بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین
بحث امسال ما دربارۀ معرفت نفس بود، یعنی خودشناسی و انسانشناسی.
در این باره هفت فصل صحبت کردم، فصل هشتم بحث ما راجع به یک امر مهمی بود که دربارۀ آن یک جلسه صحبت کردم و بنا شد چند جلسهای در این باره صحبت کنم.
بحث این بود که ما با این همه تشریفات برای چه آفریده شدهایم؟!
عرض کردم از نظر قرآن مطالبی در این جا هست. مطلب اول که دربارهاش فی الجمله صحبت کردم، اینست که قرآن میفرماید عالم هستی برای تو آفریده شده است و تو را برای خودم آفریدم.
«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً»[1][1]
عالم هستی برای تو خلق شده و در آیۀ دیگر میفرماید:
«وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِي»[2][2]
تو را برای خودم خلق کردم. مقام خیلی بالاست و به آن مقام شهود میگویند و این مقام شهود مقدماتی دارد و ما به این دنیا آمدهایم تا این مقدمات را بپیمائیم و به آن ذی المقدمه برسیم. بزرگان به آن مقدمات سبعه میگویند: یقظه، توبه، تقوا، تخلیه، تحلیه، تجلیه و لقا؛ و آنگاه میرسد به مقام وصول و مقام شهود و تازه اول کار است و تا خدا خدایی میکند این در حرکت استکمالی است، که هر لحظۀ آن به دنیا و آنچه در دنیاست، بلکه پیش اهل دل، از بهشت و آنچه در بهشت است، ارزشش بیشتر است. ما خلق شدهایم برای رسیدن به این مقام قرب الهی و حد یقف هم ندارد. توقف ممنوع است و تا خدا خدایی کند، این حرکت استکمالی و مقام شهود و این مقام وصول برای او هست. خیال نکنید که به این زودیها میشود یا اینکه اهمیت ندارد. البته به این زودیها نمیشود و هرکدام از این هفت مقدمه خون جگرها میخواهد تا انسان بتواند از آن مقدمه بگذرد. اما اگر بخواهیم، میشود و خدا هم کمک میکند. اگر بخواهیم، میشود و قرآن و اهلبیت و ثقلین کمک میکنند و معلوم است، وقتی قرآن و اهلبیت و ثقلین کمک کردند، آسان میشود. البته مشکل است، اما به قول بزرگان سهل و ممتنع است. برای بعضی مشکل و برای بعضی آسان است و ما باید تهیّأ داشته باشیم و به این مقام برسیم. البته مشکل است و صبر و حوصله میخواهد و پا زدن به تمایلات میخواهد، اما میشود.
خدا رحمت کند و درجاتش عالیست، عالیتر کند، مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی در اصفهان منبر میرفت و قدرش را نمیدانستند. یک وقت خوابی نقل کرد که خیلی عجیب است. فرمود خواب دیدم که مُردم و با تشریفات خاصی مرا بردند در باغ زیبایی، که پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرماید وقتی انسان بمیرد، منزلش یا باغ زیبائی است که همه چیز دارد و هرچه بخواهد در آن باغ هست و هرچه نخواهد در آن باغ نیست یا حفرهای از حفرههای جهنّم است:
«أَنَّ الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَان»[3][3]
این مرد بزرگ میگفت: مرا در آن باغ بردند و نگاه کردم و دیدم چه باغ زیبایی است. وقتی قدم میزدم تأسف خوردم و به خودم گفتم: علی! بالاخره کارت به اینجا رسید که تو را مثل حیوانها در یک آب و علفی رها کردند. انسان جداً اگر با خدا باشد، به اینجاها میرسد که بهشت برای او کوچک میشود و متأسّف است که در آن باغ زیباست. گرچه آنها استکمال دارند، اما علی کل حال خلق نشدهایم برای اینکه به بهشت برویم و خلق شدهایم که به مقام وصول و شهود برسیم که به راستی وقتی مُردیم و ما را در آن باغ زیبا بردند، تأسّف بخوریم که ما را مثل حیوانها در باغ پرمیوه و آب و علفی رها کردهاند. بدانید که خلق شدهایم برای همین و خلق شدهایم نه اینکه استراحت دائمی داشته باشیم یا به بهشت برویم، البته اینها خوب است، اما بدانید که خلق شدهایم تا در این دنیا ترّقی کنیم و استکمال کنیم.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیّت
خلق شدهایم برای اینکه در عالم وجود به جز خدا چیزی را نبینیم. نمیدانم باباطاهر چقدر به آن رسیده، اما اشعار خوبی میگوید:
به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت نشان از روی زیبای تو بینم
هیچ نبینم جز خدا و هیچ نیابم جز خدا، البته نه با این چشم، بلکه با چشم دل. این چقدر عالیست و گفتم که یک لحظۀ آن به دنیا و هرچه در دنیاست، ارزش دارد.
چیزی که باید توجه داشته باشید، اینکه اگر به راستی به جایی برسیم، همین جا در نماز شبها خدا را مییابیم. آن موقع که میگوید الله اکبر، آنگاه ارزش این الله اکبر از دنیا و آنچه در دنیاست برایش بیشتر است: «لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُ إِلَيَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»[4][4]
این روایت هم نبوی و هم ولوی است. هم پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» این روایت را فرمودند و هم امام صادق«سلاماللهعلیه»؛ که ارزش دو رکعت نماز شب از دنیا و آنچه در دنیاست، برای من بیشتر است. همۀ دنیا چقدر ارزش دارد؟! همۀ ذخایر دنیا چقدر ارزش دارد؟! پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: اگر همه را به من بدهند و بگویند یک نماز شب نخوان، من حاضر نیستم. امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند: اگر همه را به من بدهند و بگویند نماز شفع یا نماز وتر را نخوان، من حاضر نیستم.
خیلیها هستند که جداً این دنیا را برای چیز دیگری میخواهند و خدا را به هیچ چیزی نمیفروشند. مگر اینکه دیوانه باشند. از همین جهت جهنّمیها وقتی در جهنّم رفتند با هم گفتگو میکنند و در سورۀ ملک این جمله آمده که گفتگوی آنها اینست که: «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»[5][5]؛ اگر ما عقل داشتیم که جهنّم نمیآمدیم و بی عقلی ما، ما را به جهنّم آورده است. هوسرانی، معلوم است که دیوانگی است. این دنیا با این ذخایرش و با این مشقتها که دنیا یعنی جذر و مد و مشقت و بلا، اما در آن لذایذی هم هست.
مرحوم صاحب معراج السّعاده مثال میزند که اگر کسی را با طناب در چاه روانه کنند، در وسط چاه عسلهای خاک آلودی ببیند، میداند که الان در چاه میافتد و اژدهایی هم زیر پایش هست، اما اگر مشغول شود به خوردن عسلها، معلوم است که دیوانه است. بعد میفرماید: این طناب عمر ماست و آن دو موش سیاه و سفید که این طناب را میجوند، شبانه روز ماست و آن اژدها جهنّم و اعمال ماست و این عسلهای آلوده هم لذایذ این دنیاست. حال انسان در وسط چاه که میداند میافتد و دچار اژدها میشود، اگر مشغول به خوردن عسلهای آلوده شود، دیوانه است. این مثال خوبیست که مرحوم محقق نراقی میزند. به راستی انسان اگر خدا را رها کند و شهوت بگیرد و یا خدا را رها کند و شیطان را بگیرد؛ بارها و بارها قرآن میفرماید ای انسان! این شیطان دشمن سرسخت است و «عدوّ مبین» یک دشمن آشکار است و مواظب باش که به دنبال آن راه نیفتی و اگر به دنبال او راه بیفتی، جهنّم است. لذا اگر از شما بپرسند برای چه خلق شدید؟ بگویید قرآن میگوید عالم هستی برای تو و تو برای خدا. یعنی برسی به آنجا که بیابی خدا را در همین دنیا. به راستی همین جمله که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه[6][6] دارند و امام حسین در دعای عرفه دارند که «عَمِيَتْ عَيْن لا تَراكَ»، کور باد چشمی که خدا را نبیند. این ممکن است خبر یا انشاء باشد. اگر اخبار باشد، یعنی اگر خدا را نمیبینی کوردل هستی و اگر انشاء باشد یعنی کور باد چشمی که خدا را نبیند. البته نه با این چشم حیوانی بلکه این چشم حیوانی برای دیدن ظواهر است. به قول مثنوی میگوید این دو گوش را بده و دو گوش انسانی بگیر، آنوقت صدای خدا را میشنوی. قرآن کلام الله است و از همین جهت وقتی ما قرآن میخوانیم و به آیه «یا أیها الذین آمنوا...» رسیدیم، مستحب است که بگوییم «لبیّک». موقعی که به مکه میرویم، خدا ما را صدا کرده و در آن موقع که محرم میشویم، بگوییم «لبیک اللهم لبیک». باید اول صدای خدا را بشنویم و بعد جواب دهیم. هستند چنین افرادی یعنی پشت پا زدهاند به حیوانیّت، پشت پا زدهاند به هوی و هوس و خدا را پیدا کردهاند. وقتی خدا را پیدا کردند، هم صدای خدا را میشنوند و وقتی قرآن میخواند کلام خدا را میشنود؛ یعنی میبیند که خدا با زبان او با او حرف میزند و خدا را مییابد، نظیر آدم تشنه که تشنگی را مییابد. شما در وقتی تشنه باشید، مییابید که تشنه هستید و اگر به شما بگویند این تشنگی را معنا کن، نمیتوانی معنا کنی و «یدرک و لا یوصف» است و اما نمیتوانی بگویی که تشنه نیستم، بلکه خیلی چیزها را نمیبینیم ولی هست. تمام صفات رذیله از همین باب است و تمام فضائل هم از همین باب است و همۀ معنویات از همین باب است و ما آمدهایم برای اینکه معنویات را بیابیم. البته لذت دارد و لذتش خیلی بالاست: «أَيْنَ المُلُوك وَ أَبْناءُ المُلُوك مِنْ هذِهِ اللَّذَّهِ».
وقتی از خواب بیدار میشود برای نماز شب، آنگاه خدا را پیدا کرده است و معشوق خودش را پیدا کرده است و بالاترین لذت برایش اینست که نماز بخواند. نماز خیلی بالاست و این نماز یک مکالمه برای افراد عادی است. وقتی حمد و سوره میخوانیم، خدا با ما حرف میزند و وقتی میگوییم «سبحان ربی العظیم و بحمده و سبحان ربی الاعلی و بحمده»، آنگاه ما با خدا حرف میزنیم. به این مکالمه میگویند. اما این مکالمه برای افراد عادیست و اسمش را حضور قلب میگذارند و حضور قلب اگر در نماز نباشد، نماز نیست. البته اگر طبق رساله عملیه عمل کند، نماز صحیح است اما این نماز نیست و نماز آنست که وقتی میگوید «ایاک نعبد و ایاک نستعین» آنگاه صدای خدا را بشنود و وقتی میگوید «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله»، توجه کند که خدا به او توجه میکند و خدا صدای او را میشنود. به این حضور قلب میگویند. اما این مشکل است و چه کسی میتواند بگوید من دو رکعت نماز خواندم و از اول تا آخرش هیچ چیز و هیچ کس در نمازم نبوده به جز خدا و نماز یک مکالمه بوده و تمام توجه به نماز و به خدا بوده و هم در حرف زدن من با خدا و هم حرف زدن خدا با من. مقداری بالاتر میشود امام حسین و نماز برایش یک معاشقه میشود. علی اکبرش شهید شده بود و خیلی از اصحاب شهید شده بودند و تعدادی از اصحاب مانده بودند. ظهر شد. آنکه لذت نماز را درک کرده، گفت یا حسین! ظهر است و وقت نماز است. آقا امام حسین«سلاماللهعلیه» نفرمودند خدا تو را از شهدا قرار دهد، بلکه فرمود: بارک الله! خدا تو را از نمازگزاران محسوب کند.[7][7] بالاخره نماز خواندند و دیوانهها هم امام حسین«سلاماللهعلیه» را تیرباران کردند، اما امام حسین«سلاماللهعلیه» نماز جماعت خواند و کسانی که بودند به امام حسین اقتدا کردند. حبیب سپر برای امام حسین شد و همان نماز امام حسین«سلاماللهعلیه» بالاترین لذات برای امام حسین است. یعنی تمام مصائب برای امام حسین«سلاماللهعلیه» یک طرف و این نماز یک طرف و لذت این نماز از آن مصائب خیلی بالاتر است. ما برای این چیزها خلق شدهایم و از همۀ شما تقاضا دارم در دعاهایتان همیشه دنیا نباشد. البته خوب است و خدا به حضرت موسی گفت: نمک آشت را هم از خدا بخواه. اما همه برای دنیا نباشد و این دنیاپرست میشود. در دعاهایتان چند دعا را فراموش نکنید. یکی عاقبت بهخیری، و مهمتر از آن اینکه خدایا من تورا گم کردهام، تو خودت را به من بنمایان. البته زمینه میخواهد و ما باید زمینه را فراهم کنیم، اما دعایش خوب است که خدایا! خودت را به من بنمایان و من تو را ببینم. البته نه با این چشم بلکه با دل و آنچه مربوط به خداست، «أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[8][8]، این قلب «لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ»[9][9]، میفرماید: دل تو عرش من است و عالم هستی نمیتواند ظرف برای من باشد، اما دل مؤمن میتواند ظرف یا جایگاه برای من باشد. این دل پر است از خدا و محبت خدا و از مقام قرب الهی و بالاترین لذت را هم دارد. هرچه بلا و مصیبت بالا باشد، اما لذت دارد.
زینب مظلومه در این مسافرت که خیلی سخت بود، نماز شبش در این مسافرت تعطیل نشد، حتی در پشت دروازۀ کوفه. این زن و بچه اسیر و بی غذا و بی پدر در نصف شب به پشت دروازه کوفه رسیدند و زینب مظلومه با صبر و استقامتی، این زن و بچه را آرام کرد و وقتی دلش از زن و بچه فارغ شد، شروع کرد به خواندن نماز شب و در پشت دروازه کوفه نماز شب خواند. البته نشسته خواند.
فضّۀ خادمه، جاریه است و یک فرد معمولی است، اما بزرگ شده زیر دست حضرت زهرا و حضرت زینب است و وقتی حضرت زینب از نماز شب فارغ شد، به زینب مظلومه گفت بیبی جان! ندیده بودم نماز شبتان را نشسته بخوانید. زینب مظلومه جواب داد، هرچه میخواستم بایستم، زانوهایم تاب ایستادن نداشت. مقاتل راجع به امام سجاد و حضرت زینب نقل کردند که در شام عاشورا داغ شش برادر بر دل حضرت زینب است. آن هم برادر مثل امام حسین«سلاماللهعلیه» و ابالفضل«سلاماللهعلیه». همچنین دچار این درندهها و غافله سالار بچه ها بود. اما وقتی از بچهها فارغ شد، نزد امام سجاد آمد و نماز شب خواند. امام سجاد«سلاماللهعلیه» خوابیده خواندند زیرا نمیتوانستند بنشینند و مریضی ایشان سخت بود و حضرت زینب هم نشسته خواندند. اما باز امام سجاد«سلاماللهعلیه» به زینب مظلومه فرمودند عزیزم! ندیده بودم نماز شبت را نشسته بخوانی! گفت زانوهایم تاب ایستادن ندارد.
ما همه خلق شدیم برای رسیدن به این مقامها. در شام عاشورا، لذّت ما و آرامش ما نماز شب باشد. لذا در روایات هم داریم که اگر بلا به شما هجوم آورد، خود را تسکین بده با دو رکعت نماز که این دو رکعت نماز به تو آرامش میدهد.
راجع به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» نقل میکنند که میخواست حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» را غسل دهد. لذا اول دو رکعت نماز خواند. وقتی خواست عزیزش را در قبر بگذارد، خیلی مشکل بود، اما دو رکعت نماز خواند و از نماز کمک گرفت. زینب مظلومه هم از نماز کمک میگرفت برای اینکه خوب بتواند غافله سالاری کند. اما همۀ این مصائب چون برای خداست، لذتبخش است. امام حسین«سلاماللهعلیه» در گودال قتلگاه برافروختگی خاصی داشت و نماز عصر را در قتلگاه خواند. فرمود: «الهی! رضا برضائک صبراً علی بلائک، لامعبود سواک، رضا الله رضانا اهل البیت». این جمله لذتبخش است و اینکه همه چیز فراموش میشود به جز خدا.
لذا در دعاهایتان حالی پیدا کردید، مخصوصاً در محرم و صفر و پای این منبرها که دعا مستجاب میکند و رفع بلا میکند و عنایت خدا و رحمت خدا را به جوش میآورد، اگر مخصوصاً دلتان بشکند و گریهای کنید، در همان حال مواظب باشید که فقط در دنیا نروید. البته دعا کنید برای گرفتاری خودتان و گرفتاریهای مردم که الان وضع خیلی بد است و مردم بیکارند و فقر سر تا پای مردم را گرفته و بیکاری جوانها و بیزنی جوانها و بیشوهری دخترها آمده و وضع خیلی بد است و هیچکس نمیتواند کاری کند و فقط باید با دعا درست کرد. شما پای منبرها برای رفع گرفتاری دیگران دعا کنید و این دعاها خیلی ثواب دارد. اما مرادم اینجاست که در دعاها این را فراموش نکنید که بگویید خدایا! خودت را به من بده. این خیلی بالاست که انسان نماز بخواند و پاداش آن خدا باشد. روایت هم داریم راجع به روزه که معمولاً میفرمایند: «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا اجْزِي بِهِ»[10][10]، روزه از من است و من پاداش میدهم. اما اهل دل طور دیگری معنا میکنند و میگویند «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا اجْزِي بِهِ» روزه از من است و پاداش آن خود من هستم. اینکه روز عید فطر انسان بتواند از خدا خود خدا را عیدی بگیرد، چقدر خوب است.