اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب
اشرح لی صدری و يسر لی امری واحلل عقدة من لسانی يفقهوا قولی.
مسئله اي كه ديروز عنوان شد مسئله بلا اشكال بود و اين كه
اگر دو نفر روي يك ديواري ادعا دارند اختصاصي را، يا اينكه ديروز گفتم ببريدش روي
يك زميني، روي يك خانه اي ادعا دارند كه اين خانه مال من است او مي گويد اين خانه
مال من است.
يك دفعه هر دو يد دارند مثل
اينكه هر دو روي يك ديوار سقف زده اند يا اين كه هر دو نشسته اند، باغ است هر دو
رفت و آمد در اين باغ دارند معلوم است در اينجا اگر بيّنه نباشد هر دو مدعي، هر دو
منكر چون هر دو هم اصل دارند ديگر خواه ناخواه هر دو بايد قسم بخورند هر دو قسم
خوردند آن زمين، آن ديوار مي شود مشاركت، مي شود نصف. اگر هيچ كدام قسم نخوردند
باز هم حاكم شرع خانه را نصف مي كند، نصف مال اين، نصف مال آن. و اگر يك كدام قسم
خورد و ديگري قسم نخورد ديگر همه خانه، همه آن ديوار مي شود مال آن كسي كه قسم
خورد و همچنين اگر يد روي ديوار، روي خانه، روي آن زمين ندارند، يك ديواري است هيچ
كدام سند روي آن ندارند، يد روي آن ندارند، يك ديواري است هيچ كدام روي آن سقف
نزده اند آن ادعا مي كند اختصاص را، آن هم
ادعا مي كند اختصاص را. در اينجا هم باز مطلب همان است براي اينكه ولو اينكه هر دو
منكر نيستند اما هر دو مدعي هستند و در قاعده تداعي باز حاكم شرع حكم مي كند به اينكه خانه اشتراك بين هر دو مگر
احدهما بيّنه اقامه بكند. و اگر هم يك كدام يد دارد، ديگري ندارد معلوم است آن
قسم مي خورد و همه خانه مي شود مال او و آن كه يد ندارد هيچ. تا اينجا مسئله معلوم
است.آن كه نامعلوم است و روي آن صحبت كرده اند كه اگر يك علامات داخلي باشد يعني
فرض كرده اند هيچ كدام يد ندارند اما اگر يك علاماتي باشد كه آن علامتها دليل بر
اختصاص يا اشتراك باشد قاضي، حاكم شرع با آن علامتها كار مي كند. علامتها را منقسم كرده اند به دو قسم: علامات داخلي، علامات
خارجي. علامات داخلي را مثال ميزنند مثل اينكه يك كدام سقف زده است، ياهر دو سقف
زده اند روي ديوار و شما مثال بزنيد براي علامات داخلي يك كدام درخت كاشته اند در
آن زمين، يا بنا روي آن زمين بنا كرده اند
گفته اند اين علامات داخلي است و حكم شرع بايد روي اين علامات داخلي كار بكند
و حق را بدهد به آن كسي كه اين علامات با اوست. و اگر علامتها علامتهاي خارجي باشد فرموده اند آن علامات
خارجي را حاكم نمي تواند روي آنها حكم بكند براي اين كه دلالت بر ملكيّت يا حقيّت
ندارد آن وقت مثال مي زنند مثل اين كه روي ديوار مثلاً يك چيزهايي هست كه مربوط به
يك كدام است مثلاً حالا الآن رسم است ديوار را براي اينكه قشنگ باشد آجر نما مي
كنند يا گچ كشيده، به قول مرحوم علامه كتابت روي آن دارد يك نقش و نگارهايي، يك
اسم و رسمهائي، گفته اند اينها هيچ كدام علامت نيست آن وقت مانده اند در يك حكمي
كه اميرالمؤمنين (عليه السّلام) كرده امام صادق (عليه السّلام)آن
حكم را نقل مي كنند روايت صحيح السند هم هست كه امام صادق (عليه السّلام)
به منصور بن حازم مي فرمايند كه يك ديوار بود از خرما، از چوب خرما الا اينكه
بواسطه ليف خرما اين ديوار را درست كرده بودند كه ليفهاي خرما همه نقشهايش يك طرف
بود امام صادق(عليه السّلام) حكم كردند كه اين ديوار مال آن است كه سر اين
ليفهاي خرما به طرف خانه آن است. در اين گير كرده اند كه اين علامت علامت ظاهري
است علامت باطني نسيت اين علامات خارجي است داخلي نيست چكار كنيم؟ همه فرموده اند
اين تعبد است و ما نمي توانيم از اين حكم اميرالمؤمنين (عليه السّلام) جاي
ديگر برويم چه علامات مهمتر از اين، مثل اين و امثال اينها، حتي به ديوار هم نمي
توانيم برويم و اين مختص «خّص» است يعني ديوار از چوب خرما. اين خلاصه قول مشهور و
ظاهراً نزاعي هم درمسئله ندارند لذا با طول و تفصيلي كه مرحوم صاحب جواهر (
رضوان اللّه تعالي عليه ) دارد براي توضيح حرف محقق و ديگران-مطالعه كرده
ايد-خلاصه اين است كه علامتها را منقسم مي كنند به دو قسم در متون فقهيّه من جمله
شرايع آمده علامات داخلي، علامات خارجي و اگر علامات داخلي باشد دليل بر ملك است
لا اقل دليل بر حق است و اگر هم علامات خارجي باشد دليل بر ملك است نه دليل بر حق
است و مثل آنجاست كه اصلأ علامت نباشد آنوقت پس روايت منصور بن حازم را چه مي
گوييد؟ كه اميرالمؤمنين (عليه السّلام)
روي علامت خارجي حساب كردند و گفتند اين ديوار مال آن كس است كه سر اين
ليفهاي خرما در خانه اوست مي فرمايند اين هم تعبّد است و ما هم از تعبّد نمي
توانيم چيزي بفهميم،يك مورد خاصّي بوده و از اين مورد خاصّ هم به جاهاي ديگر سرايت
نمي كنيم.
آن وقت مرحوم شيخ طوسي« رضوان اللّه تعالي عليه »
مخالف ظاهرأ فقط ايشان است-راجع به اين كه اگر تيري بگذارد روي ديوار يعني يك
ديوار است و يك تير از يكي از اينها روي ديوار است اين را مشهور گفته اند كه اين
علامت داخلي است و بايد بگوييم اين ديوار ملك اين است لااقل حق اين است اما شيخ
طوسي گفته اند نه، اين علامت نيست براي اين كه مردم در اين كارها خيلي تسامح مي كنند و چون تسامح مي كنند بنابراين
علامت ملكيّت، حقيّت نمي تواند باشد ديگر ديده ايد مرحوم صاحب جواهر خيلي صريح ردّ
مي كنند شيخ طوسي را و مي فرمايند اين علامت داخلي است و دلالت بر ملكيّت دارد
لااقل دلالت بر حقيّت دارد ما اگر بخواهيم اين حرفها را بياوريم جلو و بگوييم مردم
تسامح مي كنند توي كارشان اصلاً قاعده تسامح را بايد بگذاريم كنار، و قاعده يد
مسلم اينجاها هست و اين علامت داخلي است و اشكالي در مسئله نيست.
حرفي كه هست كه از شما بايد استفاده بكنيم اين است كه اصلاً
اين علامات داخلي يعني چه؟ براي اينكه شما بايد برويد روي اين حرف بزنيد كه اين
آقا اصل دارد يا ندارد؟ اگر اصل دارد مي
شود منكر. حالا اين اصل دارد يك دفعه قاعده يد است و همه علامات داخلي بر مي گردد
به قاعده يد حالا چيز ديگر اضافه كه نيست كه اين قدر پافشاري كرده اند و در مقابل
قاعده يد چيزي آورده اند و بعضي از اوقات هم بر مي گردد به اصالة الصحة اگر با يك
كدام باشد همان ميشود منكر. بر مي گردد حرف به اين كه هر كجا ما قاعده يد، يك اصلي
از اصول درست كرديم مثل اصالة الصحة قاعده يد بايد بگوييم كه اين آقا كه اين اصل
با اوست مي شود منكر، با قسم مطلب صاف است و هر كجا نه، نه. اما روي علامت خارجي
ماوراي آن اصول يك حساب بكنيم ظاهراً نمي شود حساب كرد يعني همين علامت داخلي اگر
برنگردد به قاعده يد يا برنگردد به اصالة الصحة با چه مي خواهيد درست بكنيددر باب قضاء و شهادات؟
براي اين كه در باب شهادات اين جوري است كه ما مدعي داريم، منكر داريم، منكر آن
است كه قولش مطابق با اصل است. مدعي آن است كه قولش مخالف با اصل است و بايد قاضي
روي اين مدعي و منكر برود جلو، بله يك صورت هم اقرار كه اصلاً از بحث بيرون است و
حتي علم قاضي آيا حجت است يا نه؟ خب خيلي ها مثل ما مي گوييم علم قاضي حجت نيست،
در باب قضاء و شهادات علم قاضي ولو كاشفيت هم دارد حجت نيست وشارع مقدس همين طور
كه پيامبر اكرم (صَلَّي اللّه تعال عَلَيه و اله وَ سلَّم) مي فرمود اي
مردم«انّي اقضي بينكم بالبينات و الايمان» حالا ماوراي اين بينه و يمين ما يك چيز
ديگري داشته باشيم به نام علامات داخلي، علامات خارجي كه روي آن دليل بياوريم و
بگوييم ماوراي آن قاعده يد، ماوراي اصالة الصحة يك چيز ديگري هم داريم به نام
علامات داخلي، علامات خارجي! اين را نمي دانيم يعني چه؟ لذا مثلاً ما نحن فيه همين
مثالهايي كه آقايان زده اند خب اگر كسي يك طاق بزند روي ديوار، بعد يك كسي بيايد
بگويد اين ديوار هم مال من است خب قاعده يد مي گويد اين آقا ديوار مال اوست براي
اين كه طاق زده است آن آقا هم بيخود مي گويد، مگر بينه بياورد، نه يك مقدار بالاتر
يك زميني است يك كسي در آن كشت و كار كرده حتي مثلاً شخم زده، گندم كاشته ديگر چه
برسد كه درخت كاشته باشد حالا يك كسي مي آيد مي گويد اين درختها مي دانم مال تو
است. اما زمين مال من است خب اين علامت داخلي برمي گردد به اينكه اين آقا يد دارد
روي زمين وچون يد دارد روي اين زمين پس مال اين است آنجا هم كه يد نداشته باشد
اصالة الصحة دارد. يك جا پيدا كنيد علامت داخلي بتواند براي ما كار بكند ماوراي
قاعده يد يا اصالة الصحة ظاهراً نداريم همه جا علامت داخلي برمي گردد به قاعده يد،
همين چيزي كه شيخ طوسي مي فرمايد تسامح مي
شود خب رد مي كنند شيخ طوسي را كه آقا اين تيري را كه گذاشته روي اين ديوار يا
قاعده يد است يا اصالة الصحة يعني همين يد دارد روي اين ديوار پس ديوار مال اوست
با قسم. يا اگر هم نگفتيد يد، اصالة الصحة، اين كاري كه اين آقا كرده درست است اما
حالا ماوراي اين دو بگوييم يك چيزي هم هست به نام علامت داخلي و آن علامت داخلي
براي قاضي كار مي كند! ظاهراً نداريم.
چنانچه آن علامات خارجي اينها موارد مختلف است من خيال مي
كنم در مثل ديوار اين جوري باشد،در ديوار مشترك آن جاهايي كه ديوارها معمولاً
مشترك است يك تقسيم قهري است در ميان مردم و آن اين است كه اين ديواري كه بين دو
تا خانه است آن طرفش مال آن آقا است هر كاري
مي خواهد بكندآن طرفش هم مال آن آقاست هر كاري مي خواهد بكند. وسطش هم مال
هر دو، مثلاً يك ديوار اشتراكي است آن آقا مي خواهد كه آجر نما كندمي خواهد گچ
بكشد، سيمانه بكشد. خب مسلم آن نمي تواند بگويد نكن و علامه« رضوان اللّه تعالي
عليه» يك مثال خوبي دارند كه دليل بر اين است كه اين آقا راجع به حف الناس
خيلي اهميت مي دهند و مر حوم علامه در همين جا مي فرمايند در اين ديوار مشترك اين
نمي تواند يك كمي خاك بگيرد براي اينكه مركبش را بخشكاند-آن وقت كه مي نوشتند تر
بود و به اين زودي ها نمي خشكيد خاك مي ريختند روي اين صفحه اي كه نوشته براي
اينكه آن خاكها اين مكب را بخشكاند-علامه « رضوان اللّه تعالي عليه» اين
تصرف در ديوار اشتراكي نمي تواند بكند حتي يك مقداري خاك بگيرد وروي نوشته اش
بريزد. خب اين را عرف نمي پسندد. حرف دقيقي است براي حق الناس. اما گويا اين
ديوارهاي مشترك اين جوري است اين طرفش مال اين آقاست هر كاري مي خواهد بكند. اصل ديوار هم مشترك بين اين دو
است مثلاً اگر بخواهند سقف روي اين ديوار بزنند بايد با اجازه هر دو باشد بخواهند
تير روي اين ديوار بگذارند بايد با اجازه هر دو باشد بخواهند خراب كنند بايد با
اجازه هر دو باشد واما اينكه اين رو و آن رو اين ظاهراً اين اصلاً بين مردم اين رو
وآن رو يك تقسيم مالكانه شده است. بنابراين خاك بگيرد و روي مركبش بريزد. نه يك
مقداري ظاهرش را مثلاً كاهگلي است مي خواهد اين را آجرنما كند و كاهگلهايش را
بگيرد آن آقا مي گويد چرا؟ مسلم نمي تواند بگويد چرا؟ مردم مي گويند ديوارش است و
هر كاري مي خواهد مي كند. بله اگر بخواهد سقف بزند مي گويند ديوار اشتراكي است اما
بخواهد آجرنما كند بخواهد گچ بمالد بخواهد يك قدري خاكهايش را بگيرد خب مسل است
اين آقا نمي تواند بگويد چرا؟ همان طور
كه گاهي اشتراك قهري داريم گاهي تقسيم قهري داريم. اشتراك قهري مثل آنجا كه 100 من
گندم اين دارد، 100 من گندم آن دارد يك كسي آمد و اينها را مخلوط كرد با هم، يك
اشتراك قهري پيدا مي شود در مثل اينجاها هم تقسيم قهري هست عرفاً يعني اين طرف
ديوار هم مال آن است آن طرف ديوار هم مال آن است اما اشتراك هم هست به معناي اين
كه مثلاً وسط ديوار ديگر مال هر دو است به اين معنا كه سقف نمي تواند احدهما روي
آن بزند تير نمي تواند احدهما روي آن بگذارد مگر با اجازه يكديگر ما ديوار مشترك
را مي گوييم عرف اين جور حكم مي كند. اين خلاصه حرف است.
آن وقت مي ماند اين روايت منصور بن حازم، ما بخواهيم تعبد
در معاملات بياوريم نمي شود، خيلي كم پيدا مي شود به قول استاد بزرگوار ما امام «رضوان
الله تعالی علیه» مي فرمودند كه در عرفيّات اگر شارع بخواهد تعبد بكند طنطراق
مي خواهد صراحت مي خواهد ظهور نمي شود آن وقت حضرت امام مثال مي زدند به قياس و
ربا مي گفتند ربا يك امر عرفي است اينها مي گويند كه «انما ابيع مثل الربا»() حالا شارع مي
بيند اين عرف اشتباه مي كند«اكثرهم لا يعقلون»()، «لا يشعرون»() اشتباهشان خيلي
بزرگ است آن وقت علت هم مي آورد مي گويد«يمحق اللّه الربا و يربي الصدقات»() بعد هم مي گويد
اگر ربا بخوريد جنگ با خدا«فان لم تفعلوا فأذنو بحرب من اللّه و رسوله»() مي گفتند اين
با يك ظهور و با امثال اينها ما نمي توانيم آن عرف را تخطئه بكنيم به عبارت ديگر
تعبد در عرف. يك دفعه باب عبادات است آن حرفي ولي وقتي بياييم توي باب معاملات
تخطئه مي تواند بكند شارع براي اينكه عرف كه چيزي سرش نمي شود يعني از واقعيات مي
فومودند مثل باب قياس، قياس يك امر عرفي است خود ما در زندگي قياس خيلي داريم از
كلي به جزئي، از مماثل به مثال، استحسان ها و قياس و امثال اينها در ميان مردم
خيلي هست خود ما زياد داريم در زندگي، اما اين قياس در احكام نمي شود باشد خب وقتي
شارع مقدس مي خواهد ردّش بكند، با اينكه قياس در احكام نيست با اين رد نمي كند به
مثل ابوحنيفه مي گويد((و ما اراك تعرف من كتابه حرفاً»() به قتاده مي
گويد«لا تعلم من القرآن حرفأ» آنوقت چه ردع مي كند« مهلاً مهلاً يا ابن السنه اذا
قيست محق الدين»() و اين فرمايش حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» را من
تجربه كرده ام هر كجا كه شارع مي خواهد ردع بكند طنطراق روي آن است خب وقتي چنين
باشد بياييم روي بحث ما.
ما اين جور درست كرديم كه علامات خارجي داريم، علامات داخلي
عرفاً برمي گردد به اصالة الصحة، برمي گردد به يك اصول عقلائيه. علامات خارجيه هم
علامت نيست معمولاً مثل اينكه دو نفر اذعا دارند روي ديواري، يك كدام از اينها طرف
خودش را آجرنما كرده حالا بخواهد بگويد اين ديوار مال من است يد روي آن دارم چون
آجرنما كرده ام خب اين را عرف نمي پسندد مي گويد اگر طاق روي آن زده بودي، اگر تير
روي آن گذاشته بودي بله قاعده يد است و اما به صرف اينكه آجرنما كرده اي اين ديگر
نمي شود به صرف اين كه مثلاً كاشي كاري كرده اي، تزئين كرده اي مال تو باشد نه، يد
نداري روي آن، اصالة الصحة هم مي گويد كار
تو درست است اما نمي گويد ديوار مال تو است مي گويد كار تو درست است و اما اين كه
ديوار مال تو، حق روي اين ديوار داراي اينها را ديگر نمي رساند بنابراين قاعده
همين است كه فقهاء«رضوان الله تعالی علیهم» فرموده اند علامات داخلي كار مي كند.
اما ما اشكالي كه به اين بزرگان داريم همين است كه آقاكه مي فرماييد علامات داخلي
كار مي كند همه اش بر مي گردد به قاعده يد، علامات خارجي هم كار نمي كند به قوم مي
گوييم آقا اين كه شما مي گوييد كار نمي كند براي اينكه برگشت به قاعده يد نيست،
برگشت به اصالة الصحة نيست، از اين جهت كار نمي كند پس حالا روايت منصور را چكار
بكنيم؟ نمي گوييم كه تخطئه عرف است، اين هم كه قوم فرمودند تعبد است اين را هم نمي
گوييم پس چه مي گوييم؟ اين جوري كه اين قضاوت اميرالمؤمنين«عليه السّلام»
در يك مورد خاصي است و نمي دانيم چجور قضاوت كرده يعني اميرالمؤمنين (عليه
السّلام) آن ديوار را ديده كه يك علامت داخلي دارد قاعده يد دارد ديده اصالة
الصحة دارد از اين جهت فرموده اند كه اين مال او است لذا اين كه قوم فرموده اند
تعبد است معنايش اين نيست كه راستي اميرالمؤمنين (عليه السّلام)اين كار را
كرده اند، چرا؟ نمي دانيم چرا. براي اينكه ممكن است-همين هم بوده-يك علامت داخلي
اميرالمؤمنين (عليه السّلام) كشف كرده اند ديده اند اين ديوار را اين
ذواليد است و چون ذواليد است به او گفته اند كه خوب ديوار مال تو اما با قسم.
عبارت مرحوم محقق مي فرمايد«ولو اختلفا في خـّص» كه مرحوم
صاحب جواهر مي فرمايند به ضم بخوان خِصّ نخوان، خَصّ نخوان البته تشديدش را هم
بايد گفته باشند نگفته اند« بالضمّ ما يعمل من القصب شبه الجدار حاجزاً بين الملكين»
كه از قصب از چوبهاي خرما گاهي ديوار درست
مي كنند« ولو اختلفا في خُصّ قضي لمن اليه معاقد القمط» باز قمط را معنا مي كند
به ضمّ«ايضا جمع قماطٍ و هي شداد الخُصّ» يعني اين قصب ها را به يكديگر بند مي
كند، شديدش مي كند، محكمش مي كند «من ليف او خوصٍ او غير هما» كه خواه ناخواه اين
جور مي شود آن وقتها يك ديوارهاي اينجوري
ديوارها از قصب درست مي كردند براي اينكه باد نبرد خراب نشود اين را هم محكمش مي
كردند بواسطه ليف خرما. خب حالا اين ليف خرماها سرش پيدا بوده يك طرف، اميرالمؤمنين(عليه
السّلام) حكم كرده براي اين، كه ديوار مال تو است كه اين را علامات
خارجي فرض كرده اند فقهاء و مي گويند علامت خارجي است پس چي كار بكنيم؟ مي گويند
تعبد است، علامات خارجي نمي تواند هيچ علامت باشد و اما روايت منصور بن حازم كه
گفته علامت است اين تعبد است، «ولو اختلفا في خُصّ قضي لمن المعاقد القمط عملاً للرواية» چون كه اولاً
فرمودند« لا يرجع دعوي احدهما بالخوارج التي في الحيطان» گفت اگر يك علامت قرار
بدهيم بگوييم مال اين است اگر علامات داخلي باشد مثلاً تير روي ديوار گذاشته خب
اينها علامت است و منكر درست ميكنيم و اما آنجا كه خارجي باشد«لا يرجع دعوي احدهما
بالخوارج التي في الحيطان» آن وقت مي گويد پس اين روايت منصوربن حازم را چه كارش مي كنيم؟ مي گويد كه« عملاً بالرواية» تعبد. آن وقت اينجور
مي شود كه علامات خارجي هيچ كدام نمي تواند علامت ملكيت باشد و روايت منصور بن
حازم تعبداً بيرون شده است.
روايت منصوربن حازم« و هي صحيحة منصوربن حازم المروية في
الكافي و التهذيب عن ابي عبداللّه«عليه السّلام» روايت صحيح السند«سئلته عن
خُصٍ بين دارين فذكران علياً(عليه السّلام) قضي به صاحب الدار الذي من قبله القمط» حضرت
براي آن كسي كه آن قمطها جلوي ديوارش بود گفتند اين ديوار مال اين است «قضي به
لصاحب الدار الذي من قبله القمط»(1) گفته اند اينها علامت خارجي
است و علامات خارجي كه نمي شود علامت باشد پس بنابراين تعبداً اين بيرون است شايد هم مرادشان از اين تعبد كه فقهاء مي گويند
همين عرض من باشد كه مي خواهند بگويند فعل اميرالمؤمنين(عليه السّلام) قضاو اميرالمؤمنين اطلاق ندارد و ممكن است
اميرالمؤمنين (عليه السّلام)از اين
قمط فهميده باشد علامت داخلي را. و چون فهميده اين علامت داخلي است حكم كرده به
اينكه خانه مال آن است. اين خلاصه حرف قوم است. خب خواه ناخواه اينجور مي شود كه
آن روايت هيچ. حالا يا اينكه عرض من بگوييم فعل اميرالمؤمنين (عليه السّلام)
است و اطلاق ندارد چه جور بوده؟ نمي دانيم و احتمال قوي هست اين كه اين
اميرالمؤمنين(عليه السّلام) از اين قمط استفاده كرده انداين علامات داخلي
را،يا اينكه حرف قوم كه مي فرمايند تعبداً اين روايت بيرون است و ما نمي توانيم جاهاي ديگر بگوييم براي اينكه عرف
اين نمي داند پس بنابراين اگر مثلاً سنگ چين كرده باشد ديوار خودش را، آجرنما كرده
باشد، گچ كشي كرده باشد ديوار خودش را، آجرنما كرده باشد، گچ كشي كرده باشد اين
علامت خارجي است و نمي توانيم بگوييم ديوار مال اين است پس بنابراين اگر با هم
نزاع كردند ما بخواهيم اين را ذواليد حساب كنيم ذواليد حساب نمي كنيم بلكه هر دو
مي شوند متداعيان. خب حرفها خوب است همه.
من در اينجا عرض مي كردم
اصلاً عرف مثل ديوار را مي گويد يك اختصاص قهري هست اين طرف مال آقاست هر كار مي
خواهد بكند آن طرف مال آن آقاست هر كاري مي خواهد بكند بون اجازه ديگري اما وسطش،
بُنيه اش اشتراك است از همين جهت اگر بخواهند سقف روي آن بزنند اجازه مي خواهند
اگر نخواهند سقف بزنند اين طرفش را هر كار مي خواهد بكند آن هم آن طرفش را هر كار
مي خواهد بكند. ظاهراً عرفاً اينجور است كه يك تقسيم
قهري در ديوارهاي مشترك هست
اين خلاصه حرف است.
بنابراين خلاصه حرف اين شد
كه آقايان فرموده اند كه علامات داخلي دليل بر ملكيت استدليل بر حقيّت است، علامات
خارجي دليل برملكيت نيست دليل بر حقيّت نيست خب درست است اما اشكالي كه من به
آقايان دارم كه شما بايد حل كنيد اين است كه اين علامات بايد برگردد به قاعده يد و
الا خودش علامت من حيث هي اين نمي تواند در باب قضاوت براي من كار بكند براي اين
كه در باب قضاوت ما فقط مدعي و منكر داريم بايد منكر درست بكنيم و اين منكر اصل
بايد با او باشد و اما علامت من حيث هي علامت چه داخلي چه خارجي نمي تواند كار
بكند.
بنابراين اين مثالهاي آقايان
همه برمي گردد به قاعده يد خوب بود آقايان يك مثالي بزنند، شما يك مثالي بزنيد مه
علامت داخلي باشدو برنگردد هم به قاعده يد آن وقت مي شد حرف آقايان را درست كردو
همه علامتها بر مي گردد به قاعده يد قاعده يدش را هم گفتند فرمودند اگر يد احدهما
داشته باشند آن مي شود منكرديگري مي شود مدعي. حالا مسئله فردا يك مسئله فوق
العاده شيريني است و خيلي هم مبتلا به است. مثل مثلأ قفل اين سي دي ها را شكستن و
بعد از شكستن تصرف كردن، از نور ديگري استفاده كردن از اين آب نهرها از اين جوبها
وضوء گرفتن در زمين هايي كه در و ديوار ندارد نماز خواندن نشستن، اينها وضعش چه
جوري است. خيلي مسئله خوبي است حرف دارد اميدوارم فردا از شما استفاده كنيم يعني
خوب مطالعه كنيد.
و صلي الله علي محمد و آل محمد.