بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
فصل بيست و دوّم بحث ما دربارۀ يک امر مهمی بود، و آن روابطی است که انسان با ديگران دارد. اين بحث فوقالعاده از نظر سير و سلوکيها بالاست. فصل بيست و دوم فروعی دارد و بايد به طور فشرده راجع به فروعش صحبت کنم.
فرع اول رابطۀ انسان با درون خود و با روح خود است. به عبارت ديگر با عقل و وجدان اخلاقی و فطرت در عمق جان خود. مقداری در اين باره صحبت کردم.
رابطۀ دوم، رابطۀ انسان با برون خود و با جسم خود است. در اين باره نيز فیالجمله صحبت کردم.
رابطۀ سوم که مهمترين روابط است و بحث ناقص ماند، رابطۀ انسان با خداست. اگر انسان بتواند رابطه با خدا پيدا کند، آنگاه میرسد به جايی که به جز خدا نداند و قرآن در اين رابطه بيش از صد آيه دارد. در همان آيات اول قرآن در اول سورۀ بقره آمده که: «ذٰلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»[1][1]؛ شکی در اين قرآن نيست و اين قرآن متّقین را هدايت میکند.
در چند صفحۀ بعد میفرمايد: «هُدًى لِلنَّاسِ»[2][2] ؛ قرآن آمده تا همه را هدايت کند؛ اما در اينجا میفرمايد: «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»، آمده تا متقين را هدايت کند. به اين هدايت، «هدايت عنائيه» میگويند، يعنی عنايت خاص خدا. اگر رابطۀ ما با خدا محکم باشد، خدا عنايت خاصی به ما پيدا میکند و در آن عنايت خاص، به مقامهای بالايی میرسيم. به قول قرآن، حيات طيب هم در دنيا و هم در آخرت داريم: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ»[3][3]؛ اگر کسی مورد هدايت خدا واقع شد، اگر کسی مورد عنايت خدا واقع شد، حيات طيّب پيدا میکند، هم در دنيا و هم در آخرت. در دنيا حيات طيّب و در آخرت حيات طيّبتر. در آيات اول سورۀ بقره میفرمايد رابطۀ با خدا يعنی چه و چه کسی رابطۀ با خدا دارد.
يک: اينکه از نظر عقيده، مبدأ و معادش و رسالت و ولايتش درست باشد. ايمان به غيب داشته باشد. ايمان به غيب برای ما يعنی خدا، پيغمبر، معاد و ولايت. بعد میفرمايد دو چيز ديگر هم باشد، اينکه در زندگی او نماز زنده باشد. در زندگی موقع نماز تلاطم درونی داشته باشد. موقع نماز همۀ کارها تعطيل باشد به جز نماز. در قرآن میفرمايد در مسجد و با جماعت باشد.
دو: اينکه ديگرگرا باشد. از آنچه خدا به او داده است، هم برای خود و هم برای ديگران بخواهد: «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ». اگر علم دارد، برای خود و ديگران و اگر مال دارد برای خود و ديگران و اگر قدم دارد برای خود و ديگران و بالاخره خودگرا نباشد، بلکه ديگرگرا باشد. قانون خوديت نباشد و قانون ديگرگرایی و مواسات باشد. قرآن میفرمايد اگر کسی اين رابطه را با خدا پيدا کرد، دست عنايت خدا روی سر اوست. اين بالاتر از هدايت تشريعی است.
هدايت تشريعی دانستنی است. يعنی همۀ پيامبرها آمدهاند که مبدأ و معاد را به مردم بگويند و مردم بفهمند و بدانند؛ اما هدايت ديگری هست و آن هدايت يابيدنی است. عنايت خدا او را میرساند به آنجا که میيابد که خدا هست. در بنبست ها به راستی خدا را میيابد و معاد را میيابد. در بنبستها به راستی معاد و بهشت و جهنم در پيش او هويدا میشود. ولايت را میيابد. در بنبستها توسلها به اهلبيت و از جمله حضرت ولیعصر«ارواحنافداه» هويدا و نمايان است و بالاخره توسل و نتيجۀ توسل را میيابد. به اين میگويند «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»؛ يعنی پروردگار عالم دو هدايت دارد. يکی «هُدًى لِلنَّاسِ» که برای همه است و يکی هم «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» که برای افرادی است که مقيد به ظواهر شرع هستند. زيربنا دارد؛ يعنی اصول دين؛ و روبنا دارد؛ يعنی تقوا و تقيد به ظواهر شرع. با اين زيربنا و روبنا خدا را میيابد و پروردگار عالم عنايت خاصی به او پيدا میکند و مورد عنايت قرار میگيرد.
اين عنایت مراتبی دارد و مرتبۀ اولش همين است که قرآن گفته و مرتبۀ بالای آن را نيز قرآن گفته که مقام لقا و مقام فنا و مقام سير من الحق الی الحق است. لذا از اوجب واجبات، رابطه با خداست. اگر دنيا میخواهيد، رابطه با خدا و اگر آخرت میخواهيد رابطه با خدا. به قول عوام که به بچهاش سفارش میکند که خدا را فراموش نکن. بالاترها مثل حضرت امام میفرمايند همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائيم، ادب حضور بايد مراعات شود. همه جا خدا حاضر و ناظر است، بلکه چشم و دل میخواهد که اين حضور را بيابد. ادب حضور را مراعات کنيم و اگر ادب حضور مراعات شد، دست عنايت خدا روی سر ما میآيد. آنگاه حيات طيب در دنيا و حيات طيبتر در آخرت داريم.
در آيةالکرسی که آيۀ بالايی است و اين آيةالکرسی تا «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ» است، اما خيلی اوقات اگر بخواهيم نتيجه داشته باشد تا «هُمْ فيها خالِدُون» خوانده میشود. این دوسهآیه خيلی عاليست و خيلی سفارش روی آن شده است. حتی روايت داريم اگر کسی در معرض بلاها، يک آيةالکرسی بخواند، يک فوج ملائکه حافظ او میشوند و اگر دو تا بخواند دو فوج ملائکه و اگر سه تا بخواند، خطاب میشود که خودم حافظ بندهام هستم.
در اين آيةالکرسی که خيلی سفارش شده و نکات بالايی در اين آيةالکرسی هست، اين عرض مرا در وسط آيۀ دوّم میفرمايد: «اللَّهُ وَلِی الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»[4][4]؛ خدا سرپرست کسی است که به راستی نور ولايت او را گرفته است. کسی که جداً ايمان دارد. ايمان قلبي، ايمان زبانی و ايمان عملی دارد، خدا سرپرست اوست يا خدا دوست اوست. از هفتاد پدر مهربان، مهربانتر است: «اللَّهُ وَلِی الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»، پروردگار ولی اوست و او را از عالم ظلمت و بدبختی به نور مطلق میکشاند و روشنايی خاصی پيدا میکند. عقل او خدا را میيابد. انسان اگر در بنبست گير کرد، خدا را میيابد و در آنجا خدا خدا میکند: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکُونَ»[5][5]
خيلی جاها دیده شده که کسی دين حسابی ندارد، اما وقتی در بنبست گير کرده، همۀ حقايق برايش رو میافتد و خدا را میيابد و میيابد که اين خدا يکی است و میيابد که اين خدا قادر و عالم و رئوف و مهربان است. وقتی اينها را میيابد، به طور ناخودآگاه خدا خدا میکند.
شخصی میگفت رفيق من دين نداشت و خدا را قبول نداشت و لجاجت و عناد سرتاپای او را گرفته بود. پسرش زير چاقوی جراحی رفت. اين شخص در پشت در اطاق عمل شروع کرد اشک بريزد و خدا خدا کند. جلو رفتم و گفتم کدام خدا. گفت حالی پيدا کردم، اجازه بده بچهام را از خدا بگيرم. يعنی میيابد خدا را و میيابد که اين خدا يکی است و میيابد که خدا رئوف و مهربان است و میيابد که خدا قادر و رحيم است و میيابد که خدا عالم به حالش است و به عبارت ديگر میيابد الله را يعنی مستجمع جميع صفات کمالات را. اگر بخواهيد اين هميشه باشد، همۀ پيامبرها و مخصوصاً اسلام عزيز آمده که اين حالت هميشه باشد. به اين دائمالتوجه میگويند. انسان در وقتی که نماز میخواند و حمد و سوره میخواند و میگويد: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»، به اندازهای برايش شيرين است که هرچه تکرار کند، سير نمیشود. به عبارت ديگر با خدا حرف میزند و خدا با او حرف میزند و نماز يک مکالمه و معاشقه میشود و بالاترين چيزها برای او نماز است. به اين هدايت عنائيه میگويند. بالاترين چيزها برايش کمک کردن به خلق خداست.
در روايات میخوانيم يک قربانی در خانۀ پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» انجام شد و پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به نماز رفتند و برگشتند و پرسيدند گوشت قربانی چه شد؟ گفتند يا رسول الله! همۀ آن رفت و به ديگران داديم و فقط گردنش مانده است. پيغمبر تبسّم کردند و فرمودند: برعکس بگوييد که همۀ آن باقی مانده و گردنش رفته است. آنچه فانی میشود، آنست که خودمان میخوريم و آنچه باقی است، آنست که به ديگران میدهيم.
بعضی اوقات انسان میرسد به آنجا که کمک کردن به ديگران برايش بالاترين لذتها را دارد. اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» در آن بيست و پنج سال خانهنشينی و در آن بيست و پنج سال که میفرمايد يک استخوان در گلويم و يک خار در چشمم بود،[6][6] اما در همين حالت، مولا اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» هم به فکر يل الربی بود و هم به فکر يل الخلقي.
برای يل الربي، نماز میخواندند و گريه و زاريها داشتند؛ چه گريه و زاريهايي. جنبۀ يل الخلقی اينکه اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» بيست و شش مزرعه به دست مبارکشان آباد کردند و هيچکدام از اين بيست و شش مزرعه به ارث نرسيد. همۀ آنها برای تقويت اسلام و برای ضعفا و فقرا و بيچارهها مصرف شد.
راوی نقل میکند که اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» قناتی میکندند؛ از قنات بيرون آمدند و من کدوی پختهای برای ايشان تهيه کرده بودم. بعد از نماز ظهر و عصر اين کدوی پخته را با لذتی میخوردند و میفرمودند لعنت خدا باد بر کسی که به واسطۀ شکم به جهنم میرود. کدوی پخته را خوردند و در قنات رفتند و کلنگ ايشان به سنگی خورد و آب فوران کرد. از چاه بيرون آمدند و خويشان اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» به ديدن اميرالمؤمنين آمده بودند و ديدند چه آبی است! تا اميرالمؤمنين چشمشان به اين خويشان افتاد، فرمودند خويشان من! طمع به اين قنات و اين مزرعه نداشته باشيد و اين وقف برای ضعفا و فقرا و بيچارههاست.
در تاريخ میخوانيم اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» از قنات بيرون نيامدند و پاهای مبارک درون قنات و تنشان بيرون بود که فرمودند: قلم و دوات بياوريد. آنگاه قلم و دوات آوردند و مزرعه را برای فقرا و ضعفا و بيچارهها وقف کردند.[7][7] به اين «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» میگويند، همچنان که میگويند: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ».
این رفتار امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» گرچه از «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ» خيلی بالاتر بوده و ايثار و گذشت و فداکاری بوده است؛ اما خود مولا اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» میفرمايند: توقع نداشته باشيد و من هم نمیخواهم مثل من باشيد، اما من از حلال خدا به نان جويی اکتفا کردم و شما مواظب باشيد حرام نخوريد. من قنات را وقف کردم برای فقرا و ضعفا و بيچارهها و شما هم آنها را شريک قرار دهيد.[8][8] به اين، رابطه با خدا میگويند که خيلی لذت دارد و بايد باشد. اگر رابطه با خدا نباشد، زندگی تباه است. کسی که خدا را نداشته باشد، هيچ ندارد. امام حسين«سلاماللهعليه» در دعای عرفه میفرمايند: «ماذا وَجَدَ مَن فَقَدَكَ وَمَا الَّذى فَقَدَ مَن وَجَدَكَ»؛ خدايا! کسی که تو را دارد، چه ندارد؟! و کسی که تو را ندارد، هيچ ندارد و فقط بدبختی برای اوست.
. البقرة، 2 و 3: «اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است: آنان كه به غيب ايمان مىآورند، و نماز را بر پا مىدارند، و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند.»
. البقرة، 185: «[كتابى ] كه مردم را راهبر است.»
. النحل، 97: «هر كس -از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزهاى، حياتِ [حقيقى] بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مىدادند پاداش خواهيم داد.»
. البقره، 257: «خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد.»
. العنكبوت، 65: «و هنگامى كه بر كشتى سوار مىشوند، خدا را پاكدلانه مىخوانند، و[لى] چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مىورزند.»
. نهجالبلاغه، خطبه 3: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا»
. نهجالبلاغه، نامه 45: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»