است: «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِيءِ مَا يَحْذَرُ».
تقاضا دارم این روایت شریف امام حسین را برای خودتان الگو درست کنید و در زندگیتان صفا و صداقت و صمیمیت باشد و غیر از این راه نیست. اگر بیراهه رفتید ولو با کلاه شرعی، این صفا و صداقت و صمیمیت نیست و حتماً زمین میخورید.
و صلّیالله علی محمّد وَ آل محمّد
[2]. طه، 121: و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت..»
[3]. حج، 52: «شيطان در تلاوتش القاى [شبهه] مىكرد.»
[4]. حج، 11: «دنیا و آخرت را از دست دادهاند، و این است همان زیان آشکار.»
[5]. بحار الانوار، ج 45، ص 377.