بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث اين سالهای ما دربارۀ معرفت نفس بود و بيست و دو فصل از اين بحث مقدّس را عنوان کردم و بحث ما دربارۀ فصل بيست و دوّم، يعنی بحث ارتباطات انسان با ديگران است.
راجع به ارتباط با خدا و راجع به ارتباط با ملائکه مقرب خدا و ارتباط با درون و برون خود صحبت کردم و بحث ما دربارۀ بالاترين چيزها يعنی ارتباط انسان با اهلبيت«سلاماللهعليهم» است. يک جلسه در اين باره صحبت کردم و معلوم است که هرچه صحبت کنيم کم است. برای اينکه اين ارتباط ما با اهلبيت«سلاماللهعليهم» اگر باشد، سعادت است و اگر باشد، خير دنيا و آخرت است و اين ارتباط هرچه قويتر باشد سعادت بيشتر است. کمکم میرسد به مقام فنا و مقام سير من الحق الی الحق و بالاخره اين انسان میرسد به جايی که به جز خدا نبيند و نداند. و اگر اين ارتباط نباشد، ضلالت و بدبختی و گمراهی است. جرداق نصرانی در «الامام علی صوت العدالة الانسانیّة» جملۀ شيرينی دارد. میگويد بعضی اوقات انسان میرسد به آنجا که ولیّ خدا را در خانۀ خدا قربة الی الله میکشد. اگر اين ارتباط نباشد، انسان به اينجا میرسد که به غيرِ ضلالت و بدبختی چيزی ندارد. بدبختی برای خود و ديگران در اين دنياست و آنگاه میشود داعشي. بدبختی برای عالم برزخش و بدبختی برای قيامتش و بالاخره بدبختی جهنم و آتش سوزان است. اين ارتباط هرچه کم باشد، بدبختی بيشتر است. اين زبان قرآن است. قرآن در بيش از صد جا این معنا را میفرمايد که: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[1][1]؛ اگر سعادت میخواهيد، اطاعت از خدا و رابطه با خدا و ارتباط با پيغمبر خدا و رابطه با اهلبيت«سلاماللهعليهم» داشته باشید.
پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بيش از صد جا در هر فرصتی میفرمودند: «إِنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى أَهْلَ بَيْتِى وَ إِنَّهُمَا لَمْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا»[2][2]
ای مردم، قرآن و اهل بيت و اهل بيت و قرآن. جدا شدن از اين دو، گمراهی و بدبختی است. اگر اين دو دوش به دوش يکديگر باشند، سعادت و هدايت است و امّا اگر بين قرآن و اهلبيت تفرقه افتاد، ضلالت است. اين سال و آن سال و اين قرن و آن قرن هم ندارد، بلکه هميشه چنين است تا روز قيامت که قرآن با قرآن ناطق خدمت پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بيايند. سنّيها هم میگويند که پيغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بيش از صد مرتبه در هر فرصتی فرموده است اگر ارتباط با اهل بيت نباشد، هرچه باشد ضلالت و بدبختی است.
بعضی اوقات میرسد به آنجا که نفهميدگي، و بعضی اوقات میرسد به آنجا که جهل مرکّب او را از اهلبيت جدا میکند. مثل کسی است که در دريای پرتلاطم و در دريای تاريک گرفتار شده باشد. به قول قرآن: «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ »[3][3]
کسی که اهلبيت«سلاماللهعليهم» را ندارد، مثال معقول به محسوس اينست که دريا ذاتاً ترسناک است، مخصوصاً اگر در شب باشد، دريا معمولاً موج دارد و دريا معمولاً متلاطم است، لذا تاريکی روی تاريکی است. قرآن میفرمايد کسانی که دستشان از اهلبيت«سلاماللهعليهم» کوتاه است، زندگی آنها و دنيا و آخرت اينها مثل اينست. بعد قرآن علت میآورد و میفرمايد: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»؛ اگر نور میخواهد بايد تمسّک به اهلبيت داشته باشد و الاّ غير اهلبيت به غير ظلمت و بدبختی چيزی نيست. الحمدلله در اين باره کتابهايی از سنّی و شيعه و غيرسنّی و شيعه نوشته شده است و ما کتابهای ارزندهای راجع به اهلبيت«سلاماللهعليهم» داريم. بعضی اوقات سنّی است، اما يک کتاب نوشته به نام فصول المهمّه و دوازده فصل راجع به دوازده امام دارد. يا نصرانی است، امّا يک کتاب نوشته به نام «صوت العدالة الانسانية» و میگويد اسم علي، صدای عدالت و صدای آدميّت است و الحمدلله نظير اينها فراوان است. هزاران کتاب از سنّی و شيعه دربارۀ اهلبيت«سلاماللهعليهم» نوشته شده که محتوای اين کتابها اينست که اگر تمسک به اهلبيت و رابطه با اهلبيت«سلاماللهعليهم» باشد، سعادت است و اما اگر اين ارتباط قطع شد، ضلالت است. لذا ما بايد علاوه بر اينکه اين کتابها را مطالعه میکنيم، بايد افتخار کنيم که اين کتابها دربارۀ شيعه و اهلبيت«سلاماللهعليهم» نوشته شده و اين کتابها راه را نشان دادهاند و در اين کتابها قصهها و تاريخها هست.
مرحوم علامه امينی«رضواناللهتعالیعليه» نقل میکند يکی از اساتيد الازهر مصر برای من و در مدح من اشعاری نوشت و اين اشعار را برای من فرستاد. برای اينکه من الغدير را نوشته بودم. الغدير دوازده جلد است و در همۀ اين دوازده جلد روايتها و تاريخها از سنّی است. بنابراين اشعاری دربارۀ من نوشته بود و اشعار خيلی پرمحتوا بود. من هم به اين آقا نوشتم که تشکر میکنم از اينکه دربارۀ من شعر گفتی، اما اگر میخواهی شعر بگويی و صددرصد به جا باشد، دربارۀ اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بگو. طولی نکشيد که قطعه اشعاری دربارۀ اميرالمؤمنين علی«سلاماللهعليه» برای من فرستاد و گفت تقاضا دارم به حرم مطهر بروی و اين اشعار را در مقابل ضريح مطهر اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بخوانی. بعد هم گفت من حاجتی هم دارم و اين حاجت را از اميرالمؤمنين علی«سلاماللهعليه» بخواه. من اولاد ندارم و فقط يک دختر دارم که فلج است. میدانم که اميرالمؤمنين میتواند و از آقا بخواه که اين بچۀ من خوب شود. علامه امينی میفرمايد من رفتم اشعارش را در مقابل ضريح مطهّر خواندم و حاجتش را خواستم و به خانه آمدم. چند ساعتی طول نکشيد که باخوشحالی عجيبی به من تلفن کرد و گفت: بچهام خوب شد. من الان نشستهام و با بچهام غذا میخورم.
ما گنجهايی داريم و متأسّفانه همه و حتّی جوانها و حتّی دانشگاهها و حتّی اهل علم آنطور که بايد روی آن کار کنيم و مطالعه کنيم و اين ارتباط با اهل بيت را خيلی روشن و عالی پياده کنيم، اما همه کوتاه آمدهايم. البته اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» از کسی گله نمیکنند.
عثمان بن حنيف استاندار اميرالمؤمنين است و اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» شنيدند که اين استاندار به يک مهمانی رفته که همۀ اغنيا بودهاند و همۀ کسانی که به قول عوام دستشان به دهانشان میرسد. کاسۀ آبگوشتی در مقابل اين استاندار گذاشتهاند که در آن استخوان و گوشت بود و استخوان را گرفت و گوشتش را خورد. عيون اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» عيون بالايی بوده است؛ در نهجالبلاغه بيست و پنج جا دارد که عين من يعنی مخبر من به من گفته است که تو چنين کردهاي! اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» به عثمان بن حنيف میگويند من شنيدهام مهمانی رفتهای و اينطور ادب را مراعات نکردهاي! بعد میفرمايند: من که حاکم شما هستم، در مدّت عمرم به دو قرص نان جو اکتفا کردم. اگر چيزی همراه این نان بود، معمولاً مثل ابنجوزيها و تاريخنويسان سنّی و شيعه میگويند: دوغ ترش بود. ماست را میگذاشتند تا ترش شود و مقداری آب به اين ماست میزدند و نان جو خشک و دوغ میخوردند. بعد اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» میفرمايند: شما نمیتوانيد و ما نمیخواهيم که مثل ما باشيد؛ امّا به اميرالمؤمنين کمک کنيد: «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»[4][4]؛ يعنی ای مردم اين مجالس را تشکيل ندهيد. اين وليمهها و اين وليمۀ عروسيها را نگیرید؛ بلکه به ديگران برسيد. من نمیخواهم مثل من نان و دوغ بخوريد، امّا اين تجمّلگرائيها و اين افراطبازيها نباشد.
نامهای از امیرالمؤمنین«سلاماللهعليه» هست که انسان از اين نامه مات میشود که این نامه از کسی است که تقريباً دو ثلث جهان زير سيطرۀ او بوده است. در وقتی اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» حاکم کوفه بودهاند، به غير امريکا، دو ثلث جهان زير سيطرۀ اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بوده است. در آن وقت به استاندارهايشان مینويسند: «أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار»[5][5]
استاندار من! وقتی برای من نامه مینويسی، سر قلمت را ريز کن و درشت نباشد و بين سطرها فاصله نباشد و قلمفرسایی برای من نکن و جان کلام را بنويس. حال اگر قلم درشت باشد و قلم فرسايی کند، مقداری مرکب بيشتر مصرف میشود و اميرالمؤمنين مینويسند که بيتالمال طاقت اينگونه کارها را ندارد!
اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» نمیخواهند مثل ایشان باشيم، اما گريان و ناراحتاند از اين دزديها که الان پيدا شده است. چه دزديها و چه حيف و ميلها از بيتالمال میشود. آيا میتوان به اين شيعه و ارتباط با اهلبيت گفت؟! ارتباط با اهلبيت وقتی است که به جای فيلمها و عکسها و خرافتها، اينها را با آب طلا بنويسيم و در مجالس مقدّس نصب کنيم که «أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَسلاماللهعليهكَتَبَ إِلَى عُمَّالِهِ : أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار.»
جوانها! میدانيد اين به کجا میرسد؟! در حالی که فقر عمومی در آن زمان حکمفرما بود و پولِ زياد و تموّل و تجمّل کم بود، اما اميرالمؤمنين با بيتالمالِ کم در نماز جمعه در مقابل دشمن میفرمايند: ای مردم! يک نفر فقير در حکومت من نيست. همه از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در رفاهيد. وقتی بيتالمال به جا مصرف شد، اينطور میشود.
من در وقتی قم بودم کتابی نوشتم به نام مقایسه بین سيستمهای اقتصادی و در آنجا کتاب سال شد. در آن کتاب اثبات کردم که فقر در اسلام نيست و اگر فقری در اسلام هست، ما فقر را آوردهايم. تبعيض و تجملگرايی و دزدی و حيف و ميل پيدا شد و مردم به فکر خودشان رفتند و رسيد به اينجا که میبينيد. و الاّ اسلام فقر ندارد. اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» پنج سال حکومت کرده و در اين پنج سال سه جنگ خودمانی برايشان جلو آوردند که اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» در نماز جمعه بلند بلند گريه میکردند. جنگ صفين و جنگ جمل و جنگ خوارج که کمر مولا اميرالمؤمنين را شکست؛ اما همين اميرالمؤمنين با اين بیکسی و با اين زندگی پرفقری که در حکومت داشته، فقر را برداشته است. میفرمايند: ای مردم يک نفر فقير پيدا نمیشود. همه از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در رفاه هستيد. بعد میفرمايند: من کسی هستم که برای شما آب هم آوردم. ايشان آب آشاميدنی از فرات به کوفه آوردهاند.[6][6]
ما الان در همه چيز مشکل داریم، برای اينکه ارتباط با علی«سلاماللهعليه» کم است.
اين بحث مفصل است اما هرچه در اين باره صحبت کنيم کم است. يک در ميليون هم حق علی را ادا نکردهايم، لذا انشاءالله اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» کمک کند که بتوانيم در اين باره مقداری بيشتر صحبت کنيم.
جهت اطّلاع از سایر مصادر روايت ر.ك: بحار الأنوار، ج 23، ص 106تا 152 و إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقّات آن، ج 9، ص 309 تا 375 و ...