بسم الله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
اثر اعتقاد قلبي به مسألۀ معاد
توجّه و تفکّر پيرامون مسألۀ مهمّ معاد و باور قلبي آنچه در قبر، برزخ و قيامت، بر انسان ميگذرد، يکي از عوامل و نيروهاي کنترل کننده براي انسان است. اگر کسي باور يقيني و قلبي به وجود برزخ و قيامت داشته باشد، ميتواند در مقام آدميّت، تا سر حدّ عصمت پيش برود و از تمامي گناهان دست بشويد و اعمال و رفتار خود را به صورت دقيق کنترل کند. علاوه بر اين، استحکام اعتقاد به معاد، موجب اهميّت دادن بيشتر به واجبات و انجام کاملتر مستحبّات ميشود.
تأکيد مداوم آيات قرآن شريف بر مسألۀ معاد و مباحث پيرامون آن، مبيّن جايگاه بلند و اثرات عميق اين باور ديني، بر عملکرد افراد است. وقتي باور و ايمان به معاد در وجود کسي ريشه پيدا کند، به جايي ميرسد که مانند حضرت زينب«سلاماللهعليها» پس از بروز حوادث کمرشکن عاشورا، نماز شب را ترک نميکند! چنين انساني حاضر است خود گرسنه و در مضيقه باشد، ولي با ايثار، گذشت و فداکاري، حوائج ديگران را برآورد و رضاي الهي را به دست آورد.
تفاوت علم و باور
علم نسبت به معاد و حسابرسي اعمال، با باور به آن، متفاوت است. به عبارت ديگر کسي که آتش را نديده، با توجّه به خصوصيّات آن، علم به وجود گرما در آن را دارد، ولي کسي که آتش را ميبيند و گرماي آن را حس ميکند، باور دارد که آتش گرمازاست؛ لذا دست خود را درون آن قرار نميدهد، چون يقين و باور به سوختن دست دارد.
عصمت انبياء الهي«عليهمالسّلام» نيز از همين جا سرچشمه ميگيرد. اينکه انبياء معصومند، يعني آنچنان به مبدأ و معاد، ايمان و باور دارند که گويي آن را ميبينند و بر اساس اين باور، معصوم ميشوند. عدم قبول عصمت انبياء توسّط برخي از اهل سنّت، ناشي از آن است که ايشان، به معناي عصمت و چگونگي حصول آن توجّه ندارند. وگرنه با اين تعريفي که شيعيان از عصمت ارائه ميدهند، ضرورت عصمت همۀ انبياء و نيز قطعي بودن آن، آشکار ميگردد.
دانستن، غير از باور کردن است. دانستن در پي مطالعۀ آيات و روايات و نيز کتب اعتقادي و با استدلال حاصل ميشود. کسي که آيات قرآن کريم و روايات اهل بيت را مطالعه کند، ميفهمد و ميداند که قيامتي وجود دارد. اين نوع از فهم، که در نتيجۀ آن، انسان ميتواند استدلال کند، لازم و ضروري است و همانگونه که در ابتداي رسالههاي توضيح المسائل آمده، هر مسلماني بايد اصول دين را به صورت استدلالي بداند. امّا علم به تنهايي و تکيه به استدلال صرف، کافي نيست و کاربرد لازم را ندارد، زيرا به قول مثنوي:
پاي استدلاليان چوبين بود پاي چوبين سخت بي تمکين بود
دانستن، گرچه شرط لازم براي فراگيري اصول دين است، ولي شرط کافي نيست. هرکس به فراخور حال خود، بايد بداند و بتواند براي عقايد خود، دليل بياورد. امّا دانستن و علم وقتي کاربرد پيدا ميکند که در دل رسوخ کند و به يک باور قلبي تبديل شود. اگر باور به معاد، درون انسان نهادينه شد، نيروي کنترل کننده و کاربردي است.
باور و يقين قلبي، در اثر مطالعه و استدلال حاصل نميشود، بلکه به تعبير قرآن شريف، بايد عبوديّت و عمل به دستورات الهي در رأس کارها قرار گيرد:
«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»[1]
باور قلبي و يقين به اصول دين، در گرو عمل و رابطه با خداوند متعال به واسطۀ اهل بيت«عليهمالسّلام» است. هرچه رابطۀ با خداوند سبحان محکمتر شود، حالت يقين، بهتر و زودتر براي انسان پيدا ميشود.
قرآن کريم، براي يابيدنيها، تعبير «حقّ اليقين» را به کار برده است و اين حالت، بر اثر استدلال حاصل نميشود؛ لذا برخي از افراد در مورد معاد نيز کتاب مينويسند، ولي در عين حال غيبت ميکنند يا به گناهان ديگري دچار هستند! يا بر عکس، کسي سواد الفبا نيز ندارد، ولي در عمل به دستورات دين، اعمّ از واجبات و مستحبّات يا ترک محرّمات و مکروهات، در سر حدّ عصمت عمل ميکند. عمل اين دو گروه، به باور و يقين آنان بستگي دارد.
وقتي کسي باور کند که قبر او و در واقع، عالم برزخ او ميتواند باغي از باغهاي بهشت يا گودالي از حفرههاي جهنّم باشد، مسلّماً در انجام اعمال خود تجديد نظر ميکند:
«إِنَّ الْقَبْرَ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ»[2]
مونس تنهايي انسان در قبر
در روايات آمده است که وقتي انسان نيکوکاري را در قبر گذاشتند، باغي از باغهاي بهشت براي او پديدار ميشود و در تنهايي قبر، رفقايي پيدا ميکند که از نظر جمال و کمال، بسيار نيکو هستند و مؤانست با آنها، براي او بسيار لذّتبخش است. يکي از آنها ميگويد من نماز تو هستم، ديگري ميگويد من زکات تو هستم، سوّمي ميگويد من روزۀ تو هستم و... در ميان ايشان، يکي از همه درخشندهتر، زيباتر و معطّرتر است، او ميگويد: من ولايت آل محمّدم.[3]
اگر کسي به راستي اين مطالب را باور کند، براي اينکه مونس خوبي در تنهايي و ظلمت قبر داشته باشد، مسلّماً به طرف گناهان نخواهد رفت و در مورد واجبات و مستحبّات نيز اهتمام بيشتري ميورزد. کسي که باور دارد قبر هر روز او را صدا ميکند و ميگويد:
«أنا بيت الوحدة؛ فاحملوا إليّ أنيسا، و أنا بيت الحيّات؛ فاحملوا إليّ ترياقا، و أنا بيت الظلم فاحملوا إليّ سراجا، و أنا بيت التراب فاحملوا إليّ فراشا، و أنا بيت الفقر فاحملوا إليّ كنزا»[4]
من خانۀ ظلماتي هستم، پس چراغي بفرست. من خانۀ وحشتناک هستم، پس مونس بفرست. من خانۀ تنهايي هستم، پس رفيق بفرست. من خانۀ پر از مار و عقرب هستم، دارويي براي زهر آنها با خود بياور، مسلّماً به سوي گناه نخواهد رفت و اگر نعوذ بالله گناهي مرتکب شد، فوراً با توبه و انابه و تدارک، آن گناه را نابود ميکند و مار و عقرب قبر را با داروي توبه، از بين ميبرد.
کاربرد توبه در عوالم پس از مرگ
مهمترين نکته در مبحث توبه، آن است که گناه، هرچه بزرگ و هرچه فراوان باشد، اگر انسان به راستي توبه کند، خداوند رحمان و رحيم، آن را ميآمرزد. آمرزش گناهان در اثر توبه، در کلام و نظر بزرگان علم اخلاق، دو معنا دارد؛ معناي اوّل، طبق نظر مرحوم آيت الله کمپاني که از مراجع بزرگ بودهاند، اين است که در اثر توبه، بين عامل گناه و اصل گناه فاصله ميافتد. يعني مار و عقربي که در اثر گناه به وجود ميآيند، از بين نميروند، بلکه از قبر شخص تائب بيرون رفته و کاري به او ندارند. امّا معناي دوّم آمرزش و پذيرش توبه، در کلام استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني«رضواناللهتعاليعليه» چنين بيان شده است که با توبه، گناهان و آثار گناهان، محو و نابود ميشوند، زيرا خداوند متعال ميفرمايد: «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»[5]
اگر انسان جداً توبه کند، مار و عقربي که در پي گناه، در قبر او جمع شدهاند، نابود شده و ظلمت قبر او، به نور مبدّل ميگردد و خانۀ ظلماني او، نوراني ميشود. انيس پيدا ميکند و حتّي خداوند متعال با او سخن ميگويد.
در روايات نقل شده است که وقتي مؤمن را در قبر گذاشتند و روي قبر را پوشاندند، همۀ افراد از اطراف او پراکنده ميشوند و او خود را تنها ميبيند و نگران ميشود. آنگاه از حانب حق تعالي خطاب ميشود که اي بندۀ من، آنها رفتند، ولي تو مرا داري! معلوم است کسي که خدا را دارد، چقدر لذت دارد و خانۀ قبر او و همچنين قيامت او چقدر لذّت بخش است. خدا با چنين کسي حرف ميزند و او نيز ميتواند با خداوند حرف بزند و از اين مکالمه لذّت ببرد.
مکالمۀ خداوند در قبر، در اثر اهميّت به نماز
کساني که در دنيا از گفتگو با خداوند متعال لذّت بردهاند، مسلّماً در قبر نيز از سخن گفتن خداوند با ايشان، لذّت خواهند برد. نماز در دنيا، بهترين تمرين براي مکالمه با پروردگار متعال است و اهل نماز که در دنيا، در دل شب به نماز و مناجات با خداي خويش پرداخته و نماز آنان به مکالمه و معاشقه با حق تعالي مبدّل گشته است، در قبر، از مکالمهاي که خداوند تعالي با آنان دارد، بهرهمند شده و لذّت وصف ناشدني ميبرند.
به بيان روشنتر، نماز انسان در دنيا، ميتواند عامل لذّت او در قبر باشد. امّا بايد دانست که آنچه آدمي را به اهميّت به نماز واميدارد و نماز او را به جايگاه متعالي آن، يعني مکالمه و معاشقه با خداوند ميرساند، اعتقاد قلبي به معاد و باور مرگ است.
اعتقاد به معاد، نماز را به مکالمه با خداوند تبديل ميکند
نماز، مراتبي دارد؛[6] گاهي انسان نماز صحيح را به طور معمول ميخواند، اين مرتبه از نماز، واجب و ترک آن، مستوجب عقاب است. امّا نماز، در مراتب والاتر، آدمي را به جايگاهي ميرساند که گويي خدا را ميبيند و از سخن گفتن و مکالمۀ با او که نوعي معاشقه است، مدهوش ميشود.
کساني که به راستي معاد را باور کردهاند، خداوند را و حقيقت معاد را مييابند و نماز آنها به مکالمه با خداوند مبدّل ميگردد. از اين جهت مشتاق اقامۀ نماز هستند و با فرا رسيدن وقت نماز، از خود بيخود ميشوند و به جز نماز، به چيزي نميانديشند. در روايات داريم که چهرۀ مبارک پيامبر اکرم«صلّي الله عليه و آله و سلّم» هنگام نماز، تغيير ميکرد، رنگ ايشان عوض ميشد و ميفرمودند:
«أَرِحْنَا يَا بِلَال»[7]
همسران رسول خدا«صلّي الله عليه و آله و سلّم» نقل ميکنند که در هنگام نماز، به گونهاي پيامبر اکرم«صلّي الله عليه و آله و سلّم» تغيير ميکردند که گويا ما را نميشناختند و ما ايشان را نميشناختيم.[8] اين نمازها و تغيير حالات، از باور دروني و يقين قلبي سرچشمه ميگيرد.
کساني که به مراتب والاي نماز دست مييابند، با زبان نماز ميخوانند، اما دل آنها نيز در نماز، همراه آنان است. وقتي ميگويند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»، دل نيز واقعاً همين آيۀ شریفه را ميخواند و به آن باور دارد. به راستي در برابر خداوند خاشع بوده، تنها به او اميد ميبندد و فقط از او استعانت ميطلبد. وقتي به رکوع و سجده ميروند، با خداوند متعال حرف ميزنند و توجه دارند که خداوند ميشنود و پروردگار عالم نيز جواب آنان را ميدهد. چنين کساني هيچگاه دوست ندارند نمازشان که مکالمۀ ميان عاشق و معشوق است، به اتمام برسد؛ لذا تا ميتوانند نماز را طولاني ميکنند. نماز اين افراد، کم کم به نماز امام سجّاد«سلاماللهعليه» شبيه ميشود که وقتي به آيۀ شريفۀ «مالِكِ يَوْمِ الدِّين» يا ذکر رکوع و سجود ميرسيدند، مرتّب آنرا تکرار ميکردند.[9] آنها عاشق خداوند متعال هستند و خداوند نيز عاشق آنهاست؛ از اين رو از نماز خود لذت ميبرند و اين لذت، بالاترين لذتها است. خداوند متعال به بندگان خود خطاب ميکند که شما يک قدم بياييد، من ده قدم ميآيم. اگر شما عاشق من شديد، من صد در صد عاشق شما ميشوم.
اگر نماز کسي اينگونه شد و با شوق به اقامۀ آن پرداخت و از آن خسته نشد، به مرور دانستنيهاي او يابيدني ميشود. در آن وقت است که خدا را مييابد و ميبيند و رسيدن به اين مقام، از نظر اولياي الهي، لازم است. امام حسين«سلام الله عليه» در دعاي عرفه ميفرمايند: «عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاك»، يعني کور باد چشمي که خدا را نبيند.
يابيدن نظير آن است که کسي تشنه باشد و آب بنوشد، وقتي سيراب شد، تشنگي و سيرابي را مييابد. اگر کسي بگويد که تشنهام و شما از او بپرسيد تشنگي چيست؟ او نميتواند آن را تعريف کند و شما نميتوانيد آن را درک کنيد، مگر آنکه خود نيز تشنه شويد و آن معنا را دريابيد.
اينکه بعضي از بزرگان ميتوانند در شبانه روز يک ختم قرآن بخوانند و خسته نشوند، براي آن است که درک ميکنند خداوند متعال با آنها حرف ميزند و اگر کسي بيابد که خداوند سبحان با او حرف ميزند، ابداً خسته نخواهد شد. خدمت به خلق خدا نيز همين طور است؛ کساني که با ايثار و گذشت و فداکاري، دل بندگان خدا را به دست ميآورند و از ايشان دستگيري ميکنند، هيچگاه خستگي را درک نميکنند و هرچه بيشتر خدمت ميکنند، بيشتر لذّت ميبرند.
سبک شمردن نماز، مانع شفاعت اهل بيت«ع»
امام صادق «سلاماللهعليه»، در آخرين روز حيات دنيوي، همۀ خويشان خود را جمع کردند. آنها تصوّر کردند که آن حضرت قصد تقسيم ارثي بين آنان دارند، امّا آن امام بزرگوار جملۀ بسيار ارزشمندي فرمودند و از دنبا رفتند. ايشان فرمودند:
«لَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَ بِالصَّلَاةِ»[10]
کسي که نماز را سبک بشمارد، به شفاعت ما اهل بيت نميرسد.
نکتۀ بسيار حائز اهميّت در اين روايت شريف آن است که معناي سبک شمردن نماز، نخواندن نماز و ترک اين فريضه نيست، آنکه کفر عملي است و عاقبتي جز جهنّم ندارد؛ بلکه سبک شمردن نماز، يعني اينکه انسان در وقت نماز به کار ديگري مشغول باشد. مثلاً کسي که در وقت نماز ظهر، ناهار ميخورد و يا در وقت نماز صبح، خواب است و در وقت نماز مغرب و عشا، بر سر کسب و کار و يا مشغول تفريح است، نماز خود را سبک شمرده و مصداق فرمايش امام ششم است.
قرآن کريم با شدّت تمام، غفلت از نماز را نکوهش ميکند و ميفرمايد:
«فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ، الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»[11]
ميفرمايد: واي به آن بي ديني که وقت نماز، غافل از نماز است. يعني نماز ميخواند، امّا به وقت نميخواند. وقتي انسان فرزند عزيزي دارد و آن فرزند از او چيزي ميخواهد، پدر او، با تمام تلاش به اجابت خواستۀ فرزند روي ميآورد و وقتي خواستۀ فرزند برآورده شد، فوق العاده لذّت ميبرد. اگر محبّت بندگان به خداوند متعال، دست کم به اندازۀ محبّت آنان به فرزند و عيال باشد، آنگاه نماز خود را به تأخير نمياندازند!
دو نکتۀ قابل توجه در موضوع شفاعت اهل بيت(ع)
موضوع شفاعت اهل بيت«عليهمالسّلام»، ضروري و بديهي است و از نظر قرآن کريم و روايات، ترديدي در اصل آن وجود ندارد.[12] امّا در نحوۀ تحقّق شفاعت و چگونگي برخورداري بندگان از اين نعمت عظيم، نکاتي وجود دارد که در اين جلسه به دو نکته که مربوط به بحث جاري است، اشاره ميشود:
نکتۀ اوّل: محروميّت بندگان از شفاعت در برزخ
در تعاليم ديني، ظاهراً تصريح يا اشارهاي به تحقّق شفاعت در عالم برزخ وجود ندارد و به عکس آن در برخي روايات، به محروميّت بندگان از موهبت شفاعت، در عالم برزخ، تصريح شده است. مثلاً امام صادق «سلاماللهعليه» در روايتي فرمودهاند:
«وَ اللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ إِلَّا الْبَرْزَخَ فَأَمَّا إِذَا صَارَ الْأَمْرُ إِلَيْنَا فَنَحْنُ أَوْلَى بِكُم»[13]
به بيان ديگر، آن امام بزرگوار ميفرمايند: ما در قيامت شما را شفاعت ميکنيم، ولي براي برزخ، خودتان بايد به فکر باشيد. بنابراین میتوان چنین استنباط کرد که موضوع شفاعت در عالم برزخ منتفی است و انسان در قبر و در برزخ، با عمل خود دست به گریبان است و نتیجه عمل خوب یا بد خود را میبیند. يعني بندگان بايد خودشان براي عالم قبر و عالم برزخ، فکر و اقدام کنند. خودشان بايد اوّلاً با اجتناب جدي از گناه، مانع ورود مار و عقرب و مونسهاي وحشتناک و خوفناک به قبر خود شوند و ثانياً اگر گناهي مرتکب شدند، فوراً با توبه و انابه، آثار شوم و تجسّم آن گناه را محو و نابود کنند تا در قبر و برزخ، براي آنان آزار دهنده و دردناک نباشد.
اميرالمؤمنين حضرت علي«سلاماللهعليه» در خطبهاي بر فراز منبر مسجد کوفه، پس از تذکّر اينکه مرگ و عالم قبر، قطعي است و هيچ کس گريزي از آن ندارد، اوضاع و احوال قبر و عالم برزخ را تشريح کرده، ميفرمايند:
«يَا عِبَادَ اللَّهِ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ لِمَنْ لَا يُغْفَرُ لَهُ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ الْقَبْرَ فَاحْذَرُوا ضَيْقَهُ وَ ضَنْكَهُ وَ ظُلْمَتَهُ وَ غُرْبَتَهُ إِنَّ الْقَبْرَ يَقُولُ كُلَّ يَوْمٍ أَنَا بَيْتُ الْغُرْبَةِ أَنَا بَيْتُ التُّرَابِ أَنَا بَيْتُ الْوَحْشَةِ أَنَا بَيْتُ الدُّودِ وَ الْهَوَامِّ وَ الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَان»[14]
بنابر تعبير امير مؤمنان و مولاي متقيان«سلاماللهعليه»، بعد از مرگ برای کسانی که آمرزیده نشدهاند، عذاب و درد قبر شدیدتر از مرگ است. از اين جهت آن حضرت به بندگان خداوند توصيه ميکنند که از تنگی و تاریکی و وحشت و غربت قبر بهراسند و ميافزايند: قبر، هر روز ندا میکند که من خانۀ غربت، خانۀ وحشت و خانۀ دود و آتش هستم.
آتش برزخ يا همان آتش قبر، بسيار دردناک و تحمّل آن بسيار مشکل و حتي غير ممکن است. در روايات ميخوانيم که پس از مرگ انسان، نکير و منکر وارد قبر او ميشوند و با او حرف ميزنند و از وي سؤالاتي ميپرسند و اگر نتواند پاسخ دهد، به او تازيانه ميزنند و قبر او در اثر تازيانه، مملوّ از آتش ميشود و او را ميسوزاند.[15]
حال اگر کسي اعمال خود را اصلاح کند و با توبه و انابه به درگاه الهي بازگردد، عالم برزخ براي او بسيار خوب و نيکو خواهد بود، به گونهاي که وقتي پس از ميليونها سال براي قيامت برانگيخته ميشود و از او سؤال ميکنند که عالم برزخ تو چقدر طول کشيد، پاسخ ميدهد: يک روز يا قسمتي از يک روز. قرآن ميفرمايد: چنين افرادي در پاسخ به اينکه چند سال در برزخ مانديد، ميگويند:
«قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ»[16]
اين افراد به راستي گذر زمان را درک نکردهاند، زيرا عالم خوشي را طي کرده، با دلي شاد از قبر بيرون ميآيند.
نکتۀ دوّم: شفاعت، لياقت ميخواهد
همانطور که قبلاً هم بارها متذکر شدهايم، شفاعت، لياقت ميخواهد و بايد براي برخورداري از آن، زمينهسازي لازم بشود. باران رحمت الهي براي زمين حاصلخيز و مستعدّ کشاورزي مفيد است، امّا همان باران با همۀ برکاتي که دارد، در زمين شورهزار تأثيري نخواهد داشت، زيرا آن زمين لياقت بهرهبرداري از برکات باران را ندارد.
قرآن کريم ميفرمايد: اهل بهشت از مجرميني که در جهنّم جاي دارند، مىپرسند: چرا شما به جهنّم فرستاده شدهاید؟ گويا تعجّب آنان از اين است که آنان شيعه هستند و به جهنّم افتادهاند. آنان پاسخ میگویند: ما نه با خالق ارتباط داشتيم و نه با مخلوق، نه خدا را عبادت ميکرديم و نه به خلق او خدمت مينموديم، نه اهل خمس و زکات بوديم و نه انفاق ميکرديم، عمر خويش را با افراد باطل و هوسران، تباه کرديم و فکر ميکرديم قيامتي در کار نيست، از اينرو ما را به جهنّم آوردند.
سپس قرآن کريم ميفرمايد: «شفاعتِ شفيعان، سودي به حال اين افراد ندارد»؛ يعني شايستگي برخورداري از شفاعت را ندارند:
«فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعينَ»[17]
اين آيه تصريح ميفرمايد که شفاعت وجود دارد، امّا کساني که به جهنّم ميروند، لياقت بهرهمندي از شفاعت را ندارند. کسي که هنگام بارش باران به زير سقف ميرود، نميتواند از قطرات رحمت الهي بهره گيرد. در چنين وضعيّتي، کوتاهي از باران نيست؛ زيرا بدون تبعيض براي همه ميبارد، بلکه تقصير از کسي است که نميتواند از برکات باران استفاده کند.
در روايات داريم که برخي افراد به جهنّم ميروند و اهل جهنّم از آنها سؤال ميکنند که شما که هستيد؟ از کجا آمدهايد؟ آنان نام ائمّۀ اطهار«عليهمالسّلام» را فراموش ميکنند و ناگهان به ياد ميآورند و ميگويند: ما از امت محمّد و شيعۀ علي هستيم. جهنّميان تعجب ميکنند و ميگويند: شما شيعه هستيد و به جهنّم آمدهايد؟ پس شفاعت چه شد؟! پاسخ ميدهند: ما را از راهي به جهنّم آوردند که دسترسي به اهل بيت پيدا نکردم.
به عبارت ديگر راه ما در دنيا غير از راه اهل بيت«عليهمالسّلام» بود و اکنون از ايشان دور هستيم و بايد در آتش بسوزيم. بنابراين اگر شيعه، در قيامت به اهل بيت«عليهمالسّلام» دسترسي پيدا کند، حتماً مورد شفاعت واقع ميشود، امّا دسترسي به ايشان، بستگي به عمل او در دنيا دارد.
واي به حال کسي که در قيامت به شفاعت اهل بيت«عليهم السّلام» نرسد. در قضيۀ حاج علي بغدادي که مرحوم محدث قمي در مفاتيح الجنان نقل ميکند، ميگويد: خدمت حضرت ولي عصر«ارواحنافداه» رسيدم و هنگام تشرّف به حضرت عرض کردم: من شنيدهام که اگر کسي در همۀ عمر، روزها روزه باشد و همۀ شبها را به عبادت سر کند و چهل عمره به جا آورد و ميان صفا و مروه بميرد، امّا ولايت اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» را نداشته باشد، براي او چيزي نيست؟ حضرت فرمودند: آري، والله براي او چيزي نيست. به راستي اگر کسي شفاعت اهل بيت«عليهم السّلام» را نداشته باشد، نجات نمييابد.
احتمال وقوع خطر، دليل بر اجتناب از آن
مسلمانان بايد به قبر و قيامت و برزخ توجّه داشته باشند و بيش از هزار آيه راجع به معاد در قرآن را دست کم نگيرند. اگر کتابهايي که راجع به معاد نوشته شده است و بيش از چندين هزار روايت را نقل کردهاند، جمعآوري کنيم، کتابهاي قطوري را تشکيل ميدهند. اين حجم تذکر و تحذير نسبت به موضوع مهمّ معاد، به ما ميفهماند که در صورت احتمال وقوع قيامت نيز انسان بايد از آن برحذر باشد. يکي از اساتيد اخلاق ما در قم، آقاي فاطمي بود. ايشان گاهي در سخنراني خود ميگفت: احتمال وقوع اين احاديث نيز انسان را ميکُشد.
احتمال صحّت اين آيات و روايات هم، منجّز تکليف است و انسان را زير و رو ميکند. به طور مثال، اگر در جلسهاي نشسته باشيد و عقرب بزرگي در آنجا پيدا شود و ناگهان گم شود، همه از جاي خود برخاسته، فرار ميکنند. در حالي که عقرب در ميان جمعيّت هزار نفري، اگر يک نفر را نيش بزند، احتمال گزيده شدن هر نفر، يک هزارم است، امّا با اين حال، همه از جاي خود بلند ميشوند و احتمال يک هزارم نيز منجّز تکليف است و همه را تکان ميدهد. وقتي چنين احتمالي انسان را تکان ميدهد، آيا شايسته نيست احتمال مؤانست انسان با مار و عقرب گزنده در قبر، او را از غيبت، تهمت، زخم زبان و شايعه باز دارد؟
اين سخنهاي چو مار و عقربت مار و عقرب ميشود گيرد دمت
واقعاً اگر کسي احتمال بدهد غيبتها، تهمتها و شايعهپراکنيها، در قبر او به صورت عقرب و مار مجسّم ميشوند و او را ميگزند، از اين گناهان پرهيز خواهد کرد، چه رسد به اينکه اين موضوع، قطعي و يقيني است. اين مار و عقربها در اثر اعمال بد انسان پديد ميآيند و اکنون هم وجود دارند و اگر کسي اراده کند، ميتواند با توبه، اين حيوانات موذي و آزار دهنده را بکشد و نابود کند، امّا اگر غفلت کند و آنها را به حال خود رها کند، روزي ميرسد که ديگر قدرتي در مقابل آنها ندارد و مجبور است، اذيّت آنها را تحمّل کند و در آن روز، اين حيوانات بر او غلبه کرده، او را خواهند کشت.
آنچه امروزه در جامعه رخ ميدهد، غيبتهايي که در جلسات مختلف پشت سر افراد ميشود، شايعات، دروغهاي رايج و تهمتهايي که در روزنامهها و سايتها به افراد زده ميشود، همه و همه از عدم باور و يقين به معاد و حسابرسي اعمال ناشي ميشود. اگر احتمال وقوع معاد و احتمال گرفتاريهاي قبر و برزخ در ذهن اينگونه افراد وجود داشته باشد، دست از رفتار خود بر ميدارند. امروزه افرادي قصد حمايت از جمهوري اسلامي را دارند، اما ميبينيم که دروغ ميگويند، غيبت ميکنند، تهمت ميزنند و توهين ميکنند، در حالي که به راستي يک احتمال از هزار احتمال هم منجّز تکليف است.
پينوشتها:
====================
[1][1]. حجر / 99
2. الخصال، ج 1، ص 120
3. المحاسن، ج 1، ص 288
4. تحرير مواعظ العدديه، ص 390
5. فرقان / 70
6. ر.ک: نماز، نجواي مؤمنان (از تأليفات معظّم له)
7. مفتاح الفلاح، ص 182
8. عدّة الداعي، ص 152
9. الکافي، ج 2، ص 602
10. الکافي، ج 3، ص 270
11. ماعون / 5- 4
12. ر.ک: رسالۀ توضيح المسائل، بخش سوّم: اصول اعتقادي
13. بحارالأنوار، ج 6، ص 214
14. بحارالأنوار، ج 74، ص 390
15. ر.ک: بحار الأنوار، ج 6، ص 227- 221
16. مؤمنون / 113
17. مدثّر / 48