اعوذ باالله من الشيطان الرجيم . بسم الله
الرحمن الرحيم . رب اشرح لي صدري و يسرلي امري و احلل عقدة من لساني يفقهوا قولي .
بحث در مسئله اول از نظر فقهي تمام شد
مخصوصاً از نظر مسئله گفتن اما مرحوم سيد
" رضوان الله تعالي عليه " چون اين
مسئله را كش داده اند باز دست بر نمي دارند و در اين جا مطالبي دارند كه اين مطالب
را بايد بررسي كنيم و نارساست ظاهراً .
مسئله اين بود(1) " و اما الصورة الثالثه فالضمان فيها لا يخلو عن قوة
" چرا ؟ " لان الاصل بقاء يده عليه الي ما بعد الموت و اشتغال ذمته
بالردّ عند المطالبه " كه ما گفتيم كه استصحاب ذمه دارد . ذمه اش مشغول بود
الان نمي دانيم ذمه ميت مشغول است يا نه ؟ استصحاب مي كنيم،مرحوم سيد به اين عنوان
درآورده اند كه استصحاب را روي بقاء يد كردند و بعد اشتغال ذمه را براي وارث
كردند.
حالا علي كل حال بعد اللتا و اللتي ايشان در
هر سه قسم آن جا كه بدانيم به ذمه عامل است و نمي دانيم كه ردّ كرده يا نه ؟
فرمودند استصحاب اقتضاء مي كند كه ردّ نكرده باشد .
حالا كه نمي دانيم اين دعوي ، ان قلت خودشان
است يا مال كس ديگري است بالاخره ادعا شده " و دعوي ان الاصل المذكر معارض
باصالة برائة ذمته من العوض " يك استصحاب داريم اين كه ذمه عامل مشغول بوده ،
الان هم هست ، يك اصالة البرائة هم داريم اين كه اين ورثه نمي دانيم آيا بدهكار
است يا نه ؟ نه .
اين
آقا اين جور گفته است ايشان جواب مي دهند كه " مدفوعة بان الاصل الاولي حاكم
علي الثاني " اصل اول حاكم است بر دومي .
اگر در اصول يادتان باشد گفتند كه امارات
مقدم بر استصحاب است و استصحاب مقدم بر همه اصول است ، برزخ ما بينهما است ،سببش
هم اين است كه گفتند برائت آن جاست كه شك داشته باشيد " لا تنقض اليقين بالشك
" مي گويد تو يقين داري ، تو شك نداري ، چنان چه استصحاب آن جاست كه شكّ باشد
، حكم آمده روي شكّ و اماره مي گويد تو شكّ نداري . لذا گفتند كه امارات مقدم بر
استصحاب و استصحاب مقدم بر اصول براي اين
كه موضوع بر است و آن مي گويد كه اگر شكّ داشته باشيد برائت ذمه است استصحاب مي گويد انت ذويقين . تو شك نداري .
مرحوم سيد اين جا هم همين را مي فرمايند
استصحاب مقدم بر برائت است استصحاب كه آمد ديگر نوبت به برائت نمي رسد . استصحاب
مي گويد بقاء ذمه ، ديگر خواه نا خواه او شكّ ندارد كه ذمه ميت باقي است به مال
مردم ، مال مردم را بايد ردّ بكند اگر عين هست عين و اگر نيست عوض آن . الا اين كه
اين حكومت نيست ، ورود است . اگر مرحوم سيد فرموده بودند " مدفوعة بان الاصل
الاول مقدم علي الثاني " خب خوب بود يا فرموده بودند " بان الاصل الاول
وارد علي الثاني " آن هم خوب بود و اما " بان الاصل الاول حاكم علي
الثاني " اين خوب نيست ، حكومت ندارد چون حكومت نظارت دليل بر دليل ديگر است
و اين ورود است يعني موضوع بر است .
فرق بين حكومت و ورود اين است كه ورود تعبداً
موضوع راازبين مي برد مثل اين كه يك دليل مي گويد اكرم العلماء ، يك دليل زيد عالم
را مي گويد زيد ليس بعالم يعني تعبداً موضوع را كم مي كند كه به اين مي گويند ورود
. گاهي هم موضوع را زياد مي كند ، و مي آيد موضوع را كم و زياد مي كند – موضوع حكم
را – به اين مي گوييم ورود .
گاهي اين ورود يقيني است كه به آن مي گوييم
تخصص مثلاً گفته اكرم العلماء ، زيد جاهل را مي دانيم عالم نيست مي گوييم تخصصاً
بيرون است .
گاهي هم تعبد است ، زيد عالم را مي گويد ليس
بعالم ، چون فاسق است مي گويد علم ندارد ، چون در روايات ما آمده است كه اگر كسي
فاسق باشد عالم نيست ، حالا مولا هم گفته اين زيد عالم ، علم ندارد كه مي شود ورود
. ورود اسمش را مي گذارند . فرق بين تخصص و ورود اين است كه در تخصص يقيني است ودر
ورود تعبد است .اخراج موضوع گاهي يقيني است كه تخصص است ، و گاهي تعبدي است كه
ورود است .
و اما حكومت مربوط به حكم است و دو تا دليل
وقتي ناظر به يك ديگر باشند و يك كدام چشمك به ديگري بزند با اين مي گوييم حكومت
بله توجه به اين مطلب داشته باشيد كه مرحوم شيخ انصاري در حالي كه اين چيز ها را
درست كردند و به ما حكومت و ورود و تخصص گفتند و يادمان دادند اما خيلي جاها به جاي
اين كه بگويد و الدليل مقدم علي ذلك مي گويند و الدليل حاكم علي ذلك . يعني حكومت
لغوي ، يعني تقدم دليل بر دليل ديگر . و ما مي توانيم حرف مرحوم سيد را همين جور
درست بكنيم و بگوييم مرادشان از حكومت آن حكومت اصطلاحي نيست بلكه مرادشان حكومت
لغوي است يعني استصحاب مقدم است بر برائت .
حالا لمّ اين كه مقدم است چيست ؟ درما نحن
فيه ورود است ، براي اين كه نمي دانيم آيا به ذمه اش هست يا نه ؟ استصحاب مي كند ،
تعبد مي گويد بله يقيناً به ذمه اش هست و ديگر نوبت به برائت نمي رسد .
اما اين جا چون كه به جاي اين كه بگويند واردٌ
فرموده اند كه حاكمٌ حكومت لغوي .و اما اگر نخواهيم حكومت لغوي درست بكنيم و
بخواهيم ايراد به سيد بكنيم خب معلوم است كه ايراد به سيد هست و بايد گفته باشند
كه " بان الاصل الاول مقدم علي الثاني يا واردٌ علي الثاني " بهتر است
ديگر . كه همان اصطلاح را مي گفتند و مي فرمودند " بان الاصل الاول وارد علي
الثاني " .
( مرحوم سيد مي گويد استصحاب داريم ، اين آقا
گفت ، استصحاب و برائت داريم ايشان هم فرمودند استصحاب و برائت نداريم استصحاب
داريم اما برائت نداريم اين ها حرف ندارد ).
مرحوم نراقي مي گفتند ما استصحاب اصلاً نداريم
چون هر استصحاب وجودي يك استصحاب عدمي دارد، خب معلوم است كه حرف خيلي پائيني بود
و به مرحوم نراقي نمي خورد ، لذا مرحوم سيد حرف را علمي كردند و گفتند آن جا كه
استصحاب وجودي داريم ، عدمي نداريم براي اين كه سالبه به انتفاء موضوع است و آن جا
كه استصحاب عدمي داريم وجودي نداريم و سالبه به انتفاء موضوع است لذا اين ها هيچ
كدام نيست .
حرف اين است كه مرحوم سيد استصحاب كردند ان
قلت مي گويد آقا استصحاب روي عامل داريم اما روي ورثه كه استصحاب نداريم ورثه
برائت ذمه دارند . مرحوم سيد گفتند استصحاب مقدم است براي اين كه استصحاب ذمه ميت
را مشغول مي كند ووقتي ذمه ميت مشغول شد ديگر خواه ناخواه حكم بر آن مترتب مي شود
اين كه در مال نمي تواني تصرف بكني مگر اين كه ذمه ميت را ابراء بكني .
" هذا مع انه يمكن الخدشه في قاعه يد
" اين يعني چه ؟ آن آقا گفت كه وقتي كه استصحاب با برائت تعارض كرد تساقط مي
كند ، قاعده يد مي گويد كه اين آقا هيچ بدهكارن است براي اين كه آن چه در دست اوست
نمي دانيم مال غير است يا نه ؟ قاعده يد مي گويد نه ، مال غير نيست ، خب جوابش اين
است كه اين قاعده ي يد آن جاست كه يقين داريم كه پولش پيش اين است و قاعده يد از بين
رفت . ما مي دانيم اين 10 ميليون گرفته و توي مال اوست و اصلاً فرض اين جاست كه مي
دانيم پول را گرفته است و نمي دانيم داده يا نه؟ قاعده ي يد يعني چه ؟ مرحوم سيد
به جاي اين كه بگويند اصلاً اين خيلي حرف به جايي است و ما اصلاً قاعده يد نداريم
و جاي قاعده يد نيست .
قاعده ي آن جاست كه مشكوك باشد ، مثلاً اين
عبا روي دوش من است نمي دانيد مال من است يا نه ؟ سيره عقلاء مي گويد مال من است و
اما شما بدانيد كه اين عبا مال من نيست حالا شكّ داشته باشيد كه خريده ام يا نه ؟
خب اين كه ديگر قاعده ي يد ندارد ، خب معلوم است . اين استصحاب دارد و آن اين است
كه عبا مال من بوده حالا هم مال من است ، يا اين كه مي دانم عبا مال شماست و من
دوش گرفتم و نمي دانيم خريده ايم يا نه ؟ استصحاب دارد اين كه اين عبا مال غير است
نه مال اين آقا . قاعده ي يد آن جاهاست كه نمي دانيم وضع چه جوري است مي گوييم كه
قاعده يد – اماره هم هست به عقيده ما . حالا اگر هم اماره نباشد و اصل باشد ، از
اصول و از قواعدي است كه مقدم بر همه ي اصول است حتي استصحاب – جا دارد و ما نحن
فيه جاي استصحاب است نه جاي قاعده ي يد . خب اين جوابش است .اما مرحوم سيد اين
جورجواب نمي دهند مثل اين كه تسليم مي شوند به قاعده ي يد و مي برندش جاي ديگر .
" هذا مع انه يمكن الخدشه في قاعده اليد
" به چه جور؟ " بانها مقتضية للملكية اذا كانت مختصّه " اگر اين يد
، يد مختص باشد مثل اين است كه اين كتاب الان دست من است و كسي هم روي آن حرف
ندارد حالا من شكّ مي كنم اين كتاب مال من است از اوّل ؟ از پول حرام خريده ام ؟
يا از پول حلال خريده ام ؟ وضع آن چه جوري است ؟ قاعده يد مي گويد كتاب مال تو است
اما اگر بدانم كتاب مال من و شماست يعني مي بينم گاهي شما تصرف مي كنيد و گاهي من
تصرف مي كنم ايشان مي گويد اين جا ديگر
جاي قاعده يد نيست . چرا قاعده ي يد نيست ؟ براي اين كه قاعده ي يد آن جا
را مي گويد كه ملكيت مختص باشد نه ملكيت مشترك . خب اين حرف خوب است اما كجا خوب
است ؟ در جايي كه من و شما شكّ روي آن بكنيم قاعده ي يد ندارد اما روي ثالث كه
قاعده ي يد دارد يعني اين كتاب را من استعمال مي كنم . شما هم استعمال مي كنيد
قاعده ي يد بخواهد بگويد مال من نمي شود . قاعده ي يد بخواهد بگويد مال شما نمي
شود اما قاعده ي يد مي گويد مال سوّم نيست ، لذا اين كه ايشان مي فرمايند قاعده يد
مختص آن جاست كه ملكيت مختص باشد ، نه مسلم پيش فقهاء هم هست ، خود مرحوم سيد هم
خيلي جاها فرموده اند ولي احتياج به اين حرف نيست كه مرحوم سيد بگويند كه قاعده ي
يد اين جا نمي آيد ، بايد بفرمايند كه آقا
قاعده ي يد آن جا كه يقيني است كه مال غير است خب قاعده يد نمي آيد ، ما اين عامل
را مي دانيم كه 10 ميليون گرفته است اما
نمي دانيم پس داده يا نه ؟ حالا ما قاعده يد جاري بكنيم و بگوييم همه اش مال اين
است مثل آن جا كه دارد با پول كاسبي مي كند با پول غير و مي دانم پول غير است حالا
بگويم اين پول همه اش مال اين است به قاعده يد ! خب من مي دانم پول مال اين نيست ،
مي دانيم امانت است و وقتي بدانيم امانت است ديگر قاعده ي يد يعني چه ؟ اگر شكّ
بكنيم نوبت مي رسد به استصحاب ، استصحاب مي گويد كه اين امانت بوده حالا هم هست
اگر شكّ بكنيم اين مالي كه اين تصرف مي كند مضاربه است يا نه ؟ مي گوييم نه ،
مضاربه نيست و مال خودش است ، ولي در جايي كه مي دانيم پول راداده و نمي دانيم پس
داده يا نه ؟ قاعده يد مي خواهد براي ما چه كار كند ؟ مي خواهد بگويد همه ي پول ها
مال اين است خب من مي دانم پول مال اين نيست ، من مي دانم اين پول براي مضاربه است
معلوم است كه قاعده ي يد جاري نيست ، لذا آن دعوي سر تا پا خراب است ، اصلاً به
مقام شامخ مرحوم سيد نمي خورد ، به مقام شامخ مرحوم سيد به اين معنا كه مرحوم سيد
بخواهند نقل بكنند – از خودشان مي گوييم نيست – اما نقلش هم كه اوّل تعارض بيندازد
بين استصحاب و برائت وسپس تعارض بكند ، تساقط بكند و قاعده ي يد را بكشد جلو و همه
ي پول را مال عامل بكند خب معلوم است اين سر تا پا خراب است . دعوي خراب است اما
به مرحوم سيد مي گوييم چرا نقل كردي اين دعوي را ؟ اين به مقام شما نمي خورد . بعد
هم جوابي كه مرحوم سيد مي دهد به مقام شامخ مرحوم سيد نمي خورد اين كه قاعده يد
اين جا نمي آيد چون مشترك است ، خب آقاي عزيز قاعده ي يد مي آيد و ثالث را ردّ مي
كند اصلاً قاعده ي يد همين است كه نمي دانيم آيا مال آن است يا نه ؟ خب مي گوييم
مالش است چون يد روي آن دارد مالش است و در اين جا مي دانيم اين آقا عامل است ، آن
آقا هم مالك است پولي هم پيش اين هست حالا يك كسي مي آيد ادعا مي كند و مي گويد
پول ها مال من است ! خب قاعده يد مي گويد بي خود مي گويي ! اما اين قاعده يد –
گفتم زياد هم هست مثلاً در وديعه ان شاءالله مي رسيم گفته اند اين كه يك پولي در صندوق شما پيدا شد و شما شكّ داريد
آيا اين پول مال شماست يا مال ديگري ؟ خب گفته اند قاعده ي يد مي گويد مال شماست .
اما اگر اين مشترك بين شما و خانمتان باشد حالا يك پولي پيدا شدو شما به قاعده ي
يد مي خواهيد بگوييد مال من نمي شود آن به قاعده ي يد بخواهد بگويد مال من نمي شود
اما سوّمي را ردّش مي كنيد اگر پسرش بخواهد بگويد مال من مي گوييم نه ، كليد اين
صندوق پيش من وخانم بود پيش تو كه نبود . لذا قاعده ي يد مي آيد سوّمي را ردّش مي
كند و اوّل و دومّي قاعده ي يد ندارد چرا ندارد ؟ براي اين كه علم داريم ، علم
اجمالي هست ديگر چون علم اجمالي هست قاعده ي يد نيست ما بقي اصول هم نيست نوبت مي
رسد به تصالح كه در باب وديعه معمولاً گفته اند تصالح . اگر خودش توانست تصالح
بكند كه هيچ واگر نه قرعه مي كشد.
يقين داريم اين گرفته نمي دانيم داده است يا
نه ؟پس قاعده يد ندارد براي اين كه مي دانيم كه اين يد داشته روي اين اما به نحو
اشتراك.
اصل مطلب چيز خوبي نيست و به مرحوم سيد نمي
خورد كه ما اصلاً قاعده يد را اين جا بياوريم براي خاطر اين كه مختص است يا مشترك
است.
اما حالا ما بقي حرفها ديگر مي خواهند آن
قاعده يد را دو، سه قسمش بكنند " هذا مع انه يمكن الخدشه في قاعدة اليد و
انها مقتضية للملكية اذا كانت مختصة" و اما اگر مختص نباشد مثل ما نحن فيه
اصلاً قاعده يد نمي آيد. حالا اشتراكش را چه جور درست كنيم؟ مثل اين " و في
المقام كانت مشتركة" يد، يد مشتركه است. "و الاصل بقائها علي
الاشتراك" يعني اين عامل و مالك با هم مضاربه اي كرده اند الان نمي دانند اين
كه وضع چه خوري است استصحاب مضاربه مي كنند. استصحاب اشتراكيت مي كنند "و
الاصل بقائها علي الاشتراك"اما " في بعض الصور"مثل اين كه نتوانسته
اند كلي اش را بگويند. بلكه ما كلي اش را هم مي گوييم، همين فرمايش اين آقا،
فرمايش خوبي است كه آقا يد مشتركه آنجا است مثل مثالي كه زدبد كه و نفر شريك هستند
در يك مغازه، حالا ما يك پولي در اين مغازه پيدا كرده ايم نمي دانيم از شركت
است؟نمي دانيم از من است ؟نمي دانيم از آن است خب اين جا قاعده يد نداريم سومي بخواهد بگويد مال من است قاعده يد دارد.
در ما نحن فيه اين جور است كه پول مال مالك
است اما داده به عامل و يد عامل روي آن است و وقتي يد عامل روي آن است و دارد
كاسبي مي كند همه جا اين يد ، يد مختصه است و هيچ جا يد مشتركه كه براي خاطر اين
كه پول مال مالك بوده اصلاً نمي آيد. يد ، يد مختصه مي شود و اگر شك كرديم قاعده
يد هم جاري است و بالا خره مثلاً نمي دانيم آيا اين پولي كه پيدا شد مال مضاربه
است يا مال ديگري؟ خب آن ديگري نه ، قاعده يد مي گويد اين مال مضاربه است بله بعضي
اوقات هم نمي تواند بگويد مال مضاربه است ، نه مي تواند بگويد مال خودش است ، نه
مي تواند بگويد مال مضاربه است چرا؟ چون يد مشتركه است.
ايشان مي فرمايند كه يد ، يد مشتركه است خيلي
جاها مثال مي زنند به مثال ها ، مثال ها را ببينيد "و الاصل بقائها علي
الاشتراك" يعني ما بگوييم اين پول مشترك است بين عامل وبين مالك،استصحاب اين
را بكنيم.
ولي قاعده يد جاري نيست ، چرا جايز نيست؟مي
تواند سومي را ردّ بكند و اما راجع به اصل مضاربه بخواهيم بگوييم قاعده يد مي گويد
مال اين ، مي گويد مال آن ، مي گويد اشتراك هيچ كدام را نمي تواند بگويد ، لذا
مرحوم سيد خودشان استصحاب جاري كردند "و الاصل بقائها علي الاشتراك".
" بل في بعض الصور يمكن ان يقال ان يده
يد المالك من حيث كونه عاملاً له"خب اين چيست ؟ يعني ما اين يد اين را در
مقابل ديگري يد مالكانه مي دانيم، چرا يد مالكانه مي دانيم براي اين كه "من
حيث كونه عاملاً له" عامل از براي مالك است پس در حقيقت اين يد ، يد مالك است
نه يد عامل. اگر يادتان باشد سابقاً ما مي گفتيم اين حرف خيلي حرف نارسايي است
براي خاطر اين كه پول را وقتي داد به اين آقاي عامل كه مضاربه بكند مالك ديگر هيچ
كاره است و اگر ربحي پيدا شد مشترك است و اين عامل است كه يد مالكانه دارد يد
مالكي به معناي جواز تصرف در هر امري كه بخواهد سابقاً ما اين جور مي گفتيم الا
اين كه مشهور بود كه گفتند اين عامل هيچ كاره ،مالك همه كاره از همين جهت هم مي
گفتند ربح منتقل مي شود به مالك سپس مثل اجره المثل ربح منتقل مي شود از مالك به
عامل ، ما گفتيم نه همان ظهور الربح هم براي مالك است هم براي عامل و الان يد را
اگر بخواهيم حساب بكنيم يد عامل همه كاره است يد مالك هيچ كاره است براي اين كه
مالك پول داده است ، جواز تصرف هم داده است مطلقاً . اين آقا مي شود همه كاره در
اين پول ، و وقتي شد همه كاره قاعده ي يد ديگر حساب نمي كند بگويد اصل اين پول مال
كيست ؟ اجاره بوده مضاربه بوده اين ها نه
، قاعده يد اين است كه هر كس پول در تصرف آن است مثل خانه ي اجاره اي ، خانه ي
اجاره اي خب مالك كس ديگري است حالا اگر شما يك پولي در خانه ي اجاره اي پيدا
كرديد مال كيست ؟ مال مستأجر . اگر خود مستأجر شكّ كرد مال مالك است يا مال من ؟
باز هم مال مستأجر ، چرا ؟ براي اين كه يد مالكانه روي منفعت دارد لذا يد مال عامل است نه مال مالك . و قاعده ي
يد اين عامل دارد ، وقتي قاعده ي يد داشت هر كجا كه اقتضاء بكند قاعده ي يد جاري
مي كنيم ظاهراً اين جور است ." يمكن ان يقال يده يد المالك من حيث كونه
عاملاً له كما اذا لم يكن له شيي ء اصلاً فاخذ رأس المال و سافر للتجارة و لم يكن
في يده سوي مال المضاربه " مي گويد عامل همه كاره است .
ولي ما عرض مي كنيم اين حرف ها نمي خواهد كه
در مسافرتش ببرند ، اصلاً پول را گرفت مثل خانه ي اجاره اي است ، پول را كه گرفت
صاحب يد مي شود عامل مطلقا ً . بله بعضي اوقات اشتراك است مثل اين كه خودش هم پول
روي آن بگذارد . 10 ميليون از كسي بگيرد و 10 ميليون هم خودش روي آن بگذاري بخواهد
مضاربه كند ، حالا قاعده ي يد اين جا جاري است يا نه ؟ بله ، سوّمي را مي زند ما
قاعده يد راجع به خودش يا راجع به پول مضاربه بخواهيم جاري بكنيم چون يد مشتركه
است ديگر نمي آيد ، حالا مرحوم سيد برده اند آن جا كه يقيني باشد كه پول مال مالك
است اما مالك هيچ كاره است و عامل هم كاره " فاذا مات يكون ما في يده بمنزلة
ما في يد المالك " درست است و حسابي حرف خوبي است " و ان احتمل ان يكون
قد تلف جميع ما عنده من ذلك المال " حالا شك داريم آيا تلف شده يا نه ؟ خب
استصحاب ملكيت مي كنيم استصحاب ملكيت اين جوري ، استصحاب مي كنيم اين پول به ذمه اش بوده است حالا نمي
دانيم به ذمه اش است يا نه ؟ اصل اين است كه به ذمه اش هست .
" و في بعض الصور يده مشتركه بينه و بين
المالك كما اذا سافر و عنده من مال المضاربه مقدار و من ماله ايضاً مقدار "
خب اين جا يد ، يد مشتركه مي شود براي اين كه آقاي عامل مشتركاً دارد مضاربه مي
كند و مشترك بين خودش و بين مالك خب در اين جا مي شود يد مشتركه و يد مشتركه قاعده
يد ندارد تعارض مي كند ، اما براي سوّمي كه ردّ كند كه ما ايراد به مرحوم سيد
داريم براي ردّ كردن سوّمي هيچ اشكال
ندارد يد مشتركه نمي تواند اختصاص درست بكند اما مي تواند سوّمي را ردّ
بكند .
" فالتمسك بقاعده اليد بقول مطلق مشكل
" كه ما عرض كرديم فالتمسك بقاعده اليد مطلقا ً جايز نيست ، نه مشكلٌ مطلقاً
جايز نيست ، چرا جايز نيست ؟ براي اين كه قاعده يد آن جاست كه علم اجمالي نباشد ،
علم تفصيلي نباشد اما اگر علم اجمالي آمد ، علم تفصيلي آمد ديگر معنا ندارد كه
قاعده ي يد بيايد صورت علم را هم قاعده درست بكند . حالا يك حرف آخر دارند "
ثم ان جميع ما ذكر " اين حرف هايي كه زديم كه قاعده يد درست كرديم ، ضمان
درست كرديم ، استصحاب درست كرديم همه اين ها آنجاست كه شكّ كنيم آيا تلف شده يا نه
؟ و از جمله جاهايي كه تلف نيست و اتلاف است گفته اند اين دم مرگ بايد بنويسد كه
مال مردم پيش من است و اگر ننويسد اتلاف كرده است و ضامن است و روز قيامت كتك مي
خورد و مانحن فيه اگر ننوشته با شد اتلاف است و چون اتلاف است ديگر هيچ كدام اين حرف
ها نمي آيد ، ورثه بايد مال مردم را ردّ بكنند براي اين كه ديگر شكّ بين تلف و
اتلاف نيست آيا اين حرف درست است ؟ يعني اگر كسي مضاربه كرده با كسي و دم مرگ بايد
بنويسد و تسامح كرده و دلش درد گرفته به اندازه اي كه نه وصيت نامه دارد و نه اين
جا نوشته است و حالا مرد ، ما نمي دانيم مال مردم را داده است يا نه ؟ بگوييم كه
" من اتلف مال الغير فهو له ضامن " از ورثه 10 ميليون را بگيريم ! مشكل
نيست ؟! خيلي مشكل است ، حالا اگر شما هم بگوييد اين گناه كرده اما بياوريم روي
اين كه اين مال را اتلاف كرده علي الظاهر هيچ عرفيت ندارد ، يعني اگر يك كسي دم
مرگ وصيت نكند و بايد بگويد من بدهكار هستم ، به او بدهكارم مال المضاربه پيش من
است و تسامح كند و وصيت نكند و بميرد گناه كرده است اما حالا بگوييم همين موجب مي
شود كه هر چه شكّ بكنيم از ورثه بگيريم ! مرحوم سيد اين را مي گويند . شكّ داريم
آيا اين پول تلف شده يا اتلاف ؟ بگوييم اتلاف شده پس بنابراين 10 ميليوني كه اين
مضاربه بوده نمي دانيم ردّ كرده يا نه ، نه ، ردّ نكرده حتماً 10 ميليون را از
ورثه بگيريم . اين علي الظاهر مورد فتوي هم نباشد ، لذا اصلاً اين يد را بگوييم يد
ضماني ! يد خيانتي ! اين جور نيست : اين يد كه يد خيانتي نيست ، يك گناهي كرده ،
خب بله گناه كرده اما حالا ما برگردانيم به يك مسئله خيلي مشكل ! و آن مسئله اين
است كه آقاي ورثه نمي دانيم 100 ميليون را داده است يا نه ؟ 100ميليون از مال اين
بايد بدهيد ، چرا ؟ براي اين كه عند الموت وصيت نكرده ، اين علي الظاهر وجه ندارد
بنابراين فرمايش ايشان را بعضي ها فرموده اند . بعضي ها در باب و صيت گفته اند اما
در باب وصيت هم ما ايراد داريم و علي الظاهرايراد ما وارد هم باشد مثل همين مثالي
كه مي زنم .
" ثمّ انّ جميع ما ذكر انما هو اذا لم
يكن بترك التعيين عند ظهور امارات الموت عرفاً ولا فلا اشكال في ضمانه " اگر
بايد وصيت كند و وصيت نكرد ضامن است يعني 10 ميليون نيست ورثه نمي دانند ردّ كرده
يا نه بگوييم كه ورثه بايد 10 ميليون بدهد . ظاهراً نبايد بدهد .
و صلی الله علی محمد و آل محمد .
-----------------------------------------------------------------
1- عروة الوثقي ، ج 2، ص510