أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث ما دربارۀ شرایط امام جماعت بود. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» چند چیز را فرمودهاند و پذیرفتن اینها بسیار مشکل است مگر اینکه از اجماع و شهرت بترسیم.
شرط اول بلوغ بود و ما نتوانستیم قبول کنیم که چرا مثلاً یک دانشمند چهارده ساله و مشهور در میان مردم به عدالت، برای اینکه بالغ نیست، نتواند نماز جماعت بخواند و ما گفتیم اگر از اجماع بترسیم، حرفیست، و الاّ قاعده اقتضاء میکند جواز را.
شرط دوم عقل بود. در این هم ایراد داشتیم که فقها نه تنها در شرایط نماز جماعت بلکه در شرایط هر چیزی، میگویند بلوغ و عقل. و ما گفتیم اگر عقل نباشد، مسئله سالبه به انتفاء موضوع است. «أخذ ما وهب و سقط ما وجب»، اصلاً نمازش برایش واجب نیست تا ما بگوییم که میتواند امام جماعت واقع شود یا نه. گفتیم شاید مرادشان جنون ادواری باشد. اگر مرادشان هم جنون ادواری باشد که نیست، توجیه مالایرضی است و اینست که چرا دانشمندی که گاهی دیوانه میشود اما دیوانگی او وقتی رفع شد، یک دانشمند حسابی است. چرا این شخص نتواند امام جماعت واقع شود؟!
اما بالاخره این قضیه در کلمات اعاظم آمده است.
شرط سوم که بحث امروز است، قضیۀ ولدالزناست. این هم مثل همان عقل و مثل بلوغ، در کلمات اصحاب آمده است. در هر امری در فقه ما وقتی میخواهند احکام را بیان کنند و شرایط احکام را بیان کنند، میگویند باید بالغ باشد، باید علاوه بر بلوغ، عقل داشته باشد و باید حلالزاده باشد و از قضیه میگذرند. حال اگر روایت صحیحالسند هم باشد، در دلیل آن لنگیم. یک دانشمند متدین اما ولدالزناست و مشهور هم نیست تا بگویید حضاضت دارد و شخصیت اجتماعی ندارد و چون شخصیت اجتماعی ندارد، لذا شرط است که امام جماعت نشود. حال شخصیت اجتماعی دارد و کسی نمیداند الاّ خودش و مادرش و یا الاّ خودش و خواص. حال بر اینکه این دانشمند نتواند امام جماعت شود، وجهی نیست. اما کاری به امام جماعت نداریم، رسم فقها اینست که در هر حکمی از احکام و مخصوصاً احکام اجتماعی، بلوغ و عقل و ولدالحلال را ذکر فرمودند و ما روی هر سه اشکال داریم. روایتی نقل میکنند که روایت اینست:
روایت 2 از باب 14 از ابواب الجماعة، وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 321:
عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع): لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُمْ خَلْفَ الْمَجْنُونِ وَ وَلَدِ الزِّنَا.
مگر میشود خلف المجنون نماز خواند؟!
گفتیم مثلا جنون ادواری است و وجهی برای نشدن نداریم. همچنین در ولد الزنا چرا نشود؟!
اگر قضیۀ حضاضتش را بگویید، شخصیت ندارد. حال چرا نماز جماعتش باطل باشد؟!
اگر بگویید امر حکومتی است، حال کسی که جنون ادواری دارد و در حال عقل نماز میخواند، یا اینکه آن جنون را کسی نمیداند، چرا نشود پشت سر او نماز خواند؟!
علی کل حالٍ این مسائلی است که انسان در آن میماند. از یک طرف شهرت بسزا دارد و همه ذکر فرمودند و روایت نقل کردند، هم برای بلوغش و هم برای ولدالزنایش و هم برای عقلش. اما اگر روی قاعده بخواهیم جلو بیاییم و بگوییم امام جماعت باید نماز صحیح تحویل جامعه دهد و متدین هم باشد، و اما بالغ باشد یا نه، جنون ادواری داشته باشد یا نه، ولدالزنا باشد یا ولد حلال، اینها مناط نیست، اما نگفتند.
در بحث بعدی میفرماید شرط است که مرد باشد. اگر مأمومین زن باشند، میگویند اقتدای به هم جایز است. اگر امام جماعت مأمومین مرد باشد، حرفی نیست و اما اگر امام جماعت زن شد و مردها بخواهند به او اقتدا کنند، جایز نیست. انسان در این هم گیر است. مثلاً در خانه، شوهر به زنش که متدیّن است، اقتدا کند. اگر زن اقتدا کند طوری نیست اما اگر مرد بخواهد به او اقتدا کند، مشهور در میان اصحاب گفتند نمیشود.
این شهرتش از آن بلوغ و عقل و ولدالحلال خیلی بالاتر است و میدانیم همیشه از زمان رسولالله«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، زن امام جماعت نشده است، مگر زن برای زن. اما مثلاً حفاظت هست و پردهای کشیده شده و همۀ شرایط هست، اما امام جماعت زن باشد، چرا نمیشود؛ این یک ضرورت است و اما علت قضیه را نمیدانیم.
بحث دیروز و بحث امروز، بحثهای آسانی است و بزرگان هم از این بحثها گذشتند، اما وقتی انسان فکر کند، در همۀ اینها گیر است و یک حکمتی برای این قضایا دیده نمیشود.
مسئلۀ دیگر اینکه اگر زن یا مرد امام جماعت باشند و ایستاده نماز بخوانند، مأموم هم باید ایستاده باشد؛ و اما اگر امام جماعت نشسته است و مجبور است که بنشیند، مرد نمیتواند به او اقتدا کند. اینجا آن قضیه را هم نقل میکنند که پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» دم مرگ به مسجد آمدند و در حقیقت آمدند برای نصب امیرالمؤمنین برای خلافت. چند ماهی طول نکشیده بود که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» منصوب به خلافت شد، حال در اینجا باز هم آمده است. یک امر استثنایی برای توجه است. پیامبر نشسته نماز خواندند و مردم ایستاده بودند و بعد منبر رفتند و او حرفشان این بود که این نماز مختص به من است و اما اگر امام جماعت نشسته باشد، مأمومین نمیتوانند ایستاده باشند. بعد هم با روایت ثقلین، امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» را منصوب به خلافت کردند. دلیلش را نمیدانیم اما مسلّم است که نمیشود امام جماعت نشسته باشد و مأمومین ایستاده باشند. اگر همه نشسته باشند، یعنی مجبور باشند، طوری نیست و اما اگر امام جماعت نشسته و مأموم ایستاده باشد، نمیشود. قطع نظر از روایت ثقلین که در آخر کار پیغمبر اکرم فرمودند، اما یک ضرورت است اما لمّ قضیه را نمیفهمیم و فقها«رضواناللهتعالیعلیهم» حرفش را زدند و قبول هم کردند، اما استدلالی برای جواز یا برای عدم جواز نیاوردند.
تا اینجاها اشکالی ندارد. اما چیزی که خیلی به دردبخور است و این هم مشهور در میان اصحاب است و مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» نیز در اینجا جداً دربارهاش صحبت میکنند، اینست که اگر امام جماعت نمازش غلط باشد، حرفی نیست و نمازش باطل است و مأموم نمیتواند به نماز باطل اقتدا کند. اما اگر نمازش صحیح باشد، مثل اینکه مخرج ضاد ندارد، مخرج لله ندارد و میگوید الحمدرلله،و بالاخره نماز خودش صحیح است بلااشکال، اما میفرماید این نمیتواند امام جماعت باشد. این عجبش از آن چند چیزی که گفتم، بیشتر است. این آقا یک دانشمند و متدین است اما بعضی از مخارج حروف را ندارد. نماز خودش صحیح است و اشکال ندارد، اما میگویند جایز نیست به او اقتدا کنند. درحالی که در مباحثۀ قبل گفتیم و در این مباحثه گفتیم و از کلمات مرحوم سیّد هم فهمیده میشود که مناط در صحّت نماز جماعت، امام است. اینکه نماز امام باید صحیح باشد. حال کسی که مخرج ضاد ندارد، مخرج راء ندارد، نماز میخواند و معلوم است که نمازش صحیح است. اما این آقای دانشمند حسابی است اما نمیتواند امام جماعت واقع شود. ما میگوییم حتماً میتواند و نمیدانم چرا گفتند نمیتواند. شما از امام جماعت نماز صحیح میخواهید و این هم نماز صحیح میخواند. و اما نماز صحیح با مخارج وجهی ندارد و برای خودش نمازش صحیح است اما نمیتواند امام جماعت شود و ما میگوییم در اینگونه مسائل، میتواند امام جماعت باشد و هیچ اشکال ندارد.
مسئله 2:
مسئلۀ دیگری که در آن هم اختلاف است و شهرت میگویند نمیشود اما عجیب است که مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» در اینجا میفرمایند میشود، اینکه کسی نمیتواند وضو بگیرد و تیمم میکند، آیا میتواند امام جماعت واقع شود یا نه؟ معمولاً گفتند نه مرحوم سیّد میفرمایند جایز است. مرحوم سیّد بالاتر رفتند و گفتند کسی که جُنُب است و نمیتواند غسل کند، وظیفهاش تیمم است و تیمم میکند و دیگران میتوانند به او اقتدا کنند. زن مستحاضه است و عمل استحاضه را به جا میآورد و دیگران پاکند و این زن میتواند برای زنهای دیگر امام جماعت واقع شود.
آن شهرتی که در مسائل قبل است، در اینجا نیست، اما این را باید بدانیم که شهرت بسزایی هست که امام جماعت نمیتواند جُنُب باشد اما به وظیفه عمل کند و دیگران که جُنُب نیستند به او اقتدا کنند. معمولاً میگویند نمیشود. یا زن استحاضه دارد و به وظیفه عمل میکند، زنهای دیگر به او اقتدا کنند؛ معمولا میگویند نه. اما در اینجا مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» میفرمایند: اشکال ندارد.
لا بأس بإمامة المتيمم للمتوضىء، وذي الجبيرة لغيره، ومستصحب النجاسة من جهة العذر لغيره، بل الظاهر جواز إمامة المسلوس والمبطون لغيرهما فضلا عن مثلهما، و كذا إمامة المستحاضة للطاهرة.
روایت در اینجا دو دسته است، اما روایت کم هست. درحالی که روایت کم است، اما بعضی از روایات قول سیّد را میگویند و بعضی هم میگویند نه، و قول مشهور را میگویند.
روایت در رابطه با قول مشهور اینست:
روایت 1 از باب 17 از ابواب الجماعة، وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 327:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ وَ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِمَامُ قَوْمٍ- أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فِي السَّفَرِ- وَ لَيْسَ مَعَهُ مِنَ الْمَاءِ مَا يَكْفِيهِ لِلْغُسْلِ- أَ يَتَوَضَّأُ- بَعْضُهُمْ وَ يُصَلِّي بِهِمْ قَالَ لَا- وَ لَكِنْ يَتَيَمَّمُ الْجُنُبُ وَ يُصَلِّي بِهِمْ- فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ التُّرَابَ طَهُوراً.
روایت 2 از باب 17 از ابواب الجماعة، وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 327:
عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ- ثُمَّ تَيَمَّمَ فَأَمَّنَا وَ نَحْنُ طَهُورٌ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ.
در اینجا حرف مرحوم سیّد را میزنند و آنکه گفته نمیشود حمل بر کراهت کردند و اگر یادتان باشد من چند روز قبل میگفتم که حمل بر کراهت عبادت خیلی مشکل است و عبادت نمیشود مکروه باشد، الاّ اینکه همان که نقل کردند که مراد از کراهت، کراهت اصطلاحی نیست بلکه مراد أقلّ ثواباً است. نماز در حمام کراهت دارد نه آن مکروه اصطلاحی، بلکه یعنی أقلّ ثواباً. اما در مسئلۀ ما که اینجا مرحوم سیّد فرمودند، کراهت در عبادت با هم جور در نمیآید. اگر عبادت است، نمیشود مکروه باشد و اگر مکروه است، نمیشود عبادت باشد. لذا در این مسئله هم لنگیم و این مسائل، مسائل مشهور در میان اصحاب است و معمولاً روایت ندارد و اگر داشته باشد، کم است یا متعارض است، اما همۀ مباحثۀ امروز و جلسۀ قبل ما، یک شهرت بسزایی هست؛ لذا وقتی وارد فقه میشویم، میبینیم که این شرایط، شرایط ضروری در پیش آنهاست. اما چه شده و چه بگوییم، خواه ناخواه اینجا از جاهایی است که باید بگوییم صرفیین چنین کردند و ما هم میکنیم. این شرایط را شهرت به سزا، بلکه اجماع وضع کرده و ما باید از این شهرت متابعت کنیم و اما ما راجع به همۀ این شرایط اشکال داریم.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد