اعوذ
باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مسئله دوم يك مسئله مشكلى است كه فقهاء »رضوان
اللَّه تعالى عليهم« در دردسر عجيبى افتادهاند مسئله ازنظر روايات ازنظر عقل يك
مسئله مسلمى است و آن اين است كه فرمودهاند قضاوت، تولى قضاوت مستحب است مطلوب
است به اندازهاى كه خود پيامبر اكرم، اميرالمؤمنين دكه قضا داشتند و متصدى قضا
مىشدند يك امر مرغوبى است و نفرمودهاند علاوه بر اين گره گشودن از جامعه از مردم
خيلى ثواب دارد ثوابش از هر حج و عمرهاى بالاتر.
بعد
فرمودهاند كه تولى قضا كراهت دارد براى اين كه خطرش خيلى بالاست و روايات اهل
بيتعليهما السلام هم خيلى از آن مذمت كردهاند و حتى رساندهاند به آنجا كه يكى
از وادىهاى جهنم از دست حرارتش شكايت به خدا كرد خطاب شد كه نمىدانى از تو با
حرارتتر هم هست و آن جاى قضات است خب نتوانستهاند بگويند حرام است حملش كردهاند
بر كراهت خب اين هم تقريباً روايات مىتوانيم بگوييم كه يك تواتر اجمالى دارد اگر
نگوييم تواتر معنوى دارد اين هم مسئله دوم.
مسئله سوم فرمودهاند كه قضاوت گاهى واجب كفايى
است گاهى واجب عينى، آنجا كه كسى نباشد معين مىشود، برايش واجب عينى دارد آنجا كه
كسى باشد و من به الكفايه باشد برايش واجب كفايى است خب دليلش را هم گفتهاند كه
هرچيزى كه نظام انسانى، نه نظام اسلامى متوقف بر آن باشد واجب كفايى دارد حتى مثل
نانوايى، سقط فروشى و امثال اينها گفتهاند اگر من به الكفايه نيست واجب عينى است
اگر هم من به الكفايه هست واجب كفايى است تا اين كه بعضى از افراد متلبس به آن
بشوند حوائج مردم، آن اختلال نظام رفع بشود آن وقت آن واجب عينى يا واجب كفايى
ساقط مىشود و گفتهاند هم اصلاً اين قضاوت از باب نهى از منكر است از باب امر به
معروف است و خب معلوم است امر به معروف و نهى از منكر واجب است به اندازهاى واجب
است كه اگركسى بى تفاوت باشد از نظر قرآن اصلاً مسلمان نيست اين هم معلوم است لذا
خيلىها اگر مطالعه كرده باشيد بدون دردسر از مسئله گذشتهاند قضاوت مستحب است
ترغيب شده تحريض شده قضاوت مكروه است براى اين كه خطرش بزرگ است براى اين كه نهى
از آن شده قضاوت واجب كفايى است و اگر كسى نباشد واجب عينى است. ادلهاش هم همه
واضح است يعنى احتياج خيلى به بررسى دليل نداريم ادله خيلى واضح است لذا حرفى
نداريم روايات فروان است هم براى اين كه استحباب دارد هم براى اين كه مكروه است هم
براى اين كه واجب است واجب كفايى اگر هم من به الكفايه نباشد واجب عينى. خب مسئله
اگر بخواهيم دقت روى آن بكنيم مسئله مسئله واضحى است ديديم هم بعضى اوقات بعضى از
بزرگان همين جور از مسئله گذشتهاند من جمله مرحوم محقق در شرايع ياديگران مثل
مرحوم شهيدين كه شهيد دوم يك اشكالى دارند اما معمولاً وقتى آدم كتابهاى قدماء،
متاخرين را مطالعه كند اين قضاهايى كه تازه نوشتهاند را انسان مطالعه كند مسئله
را واضح دانستهاند و از مسئله هم گذشتهاند اما مسئله بغرنج است و آن اين است كه
چه جور مىشود يك چيزى هم مستحب باشد هم مكروه باشد هم واجب؟ خب اگر مستحب است
ديگر واجب نيست اگر واجب است ديگر مستحب نيست اگر مستحب است ديگر مكروه نيست اگر
مكروه است ديگر نمىشود واجب باشد ديگر نمىشود مستحب باشد لذا اگر جواهر را
مطالعه كرده باشيد در يك حيص و بيصى است و يك محملى درست مىكنند مرحوم شيخ انصارى
در مسئله ماندهاند يك وجهى درست مىكنند كه تقريباً بايد بگوييم شيخ انصارى متابعت
از مرحوم شهيد در دروس و مرحوم شهيد در مسالك كردهاند مرحوم محقق عراقى مرحوم آقا
ضياء يك قضاى مختصرى دارند ايشان هم يك توجيهى براى خودشان مىكنند مرحوم صاحب
جواهر مىفرمايند كه اين كه مىگوييم مستحب است، مكروه است، مستحب است براى كسى كه
اطمينان به خودش داشته باشد مكروه است براى آن كسى كه اطمينان به خودش نداشته
باشد. تقريباً ديگران هم بعد از صاحب جواهر راجع به مستحب و مكروه اين جورى
گفتهاند اگر »من يثق بنفسه« مستحب است اگر »من لا يثق بنفسه« برايش مكروه است خب
اين حالا يك جمعى است امااسمش را مىگذارند جمع تبرعى. اگر ما اين جورها بتوانيم
جمع بكنيم به قول شيخ انصارى مىتوانيم اكرم العلماء و لا تكرم العلماء را با هم
جمع بكنيم اكرم العلماء يعنى عدول، لا تكرم العلماء يعنى فساق. شماديگر اصلاً باب
تعارض را بايد كنار بگذاريد براى اين كه شما نمىتوانيد دو تا روايت متعارض پيدا
كنيد كه وجه جمع نداشته باشد نماز جمعه واجب است در زمان حضور نماز جمعه حرام است
در زمان غيبت تمام مىشود ديگر و هر چه كه شما يك تعارض در آن ببينيد تعارض عامين
من وجه و يا تعارض حسابى تعارض متناقضين ضدين جمع كردنش عقلا اشكال ندارد. اين كه
جمع نيست بايد شاهد جمع داشته باشيم بايد عرف پسند باشد يا جمع دلالى داشته باشد و
يا جمع سندى و الا اگر جمع سندى جمع دلالى نداشته باشد و از خارج يك شاهد جمع
نداشته باشيم عقل ما كه حق ندارد از اين كارها در فقه بكند اين همان قياس و
استحسان است كه ابوحنيفه درست جلو مىآيد لذا روايت مىگويد نزديك قضا نرو جهنم
است روايت مىگويد كه قضا مطلوب است گره گشودن ازكار مردم است به اندازهاى مطلوب
است كه پيامبراكرم، اميرالمؤمنين قضاوت مىكردند حالا ما بگوييم كه پيامبر اكرم
»يثق بنفسه« لذا قضاوت مىكردند اما ما كه نه قضاوت نه، حتى مثلاً روايت داريم كه
يك كسى قاضى در روز قيامت به اندازهاى حساب و كتابش سنگين است كه مىگويد اى كاش
من يك قضاوت هم نكرده بودم يا اين كه يك قاضى يكى از خويشانش از دوستانش آمد با
كسى دعوا داشت آن گفت اى كاش به نفع اين تمام بشود واقعاً هم بر نفع اين تمام شد همين
جهنمى شد در حالى كه اين آقا قضاوت به حق هم كرد بالاخره راجع به مستحب و مكروهش
اين طورى جمع كردند مشهور هم هست گفتند اگراطمينان 100 درصد به خودش دارد قاضى
بشود ثواب دارد اما اگراطمينان به خودش ندارد فرار كند.
راجع
به مستحب و واجبش هم هر كسى چيزى گفته مثلاً مرحوم صاحب جواهر مىفرمايند واجب است
براى حاكم، مستحب است بر اين آقا كه قاضى است و در حالى كه عبارت مرحوم محقق كه
ايشان مىخواهند تفسير كنند با اين حرف نمىسازد مىفرمايند كه »تولى القضاوة
مستحب و ربما كان واجباً على الكفايه« ما بگوييم كه »تولى القضا« يعنى آن كسى كه
حاكم مىخواهد تعيين كند يعنى حكومت ربما يجب يعنى آن و اما خود اين آقا قضاوت
برايش مستحب است صاحب جواهر بعد از ان قلت قلت بالاخره رسيدند به اينجا.
مرحوم شيخ انصارى اين را نپسنديدند و گفتهاند
كه مراد واجب است روى عنوان آمده، روى عنوان جميع، مستحب است روى فرد آمده يعنى
تصدى، لذا اين جور مىشود بر همه واجب است به وجوب كفايى اما تصدى مستحب است نه
واجب. خب اين بهتر از قول مرحوم صاحب جواهر است اما آيامى شود اين حرف را پذيرفت؟
بگوييم كه اين يجب هيچ وقت وجود خارجى پيدا نمىكند روى فرمايش مرحوم شيخ همين است
ديگر. براى اين كه جيمع - وجوب كفايى مىشود جميع - برايشان واجب است كى متحقق
مىشود؟ هيچ وقت براى اين كه هر كه متصدى بشود برايش مستحب است اين هم به آن دقتى
كه شيخ ياد ما دادهاند خب نمىشود اين را هم درست كرد كه آقا مسلم اگرواجب باشد
واجب عينى واجب كفايى ديگر خواه ناخواه براى كل فرد است، نه براى عنوان، امر آمده
روى عنوان اما به اعتبار افراد در خارج، بعضى از بزرگان گفتهاند از باب اجتماع
امر و نهى است ولى از باب اجتماع و امر و نهى نيست از باب نهى در عبادت است.
مرحوم شيخ مىگويند اگر يك كسى مُرد همه واجب
است اين را دفن بكنند آن كسى كه متصدى مىشود برايش مستحب است خب به ايشان
مىگوييم كه آن كه متصدى است خب معلوم است خيلى ثوابش بيشتر ازديگران است شكى نيست
و بگوييد كه مستحب است مثل مثلاً 2010 نفر هستند همه حاضر هستند اين مرده را
بشويند يك نفر متصدى مىشود خب معلوم است اين كه متصدى شده ثواب را برده حرفى نيست
اما بر همه واجب است ولى براى ايشان مستحب است .نمىشود كه و حرف ما همين است كه
چه جور مىشود يك چيزى قضاوت هم مستحب باشد هم واجب خب اگر مصلحت تامه ملزمه دارد
واجب است اگر مصلحت ناقصه دارد مستحب است ما بگوييم هم مصلحت ملزمه دارد هم مصلحت
ناقصه نمىشود كه لذا بگوييم كه برايش واجب بوده حالا كه متصدى شده برايش مىشود
مستحب مىشود اين را گفت؟
بحث
ما اين است كه قضاوت هم مستحب است هم واجب، مرحوم شيخ مىگويند به اعتبار اين كه
امر آمده روى جميع به اعتبار عدم اختلال نظام به اعتبار امر به معروف و نهى از
منكر بر آن جميع واجب است متصدى كه شد برايش مستحب است برمى گردد به اين كه وجوب
برگشت به مستحب در حالى كه اگر به عكس بود خوب بود كه بگوييم مستحب برمى گردد به
واجب.
لذا
حرف مرحوم شيخ بزرگوار را هم نمىشود درست كرد اگر بتوانيد درست بكنيد خب معلوم
است بهتر از حرف صاحب جواهر است براى اين كه صاحب جواهر موضوع وجوب را يك چيز
گرفتهاند و موضوع استحباب را يك چيز ديگر. اما مرحوم شيخ انصارى در اين كتاب
قضاوتى كه دارند موضوع را يكى گرفتهاند اما گفتهاند كه تا متصدى نمىشود واجب
است وقتى متصدى شد مىشودمستحب به عبارت ديگر مىگويند واجب آمده روى عنوان و
استحباب آمده روى تصدى، روى شخص، خب ايراد اين است كه مگر مىشود عنوان بدون
مصداق؟ از همين جهت هم در اصول ياد ما داده است كه الحق اين است كه اوامر و نواهى
آمده روى طبيعت من حيث هى هى آنوقت اين طبيعت من حيث هى هى مرآت براى خارج است. در
حقيقت برمى گردد به اين كه مىگويد كه نماز را تو بياور اما نه تو فقط، نماز را
همه بياوريد خب همين جا هم كه مىگويد قضاوت مىگويد قضاوت را هم بكنيد آن كسى كه
لياقت دارد آن كسى كه شرايط دارد يك كسى متصدى مىشود از ديگران ساقط مىشود.
چه
جور مىشود حرف مرحوم شيخ را بگوييم كه آن وجوب، »يجب القضاء على الجميع و يستحب
على فرد، على من تصدى«؟ نمىشود انصافاً درست كرد.
مرحوم آقا ضياء عراقى خب حرفها را ديدهاند
اينها ديدهاند كه ناتمام است لذا ايشان مىفرمايند كه مستحب است تحصيل آن اما
واجب است تصدى آن به نحو كفايى، مستحب كفايى تحصيلش، واجب كفايى تصديش، خب اين
بهتر از قول اول و دوم است اما برمى گردد به اين كه تعليم و تعلم طلبه شدن اين
مستحب است در حالى كه طلبه شدن واجب كفايى است كى مىتواند بگويد تحصيلش مستحب
است؟ نه. مسلم طلبه شدن واجب كفايى است و براى بعضى هم واجب عينى است در همين جلسه
ما براى بعضى تحصيل واجب عينى است و مستحب است نه، كى گفته مستحب است؟ ترغيب و
تحريص شده »فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذورا قومهم
اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذورن« وجوبش خيلى هم با طمطراق است و معناى وجوبش هم اين
است كه يك افراد صالح شايسته يك افراد صالح شايسته يك افراد پر استعداد خيلى اين
جورى هستند فعلاً حوزه شده زاپاس، مىرود دانشگاه قبول نمىشود مىبيند سربازى است
مىگويد خب دو سال به جاى سربازى مىرويم طلبه بشويم تا ببينيم چه مىشود يا اين
كه قبول نمىشود مىبيند كه استعداد ندارد ذهن و حافظه ندارد بالاخره اين ذهن بى
استعدادها مىگويد مىرويم طلبه مىشويم اين نه، طلبگى واجب است بر آن كسى كه
استعدادش عالى باشد از آن طرف هم واجب است بر مردم تأمين اين را بكنند اين وضعى كه
الان مردم دارند نمىشود، دولت الان يكى از تقصيرهاى بزرگ در اين جمهورى اسلامى
همين است حالا تازه دارند زمزمهاش را مىكنند آيا جامه عمل بپوشد يا نه؟ و
زمزمهاش را يك نماينده در مجلس سرداد و كمكم در رودربايستى و بالاخره بعد از چند
روزى 10 ميليارد گذاشتند براى حوزهها و بيش از 1000 ميليارد گذاشتند براى
دانشگاهها، آن 1000 ميليارد را دادند اين 10 ميليارد را هنوز ندادهاند و
نمىدهند هم. اين نشد دولت بايد دوش به دوش دانشگاهها از نظر فضاى آموزشى اين حرف
نشد كه اين مدرسههاى ما باشد آن هم دانشگاههاى آنها اين حرام است اين غصب است
اين حقوق ما را خوردن است در اين 26 سال اگر حق ما را مىدادند ما روز اول كه
آمديم اينجا رئيس اوقاف را خواستيم بالاتر از او را هم خواستيم دادگسترى را هم
خواستيم يك قاضى ويژه هم درست كرديم يك نفر هم از طرف حوزه، شما سه نفر بنشينيد
موقوفات را زنده كنيد و اگرموقوفات را زنده كنيد به جاى اين كه شما به ما بدهيد ما
به شما مىدهيم همه ما مىشويم خودكفا، فضاهاى آموزشى ما بالاتر از فضاهاى آموزشى
دانشگاهها، همين حق ما را بدهيد يك دو سه جلسه گرفتند ديدند كه راستى مثل اين كه
جدّى است فرار كردند.
هر
چه التماس كرديم فرار كردند حالا اى كاش فرار مىكردند بعد مال مان را هم خوردند
يك ميليارد و چهار صد ميليون تومان از شما طلبهها درهمين ماه كه هستيم يك قلم
خوردند هر چه داد زديم هر چه فرياد كرديم احدى به فرياد ما نرسيد، آن »فلولا نفر
من كل فرقة« كه معنايش اين نيست كه يك مشت شاخ شكستهها و بى استعدادها و
رفوزههاى دانشگاهها بيايند در اين مدرسههاى نمناك جا هم نداشته باشند خوابگاه
هم نداشته باشند سرگردان باشند واين هم شهريهاى كه مراجع مىدهند، كه ديگر بيش از
اين نيست، آن هم كمك دولت، اين كه »فلولا نفرمن كل فرقة« نيست بنابراين اين واجب
است لذا اين كه مرحوم آقا ضياء مىفرمايند كه اين مستحب است، نه واجب است واجب
كفايى است و بر خيلى واجب عينى است در همين مجلس ما هستند افرادى كه بايد خون جگر
بخورند بايد گرسنگى بخورند بايد زحمت بكشند بايد عزوبت داشته باشند اگر عزوبت هم
نيست زنشان هم بايد مثل خوشان حسابى صبر استقامت تا بجائى برسند اين حوزه نسل قبلى
داده به ما، ما بايد بدهيم به بعدى، زحمت مىخواهد خون جگر مىخواهد روزى 1610
ساعت كار مىخواهد لذا حرف مرحوم آقا ضياء هم درست نيست و ما آن كه به نظرمان
مىرسد ببينيد درست است يا نه؟ اين است كه مستحب است نه اصلاً مستحب نيست. واجب
است لا غير و خب اشتباه كردهاند اين مرحوم محقق هم فرمودهاند مستحب است و ربما
يكون واجباً، نه. هيچ جا پيدا نمىكنيم مستحب باشد دليلش هم همين اختلال نطام حوزه
نباشد خدا نكند حكومت قاضى نداشته باشد خب نمىشود اختلال نظام لازم مىآيد لذا
واجب كفايى است به نحوى كه همه صنايع همه علوم واجب كفايى است و براى بعضى هم واجب
عينى است بنابراين ما اين اصل فرمايش را قبول نداريم تا بخواهيم توجيه كنيم »تولى
القضاء مستحب و ربما يكون واجباً على الكفايه« مىگوييم نه، تولى القضا واجب على
الكفايه و گاهى هم واجب است عيناً. لذا قصابى واجب كفايى است همه چيز واجب كفايى
است هيچ جا مستحب نيست بنابراين اين كه گفتهاند مستحب است، نه. ما مىگوييم كه
»تولى القضاء واجبٌ على الكفاية« و عرض كردم حالا مرحوم محقق فرمودهاند و بعضى از
بزرگان ديگر هم فرمودهاند و مىخواهند اين حرف محقق را درست بكنند خب حرف امام كه
نيست كه بخواهيم درست بكنيم خب حرف يك فقيه عاليقدر است و نظيرش هم كم است و خيلى
هم خدمت به فقه كرده اما حالا اينجا اشتباه كرده ظاهراً غير از اين چارهاى نيست
كه ما بگوييم كه واجب است نه مستحب.
راجع
به كراهتش هم مىگوييم نه، مكروه نيست و اين روايتها يك چيز ديگر مىخواهد بگويد
اين تهديد است بعضى اوقات بعضى از مستحبات را ترغيب مىكنند روى آن خيلى هم ثواب
به آن مىدهند كه اين قدر ثواب ندارد به آن مىگويند ثواب تفضلى خب مثل نماز جماعت
كه اين قدر ثواب ندارد ثواب استحقاقى اگر زن و شوهر پشت سر همديگر در خانه اقتدا
بكنند هر ركعتى 150 ركعت خدا ثواب مىدهد اگر اين مريدها 10 تا شدند ديگر ثوابش را
به غير از خدا نمىداند اينها ثواب تفضلى است ترغيب مىكنند تحريص مىكنند براى
اين كه اين نماز جماعت كه يك شعار بالاى در اسلام است متحقق بشود در خارج بگويند
همه بايد مثل جماعت حكومتشان بگويد اللَّهاكبر همه به دنبالش بگويند اللَّه اكبر
آن حكومت يك حرف بزند همه به دنبال آن همين حرف را بزنيدامام جماعت به ركوع همه به
ركوع برود امام جماعت سر از ركوع بردارد همه سر از ركوع بردارند يك وحدت، يك شعار
خب مسلم ثوابش بيش از اينهاست ديگر بيشتر از اين نمىشد بگويند و الا ثواب بيش از
اينها بار است اينها ثواب تفضلى است گاهى هم عذابها و امثال اينها تهديدى است
مىگويد آقايى كه لياقت دارى قاضى بشوى واجب است قاضى بشوى اما بدان خطرش بزرگ است
مواظب باشد بدان حتى آنجا كه حرام هم نيست مكروه هم نيست خب دلش مىخواهداين رفيقش
حق با اين بشود حق با اين مىشود لذا اين روايات تهديدى است نه روايات استحقاقى خب
مسلم قاضى در آن وادى جهنم برود نه، قاضى اگر قاضى باشد و حكم به حق بكند و راستى
بتواند از اين راه پرمخاطره برود جلو جايش پيش اميرالمؤمنينعليه السلام است شكى
نيست و اين روايتها همهاش نظير همان ثواب تفضلى است نه ثواب استحقاقى اينجا هم
تهديدها يعنى اى قاضى اگر يك دفعه يك چيزى كه خيلى كم رنگ رشوه است وامصيبتاه اين
روايتها اين جورى درست مىكند بعضى اوقات من سراغ دارم از بعضى از بزرگان مرحوم
آيت اللَّه آقا سيد محمد باقر درچهاى هيچ جا نمىرفت، هيچ سهم امام هم مصرف
نمىكرد يك قدرى نان و ماست از درچه بدوش مىگرفت مىآمد در همين حجره نيمآور كه
حجره معلوم است اينجا يك هفته مىخورد مثل اين كه يك كسى نمىدانم مريدش بود او را
دوست مىداشت وعده او را گرفت برود يك مهمانى، قبول كرد رفت آنجا خب شام را خورد
بعد از شام اين آقا يك ورقه آورد تا اين امضا كند يك قباله، آقا سيد محمد باقر ديد
كه اين سور براى اين بوده است مىگويند كه رنگش تغيير كرد بنا كرد بدن بلرزد رو
كرد به اين گفت كه آقا من چكار كرده بودم كه اين زهر مار را خورد من دادى بالاخره
آمد لب باغچه استفراغ كرد اين روايتها اين را مىخواهد بگويد كه قاضى مواظب باش
نرسد يك دفعه كار به اينجا كه مىگفت كه يك رشوه 5 ميليون تومانى ديدم دارد تلفن
مىكند مىگويد خيلى خوب اين را درست مىكنم آن 100 ميليونى چه شد؟ گفت آقا آن هم
درست مىشود چشم درست مىشود روايتها براى اين است و اما روايتها بخواهد بگويد
مكروه است بخواهد بگويد حرام است، نه مىگويد مكروه است، نه مىگويد حرام است.
اگر
حرف من را بپسنديد شبهه خوب حل مىشود اگر نپسنديد ديگر حرف مرحوم شيخ بزرگوار
ظاهراً بهترين حرفها مىشود.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد.