بسم الله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
خدمت به خلق خدا، مانع سقوط انسان
يکي از موانع سقوط انسان که از نظر قرآن کريم، در رديف نماز است، خدمت به خلق خداست. اساساً آيات نوراني قرآن بر انفاق و نماز به صورت توأمان تأکيد ميورزد، به گونهاي که در آيات متعدّدي، در کنار تأکيد بر اقامۀ نماز، بر رسيدگي به مخلوقات و دستگيري از بندگان خداي تعالي پافشاري کرده است.
خداوند متعال در آيات ابتدايي سورۀ بقره[1]، قبل از هرچيز، قرآن کريم را هدايتگر متّقين برميشمرد و سپس با تعريف متّقين، به نماز و انفاق به عنوان دو مانع مهمّ سقوط انسان اشاره ميفرمايد. در واقع اين آيات شريف ميفرمايد که قرآن هدايتگر متّقين است و متّقين کساني هستند که به خداوند، پيامبر، معاد، امام زمان و بالأخره به غيب، ايمان دارند. به عبارت ديگر متّقين کساني هستند که از نظر زير بنا و از حيث پايۀ اعتقادي، محکم و استوار هستند و علاوه بر آن، به نماز و انفاق نيز اهميّت ويژه ميدهند. بنابراين، قرآن شريف هدايتگر کساني است که ايمان دارند و به اقامۀ نماز ميپردازند و انفاق ميکنند. به عبارت رساتر، خداوند متعال اجازه نميدهد نمازگزاران واقعي و خدمتگزاران به خلق او، سقوط کنند. ائمۀ طاهرين«سلاماللهعليهم» و به ويژه در زمان حاضر، قطب عالم امکان، حضرت وليّ عصر«ارواحنافداه» در بن بستها دست او را ميگيرند و او را از خطر گمراهي و انحراف ميرهانند.
جايگاه متعالي خدمت به خلق خدا در تعاليم ديني
خدمت به خلق خدا، در فرهنگ تعاليم قرآن و عترت، ارزش و ثواب فراواني دارد. حتّي در روايات، دستگيري از ديگران و گره گشودن از مردم، نسبت به برخي اعمال عبادي نظير حج يا عمرۀ مستحب، از ثواب والاتري برخوردار است.
مرحوم کليني روايتي در کتاب شريف کافي از امام صادق«سلاماللهعليه» نقل ميکند که حقيقتاً بهتآور است. ابان بن تغلب ميگويد: از امام صادق«سلاماللهعليه» شنيدم که فرمودند: هرکس خانۀ خدا را طواف کند، خداوند عزّوجلّ شش هزار حسنه براي او مينويسد و شش هزار گناه از او ميآمرزد و شش هزار درجه به وي عطا ميفرمايد و شش هزار حاجت از او برآورده ميسازد. سپس فرمودند: «گرهگشايي از کار يک مؤمن، ده برابر اين طواف فضيلت دارد!»
«قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّى عَدَّ عَشْراً»[2]
نظير اين روايت، در کتب روايي فراوان يافت ميشود و حاکي از جايگاه ويژه و بينظير خدمت به خلق خدا، در تعاليم ديني است.
اهل معرفت و اولياي الهي ارزش و فضيلت خدمترساني به مخلوقات را درک ميکنند و از اين جهت، اگر يک شبانه روز خدمت به خلق خدا نکنند، گويا گم کردهاي دارند. حتي مثلاً اهل دل، هنگام بارش برف و باران، نگران حيوانات در بيابان و مورچهها هستند که گرسنه و بي سرپناه نشوند، چه رسد به فکر انسانها.
اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» در راه، به يک پيرمرد مسيحي برخوردند که گدايي ميکرد. آن حضرت تعجب کردند و معناي تعجب ايشان اين است که به او رسيدگي کردند و او را از گدايي نجات دادند. امّا بعد با يک تشري فرمودند: وقتي جوان بود از جواني او کار کشيديد و حالا کار رسيده به جايي که گدايي ميکند؟[3] معصومين«سلاماللهعليه» تا اين اندازه به فکر اهل کتاب بودند، چه رسد به فکر مسلمانان.
رابطه با خداوند و رابطه با بندگان او، دو بال پرواز
آدمي براي صعود و پيشرفت معنوي و در واقع براي پرواز، محتاج دو بال است: بال اوّل: رابطه با خداوند و بال دوّم: رابطه با مردم.
کسي که از رابطۀ با خداوند، منهاي رابطۀ با مردم، بهره گيرد، مرغ يک بال است و نميتواند حرکت کند. چنانکه اگر با مردم رابطه داشته باشد و در برقراري رابطه با خداوند کوتاهي کند، قادر به پرواز و حرکت نخواهد بود.
آيات بسياري در قرآن کريم وجود دارد که بر لزوم برقراري اين دو رابطه يا برخورداري از اين دو بال پرواز با جملاتي نظير: «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ» و «مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» پافشاري دارد.[4] يعني کساني قصد دارند به سعادت و رستگاري دست يابند و در دنيا و آخرت تعالي و تکامل روحي و معنوي داشته باشند، بايد اوّلاً از طريق نماز، روزه، حج، خمس، زکات و ساير واجبات و اعمال عبادي، با معبود خويش رابطه داشته باشند و ثانياً به واسطۀ انفاق، با مخلوقات خداوند، رابطه برقرار سازند؛ يعني هرچه دارند، براي خود و ديگران بخواهند و خدمتگزار خلق خدا باشند.
اعمال ديني، به هم پيوسته و تفکيک ناپذيرند
مطلبي که توجه جدي ميطلبد، اين است که اعمال ديني، به هم وابستهاند و از انسجام و پيوستگي ذاتي برخوردارند؛ به اين معنا که امکان ندارد کسي ادّعاي ايمان يا تقوا داشته باشد، ولي عمل به بخشي از دستورات ديني را به ساير دستورات ترجيح دهد. دین مبین اسلام، تکلیف همۀ جزئیّات زندگی را برای مسلمانان روشن نموده است و اگر کسی میخواهد متّقی حقيقي باشد، باید سلایق و تمایلات شخصي را کنار بگذارد و صد در صد تابع احکام اسلام شود.
جوانان عزيز بايد توجه داشته باشند که احکام و اعمال اسلام عزيز، مثل دانههاي تسبيح در کنار هم و به هم پيوسته است و در عمل نميتوان بعضي از دستورات را از ساير دستورات و موازين شرعي تفکيک کرد. قرآن کريم ميفرمايد:
«أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»[5]
آيا شما به پارهاى از كتاب ايمان مىآوريد، و به پارهاى كفر مىورزيد؟ پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند، جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز ايشان را به سختترين عذابها باز برند، و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست.
اقامۀ نماز، اهميّت به نماز شب، روزه، حج، عمره، مشهد و کربلا و به طور کلّي رابطه با خداوند متعال و اهل بيت«سلاماللهعليهم»، بسيار مطلوب است و ثواب دارد، امّا کافي نيست و دوشادوش اين رابطه، بايد به اندازۀ توان به رابطه با مردم و خدمت به خلق خدا اهميّت داده شود. حتي از روايات فهميده ميشود که ارزش و ثواب خدمت به خلق خدا، بسيار برتر و والاتر از اعمال عبادي نظير حج و عمره است:
«قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ بِمَنَاسِكِهَا»[6]
برآوردن حاجت مؤمن برتر است از هزار حج مقبول با همة آدابش.
در خصوص ترک اعمال ديني و عذاب ناشي از آن نيز، پيوستگي مورد اشاره وجود دارد. به بيان روشنتر، همانطور که ترک رابطۀ با خداوند و به خصوص ترک نماز، مذموم است و انسان را جهنّمي ميکند، ترک رابطه با مردم و خودداري از انفاق و خدمت به خلق خدا نيز مورد نکوهش شديد قرآن و عترت واقع شده و سرانجام آن جهنّم و عذابهاي آن است:
«وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ»[7]
يعني آدم خودخواه و خودگرا که فقط به فکر خود است و در صورت توان به ديگران رسيدگي نميکند، جايگاهي جز جهنّم و چارهاي جز چشيدن عذاب دردناک آن نخواهد داشت.
بي تفاوتي نسبت به قانون مواسات، کفر عملي است
در جلسۀ گذشته بيان شد که کفر، اقسامي دارد و يک قسم آن، کفر عملي است؛ به اين معنا که اگر کسي در عمل به دستورات ديني کوتاهي کند، از نظر عملي کافر است. اين موضوع در خصوص قانون مواسات نيز صادق است؛ يعني همانطور که اگر کسي راجع به نماز بيتفاوت باشد، کافر است، هرکس بتواند خدمتي به خلق خدا بکند و بيتفاوت باشد نيز کافر عملي محسوب ميشود. چنين کسي عاقبت به خير نخواهد شد و علاوه بر اينکه گناهکار است، عاقبت او و نسل او، به سقوط ميانجامد، زيرا از قانون مواسات به عنوان مانع سقوط، استفاده نکرده است و از اين گذشته، اهل بيت«سلاماللهعليهم» را رنجانده است.
راوي ميگويد امام صادق«سلاماللهعليه» در مني براي ما منبر رفته بودند. در وسط منبر فرمودند: اي شيعيان ما چرا اينقدر خون به دل ما ميکنيد؟ کسي در وسط جلسه بلند شد و گفت يابن رسول الله! ما چه کرديم؟! ما شيعيان شما هستيم و شما را قبول داريم و دوست داريم. حضرت فرمودند: خود تو چند روز قبل که از عرفات به مني ميآمدي، به يک آدم پياده برخورد کردي که خسته شده بود و به تو گفت مرا پشت سر خودت سوار کن. تو ميتوانسي و نکردي و دل پيغمبر و دل ما را خون کردي!
اقسام خدمت به خلق خدا
خدمت به خلق خدا، به اقسامي منقسم ميشود و در ادامه به شرح برخي از آن اقسام ميپردازيم:
قسم اوّل: بر اساس بيان نوراني قرآن کريم که ميفرمايد: «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»، هرکسي بايد به اندازۀ وسعش، از آنچه دارد، به ديگران هم در خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج، کمک کند. يعني اگر ميتواند، بايد شام شب به يک فقير بدهد و يا بالاتر اينکه اگر ميتواند، بايد جهيزيۀ يک دختر را تأمين کند يا خانه براي ازدواج يک زوج تهيه کند و بالأخره اگر ميتواند بايد يک درمانده را از درماندگي نجات دهد و اگر توان هيچ کمکي ندارد، باز هم به اندازۀ توان، حتي به اندازۀ يک دانۀ خرما بايد به ديگران کمک کند:
«لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»[8]
بر اساس اين آيۀ شريفه، هرکس به هر اندازه که ميتواند بايد انفاق کند. متأسفانه در بين مردم مشهور شده است که هنگام افطار، يک سيني خرما دست ميگيرند و به ديگران تعارف ميکنند و تصوّر ميکنند که افطاري دادهاند که با اين کار خودشان را فريب ميدهند. اين کار مطلوب است و ثواب دارد، امّا خرما دادن براي کسي است که هيچ چيزي ندارد و به همين اندازه ميتواند به ديگران رسيدگي کند. امّا کسي که بيش از اين توانايي دارند، بايد به اندازۀ توان خويش انفاق و رسيدگي کند. به قول حضرت امام«رضواناللهتعاليعليه»، اگر کسي بداند ديگري شام شب ندارد، بايد شام خود را بين خود و او قسمت کند. ايشان ميفرمود: اگر من بدانم همسايهام گرسنه است، بايد عباي خود را بفروشم و او را از درماندگي نجات دهم.
حتي اسلام عزيز از مسلمانان ميخواهد که به همان اندازه که به خانه، زندگي و رفاه و ازدواج دختر و پسر خود ميانديشند، به فکر ديگران هم باشند. يعني مسلمان واقعي و شيعۀ حقيقي کسي است که فرقي بين پسر و دخترش و پسر و دختر همسايه نگذارد.
قسم دوم: قسم دوّم، گره گشودن از کار مردم است. اين اگر از قسم اوّل مهمتر نباشد، کمتر نيست. گرهگشايي ميتواند با مال يا با زبان يا با قدم و يا با قلم انسان صورت پذيرد و همۀ صور آن لازم، مفيد و مطلوب است. مثلاً انسان ببيند ديگري چک دارد و اگر نتواند مبلغ آن را بپردازد، آبرويش ميرود؛ زندان ميرود يا مشکلات ديگري پيدا ميکند. در اين هنگام، بايد گرۀ کار اين شخص را باز کند. اگر ميتواند بايد با طلبکار صحبت کند و از او مهلت بگيرد، وگرنه هرکاري ميتواند بايد انجام دهد که مشکل آن شخص حل شود. اين قسم از قانون مواسات را نيز به صورت جدّي از مسلمانان و به ويژه شيعيان خواستهاند.
ابان بن تغلب نقل میکند که در خدمت امام ششم حضرت صادق«سلاماللهعليه» در خانۀ خدا طواف میکردم. یک نفر مرا صدا کرد و من جواب او را ندادم، در دور دوّم طواف مجدداً مرا صدا کرد و پاسخ او را ندادم. امام صادق«سلاماللهعليه» فرمودند: مگر تو را صدا نمیزند؟ گفتم آری یابن رسول الله! گفتند: شیعه است؟ گفتم: آری شیعه است و از من درخواستی دارد. فرمودند: چرا درخواست او را اجابت نمیکنی؟ عرض کردم یابن رسول الله! درخدمت شما مشغول طواف هستم. فرمودند: طواف را رها کن و به سوی او برو.[9]
بنابراين همه وظيفه دارند گره گشاي مشکلات همديگر باشند و کوتاهي در اين زمينه، کفر عملي و گناه بزرگي است، ولي گناه بزرگتر و مصيبت دردناکتر آن است که انسان، گره روي گرۀ ديگران بيندازد. چنين کسي و فرزندان او بعيد است عاقبت به خير شوند و سقوط آنان حتمي است.
قسم سوم: قسم سوّم قانون مواسات که بسيار حائز اهميّت است، احترام به شخصيّت انسانها است. همۀ انسانها شخصيّت دارند و ما بايد همينطور که براي خود شخصيّت قائليم، براي ديگران هم شخصيّت قائل باشيم و مواظب باشيم که بياحترامي به کسي نکنيم. بياحترامي به ديگران، گاهي منجر به مفاسد عجيبي ميشود که جبرانناپذير است. مثلاً گاه اتّفاق ميافتد که پدر خانواده در اثر عصبانيّت، به فرزندش بياحترامي ميکند و آن فرزند در اثر اين بياحترامي و تحقير، عقدهاي ميشود و چه بسا دين خود را از دست ميدهد. جواني به من ميگفت: نماز نميخوانم؛ براي اينکه پدرم با توهين مرا وادار به نماز خواندن ميکرد. برخورد تحقير آميز و همراه با اهانت آن پدر موجب کفر فرزند شده است. البته نماز نخواندن نيز توجيه نميپذيرد و بسيار غلط است.
زن و شوهر، بايد در خانه احترام همديگر را حفظ کنند، مخصوصاً در حضور فرزندان بايد براي يکديگر احترام بيشتري قائل باشند. اهانت، تحقير، کوبندگي و کلمات رکيک نبايد در زبان آدمي باشد، چه در خانه و با اعضاي خانواده و چه هنگام معاشرت با مردم کوچه و بازار. زبان انسان اگر نيش و کنايه داشته باشد و به ديگران آزار برساند، در قيامت، مثل مار دچار او ميشود. زبان رکيک انسان را به جايگاه پستي ميرساند و حتي او را از صف مسلمانان جدا ميسازد.
قسم چهارم: قسم چهارم از قانون مواسات که مهمتر از اقسام قبلي است، دفاع از ديگران ميباشد. مسلمانان وظيفه دارند از جان، ناموس و آبروي يکديگر دفاع کنند. هنگامي که يک مسلمان در جلسهاي حضور دارد و مشاهده ميکند غيبت کسي شروع ميشود، واجب است از او دفاع کند و واجب است که مانع ادامۀ غيبت شود، و الاّ گناه همان غيبت کننده را دارد. از نظر همۀ فقها، فرقي بين غيبت کننده و آنکه غيبت را ميشنود و دفاع نميکند نيست. اگر نميخواهد غيبت بشنود، بايد فاع کند و اگر نميخواهد يا نميتواند دفاع کند، لاأقل بايد ناراحت شود.
دفاع از ناموس مردم، دفاع از جان مردم و مهمتر از آن دو، دفاع از آبروي مردم نيز واجب است. آبروي مردم خيلي مهم است و مسلمان بايد علاوه بر آنکه خودش باعث آبروريزي ديگران نميشود، از آبروريزي اشخاص ديگر نيز جلوگيري کند.
------------------------------------
پينوشتها:
[1][1]. البقره / 3-1
2. الكافي، ج 2، ص 194
3. تهذيبالأحكام، ج 6، ص 292
4. ر.ک: البقرة / 3 و 83 و 110 و 177 و 277 ؛ النساء / 162 ؛ المائدة / 12 و 55؛ الأعراف / 156؛ الأنفال / 3؛ التوبة / 71؛ النمل / 3؛ لقمان / 4؛ التوبة / 18 و ...
5. البقره / 85
6. امالي الصدوق، ص 237
7. التوبه / 34
8. الطلاق / 7
9. الکافي، ج 2، ص 171