بسم الله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري، وَ يَسِّرْ لي أَمْري، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني، يَفْقَهُوا قَوْلي»
بحث ما راجع به منازل معاد بود و در اين جلسه نيز به ادامۀ همين مبحث خواهيم پرداخت.
يادآوري مرگ و قيامت
از جمله عوامل کنترل کننده و مانع سقوط انسان، ياد مرگ و ياد معاد ميباشد که طي چند جلسۀ گذشته، به اختصار پيرامون برخي از منازل آن سخن گفتيم. توجّه به حالت احتضار و يادآوري وقايع درون قبر و نيز عالم برزخ، ميتواند مانعي براي سقوط انسان در درّۀ تباهي و غفلت باشد.
يادآوري مسألۀ مرگ در طول شبانه روز، به مرور ميتواند انسان را بيدار کرده، او را از انحراف نجات دهد. علماي علم اخلاق تأکيد فراواني بر ياد مرگ داشتهاند و اين نوع تفکّر را براي نجات از غرق شدن در ماديّات و امور دنيوي، بسيار مهم و با ارزش ميشمرند.
احتياج اموات به خيرات بازماندگان
يکي از وظايف سنگين انسان، بودن به ياد گذشتگان و رفتگان است. انسانها تا وقتي در اين دنيا زندگي ميکنند، ميتوانند براي رفتگان خود، خيرات و مبرّات بفرستند. کار نيک زندهها، موجب نجات مردگان است و در نتيجه، دعاي خير آنها را براي انسان به همراه دارد. اين يادآوري و به فکر بودن، براي همۀ فرزندان نسبت به والدين و خويشان، لازم و ضروري است. مثلاً اگر کسي از دنيا برود که نعوذ بالله حقّالنّاس يا ظلمي بر گردن داشته باشد، فرزندان و بازماندان او موظّفند که آن حق را ادا کنند. مردگان از زندگان توقّع دارند و بايد به ياد آنها بود.
مرحوم محدث قمّي در آخر کتاب شريف مفاتيح الجنان ميفرمايد: خواب شخصيّت بزرگي را ديدم، او گفت: شما را به خدا، لاأقل اين استخوانهايي که پيش گربه و سگها مياندازيد، به ياد ما و براي ما بيندازيد.
نيم نگاهي به نعمتهاي بهشت برزخي
همانگونه که در جلسات قبل بيان شد، در عالم برزخ، اعمال دنيوي انسانها بروز و ظهور مييابد؛ اگر کسي نيکوکار باشد، به بهشت برزخي و نعمتهاي آن ميرسد، و سرنوشت انسانهاي زشت کردار، جهنّم برزخي و آتش است.
مطلبي که در اين قسمت تذکّر آن لازم است آنکه در عالم برزخ، درجات انسانها براي نيل به بهشت، متفاوت است. برخي از انسانهاي نيکوکار، وارد بهشت ميشوند و بهشت آنان سرشار از نعمتها و خوبيهاست. آنچه در اين دنيا انتظار داشتهاند، به طور تمام و کمال در آنجا دريافت ميکنند، همۀ لذّتهاي روحي و جسمي براي آنان مهياست و از نظر خوراک و پوشاک و ازدواج و مسکن، در سرحدّ آرامش و راحتيهستند و در مقابل، از غم و غصه، نگراني و اضطراب خاطر، درد و رنج و اختلاف خبري نيست. امّا چيزي که مهمتر از اينهاست و تنها براي برخي از بهشتيان، در درجات بالا حاصل ميشود، ملاقات با خداست:
«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»[1]
هرکه خواستار ملاقات با خداوند متعال است، بايد عمل نيکو انجام دهد و خود را از هرگونه شرک و بت پرستي پاک گرداند.
انسان ميتواند به مقامي برسد که مورد تشويق خداوند قرار گيرد و پروردگار عالم به او سلام کند:
«سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ»[2]
کسب اين مقام، چيزي وراي بهشت و نعمتهاي بهشتي است و مخصوص خواص ميباشد.
بنابراين افراد صالح و کساني که فکري براي عالم برزخ کردهاند، در آنجا خيلي خوشند. به اندازهاي خوش هستند که مثلاً يک ميليون سال در آنجا براي آنها يک ساعت است، آنقدر لذت ميبرند که ميليونها سال در آنجا براي آنها يک روز است.
در اوايل سورۀ مبارکۀ «يس» ـ که به آن قلب قرآن گفته ميشود و قرائت آن براي برآورده شدن حوائج دنيوي و رفع گرفتاريها بسيار سودمند است ـ قضيۀ مردم انطاکيه نقل شده است. چند پيامبر يا فرستادۀ پيامبران، به آن دِه رفتند و شروع به تبليغ دين نمودند.
آن منطقه، از نظر قرآن، اوّل دِه و روستا بود:
«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ»[3]
امّا بر اثر حضور پيامبران يا نمايندگان آنان و کارهاي تبليغي و وجود علم و عالم در آنجا، آن ده به شهر تبديل شد:
«وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدينَةِ رَجُل»[4]
پيامبرها هرچه با معجزه و استدلال مردم را دعوت ميکردند، آنها نميپذيرفتند. روزي مردي معمولي که از نظر مردم حتّي مستضعف بود، جلو آمد و به مردم گفت: اين افرد و رسولان، معجزه دارند، حرفهاي صحيح و حسابي ميزنند و شما را هدايت ميکنند، و در ازاي کار خود، هيچ مزدي نميخواهند و منّتي نميگذارند، چرا حرف آنان را قبول نميکنيد و به آنها توجّهي نداريد؟ پس از سخنان او، ناگهان مردم بر سرش ريختند و وي را کشتند. قرآن کريم ميفرمايد: وقتي او مُرد، به او خطاب شد که وارد بهشت شو: «قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ». در آن حال، پيرمرد مستضعف و پاکدل ميگويد:
«قالَ يا لَيْتَ قَوْمي يَعْلَمُونَ، بِما غَفَرَ لي رَبِّي وَ جَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمينَ»[5]
اي کاش کساني که مرا شهيد کردند، چشمي داشتند و ميديدند که من چه جايگاهي دارم و پروردگار عالم چه عنايتهايي به من کرده است.
تأثير حقّ النّاس در عذاب برزخ و قيامت
از جمله عواملي که حسابرسي انسان را با شدّت و سختي مواجه ميکند، حقّ النّاس است. از اين جهت در آموزههاي ديني، ضايع کردن حقوق ديگران، بسيار مذمّت شده است.[6] حقّ الناس در عالم برزخ قابل گذشت نيست و حتي افراد نيکوکار را هم معذّب خواهد کرد. خداوند متعال، از حقّ النّاس، ولو کم باشد، نميگذرد. در روايات ميخوانيم که خداوند متعال ممکن است از حقّ الله بگذرد، امّا به عزّت و جلال خود سوگند خورده است که از حقّ النّاس نخواهد گذشت:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا بَرَزَ لِخَلْقِهِ أَقْسَمَ قَسَماً عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يَجُوزُنِي ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ كَفٌّ بِكَفٍّ وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِكَفٍّ وَ لَوْ نَطْحَةٌ مَا بَيْنَ الْقَرْنَاءِ إِلَى الْجَمَّاءِ فَيَقْتَصُّ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّى لَا تَبْقَى لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ ثُمَّ يَبْعَثُهُمْ لِلْحِسَاب»[7]
حقّ النّاس شامل تمام حقوقي ميشود که انسانها بر يکديگر دارند و به دو قسم مالي و آبرويي منقسم ميشود. حقّ النّاس مالي به معناي از بين بردن اموال مردم، تصرّف عدواني در اموال ايشان، غصب و امثال آن است. حقّ النّاس آبرويي نيز نظير غيبت، تهمت، شايعه پراکني و نقل قول بياساس است که موجب آبروريزي ديگران ميشود.
عذاب ناشي از اعمالي که شبهۀ حقّالنّاس دارد
حقّالنّاس؛ مالي يا آبرويي؛ بسيار حائز اهميّت است و روايات فراواني راجع به آن وجود دارد. اهميّت و حسّاسيّت حقّالنّاس به قدري است که حتي افکاري که شبهۀ حقّالنّاس دارد نيز در برزخ انسان را معذّب خواهد کرد. در روايتي آمده است: يک قاضي مقدّس و بسيار عابد از دنيا رفت. او حقّي را ناحق نميکرده و علاوه بر شهرت به قضاوت عادلانه، مؤمن و متّقي بوده است و از اين رو همسرش يقين داشته که وي بهشتي است. وقتي زن جسد شوهر را در لحد قرار داد و پارچۀ روي صورت او را کنار زد، ديد ماري از بيني او بيرون آمد و شروع به کندن و خوردن صورت او کرد. زن از اين وضعيت عجيب ترسيد. هنگام شب، شوهر خود را درخواب ديد و از آنچه رخ داده بود سؤال کرد و گفت: تو که انسان خوبي بودي! پس اين مار چه بود؟ قاضي جواب داد: آن به خاطر برادر توست. روزي برادر تو با کسي نزاع داشت. براي حلّ مسأله به نزد من آمدند و من در دل خود دوست داشتم که حق با برادر تو باشد. ـ نه اينکه العياذبالله ناحقي باشد، بلکه دوست داشته حق با برادر زنش باشد ـ البته نتيجۀ حکميّت به نفع برادرت شد و من از اين امر خوشحال شدم و با اينکه واقعاً حق با برادر تو بود، اکنون گرفتارم![8] همين که قاضي در دل بين دو مسلمان تفاوت قائل شده، عمل او در برزخ مجسّم شده و موجب آزار او گرديده است.
ترجيح بلا مرجّح مراجع و علما بر همديگر
از اين موارد در زندگي بسياري از افراد فراوان يافت ميشود. متأسفانه بسيار مشاهده ميشود افرادي بين مراجع، بدون دليل، فرق ميگذارند و يک مرجع تقليد را به ديگري ترجيح ميدهند يا با تخريب شخصيّت يک امام جماعت و با مقايسۀ بيجهت، از امام جماعت ديگري تعريف ميکنند. برخي از طلاب، از روي سليقۀ شخصي براي مردم مرجع تقليد تعيين ميکنند و آنان را از تقليد از مرجع خود باز ميدارند و يا اساتيد، علما و مدرسّين حوزه را با هم مقايسه و به هم ترجيح ميدهند.
اين افراد بايد بدانند که تجسّم عمل آنان در برزخ، مار و عقرب ميشود و به جان آنها ميافتد و تمام شدني هم نيست. به عبارت روشنتر، مار و عقرب برزخ که تجسّم عمل انسان است، هيچگاه از بين نميرود و هميشه با او خواهد بود.
ضرورت پرهيز از حقّ النّاس آبرويي
چنانچه گفته شد، حقّ النّاس فقط در مال نيست، بلکه حقّ النّاس آبرويي بسيار مهمتر است. کسي نميتواند آبروي ديگران را ببرد، به راحتي غيبت کند، با تهمت زدن، وجهۀ اجتماعي و يا سياسي افراد را خراب کند، و انتظار داشته باشد مورد شفاعت اهل بيت «سلام الله عليهم» نيز واقع گردد. متأسّفانه در جامعۀ فعلي، بسياري از حرفهاي رايج، خصوصاً در مسائل سياسي و اجتماعي، تهمت و يا غيبت است. پاسخگويي به اين نوع گناهان در برزخ و قيامت، براي انسان سخت خواهد بود و عذاب سخت الهي را به دنبال دارد.
در روايات آمده است که اگر کسي به ديگري تهمت بزند، در روز قيامت روي تلّي از چرک و خون قرار ميگيرد تا حسابرسي خلايق تمام شود. سپس او را به جهنّم ميبرند و فرياد جهنّميان از حضور اين شخص بلند ميشود.
براي رهايي از حقّ النّاس، انسان بايد در اين دنيا به فکر باشد. حقّ النّاس بسيار مشکل است و سختيهاي آن از هنگام مرگ شروع ميشود و تا قيامت و پس از آن تا خدا، خدايي ميکند، گريبان انسان را خواهد گرفت، مگر آنکه جدّاً مورد شفاعت قرار گيرد.
شفاعت بر برزخ يا قيامت؟
در خصوص شفاعت نيز قبلاً مکرّراً گفتهايم که شفاعت، لياقت ميخواهد و معلوم است کسي که حقّ النّاس دارد، لياقت بهرهمندي از شفاعت اهل بيت«سلاماللهعليه» را نخواهد داشت. ضمن اينکه در برخي روايات، از قول اهل بيت«سلاماللهعليهم» آمده است که شفاعت را براي قيامت بگذاريد و در عالم برزخ، بايد خود پاسخگوي اعمالتان باشيد. لذا مواظبت از حقّ النّاس، براي هر فردي لازم و ضروري است.
بروز و ظهور اعمال دنيوي در برزخ
قرآن کريم در آيات متعدّدي هشدار ميدهد که آنچه بندگان در برزخ يا قيامت ميبينند، خودشان از پيش براي خود فرستادهاند:
«ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ»[9]
خداوند متعال، چرکي و خوني خلق نکرده است، بلکه تهمتها و ساير اعمال ناشايست انسان، اينگونه بروز و ظهور مييابد. هرکار زشتي که انسان در دنيا انجام ميدهد، غل و زنجيري بر گردن او خواهد بود و هرچه گناه بزرگتر باشد، بر اين غل و زنجير افزوده ميشود. به تعبير قرآن کريم، گاهي به هفتاد زراع ميرسد و هرچه گناهان بيشتر شود، آتشينتر و سوزندهتر ميگردد:
«ثُمَّ في سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ»[10]
بسياري از کارها نيز گرچه ممکن است از نظر انسان گناه نباشد يا رفتار عادي جلوه کند، ولي تجسّم آن در قبر و برزخ، براي انسان ناگوار است. مثلاً بداخلاقي و تندي در خانه و سرد کردن محيط خانواده، چه از طرف مرد و چه از جانب زن ـ فشار قبر را در پي دارد.
خداوند رحمان فشار قبر ندارد، بلکه برخورد سرد در خانواده، موجب به وجود آمدن اين فشار و سختي شده است. لذا ممکن است فردي نيکوکار و بهشتي باشد، ولي اگر از اين نوع کارهاي خود توبه نکند، دچار فشار قبر گردد. اگر زن يا مردي به همسر خود بياحترامي کند و موجب سردي روابط خانوادگي شود، گرچه با عفّت، مقدّس، اهل نماز و روزه و مسجد و ... خلاصه بهشتي باشد، ولي تجسّم بداخلاقيهاي درون خانواده، براي او فشار قبر پديد ميآورد.
پيغمبر اکرم «صلّي اللهعليهوآلهوسلّم» در مراسم دفن يکي از اصحاب خود به نام سعد بن معاذ فرمودند: اينقدر ملائکه به تشييع جنازۀ او آمدهاند که روي زمين جا نيست و او فردي بهشتي است، امّا بعد فرمودند: قبر چنان فشاري به معاذ داد که زير منگنۀ الهي له شد! اصحاب گفتند: يا رسول الله! اين فرد بسيار نيکوکار بود! پيغمبر فرمودند: بله، اما در محيط خانه، با خانوادۀ خود بداخلاق بود و محيط خانه را سرد ميکرد.[11]
در مورد انسانهاي نيکوکار نيز قضيه به همين صورت است. هر نعمتي که به بهشتيان ميرسد، تجسّم کارهايي نيکي است که در دنيا انجام دادهاند و کلام «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ» در مورد آنان نيز صادق است؛ به همين علّت ملائکه خطاب به بهشتيان ميفرمايند:
«كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ»[12]
چنانچه در مباحث قبل بيان شد، اعمال انسان ميتواند باعث شود که قبر انسان به باغي از باغهاي بهشت مبدّل شود، يا چاهي از چاههاي جهنّم باشد و تا قيامت امتداد يابد:
«وَ الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ»[13]
در برزخ، وضعيّت انسانهاي بدکردار، بسيار ناگوار خواهد بود. تجسّم اعمالي که در دنيا انجام دادهاند، در برزخ دست و پاگير آنان ميشود و هميشه موجب آزار و اذيت آنها است. به همين علّت بايد به نداي قبر گوش داد که در روايت آمده است هر روز انسان را ميخواند و از وجود مار و عقرب درون خود، او را برحذر ميدارد:
«القبر ينادي بخمس كلمات: أنا بيت الوحدة؛ فاحملوا إليّ أنيسا، و أنا بيت الحيّات؛ فاحملوا إليّ ترياقا، و أنا بيت الظلم، فاحملوا إليّ سراجا، و أنا بيت التراب فاحملوا إليّ فراشا، و أنا بيت الفقر فاحملوا إليّ كنزا»[14]
قرآن کريم ميفرمايد:
«بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»[15]
آن کساني که براي خودشان مار و عقرب و غل و زنجير و آتش جهنّم تهيه کردهاند، در برزخ گرفتار آتش و غل و زنجيرهاي آهنين و مار و عقرب ميشوند که خود از پيش فرستادهاند و به قدري به آنان بد ميگذرد که يک ساعتش، ميليونها ساعت و يک شبانه روزش، ميليونها شبانه روز است. فريادرسي هم ندارند، فريادرس آنها همان عذابي است که آنان را احاطه کرده است.
قرآن کريم ميفرمايد: آتشي که انسانها براي خود تهيه کردهاند، تا روز قيامت ادامه خواهد داشت. در قيامت اگر کسي با آن عذابها پاک شده باشد، يا مورد شفاعت واقع شود، نجات مي يابد و الاً باز در همان دود و هرم جهنّم، مخلّد ميشود:
«بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
ثمرۀ شگرف خدمت به خلق خدا در برزخ
در مقابل گناه بزرگ حقّ النّاس، عبادت خدمت به خلق خدا قرار دارد. خدمت به خلق خدا، اعمّ از انسانها يا ساير موجودات، به طرز شگفتآوري در نجات انسان در برزخ و قيامت مفيد و مؤثّر است. اگر کسي ميخواهد در برزخ نجات پيدا کند، بايد خدمت به مخلوقات را سرلوحۀ کارهاي خود قرار دهد. علاّمۀ مجلسي«ره» با آن مقامات بلند علمي و معنوي و خدمات فراواني که به اسلام و مسلمانان کرده است و اکنون در محضر رسول الله«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» است، وقتي به خواب مرحوم جزائري آمد، فرمود: دو چيز خيلي براي من نفع داشت. يکي اينکه روزي از کوچههاي يهودي نشين اصفهان رد ميشدم و سيبي در دست داشتم. ديدم يک کودک در آغوش مادرش، آن سيب را ديده و براي آن ذوق کرد. من نيز آن سيب را به او دادم. اين عمل، يعني خوشحال کردن آن کودک که ظاهراً يهودي هم بوده است، براي علامۀ مجلسي بسيار مفيد واقع شده است. يعني آن عمل به ظاهر کوچک و ناچيز، ارزش و فايدۀ فوقالعادهاي نزد اهل ملکوت و در برزخ داشته است.
علامۀ مجلسي در خصوص دوّمين عملي که در راحتي برزخ او تأثير داشته، ميفرمايد: روزي به مسجد ميآمدم و تگرگ تندي گرفت. ديدم يک بچّه گربه زير تگرگ است و راه نجاتي ندارد، دلم براي او سوخت و بچه گربه را زير عباي خود گرفتم تا تگرگ تمام شد و سپس او را رها کردم. کمک به اين بچّه گربه نيز براي من بسيار سودمند بود.
بنابر اين هرکس به هر اندازه ميتواند بايد به خلق خدا خدمت کند و به سادگي از کنار کمک به ديگران، رد نشود. حتّي در برخي اخبار و روايات نقل شده است: فردي به خاطر آزار يک گربه و گرسنگي و تشنگي دادن به او، جهنّمي شد و ديگري به خاطر آب دادن به يک سگ تشنه، لايق بهشت گرديد.
يکي از بزرگان گفته بود: حالت قبض و بيحالي پيدا کردم. نماز شب ميخواندم، امّا لذّتي نميبردم و گرفتگي روحي شديد داشتم. هرچه با خود فکر کردم که چرا اينطور شده و من چه کار ناپسندي کردم، چيزي به ياد نياوردم. تا اينکه در عالم کشف به من گفتند: «شكت عنك عصفورة عند الحضرة»، يک بچه گنجشک از دست تو در نزد خداوند شکايت کرده است! وقتي بيدار شدم با خود انديشيدم و متوجّه شدم که چند روز پيش ديدم که بچّهها گنجشک کوچکي را گرفته و با آن بازي ميکنند. من بي اعتنا از کنار آنها رد شدم و حرفي نزدم. در حالي که بايد آن بچّه کنجشک را از کودکان ميگرفتم و نجات ميدادم. بچّه گنجشک از بچّهها شکايت نميکند، زيرا آنها فهم و درک معناي حيوان آزاري را ندارند، بلکه از بزرگترها شکايت ميکند. آن مرد بزرگ ميگفت: به آن گنجشک کمک نکردم و اکنون نميدانم آن بچّه گنجشک کجاست و چه کنم؟!
همان شخص مرّتب از خدا درخواست ميکرد که او را نجات دهد. ايشان ميگفت: روزي به صحرا رفتم و ديدم يك بچه گنجشك از درخت روى زمين افتاده و مارى قصد بلعيدن او را دارد. لذا عصاي خود را بلند کردم و مار را فراري دادم و بچه گنجشك را نجات داده، پس از نوازش، در آشيانهاش گذاشتم. همان شب وقتي سحرگاه براي نماز شب بيدار شدم، در عالم كشف به من گفتند: «شكرت عنك عصفورة عند الحضرة». فهميدم آن گنجشك نزد خداوند از من تشكر كرده است. پس از آن، مجدداً حال عبادت براى من پديدار شد، از ناراحتى بيرون آمدم و حالت قبض من مبدّل به حالت بسط گرديد.
انسان بايد هميشه از خداوند متعال بخواهد که راه نجاتي براي او قرار دهد و در مسير خدمت به خلق گام بردارد:
«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[16]
و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين آنها را به راههاى خود هدايت ميكنيم.
پينوشتها:
==================
1. کهف / 110
2. يس / 58
3. يس / 13
4. يس / 20
5. يس / 27-26
6. ر.ک: سير و سلوک؛ توبه، صص 207-185
7. الکافي، ج 2، ص 443
8. الکافي، ج 7، ص 410
9. آل عمران / 182
10. الحاقه / 32
11. ر.ك: امالي الصدوق، صص 385-384
12. الحاقه / 24
13. الامالي المفيد، ص 265
14. تحرير مواعظ العدديه، ص 390
15. بقره / 81
16. عنکبوت / 69