بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث ما دربارۀ معرفت نفس بود که پيش اهل دل بالاترين بحثهاست و پيش علمای علم اخلاق بحثی بالاتر و بهتر از اين نداريم. بيست و دو فصل از اين بحث را عنوان کردم و به طور فشرده در اين بيست و دو عنوان صحبت کردم.
فصل بيست و دوّم ما در يک امر فوقالعاده مهمی است که ناقص مانده است و آن رابطۀ انسان با ديگران است. دربارۀ رابطۀ انسان با باطن و درون خود و درون انسان با ظاهر و بدن و جسم خود، صحبت کردم. جلسۀ قبل راجع به رابطۀ انسان با خدا مقداری صحبت کردم و فهميديم که اگر اين رابطه محکم باشد و اگر اين رابطه جداً عالی باشد، اين میتواند برسد به جايی که به جز خدا نداند:
رسد آدمی بهجایی که بهجز خدا نداند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیّت
اگر این درنده خوئی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده مانی به روان آدمیّت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به درآی تا ببینی طیران آدمیّت
اگر اين رابطه محکم شد، خليفة الله میشود که هدف از خلقت انسان همين است. اگر اين رابطه محکم شد هم در دنيا و هم در آخرت عزيز است و بالاخره در سير من الحق الی الحق هر قدمی بردارد، برای او از دنيا و آنچه در دنياست، بهتر است. هفتۀ گذشته دربارۀ اين مطلب صحبت کردم و جملهای بگويم و وارد بحث شوم و جمله اينست که همه و مخصوصاً جوانها! فهم و یادگیری اين حرفها استدلالی نيست، اين حرفها گفتگويی نيست، اين حرفها رابطه با خدا میخواهد و عملی است. پس بياييد تجربه کنيد. هرکه باشد، با تجربه و با عملش میتواند به جاهای بالايی برسد. ولو آدم بيسوادی باشد.
کربلايی کاظم اراکی در زمان استاد بزرگوار ما آيتالله العظمی بروجردی بود و آقای بروجردی ايشان را خيلی دوست داشت. رابطۀ با خدايش رسيد به آنجا که برايش تشرف پيدا شد. آقا امام زمان آمدند و او را بردند در امامزادهای در اراک و آنجا او را حافظ قرآن کردند و غائب شدند. حفظ قرآن او عجيب بود و حتی رسيده بود به آنجا که غلط گيری قرآن را از او ياد میگرفتند، در حالی که سواد الفبا هم نداشت و رعيت بود. اما به خاطر رابطه با خدا و به خاطر مواظبت از حقّالنّاس و برای مواظبت از نماز و رابطه با خدايش و به عبارت ديگر به خاطر تقوا، اين گذشت و ايثار و فداکاری موجب تشرفش شد و آقا امام زمان به او گفتند کتيبه را بخوان و او گفت سواد ندارم. باز آقا فرمودند بخوان و او هم خواند و ناگهان ديد آقا نيست و توجه کرد که حافظ قرآن شده است. حتی ما او را امتحان میکرديم. دو واو کف دست مینوشتيم که يکی واو الفبا و يکی واو قرآن بود. از او میپرسيديم از اين دو واو کداميک قرآن است؟ دست روی آن واوی میگذاشت که به نيت قرآن نوشته بوديم. میگفت قرآن نور دارد و من نور قرآن را میبينم.
«قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ»[1][1]
حضرت آيتالله العظمی بروجردی خيلی به او علاقه داشتند و با او خيلی حرف میزدند. مرحوم آيتالله حائری امتحانی از او به عمل آوردند. مرحوم آيتالله حائری هم به او علاقه داشتند. نشسته بودند پای کتابها و او وارد شد و بعد از تعارفها، آيت الله حائری به او گفتند اين قرآن را بخوان و به جای قرآن، کتاب به او دادند. ايشان هم کتاب را باز کرد و گفت اين قرآن نيست. مرحوم آيتالله حائری گفتند: از کجا میدانی اين قرآن نيست؟ گفت برای اينکه قرآن نور دارد و اين نور ندارد. بعد ورق زد و آيهای پيدا کرد و دست روی آن گذاشت و گفت اين قرآن است، برای اينکه میدرخشد و نورانيّت دارد.
پس رابطه با خدا عمل میخواهد: «وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»[2][2]
قرآن فراوان به همۀ ما دستور میدهد که اگر راه را میخواهي، مجاهدت کن. مجاهدت يعنی اهميت به همۀ واجبات و مخصوصاً نماز. بايد از نماز لذت ببرد. اگر نماز بخواند و نماز برايش سنگين باشد، به جايی نمیرسد. بايد نماز شب بخواند و از نماز شب يک رابطۀ کامل با خدا پيدا کند. بايد به فکر ديگران باشد و به هر اندازه میتواند حاجت از مردم برآورد، برای اينکه پروردگار عالم اين کار را خيلی دوست دارد و بالاترين چيزها و دوش به دوش نماز، خدمت به خلق خداست. بالاتر از این دو، اجتناب از گناه است.
گناه انسان را زمين میزند. اگر کسی با مجاهده و با عمل به جايی هم برسد، اما اگر يک گناه آمد سقوط میکند. زياد ديدهايم از اهل دل که به جاهايی رسيدهاند، اما ناگهان به خاطر يک گناه سقوط کردند يا به خاطر يک شبهه يا غذای شبههناک سقوط کردند. اينها هست، اما مجاهدت میخواهد. مرحوم آيتالله آقای خوئی«رضواناللهتعالیعليه» انصافاً مرد بزرگ و اهل دلی بود. ايشان فرموده بودند من در خوی طلبه بودم و کسی آمد و قرآن را در تاريکی میخواند. ما اطرافش را گرفتيم که اين چه معجزهايست. مثل کربلايی کاظم نور قرآن را میديده است. مرحوم آقای خوئی از ايشان تقاضا کرده بودند يک دستورالعمل به ايشان بدهند و ايشان يک دستورالعمل داده بودند.
اگر بخواهيم میشود و خداوند رُسُلش را میفرستد. قرآن میگويد ملائکه میآيند و ملائکه میگويند ما نوکر شما هستیم: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ، نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»[3][3]
کسانی که جداً میگويند الله؛ يعنی رابطه با خدايشان محکم است و اهميّت به واجبات میدهند و با لذّت اهميّت به مستحبّات میدهند و اجتناب از گناه دارند، قرآن میگويد ملائکه بر اينها نازل میشوند و به اينها دلداری میدهند که از آينده نترسید و از گذشته غم و غصّه نداشته باشید؛ ما در دنيا و آخرت کمک کار شما هستيم. فقط در آخرت نیست که دست شما را میگيريم و فقط در آخرت نیست که به اذن اميرالمؤمنين شما را پای حوض کوثر میبريم، بلکه در دنيا نيز به شما کمک میکنيم.
مرحوم آقای خوئی«رضواناللهتعالیعليه» فرموده بودند که آن فرد، دستورالعمل را چهل روزه به من داد؛ اما يک امتحان برايم جلو آورد. ایشان دستور داده بود روزه بگيرم و از غذایی که برایم میآورد افطار کنم، امّا روزی، برای افطار نيامد و من نتوانستم تاب بياورم و به کبابی رفتم و غذا خوردم و تا غذا تمام شد، ديدم آنچه در این مدّت به دست آوردهام، تمام شد. بعد آن مرد آمد و تبسمی کرد و گفت نتوانستی در امتحان نمره بياوري! هر وقت توانستی در امتحان نمره بياوري، میآيم و کمکت میکنم.
جوانها! بياييد و تجربه کنيد. جداً اهميّت به همۀ واجبات دهيد. برسد به آنجا که وقتی موقع نماز شد، دگرگونی در شما پيدا شود. قرآن میگويد بايد چنين باشد که وقت نماز ترافيک در خيابانها نباشد. خيابانها صددرصد خلوت و بازار صددرصد خلوت و آنچه پر باشد، مسجد باشد. نماز شب رابطه با خدا و درد دل با خداست. انسان اگر غم و غصهها و نگرانی و اسراری داشته باشد، بعضی اوقات شوهر به زن و زن به شوهر نمیتواند بگويد، اما با خدا میتواند حرف بزند و در نماز شب با خدا حرف بزند. اگر به راستی با خدا حرف بزند، گناه هرچه بزرگ و فراوان باشد، میآمرزد. او ما را خلق کرده برای اينکه دستمان را بگيرد و ما را بکشاند به سعادت و به سير من الحق الی الحق. لذا يکی از الطاف خدا توبه است: «قُلْ يَا عِبَادِی الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[4][4]
به گنهکار و به آنکه روسياه و دل سياه است، خدا خطاب میکند: بندهام! بعد میفرمايد: ای بندۀ گنهکارم که خيلی گناه کردهاي! مأيوس نشو و جداً توبه کن. کسی از رحمت خدا نااميد نمیشود و گناه هرچه بزرگ و فراوان باشد، اگر توبه کند و جداً به جا نياورد، خدا حتماً میآمرزد. اين راهی است که خدا جلوی پای ما گذاشته است.
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شکستی باز آ
بهراستی صد بار هم اگر توبه شکستید، بازآیید و در راه باشید. خداوند وعده داده دست انسان را بگيرد. خدا به ملائکه وعده داده که به ما کمک کند. قرآن میفرمايد: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»[5][5]
یک دسته از ملائکه مواظب ما هستند. معنای اين آيه اينست که اگر حرفشان را بشنوي، آنها محيط هستند و شيطان فرار میکند. شيطان با کسی است که حرف شيطان را بشنود و الاّ قرآن میفرمايد شيطان حق ندارد کسی را که خدا را دارد وسوسه کند. شيطان وقتی راندۀ درگاه خدا شد، به خدا قسم خورد و گفت خدايا من همه را گمراه میکنم، اما با مخلصين هيچ کاری نمیتوانم بکنم و مخلصين از دست من رها شدند و در صورت من زدند و من از آنها مأيوسم. پس يک دسته ملائکه منتظر اين انسان هستند و کمک کار او هستند. میرسد به اينجا که اين ملائکه با او حرف میزنند و میگويند: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»
به او میگويند هم در دنيا و هم در آخرت به تو کمک میکنيم. رابطۀ با خدا آدم را به اينجا میرساند. پس بياييد تجربه کنيد و ببينيد که قرآن درست میگويد يا نه.
اولاً راههايی را میخواهد که بزرگان گفتهاند. مثلاً يقظه يعنی بيداری و بعد توبۀ جدی میخواهد و بعد از توبه، تقوا میخواهد. يعنی اهميّت به واجبات و اهميّت به مستحبّات و اجتناب از گناه میخواهد. بعد تخليه میخواهد و به مرور زمان صفات رذيله را از دل بکند. تحليه میخواهد يعنی صفات خوب را جايگزين آن کند بعد میرسد به تجليه که نور خدا در دل اين میتابد و تجلّی میکند و بعد به مقام فنا و لقا میرسد و معنايش اينست که هيچ کس و هيچ چيز در دل نيست به جز خدا.
به دريــا بنگــرم دريا تو بينُم به صحرا بنگرم صحرا تو بينُم
به هرجا بنگرم از کوه و در و دشت نشان از روی زيبای تو بينُم
پس تجربه کنيد؛ مشکل هم نيست، بلکه ما مشکل میکنيم. چون اعراض کردهايم، پس نماز برايمان سنگين است. چون رابطهمان با خداوند محکم نيست، خواب بهتر از نماز شب شده است.
حاج ميرزا علی آقای شيرازی يکی از علمای بزرگ اصفهان بود. مرحوم شهيد آيت الله مطهری عاشق او بود و ايام تعطيلی قم برای درس نهجالبلاغۀ اين آقا میآمد. ايشان به قم آمده بود و يک شب نماز شبش تعطيل شده بود و تقصير کسانی بود که به ديدنش آمده بودند و اين که بايد مثلاً ساعت 9 بخوابد و برای نماز شب بيدار شود،ساعت 11 يا 12 خوابیده و نماز شبش تعطيل شده بود. فردای آن روز مثل باران گريه میکرد، زيرا نماز شبش تعطيل شده بود. معلوم است که چنین شخصی به جاهايی میرسد. معلوم است که راه را پيدا کرده و میتواند در اين راه برسد به جايی که به جز خدا نداند.
. المائده، 15: «قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى آمده است.»
. العنكبوت، 69: «و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.»
[3][3]. فصلت، 30 و 31: «در حقيقت، كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند [و مىگويند:] هان، بيم مداريد و غمين مباشيد، و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد، در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم.»
. الزمر، 53: «بگو: اى بندگان من كه بر خويشتن زيادهروى روا داشتهايد، از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همه گناهان را مىآمرزد، كه او خود آمرزنده مهربان است.»
. الرعد، 11: «براى او فرشتگانى است كه پى در پى او را به فرمان خدا از پيش رو و از پشت سرش پاسدارى مىكنند.»