أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
دیروز بحث راجع به مستحبات نماز جماعت گفته شد. بیش از بیست مورد مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» در این باره صحبت کردند و چون بحث استدلالی نبود، ما هم روخوانی کردیم و متابعت از مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» کردیم.
معمولاً روی قاعدۀ کتاب نویسی باید نماز جماعت تمام شده باشد اما مرحوم سیّد در عروه دوباره شروع کردند و در بیش از بیست مسئله، هم واجب و هم حرام و هم مستحب و مکروه را ذکر فرمودند. نمیدانم چرا چنین شده است، اما دلیلی هم در این باره نیست و اصل مطلب هم خیلی اهمیّت ندارد. بالاخره امروز به بعد راجع به این بیست مسئله که بیش از ده تا از آن مسائل از مسائل واجب است، مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» فرمودند و ما هم متابعت میکنیم.
مسئله 1:
يجوز لكل من الإمام والمأموم عند انتهاء صلاته قبل الآخر بأن كان مقصرا والآخر متما أو كان المأموم مسبوقا أن لا يسلم وينتظر الآخر حتى يتم صلاته ويصل إلى التسليم فيسلم معه خصوصا للمأموم إذا اشتغل بالذكر والحمد ونحوهما إلى أن يصل الإمام، والأحوط الاقتصار على صورة لا تفوت الموالاة، و أما مع فواتها ففيه إشكال من غير فرق بين كون المنتظر هو الإمام أو المأموم.
مسئله، مسئلۀ خوبی هم هست و زیاد هم اتفاق میافتد که مأموم بعد از امام جماعت اقتدا میکند اما نماز او نماز دو رکعتی است و بالاخره میرسد به جایی که او سلام نماز را میدهد و امام جماعت هنوز نماز میخواند. میفرمایند این سلام نماز را ندهد و ذکر بگوید و حمد بگوید تا به یکدیگر برسند و با هم سلام نماز را بگویند.
مسئله، مسئلۀ خوبی است، اما خود مرحوم سیّد هم متعرض است به شرط اینکه موالات از بین نرود اما مثلاً امام جماعت بخواهد دو رکعت نماز بخواند و مأموم مسافر است و به نماز ظهر یا عصر یا عشای امام اقتدا کرده و سر دو رکعتی سلام میدهد و امام جماعت باید دو رکعت دیگر بخواند. یک وجه اینست که این سلام بدهد و مشغول ذکر و حمد باشد تا اینکه امام جماعت سلام دهد و با هم به حسب ظاهر از نماز فارغ شده باشند. وجه دیگر اینست که این سلام نماز را ندهد و صبر کند تا امام جماعت دو رکعت نمازش را بخواند و بعد با هم سلام دهند.
مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» میفرمایند این کار، کار خوبیست، اما به شرط اینکه موالات از بین نرود. مثلا به مقدار دو رکعت نماز این مأموم صبر کند تا امام جماعت از نمازش فارغ شود. اگر موالات از بین برود، یعنی بین سلام این مأموم و نماز این مأموم دو رکعت نماز فاصله باشد، این نماز باطل است. بنابراین اگر موالات از بین نرود، کار خوبی است. مثلاً یک رکعت نماز از امام باقی مانده مثل اینکه این آقا به نماز مغرب اقتدا کرده است. نماز مغرب او تمام شد و باید سلام دهد و اما سلام ندهد و صبر کند تا آن رکعت امام تمام شود و با هم سلام دهند. در اینجا موالات به هم نخورده و خوب است و اما اگر موالات به هم بخورد، معلوم است که نماز باطل است.
بله، یک احتیاط میتوان کرد و آن اینست که این سلام بدهد اما به حسب ظاهر از نماز بیرون نرود تا وقت سلام امام جماعت برسد و با هم سلام دهند. علی کل حالٍ در اصل مسئله اشکالی نیست و اگر بتواند موالات را حفظ کند، میتواند صبر کند تا امام جماعت با مأموم با هم سلام بدهند و اگر نمیتواند موالات را حفظ کند، سلام نمازش را بدهد. آن احتیاط هم خوب است که سلام بدهد اما مثل اینکه سلام نداده باشد و در نماز باشد، تا اینکه امام به او برسد و با هم سلام دهند.
مسئله 2:
إذا شك المأموم بعد السجدة الثانية من الإمام أنه سجد معه السجدتين أو واحدة يجب عليه الإتيان باُخرى إذا لم يتجاوز المحل.
مأموم شک کرد که امام دو سجده کرده است و این هم دو سجده کرده یا نه؛ قاعده اقتضاء میکند که بگوید هرچه امام کرده درست است. بعد هم در باب شکیاتی که نباید اعتنا کرد و میگوییم شک امام و مأموم است. اما مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» میفرماید این شک بین امام و مأموم راجع به رکعات است و نه راجع به جزئیات و نمیدانم این فرمایش را از کجا به دست آوردند و آنچه میدانم اینست که خود مرحوم سیّد بعد در مسائل خلل میفرمایند که شک مأموم اعتبار ندارد، خواه در رکعات باشد و خواه در اجزاء باشد. و اینجا که فرمودند مختص رکعات است و نه مربوط به اجزاء، منافات با آنجا دارد و حق هم با آنجاست. انشاءالله بعد دربارهاش صحبت میکنیم که شک امام و مأموم اعتنا ندارد و مأموم باید به امام مراجعه کند و امام به مأموم مراجعه کند و هرچه او گفت، دیگری عمل کند. فرقی هم نیست بین رکعت یا بین اجزاء. یک دفعه شک میکند رکعت سوم است یا رکعت چهارم است اما امام رکعت چهارم را میخواند. این به شکش اعتنا نکند و بگوید رکعت چهارم است و به عکس. گاهی هم راجع به اجزاست و امام جماعت تشهد میخواند و این شک میکند که یک سجده کردم یا دو سجده و باید بگوید دو سجده؛ برای اینکه امام جماعت تشهد میخواند.
مسئله 3:
إذا اقتدى المغرب بعشاء الإمام وشك في حال القيام أنه في الرابعة أو الثالثة ينتظر حتى يأتي الإمام بالركوع والسجدتين حتى يتبين له الحال، فإن كان في الثالثة أتى بالبقية وصحت الصلاة، وإن كان في الرابعة يجلس ويتشهد ويسلم ثم يسجد سجدتي السهو لكل واحد من الزيادات من قوله : «بحول الله» و القيام وللتسبيحات إن أتى بها أو ببعضها.
مأموم شک کرد که رکعت چهارم است یا رکعت سوم است؟ میفرماید صبر کند تا امام به رکوع برود و دو سجده را به جا بیاورد و بالاخره امام شک او را رفع کند.
این هم همان مسئلۀ قبل است و اینست که امام و مأموم شک ندارند و شکشان اعتبار ندارد و در اینجا که نمیداند وضع چطور است، پس صبر کند. امام به رکوع میرود و سجدتین را به جا میآورد و یک دفعه مینشیند و این میفهمد رکعت سوم است و یک دفعه هم بلند میشود و این میفهمد که رکعت چهارم است.
مسئله حرف ندارد. بعضی از بزرگان محشین بر عروه گفتند اگر موالات از بین نرود، مانع ندارد این صبر کند. اگر مثلاً امام جماعت خیلی کند و با طمأنینۀ تام نماز میخواند و تا بیاید حال این را تعیین کند، موالات این از بین میرود، نماز باطل است و این باید قصد فرادا کند و یا نماز را به هم بزند و نماز دیگری بخواند.
مسئله 4:
إذا رأى من عادل كبيرة لا يجوز الصلاة خلفه إلا أن يتوب مع فرض بقاء الملكة فيه، فيخرج عن العدالة بالمعصية ويعود إليها بمجرد التوبة.
اگر دید امام جماعت غیبت کرد. حال اگر بخواهد به این امام جماعت اقتدا کند، او گناه کبیره کرده است. گناه کبیره او را از عدالت میاندازد، پس جایز نیست پشت سر او نماز بخوانی. مگر اینکه بفهمد و بداند که این گناه کبیره از طغیان نفس است و عصبانی شده و یک غیبت کرده و یا عصبانی شده و یک ناسزا گفته است. بعد هم توبه کرده است و آن ملکه به حال تو باقیست و به عبارت دیگر ملکۀ عدالت را دارد اما الان طغیان نفس ملکه را از بین نبرده و موجب شده که خلاف ملکهاش گناهی کرده است. میداند که حسابی پشیمان است. بنابراین عادل است و ولو گناه کبیره است، میشود پشت سر او نماز خواند.
در این مسئله ما سابقاً مفصل صحبت کردیم و گفتیم که امام جماعت باید عادل باشد و اگر از او گناهی دیدیم، آن گناه کاشف از اینست که این عدالت ندارد، برای اینکه عدالت یک حالت است و کسی که گناه کند، کاشف از اینست که آن حالت را ندارد. چنانچه اگر با رفت و آمدبا او تقید به ظواهر شرعش را ببینیم، کاشف از اینست که این ملکه دارد. و گفتیم که گناه صغیره و کبیره ندارد و عدالت یعنی اجتناب از گناه، اما گاهی نه صغیره بلکه گناه کبیرهای از او سر میزند و ما میفهمیم که برای این نیست که ملکۀ عدالت ندارد، بلکه یک استثنایی جلو آمده و موجب طغیان نفس شده و طغیان نفس او را واداشته که گناه کبیره کرده، اما قبلاً کاشفیت برای عدالت داشته است. الان هم میدانیم که دارد اما طغیان نفس موجب شده که گناه صغیره یا گناه کبیرهای به جا آورده و این موجب نمیشود که این از عدالت بیفتد. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» همان حرف قبل ما را در اینجا میزنند و بالاخره برمیگردد به اینکه عدالت یک حالت است و آن حالت را ما نمیبینیم و علامات آن را باید بدانیم و ببینیم و علاماتش اینست که باید مقیّد به ظواهر شرع باشد. گفتم اینکه مرحوم آقای خوئی«رحمتاللهعلیه» در میان همۀ محشین، ملکه را نمیگویند بلکه میگویند استقامت، گفتیم این استقامت مرحوم آقای خوئی همان ملکۀ بزرگان است و فرقی بین حرف او و حرف دیگران نیست و باید ملکۀ تدین در او باشد. این ملکه یا هست یا نیست. از کجا بفهمیم که هست یا نیست و کاشفیت چیست و با او تماس داشته باشیم و ببینیم که اهمیت به واجبات میدهد که ما گفتیم اهمّ از کبیره و صغیره و اهمیت به محرمات میدهد و جداً از گناه میترسد. همینطور که در روایات هم داریم، چطور گوسفند از گرگ میترسد و از او فرار میکند، متدین باید چنین باشد، از گناه فرار کند، چه گناه صغیره و چه گناه کبیره. این دست ماست، لذا در روایات یا در فتاوا دارد که عدالت اهمیت به اجتناب از گناه کبیره و اصرار نداشتن بر صغیره است که ما گفتیم این اصرار بر صغیره، گاهی یک گناه صغیره میکند و همین گناه صغیره کاشف بر اینست که عادل نیست و اما گاهی یک گناه کبیره میکند و اما همان گناه کبیره کاشفیت ندارد. لذا چون عدالت یک امر نفسانی است، فقها در رسالهها نوشتند اهمیت به واجبات و اهمیت به اجتناب از گناه، کاشفیّت به این معنا که در تماس با او میبینیم که این حالت را دارد. در روایات داریم اگر بپرسند چطور آدمی است؟ جواب میدهند که ما از او ندیدیم به غیر از خوبی.
مسئله 5:
إذا رأى الإمام يصلي ولم يعلم أنها من اليومية أو من النوافل لا يصح الاقتداء به، وكذا إذا احتمل أنها من الفرائض التي لا يصح اقتداء اليومية بها، وإن علم أنها من اليومية لكن لم يدر أنها أية صلاة من الخمس أو أنها أداء أو قضاء أو أنها قصر أو تمام لا بأس بالاقتداء، ولا يجب إحراز ذلك قبل الدخول كما لا يجب إحراز أنه في أي ركعة كما مر.
ایستاده و نماز میخواند و نمیدانیم آیا نماز ظهر و عصر است یا نوافل ظهر و عصر است. این گفتن ندارد و مرحوم سیّد هم نباید بگویند. باید کشف کنیم که این نماز واجب میخواند، برای اینکه نماز جماعت مختص به واجبات است و در غیر واجبات نمیشود نماز جماعت خواند و باید احراز کنیم که این نماز واجب میخواند و اگر شک کنیم که نماز واجب میخواهد یا نماز مستحب، نمیشود پشت سر او اقتدا کنیم برای اینکه باید احراز کنیم موضوع را «ثبت الأرض ثم انقش». موضوع را تعیین کن و بگو این نماز مغرب است و من هم میخواهم نماز واجب بخوانم و بعد به او اقتدا کن. اما اگر بگوید من میخواهم نماز مغرب بخوانم و نمیدانم این نماز مغرب میخواند یا نه و اما بگوییم نماز مغرب میخواند و ما اقتدا کنیم، این گفتن ندارد.
در هر جایی باید موضوع احراز شود و بعد از احراز موضوع، خبر بار بر او شود. موضوع بدون محمول نداریم و محمول بدون موضوع نداریم و اگر بخواهیم به محمول عمل کنیم باید موضوع را یقین کنیم و اگر بخواهیم موضوع را عمل کنیم، باید محمول یقینی باشد. به عبارت دیگر تقلید یعنی پیروی در احکام و احکام یعنی موضوع و محمول.
محمول نباشد، موضوع فقط حکم نیست و محمول باشد و موضوع نباشد، حکم نیست؛ لذا این فرمایش مرحوم سیّد که میفرماید: «إذا رأى الإمام يصلي ولم يعلم أنها من اليومية أو من النوافل لا يصح الاقتداء به»، اگر نفرموده بودند قضیه معلوم بود و احتیاج به گفتن نداشت.
مسئله 6:
القدر المتيقن من اغتفار زيادة الركوع للمتابعة سهوا زيادته مرة واحدة في كل ركعة وأما إذا زاد في ركعة واحدة أزيد من مرة كأن رفع رأسه قبل الإمام سهوا ثم عاد للمتابعة ثم رفع أيضاً سهوا ثم عاد فيشكل الاغتفار، فلا يترك الاحتياط حينئذ بإعادة الصلاة بعد الإتمام، وكذا في زيادة السجدة القدر المتيقن اغتفار زيادة سجدتين في ركعة، وأما إذا زاد أربع فمشكل.
میتواند در نماز جماعت رکن به جا بیاورد و نمازش درست باشد. مثل اینکه رکوع زیادی به جا میآورد. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» میفرمایند این مسئله مسلّم است و بعد دربارۀ آن صحبت میکنیم اما باید لاأقل در هر نمازی یک رکوع زیاد شود و اما اگر حواس پرتی دارد و در یک نماز چهار رکعتی، چهار رکوع یا دو رکوع زیاد کند، نمازش باطل است. آنچه بعد دربارهاش صحبت میکنیم، اینست که رکن در نماز جماعت، نماز را باطل نمیکند، رکوع باشد یا سجده باشد یا چیز دیگری باشد. اما اینکه این باید در اجزا باشد و نه در رکن، نداریم. بلکه روایت داریم که فرقی نیست. اینکه در هر نمازی یک رکن بیشتر نباشد، نداریم. حال کسی حواس پرتی دارد و دو رکوع در نماز جماعت زیاد به جا میآورد، قاعده اینست که نماز صحیح است و اینکه مرحوم سِبّد میفرماید بیش از یک رکن نباید زیاد شود، وجهی ندارد و بعد هم دربارۀ خلل صحبت میکنیم و علی کل حالٍ صحبت کنیم یا نکنیم، اینست که زیادی رکن در نماز جماعت برای مأموم اشکال ندارد من غیر فرقٍ بین اینکه یک رکن در نماز باشد یا دو یا بیشتر باشد. به عبارت دیگر رکن در نماز جماعت کلارکن است. همینطور که اگر سهواً حمد را زیاد کند یا کم کند، ذکر رکوع و سجده را کم و زیاد کند، نمازش باطل نیست؛ همینطور اگر دو رکع به جا بیاورد، نمازش باطل نیست.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد