بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین
فصل پانزدهم بحث ما در معرفت نفس، اعمال انسان بود، و گفتم اين اعمال منقسم میشود به سه قسم يا سه مرتبه.
قسمت اوّل به معنای پاداشها و مزدهاست. کسانی که اعمال خوب بهجا میآورند، پروردگار عالم خير دنيا و آخرت به آنها عنايت میکند. به قول قرآن حيات طيّب در اين دنيا و حيات طيّبتر در آخرت. در اين باره مقداری صحبت کردم.
قسم دوّم اعمال يا مرتبۀ دوم، تجسّم عمل است، و اينکه اعمال ما در اين دنيا خير و در آخرت بهشت میشود. در اين دنيا يک زندگی راحت و يک زندگی منهای غم و غصّه و اضطرابخاطر دارد و در آخرت بهشت با آن همه نعمتها در اثر اعمال ماست. به قول قرآن: «بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[1][1]
در اين دو قسم مقداری صحبت کردم و بحث امشبمان راجع به قسم سوّم يا مرتبۀ سوم از اعمال است. و اينکه ما از قرآن و روايات استفاده میکنيم که اعمال ما برای ما هويتساز است. اعمال خوب ما يک انسان کامل درست میکند. در دنيا پيش اهل دل نورانيت خاصی دارد. نزد اهلبيت«سلاماللهعليهم» محبوبيّت خاصّی دارد. اما اعمال بد، انسانيّت انسان را نابود میکند و انسان در همين دنيا به صورت يک حيوان مجسّم میشود. اگر چشم بصيرت باشد، اين حيوان ديده میشود و مجسّم میشود به صورت يک حشره يا يک مار يا افعي، و اگر چشم بصيرت باشد، آن حشره يا آن مار را میبيند. به اين میگويند تجسّم عمل به معنای تغيير هويت. برای واضح شدن مطلب يک روايت میخوانم.
راوی میگويد در مکّه بودم و جمعيّت زياد بود. خوشحالی کردم و به امام باقر«سلاماللهعليه» گفتم يابن رسول الله! امسال چقدر حاجی فراوان است و مسجدالحرام پر است. آقا تبسّمی کردند و فرمودند: «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَ الْحَجِيجَ»[2][2]؛ سر و صدا زياد است و به حسب ظاهر آدم فراوان است، اما در واقع چنين نيست و آدم در ميان اينها کم است. میگويد کلام امام باقر«سلاماللهعليه» را نفهميدم و لذا امام باقر«سلاماللهعليه» به من چشم بصيرت دادند و فرمودند: حالا نگاه کن. راوی میگويد ديدم مسجدالحرام پر است از يک مشت حيوان که در ميان اين حيوانها، آدمهايی هم ديده میشوند. لذا حضرت فرمودند: «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَ الْحَجِيجَ»؛ سر و صدا زياد است و آدم به حسب ظاهر فراوان است، اما آدم واقعی و انسان کامل کم است. اگر چشم بصيرت باشد، میبينی که آدم کم و حيوان زياد است.
در روز قيامت چنين است. در روز قيامت چشمها تيزبين میشود و حقيقتبين میشود: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ»[3][3]
در عالم برزخ و مخصوصاً در روز قيامت چشمها واقعبين است. افراد هم با آنچه در واقع و هويت آنهاست، در برزخ يا در قيامت هستند. لذا آنها که آدم هستند، به آدميت ديده میشوند و آنها که حيوانند، با حيوانيت ديده میشوند و آنها که حشره هستند، يک مشت حشره هستند که در روايات میخوانيم آدم متکبر به صورت يک مورچه است و مردم اين مورچه را پايمال میکنند.[4][4] آدم بیبند و بار به صورت يک ميمون است و مردم از او فرار میکنند. آدمهای ظالم به صورت يک سگ هستند و مردم از آنها فرار میکنند. آدمهای حسابی نيز يا با حساب و کتاب يا بدون حساب و کتاب به بهشت میروند.
در روايات میخوانيم که وقتی قيامت شد و حقايق رو افتاد و محشر شد، آنگاه سعۀ وجودی اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» محشر را پر کرده است. آنکه به راستی شيعه است، يعنی عقيده به تشيّع دارد و شعار تشيع دارد و متابعت از اهلبيت«سلاماللهعليهم» دارد، هم شيعه از نظر باطن و هم شيعه از نظر شعار و هم شيعه از نظر عمل است و بالاخره يک انسان کامل است، آنگاه اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» میآيند و مهر نبوّت و امامت را به پيشانی اين میزنند و ملائکه موکّل اين هستند و با احترام خاصی او را لب حوض کوثر میبرند و حوض کوثر حقيقت زهراست و هويت زهرا شده حوض کوثر. در آنجا به اين آب میدهند. مشهور است مولا اميرالمؤمنين میدهند، اما بالاخره به اين آب میدهند و يک انسان کامل میشود. اين انسان کامل زير لوای حمد هست تا مردم حساب و کتابهايشان را بکنند. قرآن میفرمايد پنجاه هزار سال هم طول میکشد، اما برای اين فرد، يک لحظه است.
میگويد آمدم خدمت امام«سلاماللهعليه» و به حضرت گفتم دو آيه در قرآن است که نمیتوانم معنا کنم و شما معنا کنيد. يک آيه میفرمايد روز قيامت پنجاه هزار سال است و يک آيه میفرمايد هزار سال است. اين را چطور معنا کنم؟
امام فرمودند پنجاه هزار سال است، اما پنجاه موقف دارد که هر موقفی هزار سال است. میگويد وحشت کردم که پنجاه هزار سال در روز قيامت برای حساب و کتاب بمانم. حضرت تبسمی کردند و فرمودند که اما برای شيعه، يک لحظه است. در زير لوای حمد برايش يک لحظه است.
معنای سورۀ اعراف همين است. در آنجا لذت میبرد و در آنجا به اندازهای لذّت بالاست که به قول امام صادق«سلاماللهعليه» پنجاه هزار سال، يک لحظه میشود. به قول قرآن ولايت به جلو و ديگران به دنبال او به بهشت میروند. اين بهشتی است که خود ساخته است. بهشتی يعنی يک آدم و وارد بهشت میشود و بهشت يعنی جای آدمها. حال اين اگر آدم حسابی باشد، يعنی شيعه باشد و شيعه سه چيز میخواهد: يکی عقيده باشد در دل او. عقيدۀ به اهلبيت و ولايت؛ دوّم شعار، اينکه شعار ياعلی او به راستی هويدا باشد؛ سوم نيز متابعت از اهلبيت«سلاماللهعليهم» است. اين سه چيز او را يک آدم و يک انسان کامل میکند و آن روز که پنجاه هزار سال است، برای اين انسان کامل يک لحظه است. آن هم در خدمت اهلبيت«سلاماللهعليهم» و زير لوای حمد و در پيش حوض کوثر که هويت زهراست و به بهشت میرود، به بهشتی که خود ساخته است: «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[5][5]
آن بهشت که هرچه بخواهد در آنجا هست و هرچه نخواهد، در آنجا نيست. يک آدم وارد بهشت میشود و به عبارت ديگر بهشت جای آدمهاست و آدمها وارد بهشت میشوند. و امّا اگر اين نباشد، اين نمیتواند به صورت آدم باشد و اعمال بد او برايش هويتساز است. هفتۀ گذشته میگفتم اعمال بد، مار و عقرب درست میکند.
اين سخنهای چو مار و کژدمت مار و کژدم میشود گيرد دمت
آنچه کاشته است، برداشت میکند و آنچه بافته است، میپوشد. اما بحث امشب بحث ديگری است و تناسب بين اعمال و صاحب عمل است و معنای اين تناسب بين عمل و صاحب عمل اينست که اعمال اگر بد باشد، به صورت گزندهای درمیآيد. به صورت مار و افعی و خودش هم به صورت مارهای بزرگ است و مارهای کوچک در اطرافش و با اين وضع به صف محشر میآيد. خودش مار است و اعمالش او را به صورت مار کرده است و اعمالش روی هويتش تأثير گذاشته و به صورت مار يا الاغ يا سگی درآمده است. اعمالش نيز به صورت متناسب او در صف محشر صورتبندی شده است. معلوم است اگر ولايت نباشد و اگر اعمال خوب نباشد و به جای آن اعمال بد باشد، آن اعمال بد، هويت اين را عوض میکند. قرآن میفرمايد: «هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ»[6][6]
در روز قيامت هرکسی به صورت آنچه ساخته است، محشور میشود. در دنيا هرچه ساخته، در آخرت به همان صورت است. اگر آدم ظالم و بدی بوده است، به صورت سگ وارد صف محشر میشود. اگر خانم بیبند و باری بوده است، به صورت يک ميمون است. اگر آدم دزد و جنايتکار و خيانتکار بوده است، به صورت يک ميمون است و اگر شيعۀ اميرالمؤمنين علی«سلاماللهعليه» بوده است، از نظر عقيده و شعار و گفتار و از نظر عمل، آنگاه به صورت يک انسان کامل است: «تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ». در قرآن از اينگونه آيات زياد است: «فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ»[7][7]
آدمهای شقی و آدمهايی که در اثر اعمالشان شقاوت آنها را گرفته و هويتشان را عوض کرده است، در روز قيامت در جهنم، مثل الاغ صدا میکنند: «لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ». انسان اگر مثلاً سوزندگی داشته باشد، آه و ناله میکند. الاغ اگر صدمه و سوزندگی داشته باشد، صدای الاغ درمیآورد و صدای الاغ همان آه و نالهای است که دارد. قرآن میفرمايد: «لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ»، يعنی به صورت يک الاغ در ميان مردم است و آن حساب و کتاب او را بدبخت میکند و اين الاغ زير دود و هُرم جهنم ناله و صدا دارد، اما نمیگويد آه و ناله دارد، بلکه میگويد صدای الاغ دارد.
آياتی در قرآن است و مفسّرين معمولاً اين آيات را تشبيه گرفتهاند. مثلاً راجع به بلعم باعور که خصوصيت هم ندارد، بلکه راجع به هرکه مثل بلعم و باعور باشد، صادق است؛ میفرمايد: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ»[8][8]
مثل آدم درنده، مثل سگ هاری است که اگر او را تعقيب کنيد صدا میکند و اگر او را رها کنيد، صدا میکند. مفسرين گفتهاند «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ» تشبيه است و به عبارت ديگر پروردگار عالم يک فحش به اين داده و گفته چقدر بدبخت هستی! اما اين بحث ما اصلاً میتواند آيه را تغيير دهد به معنای ديگر و آن اينست که بلعم باعوريها و ظالمها و شقاوتمندها و کسانی که برای خودشان هويت غيرانسانی درست کردهاند، اينها را مثل سگ هار میبينند. اگر چشم بصيرت باشد، اين سگ هار را در همين دنيا میبينند. خيليها را ديدهايم و سراغ داريم که جداً چشم بصيرت دارند و حقايق را میبينند؛ مثلاً میبينند اين به صورت يک عقرب است يا به صورت يک سگ يا يک الاغ است، و ظاهراً اين آيات نظيرش در قرآن زياد است: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً»[9][9]؛ عالم بیعمل مثل الاغی است که يک بار کتاب بار اوست. اين بار کتاب به غير از خستگی برايش چيزی ندارد. برای اينکه علم را میخواهند که به آن عمل کنند و اين عمل نکرده است و مثل الاغی است که يک بار کتاب دارد. مفسرين معمولاً گفتهاند تشبيه است. همينطور که الاغ اگر يک بار کتاب داشته باشد، هيچ نتيجه غير از خستگی برای الاغ ندارد، عالم بیعمل نيز همين است و علمش برای خودش فايده ندارد و عالم بیعمل است؛ اما اگر حرف صدرالمتألهين«رضواناللهتعالیعليه» را بزنيم و بگوييم اين آيه میخواهد بفرمايد کسانی که میدانند و عمل نمیکنند و کسانی که شقاوت آنها را گرفته و بايد دنيا از علمشان استفاده کند و اما دنيا از علمشان زجر میکشد. بالاخره عالم بیعمل، «كَمَثَلِ الْحِمارِ» است. روز قيامت به صف محشر میآيد و اگر چشم بصيرت باشد، در همين دنيا عالمی که عمل ندارد و عالم فاجر و فاسق را به صورت يک الاغی میبيند که يک بار کتاب بار دارد. نظير اين آيات در قرآن زياد است. مرحوم صدرالمتألهين«رضواناللهتعالیعليه» در أسفار در بحث تناسخ جملۀ شيرينی میفرمايد که بعضيها قائل به تناسخ هستند. الان هم افرادی هستند که دينی دارند به معنای تناسخ و معنای تناسخ اينست که اگر کسی آدم بدی باشد، میميرد و روح او در بدن شقی و فاجر و فاسق دیگری میرود و اگر آدم خوبی باشد، روحش میرود در بدن آدمی که در دنيا يک زندگی راحت دارد.
مرحوم صدر المتألهين میگويند اين غلط است. اين برگشت فعل به قوه است و برگشت فعل به قوه محال است. بعد میفرمايند امّا از قران و روايات اهلبيت، کسانی که چشم بصيرت دارند، تناسخ ديگری را قائلند و اينست که اعمال ما برای ما هويتساز است. اعمال ما برای ما عمل درست میکند و هويت ما را هم درست میکند. اگر آدم حسابی باشيم، سر و کار با نماز و سر و کار با خدا و خدا از ما راضی و ما از خدا راضی باشیم، اين يک انسان است و دم مرگ خطاب به او میشود و در روز قيامت هم به اين خطاب میشود که: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً ، فَادْخُلي في عِبادي ، وَ ادْخُلي جَنَّتي»[10][10]
پنج صفت در اين آيه هست که ارزش هرکدامش از بهشت و آنچه در بهشت است، بالاتر است. اين آدم خوب و مقيد و آدم خدايی و ولايتی است. امّا اگر شقی و بدبخت باشد، به صورت يک حيوانی است. اين صورت حيوان در دم مرگ چه داد و فريادها دارد و وقتی بميرد، يک لحظۀ قبرش هزار سال به بالاست.
حضرت عيسی کسی را که تازه مرده بود، زنده کرد. در روايت آمده که آب قبرش هنوز تر بود. ديدند جوانی بوده اما الان پير زودرس و سياه و سوخته و آلوده است. فرمودند چند وقت است که مردهاي؟ گفت هزار سال به بالاست. حضرت عيسی پرسيد وقتی مُردی چه شد؟ گفت وقتی مُردم گودالی از آتش جهنم برايم پيدا شد. در اين گودال جهنم میسوختم که تو مرا صدا کردي. اما مردۀ ديگری را زنده کرد که در پيش همين بود و آثار قبر نداشت و مثلاً هزار سال بود که مرده بود. حضرت عيسی ديدند پيرمردی است اما خيلی باطراوت است و جوانی او برگشته و يک انسان کامل است. فرمودند چند وقت است که مردهاي؟ گفت همين الان مرا در قبر گذاشتند و باغی از باغهای بهشت پيدا شد و وارد باغ شدم و وقتی وارد شدم، حورالعين به استقبالم آمد و با هم دست به گريبان شديم و گردنبندش پاره شد و نشستيم گردنبند را جمع کنيم و تو ما را صدا کردي. يعنی هزار سال، يک لحظه شد و برای ديگری يک لحظه، هزار سال شد.
اين بحث مفصل و شيرينی است اما معلوم است که بحث معرفتی و بحث اسفاری است. اما قرآن آيات فراوانی در اين باره دارد. روايات اهلبيت خيلی در اين باره صحبت کردهاند. اهل معرفت در اين باره خيلی صحبت کردهاند.
دو هفته قبل يک جمله گفتم و الان تکرار کنم. عزيزان! همه از آقا و خانم و مخصوصاً جوانها، اين حرفهای من احتمال هست يا نه! يک احتمال در صد احتمال است. اين منجّز است. ما باید از آيات قرآن و از اين روايتها خيلی پند بگيريم. يک نفر آدم بيخود بايد در ميان ما نباشد. کسی که علی را دارد، بايد هم در اين دنيا و هم در عالم برزخ و هم در قيامت آدم باشد و بعد هم با حضرت علی«سلاماللهعليه» به بهشت برود. يک احتمال در صد احتمال برای این مباحث، منجّز است.
الان مثلاً يک عقرب از آن بالا به پائين بيفتد، همه فرار میکنيد و يک نفر نداريم که صاف بنشيند. هرچه شما علاقه و لطف به من داشته باشيد، اما جلسه را به هم میزنيد. درحالی که اگر عقرب بگزد، يک نفر را میگزد و احتمالش يک در هزار است، اما اين احتمال شما را تکان میدهد و از اين مسجد بيرون میکند. آيا اين حرفهای امشب من يک در هزار احتمال نيست؟! همه بايد از اينگونه مباحث پند بگيريم. اينها را گفتهاند و قرآن و روايات اينها را فرمودهاند و اهل دل دربارهاش صحبت کردهاند و ديدهاند و برای آنها واقعيتی است. ما لاأقل اگر احتمالش را بدهيم، يک آدم ولايی میشويم. مرحوم کلينی«رضواناللهتعالیعلیه» در کافی در ذيل آيۀ «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» میگويد آدمهای حسابی و شيعۀ حسابی دم مرگ، خدا به آنها خطاب میکند: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» بعد خدا خطاب میکند که چهارده معصوم برای قبض روح تو آمدهاند و چهارده معصوم آمدهاند تا تو را ببرند و من از تو راضی و تو از من راضي هستی. پس بيا در بهشتم.[11][11] همۀ ما بايد چنين باشيم، البته نمیخواهيم عقايد دقّی و فلسفی داشته باشید. عقايدی که الحمدلله ما شيعيان داريم، عالی است. الحمدلله ما دربارۀ عقايد کتابهای بسیاری داريم، کتابهای مفصّلی داريم و مستغنی هستيم. اما يک احتمال در صد احتمال بايد ما را عوض کند و ما يک آدم از نظر باطن شويم و الاّ اگر خدای ناکرده يک حيوان از نظر باطن و يک آدم از حسب ظاهر باشیم، نمیتوانيم با اميرالمؤمنين و اهلبيت«سلاماللهعليهم» باشيم و دم مرگ، خطاب «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» داشته باشيم. اميدوارم همه از اينگونه مطالب متنبّه شويم.
. الاعراف، 43: «به [پاداش] آنچه انجام مىداديد.»
. ق، 22: «و[لى] ما پردهات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديدهات امروز تيز است.»
. البقره، 25: «باغهايى خواهد بود كه از زير [درختان] آنها جويها روان است.»
. يونس، 30: «آنجاست كه هر كسى آنچه را از پيش فرستاده است مىآزمايد.»
. هود، 106: «اما كسانى كه بدبخت شدند در آتشاند، در آنجا ناله و دم و بازدمى (چون بانگ خران) دارند.»
. الأعراف، 176: «از اين رو داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر بر آن حملهور شوى زبان از كام برآورد، و اگر آن را رها كنى [باز هم] زبان از كام برآوَرَد.»
. الجمعة، 5: «مَثَل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلّف گرديدند] آنگاه آن را به كار نبستند، همچون مَثَلِ خرى است كه كتابهايى را بر پشت مىكشد.»
. الفجر، 27تا30: «اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در ميان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.»