بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین
بحث ماه مبارک رمضان ما دربارۀ جبر و تفویض بود، و الحمدلله بحث خوبی از آب درآمد. امیدوارم که پروردگار عالم پذیرفته باشد و پاداشی برای شما و برای من بوده باشد. بحث جبر و تفویض منجر میشود به بحث قضا و قدر و هفتۀ گذشته این بحث قضا و قدر را شروع کردم. هفتۀ گذشته استفاده کردیم که این عالم وجود که این کرۀ زمین ما یک قطره از دریای آن عالم وجود است، طبق علم الهی، طبق قدرت خدا، طبق حکمت باریتعالی و تجلّی رحمت خدا، این عالم وجود خلق شده است. خدا میدانسته و قدرت داشته است و حکمت به خرج داده است و رحمت پروردگار عالم تجلّی کرده است و این عالم وجود موجود شده است، و بزرگان به این نظام اتمّ و نظام مافوقالتمام میگویند و هفتۀ گذشته استفاده کردیم طبق علم، طبق گفتۀ بزرگان، اگر ذرهای کم و زیاد شود، عالم به این چنانی نابود میشود. اینقدر این عالم وجود وابسته به یکدیگر است. اگر شب جمعه بودید، گفتم بزرگی چه خوش گفته است: اگر پشهای در عالم یک بال زیادتر زند یا یک بال از عالم خلقت کم کند، عالم به این چنانی نابود خواهد شد. عالم به این چنانی درهم ریخته خواهد شد. باید چنین باشد و فطرت ما همین را میگوید. آنچه خدا در عمق جان ما نهفته است، همین را میگوید. عقل ما چه عقل دقّیِ فلسفی و چه عقل عرفانی و چه عقل عرفی و عقلائی، همین را میگوید. وجدان اخلاقی این پیامبر درون نیز همین را میگوید. همۀ پیامبرها در قضا و قدر پیامشان همین است، مخصوصاً اسلام عزیز. همۀ کتابهای آسمانی مخصوصاً قرآن که «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ»[1][1] است، همین را میگویند. همۀ انبیا این صد و بیست و چهار هزار پیامبر و اوصیای آنها مخصوصاً اهلبیت«سلاماللهعلیهم» همین را میگویند و بالاخره همۀ علمای دنیا از زمان حضرت آدم تا الان همین را میگویند. به این قضا و قدر میگوییم. یعنی پروردگار عالم با آن علمش اندازهگیری کرده است. با آن قدرت و حکمتش و با آن رحمت واسعهاش حکم کرده است و این عالم وجود موجود شده است. لذا هفتۀ گذشته میگفتم که بگوییم بحث قدر و قضا. اندازه گیری از خدا و حکم تکوینی از خدا و این عالم وجود موجود شده است. لذا ذرهای نه کم و نه زیاد است. آنچه ما خیال میکنیم یا به حسب ظاهر بلا یا مصیبت است، از الطاف خفیۀ خداست. پروردگار عالم دو لطف دارد. یک لطف جلیّ که همه میفهمیم، مثل اینکه یک شخصی یک عمری در رفاه و آسایش و یک عمر در علم و تقوا و رابطه با خدا باشد، به این لطف جلیّ یعنی روشن میگوییم و همه این را میفهمند. یک لطف خفی هم داریم. اینکه عموم مردم نمیفهمند، اما باید با این صحبتی که من کردم بداند از الطاف بزرگ خدا همین مصائب و بلاهاست. به قول حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» وقتی خبر مرگ مصطفی را به ایشان دادند، فرمودند که مرگ مصطفی از الطاف خفیّۀ خداست «انا لله و انا الیه راجعون». همینطور هم شد و طولی نکشید که همه فهمیدند مرگ مصطفی از الطاف خفیّۀ خداست. البته فهمیدن و هضم کردن اینها کار مشکلی است. هفتۀ گذشته میگفتم ریاضت و عبادت میخواهد و رابطه با خدا میخواهد و توجه به این جملهای که گفتم که این عالم طبق علم خدا و قدرت خدا و حکمت خدا و رحمت خداست، بنابراین هرچه هست، درست است و هرچه هست به جاست. انسان بتواند از دل این حرف را بزند به آن مقام تسلیم و رضا میگویند، و مقام تسلیم و رضا این است که آنچه مقدر اوست، به مقدرات راضی باشد.
آخر دعای ابوحمزه ثمالی جمله بالایی است. میگوید:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِيناً صَادِقاً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلَّا مَا كَتَبْتَ لِي وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين»[2][2]
این مخصوص به ماه رمضان و دعای ابوحمزه ثمالی نیست، بلکه در قرآن و روایات اهلبیت «سلاماللهعلیهم» نظیرش زیاد دیده میشود که انسان بتواند مقام تسلیم و رضا پیدا کند و گله از خدا نداشته باشد، بلکه شکر خدا را هم با الحمدلله علی کل نعمة، الحمدلله علی کل حال، بکند. الحمدلله علی کل نعمة، یعنی خدایا نعمتهایی که به من دادی و میفهمم، الحمدلله. خدایا بلاهایی که به من دادی، الحمدلله. نمیفهمم که لطف جلیّ است، اما میدانم که از الطاف بزرگ توست. لذا به ما دستور داده شده که هم بگوییم الحمدلله علی کل نعمة و هم بگوییم الحمدلله علی کل حال.
الحمدلله علی کل نعمة، یعنی نعمتهایی که میفهمیم و عموم مردم میفهمند. الحمدلله علی کل حال، یعنی نعمتهایی که از طرف خداست و ما نمیفهمیم که نعمت است و خیال میکنیم بلا و مصیبت است.
پیدا کردن مقام تسلیم و رضا کار مشکلی است و ریاضت و عبادت میخواهد و کمکم حوصله میخواهد تا بتواند مقام تسلیم و رضا پیدا کند که قرآن میفرماید اگر آن مرتبۀ اولش پیدا شود، یک نفس مطمئنه برای او پیدا میشود. یعنی یک زندگی منهای غم و غصّه و یک زندگی منهای دلهره و اضطرابخاطر و یک زندگی منهای چه کنم چه کنم و یک زندگی و یک دنیا اطمیناننفس. قرآن میفرماید مرتبۀ اول که خدا به او میدهد اینست اما بالاتر از آن:
«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»[3][3]
در روز قیامت پاداش او خود خداست. به این مقام عنداللهی میگویند.
پاداش عموم مردم و آدمهای خوب بهشت است. بهشت یعنی هرچه بخواهیم آنجا هست و هرچه نخواهیم در آنجا نیست. علاوه بر این انسان کامل وارد بهشت میشود. آنگاه یک بهشت دیگری هم داریم و آن رضوان الله است و کسانی را که به مقام تسلیم و رضا رسیدهاند به آنجا میبرند.
قرآن میفرماید کسانی که جداً در این دنیا مقام تسلیم و رضا داشتند، بهشت برای آنها کوچک است و باید به عندالله روند. بهشت عنداللهی و رضوان الله است. خدا به اینها خطاب میکند ای کسانی که خدا از شما راضی و شما هم از خدا راضی هستید، پیش من بیایید:
«ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي في عِبادي»[4][4]
نزد امام حسین«سلاماللهعلیه» بیا. آنکه میتواند در گودال قتلگاه بگوید «رضی الله رضانا اهل البیت»، پیش کسی بیا که بتواند در مقابل ابنزیاد بگوید: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»[5][5] و یک کوبندگی عجیبی برای ابنزیاد در آن مجلس کذایی پیدا کند و با این جمله جلسه را به هم بزند.
ابنزیاد به زینب مظلومه گفت: دیدی خدا با شما چه کرد؟! گفت: «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا ابْنَ مَرْجَانَةَ»[6][6]مرده شور تو را ببرد و تو چیزی نمیفهمی و «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» من در کربلا به غیر خوبی چیزی ندیدم. کسانی که مقام تسلیم و رضا داشته باشند:
«فَادْخُلي في عِبادي ، وَ ادْخُلي جَنَّتي»[7][7]
یعنی بیا در بهشت مربوط به من.
این مقام تسلیم و رضا هم برای دنیا خیلی مفید است و گفتم قرآن میگوید: نفس مطمئنه به تو میدهم و هم برای آخرت خیلی مفید است و قرآن میگوید تو را پیش خودم و پیش بندگان خلّص خودم میبرم.
من نمیگویم آن مقام بالا را پیدا کنید و من و امثال من نمیتوانیم و اینکه نمیتوانیم بگوییم مرگ مصطفی از الطاف خفیّۀ خداست، نمیتوانیم چیزهایی که مربوط به ما نیست و بر ما نازل میشود و برای ما سخت است، بگوییم از الطاف خفیّۀ خداست. اما آنچه باید باشد، اینکه نگرانی از خدا نداشته باشیم. بحث امشب ما اصلاً مربوط به همین است. اینکه کسی از خدا نگران باشد و به خدا ولو اینکه بلند بلند نزد دیگران نگوید، اما دلش از خدا راضی نباشد. این باید نباشد و اگر این پیدا شد در پیش اهل دل کفر است. البته نه کفری که کافر و نجس و احکام دیگر بر آن بار است، بلکه به این ناشکری میگویند و این ناشکری در پیش اهل دل کفر است.
ما نمیتوانیم آن مقامهای بالا را پیدا کنیم. یکی از علمای علم اخلاق، مرحوم آقا میرزا جواد تبریزی است و از اساتید حضرت امام هم بوده است و در زمان تاسیس حوزۀ علمیۀ قم معلم اخلاق طلبهها بوده و انصافاً بالا بوده است. از ایشان قضیهای نقل میکنند و انسان به این دنیا آمده که به این حالات برسد. میگویند آقا میرزا جواد در عید غدیر نشستی داشتند و مردم به دیدن ایشان میآمدند. قضیۀ عجیبی واقع شد و پسر ایشان که عصای دست ایشان بوده است و از نظر علم و تقوا خیلی بالا بوده است. این پسر برای اینکه خدمتی به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» کرده باشد، استکان و نعلبکیها را بر سر حوض برد تا بشوید و تمیز کند. پای او لیز خورد و در حوض افتاد و خفه شد. ناگهان اهل خانه توجّه کردند که جنازه پسر روی آب است. گریۀ آنها بلند شد. مرحوم آقا میرزا جواد آقا دیدند جنازه پسر روی حوض افتاده است. به زنها گفتند: عید مردم را عزا نکنید و ساکت باشید. بالاخره جنازه را در یک اطاق بردند و آرام آرام در جلسه آمدند. یک شخصی پرسید آقا چه خبر بود؟ فرمود: خدا امروز به ما عیدی داده است، اما زنها نمیفهمند. یعنی مرگ پسر را عیدی در روز غدیرخم میدانست. اینها را از ما نمیخواهند و بنا نیست که بخواهند، اما آنچه از ما میخواهند و الاّ در پیش آقا میرزا جواد آقاها کفر است، ناشکریهاست:
«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ»[8][8]
در قرآن کفر در مقابل شکر آمده و قرآن به ناشکری، کفر میگوید. اگر ناشکری کردید، بدانید عذاب خدا خیلی بزرگ و دردناک است.
عذاب خدا در دنیا اینست که مقام رضا را که از شما گرفت، خواه ناخواه یک دنیای فوقالعاده بحرانی میشود. یک زندگی توأم با غم و غصّه و ناراحتی و ضعف عصب میشود و یک زندگی توأم با بیحوصلگی میشود و همین زندگی که الان همۀ ما داریم. آخرت هم خدا اعتنا به این ندارد، بلکه در زمرۀ کفّار است: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ».
اگر ناشکری کردید، به قول امام صادق«سلاماللهعلیه» وقتی ناشکری بیاید، قضا و قدر اقتضاء میکند که این بلا و مصیبت برای تو بیاید و فقط پاداش ندارد. اگر شکر کنید و جزع و فزع نکنید و جدا راضی باشید، آن مقام مطمئنۀ دنیا و آخرت را خدا به تو میدهد و اما اگر ناشکری کنی، مصیبت برایت آمده و پاداش هم نیست و برعکس یک دنیای تاریک و پر از همّ و غم و بیحوصلگی است و بالاخره یک دنیای پرتلاطم است و خیال نکنید ما از خدا راضی هستیم. ریاضت میخواهد که انسان از خدا راضی باشد.
بزرگی روی منبر به پامنبریها میگفت ما کسی هستیم که گاهی با حالی میگوییم الحمدلله رب العالمین و معنای این طرز گفتن این است که خدایا دسترسی به تو ندارم و الاّ حسابت را میرسیدم. خیلی از ما اینطور هستیم و از خدا راضی نیستیم و دسترسی به خدا نداریم و الاّ حساب خدا را میرسیدیم. این کفر است و این معنای نفهمیدن قضا و قدر است و معنایش مقداری از کفر در مقابل شکر بالاتر است به این معنا که هنوز نظام اتمّ را باور نکرده است و هنوز باور نکرده است که هرچه در این عالم هست، طبق علم و قدرت و حکمت و رحمت خداست. البته ریاضت و توجه و توسل میخواهد. توسل به اهلبیت«سلاماللهعلیهم». دربارۀ پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نقل میکنند، نبوت پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» 23 سال طول کشید و 13 سال در مکه و 10 سال در مدینه و در آن 10 سال در مدینه، 84 جنگ برای پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» جلو آوردند. معمولاً همیشه در جبهه بودند و آن هم با نبود امکانات. اما شکر و مقام رضا و تسلیم بالاخره پیغمبر را پیروز کرد و «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»[9][9] نازل شد و بالاخره آن ده سال خیلی مشکل بود، اما مشکلتر آن سیزده سال بود که قرآن بر سر پیغمبر در سورۀ الم نشرح منّت میگذارد و میفرماید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ، وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ، الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ»[10][10]
یا رسول الله! آیا شرح صدر به تو ندادیم که توانستی مصیبتهای کمرشکن مکه را تحمل کنی؟ توانستی مصیبتهای کمرشکن مکه را هضم کنی و آن سیزده سال خیلی برای پیغمبر اکرم «صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مشکل بود. سه سال در وسط گرما و سرما بودند. به قول امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» به معاویه نامه نوشتند که شما سه سال ما را در شعب ابیطالب وسط بیابان بیآب و علف زندان کردید. بچههای ما از گرسنگی مردند و زنهای ما از تشنگی پوست گذاشتند و بسیاری از زن و بچههای ما مردند. یک خانم پیدا شد آن سه سال شعب ابی طالب را اداره کرد و او حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» بود که تمام اموالش را صرف آن سه سال شعب ابیطالب کرد. بالاخره توانست از این مصیبت نجات پیدا کند، اما به غیر صبر و شکیبایی نداشتند و صبر و شکیبایی به اندازهای بود که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در نهج البلاغه میفرمایند: پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» را سنگباران میکردند و گاهی به خانه برمیگشتند و گاهی به مسجد فرار میکردند و گاهی هم در بیابانها فرار میکردند. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: من و حضرت خدیجه«سلاماللهعلیها» آب و نانی میبردیم و پیغمبر را در بیابان گم کرده بودیم و بالاخره زیر خاری یا سنگی ایشان را پیدا میکردیم و خون از ساق پای ایشان میچکید اما ذکر و دعا داشت و دعا این بود که:
«اللَّهُمَ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»[11][11]
خدایا اینها نمیفهمند، خدایا اینها را هدایت کن تا دل من خوش شود و وقتی اینها هدایت شدند دل من خوش میشود.
این مقامها را نمیخواهند و این مقامها برای پیغمبر و اهلبیت«سلاماللهعلیهم» و حضرت امامها و امثال اینهاست، اما آنچه امشب از آقایان و خانمها و مخصوصاً از مصیبتزدهها و از کسانی که بلا برای آنها آمده، البته بلایی که دست خودشان و دست اجتماع نبوده و خواست پروردگار عالم و از الطاف خفیۀ خدا بوده است، لاأقل ناشکری نباشد. این ناشکری چیز بدی است. کم پیدا میشود. این جلسۀ ما جلسۀ خوبیست، اما نمیدانم یک نفر هست که مقام تسلیم و رضا داشته باشد؟ اگر هست خیلی باید شکر کند. یکی باشد که به راستی گله از خدا نداشته باشد. وقتی منقاش بازی کنیم، یعنی دل را کنجکاوی کنیم، اما با دقت و با عاطفه و کنجکاوی کنیم دل را با عقل، از خدا گله نداشته باشد. معمولاً مردم از خدا گله دارند و پیش اهل دل این گله کفر است یا در پیش قرآن: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ».