أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 27:
لا یجب الفور فی القضاء، بل هو موسّع ما دام العمر؛ إذا لم ینجرّ إلی المسامحة فی أداء التکلیف و التهاون به.
اگر نماز از کسی فوت شده و نمازهایی را نخوانده، باید بخواند اما اینکه فوراً اینطور نیست که فوراً این کار را انجام دهد. کارهایش را مقدم بیندازد بر نمازهای قضا و یا حال ندارد و نمازهای ادا را میخواند و نمازهای قضا را نمیخواند. میفرمایند طوری نیست. اما باید منجر به تساهل و تسامح و منجر به مسامحه نشود. دربارۀ همۀ قضاها مثل نماز قضاء، مثل بدهکاری به دیگران، مثل برآوردن حاجات از افراد مستمند، ایشان میفرمایند همۀ اینها فور نیست اما باید تسامح و تساهل هم نباشد.
ما در مسئلۀ اصول گفتیم امر دلالت بر فور دارد، اما نه فور عقلی بلکه فور عرفی. اگر امری جلو آمد، باید این امر را هرچه زودتر انجام دهد و اینکه به تأخیر بیندازد، ما گفتیم امر دلالت بر فور دارد و میگوید باید مأمورٌبه را فوراً یعنی فور عرفی به جا بیاورد. مثلاً به دیگران بدهکار است و وقتی برای آن تعیین نشده است. قاعدۀ فور به ما میگوید ادای دِین هرچه زودتر، بهتر و هرچه زودتر، واجبتر. تسامح در ادای دِین جایز نیست. سایر واجبات نیز همینطور است، اگر به شما گفتند بیا تو را ببینم. عقل ما میگوید فوراً باید بروی. باید تسامح و تساهل نکنی. تسامح و تساهل دلیل دارد؛ لذا اگر از او بپرسند چرا زودتر نیامدی، باید جواب بدهد. بنابراین در این فرمایش مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» اگر حرف مرا بزنند خوب است و اما اگر حرف مرا نزنند و بگویند اگر واجبی به ذمّهاش هست و من جمله نماز قضاء، هروقت که میخواهد بخواند مادام العمر. مگر اینکه مرادشان از این تسامح و تساهل همین حرف من باشد. اما حرف مرا نمیزنند برای اینکه در اصول مشهور در میان بزرگان است که امر دلالت بر امر دارد. اگر گفتند کار را انجام بده و نگفتند امروز، آنگاه میتواند عقب بیندازد. مگر اینکه بگوید کار را امروز یا همین ساعت انجام بده؛ لذا میگویند امر دلالت بر فور ندارد و مراد ما فور عقلی نیست بلکه فور عرفی است. بنابراین دلالت بر فور عرفی ندارد و اگر عقب بیندازد، طوری نیست. اما ما در اصول میگوییم امر عرفاً دلالت دارد بر فور؛ و اگر میتواند انجام دهد و انجام ندهد، نظیر اینکه میتواند دین مردم را بدهد و ندهد، مؤاخذه میشود. این فرمایش مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» با آنچه در اصول داریم، تهافتی دارد. البته در اصول ما مشهور در میان اصحاب اینست که امر هیچ دلالتی ندارد به جز امر، و اما اینکه امر را فوراً بیاور و یا امر را با رفقیت بیاور و یا امر را تنها انجام نده، اینها در امر نخوابیده است. من جمله اینکه مرحوم سیّد فرمودند: «لا یجب الفور فی القضاء، بل هو موسّع ما دام العمر».
ما میگوییم: «یجب الفور فی القضاء، بل هو لاموسّع مادام العمر» بلکه فور عرفی و عقب انداختن مأمورٌبه، چه مأمورٌ به شرعی و چه مأمورٌبه عرفی، در حاق امر، فور خوابیده است.
مسئله 28 و 29 نیز تکرار همین حرفهاست و بالاخره یک مسئلۀ اصولی است و ما ادعا میکنیم که یک مسئلۀ عرفی است که امر دلالت بر فور عرفی دارد. آقایان میفرمایند نه، «لایجب الفور فی القضاء، بل هو موسّع مادام العمر». ما میگوییم «یجب الفور فی القضاء»، «یجب الفور فی المأمورٌبه»، «یجب الفور فی اداء الدین» و امثال اینها.
مسئله 30:
إذا احتمل اشتغال ذمّته بفائتة أو فوائت یستحبّ له تحصیل التفریغ بإتیانها احتیاطاً، وکذا لو احتمل خللاً فیها و إن علم بإتیانها.
اگر احتمال دهد که نمازی به ذمّهاش هست، مستحب است که این نماز را بخواند. از جاهایی که استحباب منجّز در امر است، در نماز قضاست. معمولاًدر امرش را نفرمودند اما در نماز قضا، این استحباب را کردند. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» دارند و دیگران هم متابعت از مرحوم سیّد کردند. ما میگوییم آنچه مستحب مؤکّد است، رواتب است. اما اگر میداند نافلههایش را خوانده و اگر میداند نمازهایش را خوانده و شک کند که آیا نمازهایش را درست خوانده یا نه؛ مستحب نیست نماز قضا بخواند. در روایت داریم: «إنّ اللّه َ يُحِبُّ أن يُؤخَذَ بِرُخَصِهِ كما يُحِبُّ أن يُؤخَذَ بعَزائمِهِ»[1]
روایتی خوبی است برای اینکه بگوید اسلام سهل است. پروردگار عالم همینطور که دوست دارد مأمورٌبه و منهی عنهها را به جا آورند، دوست دارد آنچه مرخص در آن شده، ترک کنند و اینکه همینطور نماز بخواند، دیروز دربارهاش صحبت کردیم که نماز خواندن ولو ابتدایی باشد، خوب است «الصلاة قربان کل تقی، من شاء استکثر و من شاء استقل»؛ اما اگر کسی نوافلش را خوانده و الان احتمال میدهد که درست نخوانده، قاعدۀ فراغ میگوید درست خواندی. یا کسی میداند که واجباتش را به جا آورده و الان نمیداند به ذمهاش هست یا نه؛ پس به ذمّهاش نیست. و ما این مستحب مرحوم سیّد را قبول نداریم. اگر میداند نوافلش را خوانده و اگر میداند نمازهایش را خوانده، اگر بخواهد دوباره نوافل یا نمازهایش را قضاء کند، این رسم در اسلام و رسم در شارع مقدس نبوده؛ لذا دَوَران امر بین اینکه نوافل قضایی بخواند یا مثلاً قرآن بخواند. یا واجبات احتیاطی مستحب بخواند و یا کمک به خلق خدا کند. ما میگوییم انسان باید تابع امر خدا باشد. پروردگار عالم فرموده نوافل را بخوان و نمازهای واجب را هم بخوان و بعد به دنبال کارت برو و بعضی اوقات این احتیاطها منجر به وسواس میشود و خیلی خطرناک است.
ما باید مواظب باشیم که افراطی در کارهایمان نباشیم. اگر افراطگری آمد در هرچه باشد، بعضی اوقات دیدیم که از خوبان هم هست اما مثلاًدر گفتن والضالین وسواس پیدا کرده و وقتی به والضالین میرسد مرتب میگوید و آخرالامر هم به جایی نمیرسد. یا نمیداند نماز ظهر یا نماز عصر خوانده شده یا نه و مرتب نماز ظهر و عصر میخواند. ما باید برویم در قواعدی که برایمان تعیین شده و آن قواعد را انجام دهیم و افراطگری و تفریطگری در کارمان نباشد؛ لذا دَوَران امر بین اینکه نوافل را بخواند یا نماز قضای احتیاطی بخواند، مسلّم پیش همۀ فقها و مسلّم پیش اصحاب است که نوافل را بخواند. نوافل را بخوان و بعد هم نمازهایت را بخوان و به دنبال کارت برو و شک و شبهه راجع به هرچه باشد، باید اهمیت ندهیم، مخصوصاً اگر احتمال دهیم که این شک و شبههها منجر به وسواس میشود. اگر وسواسی شد، واجب است که ترک این وسواس کند و بهترین راه برای ترک وسواس، بیاعتنایی است. شکیاتی که اعتبار ندارد و حقالناسها و حقاللهها که اعتبار ندارد، به خاطر اینست که ما راه را گم نکنیم و اگر بخواهیم با دلخواه خودمان جلو رویم، بعضی اوقات در نوافلش وسواس پیدا میشود و بعضی اوقات در واجبات وسواس پیدا میشود و این جملۀ «لا اعتبار بالقطع الوسواسی» که همۀ فقها قبول دارند، باید در عملمان باشد. لذا در این فرمایش مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» که میفرمایند: «إذا احتمل اشتغال ذمّته بفائتة أو فوائت یستحبّ له تحصیل التفریغ بإتیانها احتیاطاً، وکذا لو احتمل خللاً فیها و إن علم بإتیانها»
این جملۀ «و إن علم بإتیانها» خیلی اوقات انسان را منجر به وسواسیگری میکند و روایتی که خواندم «إنّ اللّه َ يُحِبُّ أن يُؤخَذَ بِرُخَصِهِ كما يُحِبُّ أن يُؤخَذَ بعَزائمِهِ»
لذا آنچه تأکید شده در اینست که نافلهها را انجام دهید. بنابراین اگر دارالامر بین نماز قضای احتیاطی و نوافل است، یعنی اگر به جای اینکه شانزده رکعت نافلۀ ظهر و عصر بخواند، شانزده رکعت نماز احتیاطی میخواند. مسلّم فقها قبول ندارند و نوافل باید مقدم بر اینها باشد بلکه همینطور که گفتم باید مواظب باشد یکی از مهارهای بزرگ، شیطان است که از راه تکرار بیجا ما را بدبخت میکند. بنابراین خیلی باید مواظب باشیم که این مسئلۀ مرحوم سیّد را مراعات کنیم و اینطور نیست که مستحب باشد نوافل را تکرار کنیم و یا مستحب باشدنمازهایمان را تکرار کنیم، بلکه مستحب است که نوافل را به جا بیاوریم و شک و شبهه را رها کنیم. مستحب است نماز اول وقت بخوانیم و مواظبت از واجبات کنیم و اهمیت به نماز اول وقت بدهیم. حال کسی نافلهها را خوانده و نماز ظهر و عصر را هم خوانده و دوباره میخواهد نماز ظهر و عصر بخواند. در اینجا به عنوان تشریک حرام است بلکه به عنوان احتیاط مستحبی هم نباشد. باید روش انسان روش ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» باشد. آنها نوافل را به جا میآورند به طور عالی و نمازهایشان را هم عالی به جا میآوردند، اما این نوافل یا نمازها را احتیاطاً تکرار نمیکردند و چنین چیزی در روش پیغمبراکرم و در روش ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» نبوده و ما هم باید از آنها تقلید کنیم و از این تکرارها در زندگی ما نباشد و روش ما روش اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشد. اهل بیت«سلاماللهعلیهم» خیلی خدمت به خلق خدا را دوست داشتند و در این باره خیلی سفارش میکردند. به اندازهای که راوی میگوید کار داشتم و رفتم خدمت امام دوم و امام دوم را بردم کارم را انجام دهد و دیدم امام حسین«سلاماللهعلیه» معتکف است. امام حسن«سلاماللهعلیه» از من پرسیدند چرا به برادرم نگفتی؟ گفتم معتکف بود و می خواستم مزاحم نشوم. فرمودند: «إنّه لو اعانک کان خیراً له من اعتکافه شهراً»؛ ثواب یک حاجت برآوردن از یک ماه اعتکاف، بیشتر است. لذا انسان یک حاجت از دیگران برآورد، از یک ماه نماز احتیاط مستحبی بیشتر است. اینکه همینطور نماز بخواند به عنوان اینکه نکند نمازهایم باطل بوده، این روش پیغمبر اکرم و ائمۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» نبوده و نیست و روش مراجع هم نبوده و نیست و باید هرچه به ما گفتند انجام دهیم و مراعات نکردم آن کار غلطی است و منجر به کارهای بدی میشود.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد
[1]. بحارالأنوار، ج 39، ص 30.
[2]. الکافی، ج 2، ص 198.