بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
در مسئله جبر و تفویض و قضا و قدر، 6 قانون هست که همه باید مواظبت و مراعات از این قوانین داشته باشند و الاّ در انتخاب دیگران مقصرند.
قانون اول، قانون وراثت است. این قانون وراثت از نظر علمی و مخصوصا علم روز، یقینی است. گروه خونی که الان میگیرند از این گروه خونی خیلی چیزها را کشف کرده و میکنند. اما قطع نظر از علم و گروه خون و امثال اینها، یک امر عرفی و تجربی است. و آن اینست که مادر شایسته، معمولاً دختر شایسته تحویل جامعه میدهد. حتی از نظر صفات، همینطور که بچه از نظر شکل و شباهت یا به مادر یا به پدر یا به هر دو میرود و این یک امر تجربی است و همه میدانند. حتی علم قیافهشناسی روزی فوقالعاده مهم بود و الان هم مهم است که از قیافۀ بچه پی میبرند که این بچۀ کیست. هم از نظر مادر و هم از نظر پدر. معمولاً همه میدانند که بچهها از نظر شکل و شباهت یا به مادر میروند و یا به پدر. از نظر صفات هم چنین است. مادر حسود معمولاً بچههایش حسودند. مادرخیرخواه و رئوف و مهربان و مادر متواضع، معمولاً بچههایش را مثل خودش میبیند. پدر متکبّر معمولاً بچّۀ متکبر تحویل جامعه میدهد. پدری که محبت دنیا در دلش رسوخ کرده و دنیاپرست است و ریاستطلب است، معمولاً بچههایش چه دختر و چه پسر مثل پدر دنیاطلب و ریاستباز هستند. همینطور که از نظر شکل و قیافه، بچهها به پدر و مادر میروند، از نظر صفات خوب و بد هم، بچهها به پدر و مادر میروند. کم پیدا میشود مادر نمّام و سخنچین باشد اما بچه از مادر ارث نمّامی و سخنچینی را نبرده باشد. پدر آدم متجاوزی باشد اما بچه او این ظلم و تجاوز را از پدر به ارث نبرده باشد. به این قانون وراثت میگویند. از نظر علمی مسلّم است، از نظر روایات ما مسلّم است، از نظر تجربه عوامانه است، یعنی مثلاً پیرزن با تجربه اما بیسواد که وارد اجتماع نیست وقتی به بچه نگاه میکند، میگوید شکل پدرش یا شکل مادرش است. یا یک مرد عامی ولو سواد فارسی هم ندارد، وقتی نگاه به دختر کوچکی که تازه به دنیا آمده بکند، میگوید چقدر شکل مادرش است. به این قانون وراثت میگویند. لذا ما دو جهت را در مسئله امروز باید مراعات کنیم.
یک: بچهای که تحویل جامعه میدهیم از نظر صفات، صفات خوبی داشته باشد. این یک وظیفۀ فوقالعاده سنگین است؛ که ما باید بچۀ صالح و شایسته تحویل جامعه دهیم و الاّ به اجتماع خیانت کردیم و به همین بچه خیانت کردیم البته اگر صالح و شایسته نباشد. و اگر بخواهیم بچههایمان صالح و شایسته باشند، باید اول خود صالح و شایسته باشیم. آقا به دنبال دختر با عفت و نجیب و دختر نمازی برود و دختر به دنبال شوهر حلالخور و متدین و متقید به ظواهر شرع برود. و الاّ به قول پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فتنه ایجاد میشود. یعنی قانون وراثت بچهاش را بد میکند و بچهاش را مثل خودش میکند و خودش بد است و بچهاش نیز بد میشود. لذا پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» روی منبر بارها و بارها میفرمودند:
«إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِير»[1][1]
به دنبال اخلاق و دین بروید و الاّ در ازدواجها اگر به دنبال دین و اخلاق نرفتی، بدان فتنه ایجاد میشود. بدان فساد بزرگ ایجاد میشود. قانون وراثت افراد نسل آینده را یک نسل دنیادوست و متکبر و ریاستطلب و امثال اینها و یک نسل بیعفت میکند. و این جملۀ پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» که مرتب تکرار داشته است، اتفاقاً هیچکس عمل نمیکند. همین خانمها در حالی که خانمهای مقدّس و مسجدی هستند، وقتی میخواهند به دنبال عروس بروند، هیچگاه نشده که تجسس کنند که آیا این عروس نمّام و سخنچین هست یا نه. اما تجسس در این دارند که پدرش چه کاره است و چقدر امکانات مالی دارد و حتی نگاه به فرشها کنند که آیا فرشها معمولی است یا نه و حتی نگاه به دیوار خانه کنند که آیا این دیوار خانه خوبست یا نه. به دنبال زیبایی دختر هستند و اینکه این دختر زیباست یا نه. اما اصلاً به این فکرها نیستند که آیا این دختر نمازخوان هست یا نه و آیا این دختر نمام و سخنچین هست یا نه و آیا این دختر رفیق بد دارد یا نه. به این فکرها نیست و فقط به فکر ظاهر است. همچنین پدر و مادر دختر اول حرفی که میزنند اینست که کار دارد یا نه، خانه دارد یا نه، ماشین دارد یا نه، موبایل دارد یا نه. و اگر جواب منفی باشد، ازدواج سرنمیگیرد. پیغمبر میفرمایند این غلط است. ببینید صفات رذیله و صفات حسنۀ او چگونه است. آیا عفت دارد یا نه، آیا چادر دارد یا نه، آیا با چادر رفیق هست یا نه، آیا خرافت میداند یا نه، در مدرسه با چه کسانی رفت و آمد دارد و قطع نظر از رفیق پسر، رفیق دخترش چه کسی است. در مدرسه سؤال کند و در راه تفتیش کند، اما این حرفها نیست و فقط رفتن در دنیاست. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند وقتی ازدواجها چنین شد، فتنه ایجاد میشود و فساد بزرگ ایجاد میشود. وقتی در دنیا رفتیم، خواه ناخواه پسر و دخترمان هم مثل خودمان دنیاپرست هستند. وقتی دنیاپرست شدند، همه چیز فدای دنیا میشود:
«حُبُ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِ خَطِيئَة»[2][2]
محبّت دنیا و ذخائر و امثال اینها بالاترین خطرهاست. لذا الان مسئلۀ ازدواج، مسئلۀ فوقالعاده مشکلی شده است. بعضی اوقات من خوابم نمیبرد. مادر به من میگوید سه دختر دارم سی و پنج ساله و سی و سه ساله و سی ساله و هیچکس به دنبالشان نمیآید، حال چه کنم!
سابقاً این چیزها نبود و در زمان پیغمبر که اصلاً نبود و دخترها نه ساله و پسرها پانزه ساله ازدواج میکردند و ازدواج خیلی پاک و پاکیزه بود. من وقتی جوان بودم خوب یادم است و خیلی از شما یادتان هست که ازدواجها مقدّس و خوب بود، زیرا این حرفها در ازدواجها نبود. دختر و پسر در خانه نمانده بودند. این در سابق خیلی کم پیدا میشد، مثلاً ده بیست سال قبل و الان روز به روز بدتر میشود.
خیال نکنید این صحنهها ازدواجها را درست میکند، بلکه ازدواجها را این درست میکند که : «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِير»؛ پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمودند دخترها را باید زود شوهر دهید.
مرحوم کاشف الغطاء«رضواناللهتعالیعلیه» یکی از مراجع بزرگ تقلید است و مرحوم صاحب جواهر که کتابش چکش در فقه ماست، وقتی به اسم این استاد میرسد، میفرماید الاستاد الاکبر. این آقا دید دخترش تمایل به ازدواج دارد. مثلاً دید دختر سرش را شانه میکند و بالاخره فهمید که تمایل به ازدواج دارد. ایشان برای درس آمدند و درس کاشف الغطاء هزار نفر طلبه و آن هم هزار نفر مجتهد مثل صاحب جواهر داشت. وقتی درس تمام شد گفت من یک دختر دارم که تمایل به ازدواج دارد، اگر یک طلبه متین و درسخوان باشد، دخترم را به او میدهم. یک طلبه بلند و نشست. فرمود بیا خانه. به خانه آمد و او جدّ بزرگ مسجدشاهیهاست. این علمای بزرگ مسجدشاهی که دویست سال مجتهدان بالایی تحویل جامعه داد. یک دفعه یک شخصی پیش ظل السلطان رفته بود و حاجتی داشته بود. ظل السلطان نانجیب گفته بود چرا پیش من آمدی. اگر علم میخواهی به مسجدشاه برو و اگر پول میخواهی به مسجد شاه برو و اگر زور میخواهی به مسجدشاه برو. بالاخره آن طلبه به خانۀ کاشف الغطا آمد. کاشف الغطا از او سؤال کرد چه داری؟ گفت هیچ ندارم به جز این چند کتاب. آمد پیش دختر و گفت من برایت دامادی پیدا کردم که دین و اخلاق دارد و خوب درس میخواند و خوب متدیّن است و اخلاقش خوب است. آیا حاضری با او ازدواج کنی؟ دختر ساکت شد. مانند پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» که به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» گفتند چه داری؟ امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودند هیچ ندارم و فقط یک شمشیر و یک زره و یک شتر دارم. حضرت فرمودند شتر را که برای کارت میخواهی و شمشیر را برای جنگت میخواهی و اما زره را نمیخواهی، برای اینکه تو کسی نیستی که بخواهی پشت به دشمن بکنی. پس زره را بفروش. رفت و زره را به پانصد درهم فروخت و پانصد درهم را به پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» داد و پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» با این قبالۀ حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» یعنی پانصد درهم، یک جهیزیه خرید که وقتی پیغمبر به جهیزیه نگاه کرد، گریه شوق کرد و گفت: خدایا مبارک کن این جهیزیه را که قالب آن از گل است.[3][3] نصف آن را هم یک ولیمۀ عمومی یعنی نان و آبگوشتی داد. زهرای عزیز با این جهیزیه به خانه شوهر آمدند. کاشف الغطاء به این طلبه یعنی آقا شیخ محمد تقی مسجدشاهی که کتابی به نام هدایة المسترشدین نوشته که چکش مراجع تقلید است و خیلی بالا رفت. مرحوم کاشف الغطاء به این آقا گفتند ما یک اطاق داریم و این اطاق را احتیاج نداریم. من همین اطاق را درست میکنم که امشب حجلۀ خانۀ شما باشد. یک جهیزیه به اندازۀ ضرورت هم تهیه کردند و مهریه هم مهریه حضرت زهرا بود و به قول شما اصفهانیها بیست و شش تومان و دو ریال و ده شاهی.
موقع نماز شب کاشف الغطاء نماز شب خواند و بعد برای آنها آب گرم کرد و موقع سحر در زد و گفت برایتان آب گرم کردم، غسل کنید تا نماز شبتان از بین نرود. از این ازدواج چندین نسل شایسته و عالی درآمد. هم از نظر علم و قدرت و هم از نظر تمول خیلی بالا رفتند. یک گذشت و ایثار و فداکاری کاشف الغطاء و یک بله داماد و بله عروس، امّا برای خدا، آنگاه قانون وراثتش این شد که نسل بعد از نسل آدمهایی تحویل جامعه دادند مثل حاج آقا نورالله. اگر با خدا باشیم، خدا با ماست:
«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»[4][4]
اما ما با خدا نیستیم. قانون وراثت کار میکند. قانون وراثت دختر کاشف الغطاء و آقا شیخ محمدتقی مسجدشاهی را میرساند به آنجا که نسل بعد نسل، افتخار نه تنها برای اصفهان، بلکه افتخار برای عالم تشیع هستند. لذا ما اگر به دنبال اینها یعنی به دنبال قانون وراثت خوب رفتیم، باید بدانیم عالی درمیآید و ازدواجهایمان عاقبتبهخیر میشود و اما اگر نرویم، اولاً دختر و پسرمان در خانه میمانند، ثانیاً رفیقباز میشوند و الان هفتاد هشتاد درصد دخترها و پسرها رفیقبازند. اگر انسان فکرش را بکند باید دق کند. دختر عاشق و پسر عاشق است و کارشان موبایلبازی است و این را ما کردیم. البته انتخاب را فراموش نکنید. اما درست کردن زمینه برای اینکه جامعه بتواند انتخاب خوب کند، وظیفۀ پدر و مادر است. پدر و مادرند که باید زمینهساز باشند برای ازدواجهای مقدس. یا زمینهساز باشند برای سازگاری دختر و پسر.
انشاءالله دروغ است اما میگویند هر چهار ازدواج یک طلاق دارد. در زمان جوانی ما این حرفها نبود و اصلاً در اصفهان طلاق نبود. در اصفهان طلاقها فقط نزد مرحوم آقای اشنی«رضواناللهتعالیعلیه» بود، زیرا آدم باسواد و موجه و مورد اطمینان بود. من هزارها صیغه عقد خواندم، اما تا حال یک صیغۀ طلاق برای دیگران نخواندم. اما بهخاطر آقا اشنی چون استاد من بود قبول میکردم که شاهد طلاق باشم، زیرا باید دو شاهد عادل باشد تا طلاق درست باشد. مرادم اینجاست که بیست یا سی سال قبل اصلاً طلاق در اصفهان نبود. اما به من آمار میدهند که از چهار ازدواج یکی طلاق است و اگر این هم درست نباشد، اما بالاخره طلاق بیش از ازدواج شده است و همین مقدار که دختر نمیتواند شوهرداری کند. یک شخصی پیش من آمده بود و میگفت ازدواج کردم و خوشحال و خوب بودیم و دختر و پدر و مادرش خوب بود و بالاخره ازدواج خوبی بود. صبح فردا دیدم مرتب جوان در خانه میآید، گفتم اینها چه کسانی هستند. گفت اینها رفقای من هستند. اگر میخواهی زندگی کن و اگر نمیخواهی طلاقم بده. وضع اصفهان پایتخت فرهنگ و تمدن اسلامی رسیده به اینجا برای اینکه یک جمله از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نشنیدند که: «إِذَا جَاءَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِير». پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» زنگ خطر را هزار و چهارصد سال قبل زدند که اگر حرفم را نشنوید خیلی خطر و فتنه پیدا میشود. این خیلی مصیبت است و همه به خاطر اینست که دست از اسلام کشیدیم. وقتی دست از اسلام کشیدیم، نه غربی شدیم و آن رسوایی و نه کمونیست شدیم و آن بدبختی و میخواهیم هم شیعه باشیم و هم غربی باشیم. میرسد به آنجا که نکاح سفید هم پیدا میکنیم. یعنی یک پسر و دختر با هم زن و شوهر میشوند و یک خانه میخرند یا اجاره میکنند و مدتی با هم هستند و بعد هم جدا میشوند. وقتی قانون وراثت ضربه بخورد به اینجا میرسد. مادر باید مواظب باشد. چه مادر دختر و چه مادر پسر. پدر باید مواظب باشد. دختر و پسر باید حرفشنو باشند. آن پسری که مادرش از دستش راضی نباشد، عاقبتبهخیر نخواهد شد. آن دختری که مادر و پدر از دست او راضی نباشند، این دختر به نکبت و بدبختی گرفتار خواهد شد. همه باید با هم رفاقت و حرفشنوی کوچک از بزرگ و مواظبت بزرگ از اولاد باشد. بیتفاوتی در اسلام نیست.