أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئلۀ دیروز دربارۀ یک امر مهمی بود و آن این بود که مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» فرمودند که اثبات وجوب نماز آیات، یکی به علم است؛ مثل اینکه خود ببیند. دوم، شهادت عدلین است. سوم، خبره است؛ یعنی کسانی که متخصص در این امورند. و اما راجع به خبره اشکال کردند و فرمودند که اثبات شدن وجوب به خبره، اشکال دارد.
اولاً چیزی را جا انداختند و آن خبر ثقه و یا لاأقل خبر واحد عدل است و مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» راجع به این خبر واحد، در عروه اشکال دارند و نتوانستند جازم شوند. بعضی اوقات فتوا میدهند که خبر عدل واحد حجّت است، بعضی اوقات فتوا میدهند خبر عدل واحد در موضوعات حجّت نیست. بعضی اوقات که این فراوان است، میفرماید «و فی عدل الواحد اشکالٌ». بعضی اوقات هم اصلاً نفیاً یا اثباتاً اسمی از آن نمیآورد و از آنجاها که اسمی از آن آورده نشده، اینجاست. میفرماید نماز آیات اثبات میشود به واسطۀ علم یا به واسطۀ عدلین و یا به واسطۀ خبره علی اشکالٍ. لاأقل اگر فرموده بودند «و فی خبر الواحد اشکالٌ» بهتر بود اما اصلاً اسمی از آن نمیآورد.
دیروز من عرض کردم این علمی که در فقه ماست آن علم مشهور نفسالامری نیست. آن علم در فقه ما گاهی استعمال دارد و الاّ هرکجا در فقه ما بگویند علم، از آن اراده میکنند اطمینان را؛ و اطمینان عرفاً به جای علم نفسالامری است. و همین مقدار که احتمال خلاف ندهد و مطلب دلنشین مسئله باشد، به آن اطمینان میگویند و در فقه ما آنچه حجت است، اطمینان است و در موضوعات و در احکام، علم نفسالامری لازم نیست و کم جایی داریم که در فقه بگویند علم و از آن اراده کنند حالت نفسانی را که در فلسفه دربارهاش صحبت میشود. لذا خود مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» هم در عروه هرکجا که علم میگوید، اراده میکند از آن اطمینان را و اطمینان است که در فقه حجت است؛ هم در موضوعات و هم در احکام.
و اما عدلین؛ در فقه کم پیدا میشود که عدلین بخواهیم. مثلاً باب قضاوت است که بعضی اوقات عدلین میخواهد و اما معمولاً فقه ما روی عدل واحد میگردد یا فقه ما روی خبر ثقه میگردد و نه عدلی که در کتاب عدالت راجع به آن صحبت شده است؛ نظیر امام جماعت، نظیر شاهد و امثال اینها.
در گفتار و کردار مردم، خبر ثقه را حجت میدانند؛ لذا همین چیزی که مرحوم سیّد الان اسمش را نیاوردند و در جاهای دیگر گاهی حجت میدانند و گاهی نه؛ این رسم در میان فقه ماست، بلکه فقه ما متوقف بر خبر ثقه است و کم پیدا میشود که عدل یا عدلین در مسئله بخواهیم؛ بنابراین به جای علم، باید بگوییم مثلاً ماه گرفتن اثبات میشود به خبر ثقه. عدل و شهادت عدلین نمیخواهد و خبر ثقه کفایت میکند. نه تنها در ماه گرفتن بلکه در همه چیز خبر ثقه عرفاً حجت است. یعنی معیشت مردم متشرعه میگردد روی خبر ثقه؛ لذا مانحن فیه، اگر ثقهای گفت ماه گرفتگی در شب هست، قولش حجت است و باید قضا بخواند. پس علم و شهادت عدلین نمیخواهد و خبر ثقه کفایت میکند. همان که در اصول روی خبر واحد بحث کردیم و همان که مشهور در میان مردم است و همان که معیشت مردم روی آن میگردد. پس علم و شهادت عدلین نمیخواهد و خبر ثقه کفایت میکند. لذا لاأقل اگر خبر ثقتین هم گفته شده بود، باز لازم نبود. برای اینکه خبر واحد در میان مردم حجت است و تعدّد لازم نیست مگر در موارد خاصی. چنانچه شیاع مفید للعلم مثل شیاع مفید للاطمینان، حجت است و اینجا نیامده است. اگر چند نفری که ثقه هم نیستند اما مورد اطمینان هستند که به آن شیاع مفید للعلم یعنی شیاع مفید للاطمینان میگویند؛ مثل مسئلۀ ما یعنی ماه گرفتن و خورشید گرفتن ثابت میشود؛ لذا؛ یک: ثقه. دو: شیاع مفید للعلم. سه: خبره. یعنی اگر تقویم ما و تقویم مورد اطمینانی بگوید که دیشب ماه گرفت، قولش حجت است برای اینکه عرف، خبره را حجت میداند؛ ولو اینکه این خبره گاهی خلاف هم درمیآید، اما عرف دست از خبره برنمیدارد مگر اینکه خلاف آن ثابت شود؛ لذا اینکه مرحوم سیّد میفرمایند به واسطۀ علم؛ ما میگوییم به واسطۀ اطمینان. اینکه میفرماید علم، ما میگوییم مراد از علم یعنی اطمینان. اینکه فرمودند خبر عدلین، ما میگوییم خبر ثقه کفایت میکند. اینکه فرمودند عدلین، میگوییم عدل واحد کفایت میکند و اینکه در خبره اشکال کردند، خلاف شهرت است، یعنی خلاف عرف مردم است، بلکه خلاف فقه ماست و خبره الاّ ما أخرجه الدلیل، حجّت است.
فتلخّص مما ذکرناه، باید بگوییم نماز آیات اثبات میشود یا به واسطۀ ثقه و یا به واسطۀ شیاع مفید للعلم و یا به واسطۀ خبره؛ و اینکه مشهور در میان محشین عروه الاّ شاذاً متابعت از مرحوم سیّد کردهاند، سزاوار نیست.
مسئله 19:
يختص وجوب الصلاة بمن في بلد الاية فلا يجب على غيره، نعم يقوى إلحاق المتصل بذلك المكان مما يعد معه كالمكان الواحد.
اینکه باید چیزی که نماز آیات را واجب میکند در یک جا باشد. در مثل ماه گرفتن و خورشید گرفتن، در همه جای دنیا یک جاست؛ اما در مثل زلزله، گاهی مثلاً در تهران زلزله هست اما در قم، زلزله نیست. یا در قم آن وحشتی که برای وجوب نماز آیات پیدا شده، هست اما در اصفهان نیست. یا در اصفهان پیدا شده اما در قم نیست و در قم نماز آیات واجب نیست. برای اینکه مکان واحد از نظر عرفی شرط است در وجوب نماز آیات غیر از کسوف و خسوف. البته در کسوف و خسوف نیز همین است برای اینکه مثل ماه اگر یک جا دیده شد و جای دیگر حتماً دیده نشد، همان اختلاف است که واجب است یا واجب نیست؛ و کسانی که میگویند واجب است، میگویند همه جا دیده میشود و کسانی که میگویند واجب نیست، آنها میگویند ممکن است یک جا دیده شود و یک جا دیده نشود و علی کل حالٍ مسئلۀ اختلافی را کنار بگذاریم و آنچه مسلّم اینجاست، اینست که باید مکان واحد باشد؛ مثل تهران و قم یا مثل قم و اصفهان. لذا اگر در قم زلزله بیاید و در اصفهان نیاید، برای قم واجب است اما برای اصفهان واجب نیست برای اینکه وحدت بلد نیست و قم غیر از اصفهان و اصفهان غیر از قم است؛ بنابراین مسئلۀ ما اینست که: «يختص وجوب الصلاة بمن في بلد الاية فلا يجب على غيره، نعم يقوى إلحاق المتصل بذلك المكان مما يعد معه كالمكان الواحد»؛ اگر عرف بگوید یک مکان است، مثلاً مثل اینجا و نجف آباد؛ و اما اگر عرف بگوید دو مکان است، مثل اینجا و تهران. در آن صورت اول واجب است و در این صورت دوم واجب نیست، برای اینکه وحدت بلد شرط در وجوب است و اگر شک کردیم، اصل اقتضاء میکند عدم وجوب را.
مسئله 20:
تجب هذه الصلاة على كل مكلف إلا الحائض والنفساء فيسقط عنهما أداؤها، والأحوط قضاؤها بعد الطهر والطهارة.
مسئله، مسئلۀ مُبتلابهی است و اختلاف در میان فقهاست. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» در عروه نتوانستند جازم شوند؛ لذا احتیاط واجب کردند. قاعده اقتضاء میکند عدم وجوب را. اگر بخواهیم احتیاط هم بکنیم، باید احتیاط مستحب کنیم؛ برای اینکه نمیدانیم آیا قضا به ذمّۀ ما آمد یا نه، پس اصل عدم وجوب است. اگر احتیاط مستحب کنیم، خوب است؛ مثل اینکه بعضی از محشین، احتیاط مستحب کردند.
مرحوم صاحب جواهر«رحمتاللهعلیه» فتوای به وجوب دادند. گفتند زن حائض یا زن نفساء در وقتی که حیض است و در وقتی که در حال نفسا است و یکی از علل نماز آیات پیدا شد، نماز آیات برایش واجب نیست؛ اما وقتی تمام شد، مثلاً دو سه روز بعد، واجب است که قضاء کند. دلیلی که صاحب جواهر«رحمتاللهعلیه» آورده، میفرماید برای اهتمام شارع به نماز است و اهتمام شارع به نماز، موجب میشود که قضا باشد و ادا نباشد. اما به صاحب جواهر«رحمتاللهعلیه» باید گفت این اهتمام شارع به نماز، دلیل نیست برای اینکه زن حائض و زن نفساء بعد از پاک شدن باید قضاء بخواند. نماز مهم است، اما زن حائض و زنی که نفساء دارد، اگر نماز بخواند، حرام است؛ لذا اهتمام شارع به نماز خوب است اما اینطور نیست که بخواهد برای ما فتوای قضاء درست کند و اصل اقتضاء میکند که اینطور نیست؛ لذا اگر مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» احتیاط استحبابی کرده بودند، خیلی خوب بود. این احتیاط وجوبی مرحوم سیّد برای اینست که ایشان علاقۀ خاصی به صاحب جواهر دارند و چون صاحب جواهر«رحمتاللهعلیه» در مسئله فتوا داده و مرحوم سیّد دیدند که فتوا درست نیست، برای احترام به صاحب جواهر، احتیاط واجب کردند. اما اگر احترام به صاحب جواهر کرده بودند و احترام به دلیل کرده بودند و فرموده بودند نماز آیات برای حائض و نفسا واجب نیست، حتی در وقتی هم که پاک شد، قضاء ندارد؛ ولی احتیاط مستحبی کند. و اما این احتیاط وجوبی وجهی ندارد و فتوای مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» وجهی ندارد و بالاخره برای زن حائض و نفساء، نماز آیات واجب نیست، نه اداءاً و نه قضاءاً.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد