جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: حكم مصالحه روي چيز مجهول
    موضوع درس: خارج فقه
    شماره درس: 10
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۹/۲۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    بحث ديروز اين بود كه اگر مصالحه كند روي چيزي و اما عوض را يك چيز مجهولي قرار بدهد آيا اين معامله درست است يا نه؟

    مشهور در ميان اصحاب گفته اند نه،براي اينكه چيز مجهول نمي تواند عوض واقع بشود يا معوض واقع بشود حالا در باب بيع باشد يا در باب ساير معاملات من جمله صلح .كه مرحوم صاحب جواهر اينجا در باب صلح. مي فرمايند تسامحي كه در باب صلح شده در ساير معاملات نشده و اگر بعد معلوم بشود اين صلح درست است و اما اگر بعد معلوم نشود اين صلح باطل است مثل اينكه صاحب جواهر مفروغ عنه گرفته اند كه اگر عوض يا معوض مجهول باشد این معامله باطل است حالا درباب بيع باشد در باب مضاربه باشد در باب اجاره باشد و من جمله در باب صلح و دليل اين چيست؟ذكر نمي كنند دليل چيست؟

    شيخ انصاري در مكاسب مي فرمايند روايت داريم((نهي النبي عن بيع الغرر))و تطبيق كرده اند آنجا كه عوض معوض مجهول باشد اينكه معامله غرري است پس معامله باطل است. ما هميشه راجع به اين عوض و معوض اگر مجهول باشد معامله باطل است اشكال داشتيم و من جمله اينجا اشكال ما هم اين است كه آن ((نهي النبيعن بيع الغرر))كه آن معلوم نيست روايت باشد روايت هم باشد يك روايت عامي است در ميان شيعه روايت نداريم و از نظر دلالت هم حضرت مي خواهند بفرمايند كه نبايد مردم را گول بزنيم،غش در معامله،گول زدن مردم معيوب را به مردم فروختن اينها گناه است ((و من عش منا فليس منا))[1]روايت سنداً گفتيم اشكال دارد،دلالةً اشكال دارد و ما يك دليلي معتنابه براي اينكه بيع مجهول باطل است،نداريم.

    آن وقت خواه ناخواه بر مي گردد به اينكه خب عقلاء ميگويند نمي شودمردم را گول زد حالا اگر بگويد من خانه اي را فروختم مجهول آن هم بگويد من خريدم بايد يك خانه تحويل بدهد ديگر براي اينكه اگر كلي بفروشد مصداقش را بايد تحويل بدهد حالا يك مصداق تحويل ميدهد.وقتي مصداق را تحويل داد اگر مي خورد با پولش هيچ،اگر نمي خورد خيار غبن دارد.فسخ معامله را مي تواند بكند براي اينكه معامله غرري است و به واسطه آن اصلا ما همه خيارات را مي گوييم وضع شده براي همين،براي دفع غرر،براي دفع ضرر.

    چند روز قبل اگر يادتان باشد مرحوم صاحب جواهر مي فرموند همه خيارات در باب صلح مي آيد براي خاطر اينكه مدرك خيارات قاعده لا ضرر است و اين قاعده لا ضرر سيال است در باب بيع مي آيد در باب صلح هم مي آيد و ما گفتيم كه خيارات همه و همه عرفي است.مردكشان مناطشان قاعده لا ضرر است خب وقتي كه خياردر مسئله باشد ديگر فساد معامله چرا؟مي گويد يك خانه فروختم آن هم مي گويد قبلت مبهم هم هست،مجهول هم هست من يك خانه فروختم به تو به 100 ميليون تومان چرا باطل باشد؟آن هم مي گويد قبلت بعد خانه را تحويل مي دهد اگر به پولش مي خورد عقلاء مي گويند اين خانه كه مي خواستي بگير و برو.اگر به پولش نمي خورد مي گويد آقا اين خانه كه پول گرفتي از من 100 ميليون تومان اينكه 50 ميليون تومان مي ارزد عقلاء

    مي گويند راست مي گويد مي تواند معامله را به هم بزند.براي خاطر غرر.لذا چرا باطل باشد؟بفرماييد معامله صحيح است اما غرري است .

    چه اشكال دارد ؟ آيا عقد نيست كه عقد است.حوض ندارد كه عوض دارد،معوض ندارد كه معوض دارد.انشاءنبوده كه انشاء بوده است.تمام اقتضائات موجود است مانع هم مفقود است مانع فقط شيخ انصاري ميگويند((نهي النبي عن بيع الغرر))است كه ما مي گوييم ((نهي النبي عن بيع الغرر))مربوط به تكليف است نه وضع چه اشكالي دارد؟چرا عقد نباشد ديگر خواه نا خواه بايد بگويد. غرري است مي گوييم خب رفع غرر  مي شود با خيار غبن،مثلا يك گوسفندي كه معلوم نيست چقدر است قيمتش را هم نمي داند چقدر است؟چند كيلو است؟كش و مكشي هم هست مي گويد اين گوسفند را فروختم به 100 هزار تومان مي گويد قبول دارم بعد مي كشند اگر راستي خيلي ضرر داشته باشد خيار دارد نداشته باشد هم هيچ.

    مسئله ما خيلي واضح است مي گويد آقا من مصالحه مي كنم به تو اين خانه را به شرطي كه مادام العمر اين باغ را آب بدهي حالا اين را مي گويند معامله باطل است .چرا باطل است؟براي اينكه چقدر آب بدهد؟چند ساعت آب ميدهد؟چه جوري است اينها را معلوم مي داند اگر هم مجهول باشد چرا معامله باطل است ؟ خب بگوييد غرري است،بگويد غرري است و بعدش هم مي تواند اگر يك آب داد و ديد كه ضرر مي كند معامله را فسخ مي كند و مي گويد اين صلح را ما قبول نداريم و نظيرش را هم فقهاء دارند من جمله همين جا محقق عليه شيخ طوسي مي فرمايند آقا ما مي گوييم طوري نيست خب اگر طور نيست خب معنايش اين است كه آقا ما مي گوييم طوري نيست خب اگر طوري نيست خب معنايش اين است كه آقا اگر عوض يا معوض مجهول باشد اشكال ندارد در باب صلح،خب حالاصلح و غير صلح چه تفاوت مي كند؟

    بنابراين اينها را نمي فهميم چه جوري است؟ ما بايد روي قاعده بخواهيم بياييم جلو بايد بگوييم كه بيع غرري صحيح است اما خيار فسخ دارد يك قاعده كلي:يعني همه معاملات بيع هم نه همه معاملات غرري صحيح است و من جمله اينها صلح . اما اگر گول خورده باشد اگر بعد فهميد كه درست در نمي آيدخيار فسخ دارد آن وقت براي آن غررش خيار درست مي شود براي ان اصل معامله هم عوض و معوض و انشاء و طرفين عقد ايجاب و قبول همه هم كه درست است و هيچ مانعي در مسئله نيست به غير از اين كه اگر كسي از اجماع بترسد كه آن حرف ديگري است مثل صاحب جواهر كه خيلي جاها از اجماع مي ترسند مثل استاد بزرگوار ما مرحوم آيت الله العظمي بروجردي از شيخ طوسي مي ترسيد خب ان يك حرف ديگري است لذا در مقابل شيخ طوسي قد علم كنند نمي كردند و هر كجا مخالف شيخ طوسي بود يك مقدماتي درست مي كردند كه ايشان علاوه بر اينكه عالم بود عابد بود و چندين كتاب نوشته 200 جلد كتاب نوشته وقتي عمرشان را حساب بكنيم مي بينيم يك دقيقه به اين مسئله رسيده بنابراين مسئله درست نيست اما باز هم احتياط مي كردند حالا يك دفعه اين جوري است كه صاحب جواهر بعضي اوقات مي گويند لو لا الاجماع.

    لو لا الاجماع خب ما مي گوييم كه همه معاملات غرري اشكال ندارد باطل نيست اما خيار هم هست براي دفع غرر بنابراين من جمله معاملات همه همه مجهول باشد اين معامله صحيح است مثل   اينكه مثلا مي گويد كه آقا ما امسال باغمان را مي خواهيم بدهيم اجاره و تصميم هم داريم اين باغ را بدهيم اجاره به يك ميليون تومان آن آقا باغ را نديده مي گويد قبول دارم بعد مي آيد باغ را مي بيند اگر اين يك ميليون تومان آن آقا باغ را نديده مي گويد قبول دارم بعد مي آيد باغ را مي بيند اگر اين يك ميليون به باغ مي خورد كه هيچ ،اگر نمي خواهد مي گويد آقا ما اين معامله را نمي خواهيم براي اينكه غرري است اما حالا فقهاء مي گويند اجاره باطل است چرا باطل است؟ كجايش اشكال دارد كه باطل است بعضي اوقات مرحوم آقاي داماد كه ما قبول نمي كرديم مي گفتند بگذاريد بعضي از بزرگان را بياوريم توي كار تا قبول بكنيد بگذاريد كه شيخ انصاري را بياوريم توي كار تا قبول بكنيد حالا هم شما بگذاريد ما مرحوم محقق را بياوريم توي كار تا قبول بكنيد: (( و لو ادعي عليه بشي‌ء مثلاً فانكر)) مي گويد اين خانه ات مال من است آن هم منكر است ذواليد هم هست. ديگر خواه ناخواه ذواليه كه هست اين ميشود منكر بايد قسم بخورد پيش حاكم تا خانه بشود مال او (( او اقر او لم يكن دعوي اصلاً)) اينكه مرحوم محقق گفته اند كه دعوايي در كار باشد نه،من اول الامر مي گويد كه مي خواهم يك مصالحه با هم بكنيم حالا مرحوم محقق مي فرمايند((و لو ادعي عليه فانكر فصالحه المدعي عليه علي سقي زرعه او شجره بمائه)) ميگويد خيلي خوب اين خانه مال من است چون ذواليد است ميگويد اين خانه مال من است اما من اين خانه را به تو مي دهم به شرط اينكه مثلاً مادام العمر اين باغ من را تركني خب اين مجهول است چقدر آب بدهد؟چند روز يك مرتبه آب بدهد؟ چه جوري بدهد؟((قيل)) صاحب جواهر ميگويد ((و القائل الشيخ في ما حكي عنه)) ((قيل لا يجوز لان العوض هو الماء و هو المجهول))مرحوم محقق مي فرمايند((و فيه وجه آخر))اينكه مرحوم شيخ طوسي فرموده اند كه مجهول است يك وجه ديگر هم درست بكنيم ((مأخذه)) مأخذ آن وجه آخر اين است ((جوار بيع ماءالشرب )) روايت نداريم در ميان،فقهاء گفته اندآب نهر را اگر صاحب قنات باشد مي شود فروخت .خب ميگويد چه جور ماء نهر مجهول است اما ساعتي مي كند مي گويد يك ساعت اين آبها طوري نيست اين هم طوري نيست همين جور كه آن طوري نيست،اين هم طوري نيست. كه بر ميگردد به اينكه فقهاء مرحوم محقق نسبت مي دهد به فقهاء فقهاءگفته اند اين جور جهالتها اشكال ندارد مجهول است اما طوري نيست براي اينكه نميدانيم  چه مقدار آب .مرحوم صاحب جواهر مي فرمايد كه شيخ طوسي در آب چشمه و آن چاه هم ميگويد فروشش طوري نيست يك ساعت از اين آب در حالي كه مجهول است چقدر اين مي تواند دلو از اين آب بياورد بيرون؟ تا تلمبه الان چقدر م تواند بياورد بيرون؟در حالي كه مجهول است اما طوري نيست.

    مرحوم صاحب جواهر مي فرمايند كه اگر جهل برگردد به علم طوري نيست. مي بينند كه نمي توانند كه مطلق جهالت را اشكال كنند مي فرمايند اگر جهالت برگردد به علم يعني بعد معلوم مي شود اين معامله صحيح است و اما اگر جهالت مبهم باشد يؤول الي العلم نباشد معامله باطل است ببينيد خودشان در حالي كه ادعاي اجماع مي كنند آنجا كه بايد مسئله اش را بگويند، مي گويد ((نهي النبي عن بيع الغرر)) و بيع هم خصوصيت ندارد و همه معاملات بايد معلوم باشد و اگر مجهول باشد طوري است اما خودشان مي گويند كه مثل ماءالشرب را يعني ماءالنهر را ماءالبئر را خريد و فروشش طوري نيست و همين كه مي گويد يك ساعت همين مقدار بس است.

    مرحوم صاحب جواهر يك مقدار بالاتر مي روند همين جا ميفرمايند كه خوب است اين جور بگوييم كه اين جهل گاهي يؤول الي العلم اين طوري نيست اما گاهي لا يؤول الي العلم و مبهم فقط هست و مبهمي است كه هيچ وقت معلوم نمي شود آن معامله باطل است آن صلح باطل است خب همين جا به مرحوم صاحب جواهر عرض مي كنيم آقا شما كه گفتيد ،بالاتر بگويد چرا باطل ؟ و لا يؤول الي العلم چرا باطل باشد؟مثل اينكه اينجا گتره اي اين صبره گندم را اين صبره علف را ميخرد آن گوسفندها هم مي خورند و معلوم هم نيست چقدر است چرا اين باطل است؟ صبره را هم نمي بيند تا شما هم بگوييد مشاهده،مي گويد من يك صبره علف دارم توي باغ گوسفند هايت را روانه كن آنجا بخورند و شير امروزشان را بده به من هم شير مجهول است كه چقدر سير در پستانها است هم اين صبره معلوم نيست خب بعت هم بگويد چه اشكال دراد؟ صالحت بگويد چه اشكال دارد؟ ما عوض و معوض و ايجاب و قبول مي خواهيم كه همه هست و مانعي هم نمي بينم عرف مانعي نمي بيند (( نهي النبي عن بيع الغرر)) هم نمي تواند كار كند در حالي كه لا يؤول الي العلم مي گوييم اشكال ندارد.

    مي گويد يك مقدار علف داريم توي باغ گوسفند هايت را روانه كن علف ها را بخورد شير امروز اين گوسفند ها مال ما هم عوض و هم معوض همه همه مجهول است.

    بنابراين ما اصلاً در همه معاملات مي گوييم اگر جهل باشد ولو مبهم باشد صد در صد هم معلوم نشود اصلاً اگر عقلائيت داشته باشد معامله صحيح است و اين مثالهايي كه زدم اينها همه عقلائيت دارد ميگويد كه من مصالحه مي كنم يا بعت من مي فروشم آن ذواليد به جاي مصالحه مي گويد بعت مي گويد ميفروشم اين خانه به تو به عوض اينكه هميشه باغ ما را آب بدهي خب اين چرا باطل باشد؟محقق مي گويد اين صحيح است اين باغ را ميدهم به تو به شرطي كه توي جوب تو هميشه آب ما برود اين را مسلم فقهاء گفته اند طوري نيست عبارت مرحوم محقق را ببينيد . مي فرمايند ((و اما لو صالحه عما ادعي به مثلا علي اجراء الماء)) آن علي سقي زرعه اين علي اجراء الماء((الي سطحه او ساحته))مي فرمايند صح چرا؟ للعمومات. عمومات((اوفوا بالعقود))عمومات  ((الصلح جايزبين الناس))ميگويد كه درست است.((بعد العلم بالموضع الذي يجري الما عنه))مرحوم صاحب جواهر مي گويند((لاختلافه صغراًوكبراً باتبار قلة الماءوكثرته))اينها چيست؟مي گويد آب را مي خواهم توي جوب تو ببرم توي باغ خب مرحوم محقق مي گويد صحيح است اما شرطش اين است كه بداند جوب كجاست؟صاحب جواهر مي گويد چرا اين شرط را كرد براي اين كه جوبها گشاد و تنگ داردحالا گشادوتنگ و اينهاخب مي گويداب را مي خواهم ببرم توي جوب آن هم مي گويد خيلي خوب اين چه اشكالي دارد؟مصالحه اش چه اشكالي دارد؟آنرا مي گويند صحيح است سقي ماء را مي گويند اجماع روي آن نيست.

    و علي كل حال اگر حقش را بخواهيم بگوييم عرفاً اين است كه عقلاء هم به ما نخندند عقلاء هم قبول بكنند حرف ما را بگوييم كه غرر در معاملات نبايد باشد به قاعده لاضررپس بنابراين اگر معامله اي غرري شد صحيح است اما خيار دارد شما تبعاً شيخ انصاري همه همين جور فرموديدديگر فرموديد كه خانه را مي فروشدبه 50ميليون بعد مي بيند كه خانه 20 ميليون قيمت آن است اين معامله صحيح است اما خيار دارد حالا در همان جامثال را برگردانيم مي آيديك چيز مبهمي را مي فروشد و نمي دانيم چقدر است؟چه چيز است؟خب اگر بعد فهميد كه درست است كه درست است اگر هم كه نفهميدكه هيچ بعد هماگر هم لا يؤول الي العلم اما عقدش عقلائيت داشته باشد باز هم مي گوييم صحيح است همين كه فقهاء در رسالهها دارند آنچه كه كيلي است و وزني است.

    اگر گتره اي بفروشد باطل است مي گوييم چرا باطل است؟ مثلاً نان كيلويي است الان توي همين اصفهان نيست كه  يك نفرنان را كيلويي بفروشدودانه اي مي فروشدحالا چرا اين معامله باطل باشد؟گفته اند آنجا كه وزني است نمي شودعددي باشدآنجا كه عددي است نمي شود وزني باشد.حالا الان مثلاً گردو يك وقتي عددي بود حالا مثلاً وزني است تخم مرغ يك وقتي عددي بود حالا وزني است خب همه اينها چه اشكالي روي آن است كه ما بخواهيم بگوييم حتماً عددي بايد عددي باشد و وزني بايد وزني باشد.چه اشكالي دارد؟ايجاب ندارد كه دارد،قبول ندارد كه دارد،رضايت طرفين نيست كه هست،عوض نيست كه هست،معوض نيست كه هست،مي گويد اين گندم ها رابه 100 هزار تومان مشاهده است . چه اشكال دارد؟

    بنابر اين ما معامله مي خواهيم كه رضايت روي آن باشد ايجاب و قبول باشد عوض و معوض داشته باشد واما علم از اركان معامله باشد به طوري اگر جهل آمد معامله باطل باشد .هيچ جا نمي گوييم فقهاءهمه جا نگفته اند همين خيارات كه وضع كرده اند موردش مثل خيار عيب، خيار تخلف وصف و خيار تخلف وصف معنايش اين است مي فروشد موصوف را اما حالا بعد مي بينيم ذات موصوف هست اما وصف را ندارد خب گفتيد معامله صحيح است اما خيار دارد مي فروشد معيوب را به عنوان صحيح بعد معلوم شد معيوب است خب مي گويد معامله صحيح است مي فروشد چيزي كه غرري است 50 ميليون را به 100 ميليون بعد مي بينيم كه اين 50 ميليون قيمت آن است نه 100 ميليون مي گوييد صحيح است همه اش را مي گوييد معامله صحيح است اما وقتي مي رسيدبه اينكه در مكيل و موزون و جهت در معامله و  امثال اينها ميفرماييد معامله باطل است براي اينكه ((نهي النبي عن بيع الغرر)) من مثال زدم براي شما گفتم ميگويد آقا من باغ علف دارم تو هم گوسفند داري گوسفند هايت را ببر علفها بخورند و امروز هم ما شير مي خواهيم شير اين گوسفندهايت را بده به من عوض مجهول است، معوض مجهول است منجر به علم هم نمي شود براي اينكه آن ميبرد گوسفندها را توي باغ و علفها را مي خورند و تمام مي شود اما اين معامله رابخواهيم بگوييم باطل است ؟ حالا اگر راستي يك دفعه اين آقا ، شيرش را داد به ان آقا و گوسفندها رابرد توي باغ و ديد اصلا به جاي علف زمين است اين باغ علفش خيلي كم است خب غرر است معامله صحيح است خيار دارد و اما معامله، باطل باشد چون گتره اي است خب گتره اي باشد.

    يك مسئله آخر هم هست اگر اين مسئله را بتوانيد حل كنيد براي من خيلي خوب است مرحوم محقق فرموده اند، مرحوم علامه ادعاي اجماع كرده اند و حتي گفته اند مخالف نيست الا عامه بعضي از عامه آن هم اسم هم نمي آورند اگر كس اقرار  كند روي يك چيز مثل اينكه توي خانه نشسته اقرار مي كند كه مال آن مدعي است مي فرمايد خب بيا با هم مصالحه كنيم، مي فرمايند اين درست است اگر مصالحه كرد خانه را مثلا به يك ميليون تومان اين صحيح است اما اگر بگويد بعني يا ملكني مي گويند اين معامله باطل است آن وقت دليل چيست؟ دليلي كه مرحوم محقق اينجا مي آورند و ديگران هم آورده اند ميفرمايند براي اينكه صالح با انكار مي سازد اما بيع با انكار نمي سازد اين يعني چه؟ براي اينكه اگر صلح باانكار بسازد كه اين منكر دارد مصالحه ميكند خب با بيع هم مي سازد براي اينكه صلح با انكار ميسازد معنايش اين است كه مي گويد آقا و لو خانه مال من است اما خب براي اينكه ما نرويم دعوا كنيم ، نرويم پيش حاكم ، يك ميليون به تو مي دهم مصالحه كنيم باهم . چه اشكالي دارد؟ حالا به جاي اينكه بگويد بعت مي گويد بعني مي گويد بر فرض اينكه خانه مال تو باشد بفروش به من هم آن صلح تعليقي است هم آن بيع تعليقي است يعني مماشات با يكديگر ، ميگويد كه بر فرض مال تو خب يك ميليون به تو مي دهم برو كنار اگر اين فرض درست نيست تعيلق در انشاء است  هم در صلح همين است هم در بع همين است اگر هم تعليق در انشاء است هم در صلح همين است هم در بيع همين است اگر هم تعليق در انشاء طوري نيست كه نيست ، در صلح طوري نيست ، در بيع هم طوري نيست براي اينكه فرضي است . يعني آنكه ميگويد صالحني يعني بر فرض هم مال تو بيا با هم مصالحه كنيم آن هم كه مي گويد بعني فرضي كه است ميگويد بر فرض مال تو بفروش به من و اما بگوييم اگر بگويد صالحني اين طوري نيست اگر بگويد يعني باطل است چرا؟براي اينكه تحصيل حاصل است براي اينكه اگر اين ملك او باشد ديگر يعني چه؟خب ميگوييم آقا در صالحني آن هم همين طور¸اگر ملكش است صالحني يعني چه؟

    ((و اذا قال المدعي عليه ))يعني منكر خانه دست اوست مدعي عليه است منكر است قبل از قسم خوردن يا بعد از قسم خوردن فرق نمي كند حالا قبل از قسم خوردن ((و اذا قال المدعي عليه صالحني علي لم يكن اقرارا لانه قد يصح مع الانكار ))اين صالحني اقرار نيست چرا براي اينكه با انكار هم مي سازد.با انكار مي سازد يعني چه؟يعني بر فرض هم اقرار نكند خب ميتواند بگويد حالا خانه مال من تو بيا بفروشيم مثلا به يك ميليون تومان بيا مصالحه كنيم به يك ميليون تومان مي گويند اين درست است. خب درست هم هست براي اينكه فرضي است می گوید ولو من ذواليد هستم وتوي خانه نشسته ام اما پيش حاكم شرع نمي خواهد برويم بيا با هم مصالحه كنيم. يعني بر فرض هم خانه مال تو و من ذواليد هستم وغاصب هستم بر فرض هم اين حرفها درست باشد يك ميليون به تو مي دهم برو دنبال كارت ما را نكشان به دادگاه خب اين درست است.

    ((و اما لو قال بعني او ملكني كان اقرارا))

     اگربگويد بفروش اين اقرار است اما اگر بگويد صالحني اين اقرار نيست خب عرض مي كنيم آقا اگر تعليق باشد در هر دو تعليق است مي گويد بر فرض مال تو صالحني اين هم مي گويد بر فرض مال تو بعني اگر هم جزم باشد درهر دو اقرار است انکه می گوید صالحنی یعنی اقرار دارم که خانه مال تو خب نمي سازد ديگر با صالحني در بعني هم اقرار است اگر جزم بشد تعليق نباشد مي گويد بعني يعني قبول دارم خانه مال تو است اقرار است وقتي اقرار باشد اقرار العقلاء علي انفسهم جايز خانه مال آن است وحقش اين است هر دو صحيح است چرا صحيح است؟ براي اينكه فرض است نه اقرار و مي گويد بر فرض كه خانه مال تو يك ميليون به تو مي دهم برو براي اينكه ما را به دادگاه نكش حالا يك وقت هم به جاي صالحني مي گويد كه بر فرض خانه مال تو بفروش به من به يك ميليون تومان اگر تعليق نيست در هر دو تعليق نيست و اگر جزم است در هر دو جزم است و اگر باطل است در هر دو باطل است و اگر صحيح است در هر دو صحيح است .

    لذا صالحني يعني چه ؟ مصالحه كن اين خانه را به من اين ذواليد است .در بيع هم همين است مي گويد دست از دعوايت بردار يك ميليون بگير و خانه را بده به من . اين خا نه را بده به من اين درست است. حالا يك دفعه مي گويد: صالحني يك دفعه مي گويد بعني. اگر اين صالحني و بعني اقرار باشد خب در هر صورت باطل است و((اقرار العقلاء علي انفسهم جايز ))وذواليد ديگر نمي تواند كار كند وخانه مي شود مال آن آقا اگر هم اقرار نيست وفرض است در صالحني فرض است((بائك تجر و بائي لم تجر))صالحني فرض است بعني جزم است!علي الظاهر جور نمي آيد.

    لذا در صلحش عوض و معوض مي خواهد در بيعش هم عوض ومعوض مي خواهد اگر راستي اين اقرارمي كند خانه مال تو مصالحه كن به من خب اين اقرار است و اين خانه را بايد بدهد و مي تواند هم با مصالحه خانه را برگرداند با بيع هم خانه مال آن است بايد برگرداند با بيع بر مي گرداند اگر هم فرض است خانه بر نمي گردد اما مصالحه درست است بيع هم درست است بيع فرضي و صلح فرضي تعليق در انشاء اشكال ندارد ديگر اينجا چيزي نداريم مباحثه فردا خيلي مباحثه خوبي است يك مطالعه روي آن بكنيد واين حرفهاي صاحب جواهر را من قبول ندارم شما ببينيد مي شود درست كنيم يا نه؟

          

                     و صلي الله علي محمد و آل محمد.

     



    [1] - ميزان الحكمة ، ج 9 ، ص 4316 ، 14955

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365