جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: اختلاف در مواریث
    موضوع درس:
    شماره درس: 141
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۳/۳۰

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

    بحث درباره اختلاف در مواریث است .مرحوم محقق چند تا مثال زده اند که مثالها خیلی نادر است و خیلی هم سالبه به انتفاء موضوع است و در زمان ما با این تصادفها مسئله خیلی مصداق پیدا می کند مثل این که دو نفر مرده اند در اتومبیلی مثلاً دو تا برادر ،یک پدر و یک پسر و نمی دانیم کدام یک از اینها مقدم بر دیگری مرده است که هر کدام متأخر مرده باشد ارث می برد از آن کسی که متقدم مرده است.مرحوم محقق و دیگران مسئله را برده اند روی استصحاب که یکی از تنبیهات استصحاب همین استصحاب تأخر حادث بود که بحثش هم بحث مشکلی بود در اصل.مرحوم محقق در این دو سه تا فرع همه بحثشان روی همین استصحاب تأخر حادث است که گاهی راجع به هر دو گاهی راجع به احدهما جاری می کنند اما قبل از آن که ما بحث استصحاب را بکنیم باید بحث باب قضاوت و این که حاکم اسلامی چه باید بکند و روی قواعدی که جلو آمدیم هم در اختلاف در املاک و هم در اختلاف در عقود و هم اینجا اختلاف در مواریث باید این جور بگوییم که مثالی که مرحوم محقق زده اند این است که دو تا برادر کافر بودند مسلمان شدند و پدرشان مرده است در این که یک کدام مقدم بر دیگری مسلمان شده حرف ندارند اما حرف در این است که یک برادر دیگر هم می گوید من قبل از این که پدر بمیرد مسلمان شدم و از پدر ارث می برم و آن که متقدم است اسلامش مسلّم می گوید نه تو بعد از آن که پدر مرد مسلمان شدی و کافر ارث از مسلمان نمی برد بنابر این تو اصلاً ارث نمی بری همه اموال مال من است و او می گوید نه اموال را باید قسمت کنیم برای این که هر دو قبل از موت پدر مسلمان بودیم.خب مثال خیلی مثال نادری است و حالا چرا هم به این مثال ایشان مثال زده اند در حالی که خب همین مثال دو نفر سقف آمده روی آنها و نمی دانیم کدام جلوتر مرده اند؟ با هم مرده اند، کدام جلوتر مرده اند؟و مثال این جوری که فراوان بوده همیشه و الان هم خیلی فراوان است به این جور مثالها باید مثال بزنند اما علی کل حال یک مثال نادری مثال می زنند به این مثال نادر که نظیرش در غیر مثالهای نادر هم فراوان است.حالا همین مثال مرحوم محقق اگر ما باشیم و قاعده خب قاعده اقتضا می کند اگر احدهما بینه دارند طبق بینه عمل می شود اگر هر دو بینه دارند طبق بینه عمل می شود به معنی این که تساقط می کند و اگر هیچ کدام بینه ندارند نوبت قسم می رسد اگر احدهما قسم خوردند و دیگری نه، ارث را به او می دهند و اما اگر هر دو قسم خوردند یا هیچ کدام قسم نخوردند نوبت به قرعه می رسد حاکم اسلامی مال را به قاعده قرعه می دهد به آن کسی که مثلاً اسلامش قبل بوده اگر به نام آن آمد، و اگر بنام آن آمد که مدعی است اسلام من قبل بوده مال را نصف می کنند قرعه اقتضاء می کند نصف به این برادر ،نصف به آن برادر بدهند.لذا مسئله از نظر ما خیلی واضح است خیلی درست است خیلی خوب است و اشکالی هم در مسئله نیست .اما مرحوم محقق مسئله را برده اند روی استصحاب تأخر حادث گفته اند آن کسی که می دانیم قبل از پدر مسلمان شده که هیچ .اشکال در این است که این برادری که ادعا می کند که من قبل از موت پدر مسلمان شدم خب استصحاب حیات دارد استصحاب حیات می کنیم تا بعد از مردن پدر،وقتی استصحاب حیات کردیم تا بعد از مردن پدر همه مال می شود مال آن کسی که هر دو  می گویند قبل از پدر تو مسلمان شدی لذا می گوید با استصحاب تأخر حادث مسئله تمام می شود ولی اشکالی که در مسئله هست همین جاست که شما بگویید استصحاب هست بگویید هم مثبت نیست که ظاهراً مثبت است برای این که اثبات بکنیم حیاتش بوده تا بعد از موت پدر پس ارث می برد استصحاب اصل مثبت است جاری نیست نه این ایراد وارد نیست برای این که استصحاب حیات می کنیم تا بعد از مردن پدر ،خود به خود احکام بار می شود استصحاب موضوع است و استصحاب موضوع که می کنیم حکم خود به خود بار است مثل این که مثلاً زید عادل بوده الان نمی دانیم عادل است یا نه؟استصحاب می کنیم وقتی استصحاب کردیم یجوز الاقتداء به خودش بار می شود دیگر نمی خواهد بگوییم پس یجوز الاقتداء به در استصحاب اگر یادتان باشد در اصل مثبت همین را می گفتند که اصل مثبت آنجا حجت نیست که بخواهیم لوازم عقلی یا لوازم عرفی را بار بکنیم و اما اگر بخواهیم لوازم شرعی را بار بکنیم دیگر می گفتند این اصل مثبت نیست.این احکامی است که بار بر موضوع است شرعاً ،لا عقلاًء لا عرفاً و استصحاب را وضع کردیم برای همین مخصوصاً استصحاب در موضوعات.لذا مرحوم محقق این که به او ایراد کردند گفتند این استصحاب اصل مثبت است نه استصحاب اصل مثبت نیست.حرف در جای دیگر است و آن این است که در باب دعوی اصلاً نوبت به استصحاب نمی رسد اگر استصحاب را هم جاری بکنیم فقط می توانید این آقا را منکر درست بکنید برای این که سابقاً گفتیم منکر کیست؟آن است که قولش مطابق با اصل باشد .اینجا هم بگوییم این قولش مطابق با اصل است و بنابر این استصحاب فایده ندارد منکر درست می کند و آن مدعی اگر بینه داشته باشد نوبت به انکار این نمی رسد اگر هر دو بینه داشته باشند باز هم نوبت نمی رسد اگر احدهما بینه داشته باشند باز هم نوبت به قسم نمی رسد آن بینه از طرف منکر باشد یا از طرف مدعی و اگر هیچ کدام بینه نداشتند اینجا چون هر دو مدعی هستند من جهة و هر دو منکر هستند من جهة نوبت می رسد به تحالف و اگر تحالف نشد دیگر نوبت می رسد به قرعه و قرعه در این جا مقدم بر استصحاب است یعنی ولو این که استصحاب در همه جا مقدم بر قرعه است اما در باب دعوی چون که بحث روی بینه و ایمان است یا بینه و قسم و آنجا که بینه نباشد قسم هم نباشد سابقاً مثلاً مشهور می گفتند تنصیف ،تنصیف را نپذیرفتیم و گفتیم که حاکم کارش است قرعه بکشد حالا استصحاب یک طرفی باشد اصلاً استصحاب نباشد استصحاب دو طرفی باشد اینها هیچ کدام برای حاکم نمی تواند کار کند .فقط استصحاب می تواند برای حاکم کار کند .این که مدعی و منکر درست بکند و اما بیش از این دیگر معنا ندارد بگوییم که استصحاب و اصلاً اسم مدعی و منکر و بینه و اینها را نیاوریم و اینجا این طور شده.لذا چون که نمی دانیم وضعش چه بوده قرعه می کشیم قرعه به این معنا که بعد بوده یا قبل بوده اگر آمد که بعد بوده هیچ،اگر آمد که قبل بوده مال تنصیف می شود لذا در باب قرعه اینها همین چند وقت قبل که خواندیم گفتند که طرز قرعه کشیدن متفاوت است گاهی با اسم احدهما گاهی با مال که در میان است گاهی عربی گاهی فارسی گاهی با شروط هر جوری آنها دیگر از مصادیق قرعه است آن که هست که مشکل ما را قرعه حل بکند و اینجا مشکل ما را قرعه حل              می کند حالا حرف اصلاً اینجاست که چرا مرحوم محقق در این مسئله رفته اند روی استصحاب تأخر حادث؟برای این که اصل بعد از دعوی است به عبارت دیگر اصل را می آوریم برای این که منکر درست بکنیم و اما این که اصل بتواند در بحث دعوی در بحث قضاوت کار بکند استصحاب نمی تواند  ،مرد این کار اصلاً نیست آقای قاضی نمی تواند به اصلی از اصول چه اصول لفظیه مثل قاعده ید چه اصول عملیه مثل قاعده استصحاب،برائت نمی تواند اصلاً متشبث به اصل بشود و روی اصل حکم بکند این چیزی است که مرحوم محقق یاد ما داده است و از اول باب قضاوت تا الان بحث ما همین بوده که باب دعوی باید بچرخد روی بینه و ایمان و اگر بینه و ایمان نباشد دیگر یا تنصیف که ما قبول نکردیم و یا قرعه که گفتیم بیش از 50 تا روایت هست که آقای قاضی در آنجا که در بن بست گیر کرد قرعه بکشد.در تمام این بحثها که اختلاف در اموال است اختلاف در عقود است اختلاف در مواریث است اینها یک کدام مدعی هستند دیگری منکر،و دو دفعه یک کدام منکر هستند یک کدام مدعی .حالا عجب اینجاست که این مسئله را چه جور حل بکنیم؟که مرحوم محقق می فرمایند که ما استصحاب جاری می کنیم و حق را می دهیم به آن کسی که قبلاً مرده که مدعی است و این باید قسم بخورد و این را دیگر چه جور معنا بکنیم؟ نمی دانیم اگر هم یک کسی مثلاً بگوید استصحاب می خواهد منکر درست بکند باید بگویند که قسم مال آن کسی است که مدعی است که قبل از فوت پدر، من اسلام آورده ام این منکر است پس قسم را باید این بخورد مرحوم محقق به عکس می گویند،می گویند قسم را کی بخورد؟آن کسی که هر دو این برادرها می گویند که تو قبل از فوت پدرمان اسلام آوردی یعنی مدعی حسابی می گوید روی این مدعی حسابی با استصحاب تأخر حادث برای آن کسی که مدعی است من قبل از موت پدر مسلمان شده ام می گوییم نه استصحاب می گوید تو قبل از پدر مسلمان نشده ای هیچ ،مال مال این کسی است که اتفاق دارند هر دو ،قبل از پدر مسلمان شده است می گویند این مدعی است،مال را به او می دهند با قسم مال را به او می دهند و این دیگر کار را مشکل تر می کند که اگر هم شما بخواهید با استصحاب منکر درست بکنید باید بگویید که استصحاب که جاری کردیم منکر درست می کند منکر که درست شد قسم می خورد قسم می خورد که من قبل از مردن پدرم مسلمان بودم اما مرحوم محقق به عکس می گویند،می گویند استصحاب تأخر حادث می کنیم و می گوییم که مال همه اش مال آن کسی است که اتفاق دارند قبل از پدر مسلمان شده اما این مال را که می خواهیم به او بدهیم قسم بخورد این استصحاب را برای آن جاری می کنند قسم برای این جاری می کنند.لذا استصحاب کفر است.آن که مرحوم محقق می فرمایند می گویند استصحاب کفر می کنم استصحاب کفر می کنم تا وقتی که پدر مرده آن وقت خواه ناخواه استصحاب تأخر حادث می گوید می گوید همه مال آن است که اتفاق روی آن است که قبل از پدر مسلمان شده یا قبل از پدر مرده حالا مُردنش را مثال را خلط نکنیم.

    اشکالی که به مرحوم محقق است:1- باب دعوی اصلاً نوبت به استصحاب نمی رسد حتی قرعه هم مقدم بر استصحاب است .لذا می دانند پدر اول ماه رمضان از دنیا رفته و می دانند یک کدام از برادرها اول شعبان مسلمان شده خب معلوم است که مال به این می رسد که می دانند مسلمان شده حالا یک برادر مدعی است که بله تو اول ماه شعبان مسلمان شدی من هم وسط ماه شعبان مسلمان شدم پس این مال قسمت می شود بین من و تو برای این که پدر اول ماه رمضان مرده.مرحوم محقق می فرمایند که استصحاب کفر می کنیم تا موقع مردن پدر ،دیگر ارث به این آقا نمی رسد برای این که وقتی آن پدر مرده این کافر بوده و کافر از پدر نمی تواند ارث ببرد حالا مخصوصاً اگر پدر هم مسلمان باشد می گویند استصحاب می کنیم و به او ارث نمی دهیم و همه ارث را می دهیم به آن کسی که اتفاق دارند اول ماه شعبان مسلمان شده چرا؟با استصحاب تأخر حادث این اسلام نمی دانیم آیا قبل از مردن بوده یا بعد از مردن؟با استصحاب بگوییم این بعد از مردن بوده پس در حال مردن پدر این کافر بوده پس ارث نمی برد .این حرف مرحوم محقق (اعتراض نکنید چرا اعتراض می کنید؟ گوش نمی دهید بعد اعتراض می کنید)گفتم بعضی ها گفته اند این اصل مثبت است اما ایرادشان به محقق وارد نیست برای این که این استصحاب موضوع و ترتب حکم است و وقتی استصحاب موضوع و ترتب حکم شد دیگر آن مسلم است که استصحاب در موضوعات جاری است پس آن که گفته اصل مثبت است هیچ.حرفی که ما داریم که باید جواب بدهید این است که آقا در بحث دعوی به واسطه استصحاب ما منکر می توانیم درست بکنیم بگوییم کی مدعی است کی منکر.و در این جا این که هر دو مدعی هستند هر دو منکر هستند بحث معلوم است استصحاب باشد یا استصحاب نباشد احدهما مدعی است من جهة و منکر است من جهة آن هم مدعی است من جهة منکر است من جهة و اگر هم می خواهید با استصحاب در مقابل بینه و ایمان بگویید یک چیز دیگر هم داریم برای اثبات مطلب می گویم آن یک چیز فقط قرعه است یا تنصیفی که در آن مسئله اختلاف در اموال گفتیم و اما در بحث دعوی آقای قاضی بخواهد تمسک کند به اصول لفظیه مثل ید نمی تواند بخواهد تمسک بکند به اصول عملیه مثل استصحاب نمی تواند بلکه باید تمسک کند به انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان و چون اینجا بینات و ایمان نمی تواند کار بکند نوبت به قرعه می رسد ولی ما نحن فیه اگر بینه احدهما داشته باشند کار می کند اگر هر دو داشته باشند تساقط می کند تحالف کار می کند اگر تحالفی در کار نباشد یعنی قسم نخورند هیچ کدام یا هر دو قسم بخورند قرعه کار می کند و اما استصاب چه کار می تواند  بکند .الان این استصحاب چه کاره است که استصاب جاری می کنید برای اثبات کردن حکم برای اثبات کردن دعوی.کجا دارید کجا یاد ما داده اید که اینجا یاد بگیریم و بگوییم استصحاب تأخر حادث به ما می گوید همه اموال را بده به آن برادر این اشکال اول است یک اشکال دیگر هم در مسئله هست و این که این اصل معارض دارد خب همین طور که استصحاب کفر می کنید تا بعد از مردن پدر استصحاب حیات آن مرد بکنید تا حین اسلام آن آقا  ،این را چرا می اندازید؟و در باب استصحاب تأخر حادث معمولاً این جوری است که دو تا استصحاب هر دو جاری است ولو این که بدانیم تاریخ احدهما را باز هم در عمود زمان هر دو استصحاب جاری است تعارض می کنند تساقط می کنند هیچ کدام حجت نیستند حالا در ما نحن فیه هم همین است ما می دانیم پسری اول شعبان کافر بوده مسلمان شده خب به مجردی که مسلمان می شود دیگر از پدر ارث می برد می دانیم پدر هم اول ماه رمضان مرده حتی این قدر هم می دانیم ،اما آن برادر می گوید من اسلام آوردم مثل تو در ماه شعبان پس هر دو از این پدر ارث می بریم آن برادر که اول شعبان مسلم است مسلمان شده همه می گویند و خود همین برادر هم می گوید ،می گوید بله تو اول شعبان مسلمان شدی اما من بعد از تو مسلمان شدم پدر هم اول رمضان مرده پس هر دو ارث می بریم .حالا مرحوم محقق می گوید استصحاب کفر بکن تا موقع مردن پدر،به مرحوم محقق می گوییم استصحاب حیات می کنیم حیات پدر تا موقع اسلام این آقا می شود تعارض برای این که اگر این آقا بعد از ماه رمضان مسلمان شده باشد خب ارث نمی برد چون استصحاب کفر می کنید شما اما یک استصحاب دیگر هم دارد این پدر اگر بعد از این که این آقا مسلمان شده بمیرد خب ارث می برد استصحاب حیات این پدر را می کنیم نه استصحاب حیات تا اول ماه رمضان ،آن ماه رمضانش معلوم است استصحاب به نسبت یعنی نمی دانیم قبل از موت پدر مسلمان شده یا بعد از موت پدر ، استصحاب حیات می کنیم وقتی استصحاب حیات کردیم می گوید اسلام این آقا قبل بوده و اصل مثبت هم نیست قضیه اصل مثبت هم نیست اگر مثبت باشد هر دو مثبت است اگر هم مثبت نباشد هیچ کدام مثبت نیست هر دو استصحابها تعارض می کنند تساقط می کنند نه این نه آن هیچکدام.

    مثال محقق این است پسری اول ماه شعبان مسلمان شد ،کافر بود و کافر از مسلمان ارث نمی برد این اول ماه شعبان مسلمان شد این مسلم است دعوی روی این نیست آن کسی هم که مدعی است من ارث می برم می گوید بله تو اول ماه شعبان مسلمان شدی پدر کی مرده؟ هر دو مسلمشان است اول ماه مبارک رمضان پدر مرد در این باره هم هیچ کدام حرف ندارند حرف در کجاست ؟آن برادر دوم می گوید من هم مسلمان شدم قبل از مردن پدر ،مسلمان شدنش هم باز مسلم است می گوید قبل مردن پدر بوده پس من و تو هر دو ارث می بریم بالسویه آن برادر که اول شعبان مسلم مسلمان شده می گوید بله من قبل از تو مسلمان شدم،آن هم می گوید بله تو قبل از من مسلمان شد یا ما من هم بعد از تو هنوز پدر نمرده مسلمان شدم پس هر دو ارث می بریم مرحوم محقق می فرمایند استصحاب کفر بکن تا کی؟ تا یک روز به ماه رمضان خب وقتی استصحاب کفر کردیم مرحوم محقق می فرمایند            بنابر این آقا ارث نمی برد چرا ارث نمی برد؟برای این که می دانیم پدر روز اول ماه رمضان مرده استصحاب می گوید این روز دوم ماه رمضان مسلمان شده این حرف مرحوم محقق است که دیگران هم می پسندند.اشکال ما این است که خب آقا همین جور که تو استصحاب کفر می کنی تا ماه رمضان.ما هم استصحاب حیات می کنیم تا کی؟ تا بعد از اسلام این آقا.لذا چه اثبات می کند که این آقا قبل از ماه رمضان مسلمان شده در اصول اگر یادتان باشد اگر در تقدم و تأخر شک داشتیم همین طور که استصحاب تقدم جاری است استصحاب تأخر هم جاری است این دیگر دو دو تا چهارتاست در باب استصحاب این که دیگر حرف ندارد.

    اول ماه رمضان این آقا مرده مسلم است اما نمی دانیم این پسر دوم ماه رمضان اسلام آورده یا 28 شعبان خب استصحاب دارد. استصحاب حیات این می کنیم تا دوم رمضان.حالا در تصادفات استصحاب حیات می کنیم در مسئله ما استصحاب کفر می کنیم،تا دوم ماه رمضان.همانطور که از آن طرف مرحوم محقق می گوید استصحاب کفر می کنیم ما هم به عکسش استصحاب تقدم و تأخر راجع به این حیاتی که مسلم روز اول ماه رمضان بوده آن استصحاب جاری است آن استصحاب هم جاری است با هم تعارض می کنند تساقط می کنند مثل استصحاب تأخر حادث در همه جا لذا آن این که تاریخ احدهما معلوم باشد در اصول گفته ایم نمی تواند برای ما کار بکند حالا اینجا شما بفرمایید که استصحاب اسلام احدهما معلوم است استصحاب موت پدر هم معلوم است اما همسایه بد دیگر آدم را بد می کند رفیق بد آدم را متهم میکند حرف در این است که آیا این آقا کی مسلمان شده ؟مرحوم محقق می گویند نمی دانم کی؟استصحاب می کنم استصحاب کفر ما هم می گوییم نمی دانیم مقدم بودم یا مؤخر استصحاب عدم تقدم ،عدم تأخر یا استصحاب وجودی می کنیم تا دوم رمضان لذا این آقا نمی دانیم روز اول ماه رمضان مسلمان بوده یا نه؟خب استصحاب جاری می کنم دیگر و استصحاب راجع به هر دو جاری می شود لذا دو تا اشکال به مرحوم محقق داریم دو دفعه فرع دوم هم همین است فرع دوم را حتماً مطالعه کنید تا اقلاً فرع امروز هم معلوم بشود.معلوم می شود خیلی از شماها مطالعه نکرده اید حالا مطالعه کنید تا فرع دوم را فردا بحث بکنیم ببینیم چه باید بگوییم.

                                               و صلی الله علی محمد و آل محمد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365