اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله
الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
فرع سوم که در این جا هست اینکه آیا خون قروح و جروح مختص به ظاهر
است یا باطن را هم میگیرد؟ مثل خون بواسیر و مثل خون دماغ مثل خون حلق یعنی سل و
امثال اینها.
اگر ما باشیم و روایات اهل بیت علیهم السلام خون قروح و جروح یعنی
دمبل یعنی زخم بدن و کسی بگوید که سرایت کردن از روایات به خون بواسیر و خون دماغ
و خون حلق و اینها نه، جمود به روایات بگوید خون قروح و جروح مختص به دمبل است
مختص به زخمهاست.
اما مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه و همچنین محشین بر عروه سرایت میدهند
میگویند که قروح و جروح ظاهر مناط نیست بلکه هر زخمی در بدن هر دمبلی در بدن میخواهد
ظاهر باشد میخواهد باطن باشد روایات آن را میگیرد و به عبارت دیگر یک الغاء
خصوصیتی کردهاند گفتهاند ولو ظاهر روایات خون قروح و جروح ظاهر است اما این ظاهر
خصوصیت ندارد هر دمبلی، میخواهد ظاهر باشد میخواهد باطن هر خونی، میخواهد ظاهر
باشد میخواهد باطن هر زخمی، میخواهد ظاهر باشد یا باطن، حق مطلب هم همین است اینکه
باید بگوییم این خون قروح و جروح که معفو است چه مشقت شخصی باشد چه مشقت نوعی باشد
خب خون بواسیر هم همینطور است یا خون دماغ است همیشه یا سل دارد همیشه خون از دهانش
بیرون میآید و امثال اینها، خب اصل مطلب اینجا خوب است اما اشکالی که پیدا میشود
بحث دیروز بود که ما گفتیم که خون خصوصیت ندارد در آن جا فقهاء گفتهاند نه خون
قروح و جروح، در حالی که خودشان هم فرموده بودند اگر دوا روی خون باشد آن هم معفو
است در حالی که خون قروح و جروح نیست اگر لباس نجس باشد لباس را گفتهاند معفو است
ولو خون قروح و جروح نیست اما گفتهاند که باید خون باشد از خون بخواهیم تجاوز
بکنیم مثلاً یک کسی مبطون است سلس البول دارد ما بخواهیم این را از راه خون و جروح
جلو بیائیم، نمیشود.
بحث دیروز را که ما ادعا میکردیم میشود مرحوم سید و محشین بر عروه
تقریباً همه میفرماید نه، این دمیت باید حفظ بشود آن وقت روی دمیت هر چه میخواهی
بگو و اما این دمیت را از کار بیندازی با الغاء خصوصیت و بگویی فرقی نمیکند بین
این که خون باشد یا بول باشد و الغاء خصوصیت نمیشود کرد تنقیح مناط نمیشود کرد.
اما همین فقهاء در این جا میفرمایند تنقیح مناط میشود کرد و میفرمایند
که خون بواسیر ولو در باطن است روایات ما ولو در ظاهر است ما الغاء خصوصیت میکنیم
میگوییم که دم مراد است میخواهد ظاهر باشد میخواهد باطن باشد زخم مراد است میخواهد
ظاهر باشد میخواهد باطن باشد یعنی الغاء خصوصیت دیگر، اذا بحث دیروز الغاء خصوصیت
نکردهاند بحث امروز الغاء خصوصیت کردهاند و فرق بین دو، مشکل است فقط همین است
که در این جا دم است در آن جا دم نیست از آن جا الغاء خصوصیت میکنیم از خون به غیر خون از این جا الغاء خصوصیت میکنیم
از دم ظاهر به دم باطن.
دیگر اینها تحمیلی نیست روایت نداریم تا بگوییم روایت این جور دلالت
دارد این یک چیز عرفی است و معلوم است اختلاف زیاد است از نظر عرفی یک کسی الغاء
خصوصیت میتواند بکند میگوید،کسی نمیتواند نمیگوید، فقهاء مثل اینکه از دم
ظاهر به دم باطن الغاء خصوصیت کردهاند اما از دم به غیر دم الغاء خصوصیت نکردهاند
دیگر شما هستید و فهم عرفیتان اگر بتوانید الغاء خصوصیت کنید در هر دو وجه، میگوییم،
اگر نتوانیم در هیچ کدام وجه، نمیگوییم، اگر بتوانید فاصله بیندازید بین دم و غیر
دم لذا میگویید دم ظاهر و باطن ولو روایات دم ظاهر را میگویند اما الغاء خصوصیت
میکنم به دم باطن و اما بخواهیم از دم به مثلاً بول به منی بروم نمیشود پس در آنها
قضیه مبطون و قضیه مسلوس و اینها را از راه دیگر باید حل بکنیم.
خیلی نتیجه عملی ندارد برای اینکه مرحوم سید در همین بحثها یک اشاره
میکنند که جای بحث این جا نیست جای بحث در لباس مصلی است آن جا مفصل صحبت میکنند
اینکه مسلوس و مبطون این نجاستش معفو است
و مخصوصاً حالا که در اثر ضعف اعصاب و از نظر غم و غصهها سلس البول زیاد است گفتهاند
که این سلس البول بولش معفو است و همان یک روز که دیروز گفتیم در آن جا هم بعضی
گفتهاند و بعضی گفتهاند نه حتی تبرء است بنابراین مثلاً یک کسی قطره قطره بول او
میچکد مثل آن جاست که قطره قطره دم او بچکد همینطور که آن تسیل داشت و بعد میفرمود
که حتی تبرء در این جا هم آن جا از باب ضرورت آمدند جلو روایات هم دارد که مسلوس و
مبطون با همان نجاستش میتواند نماز بخواند بله یک اختلافاتی هم هست اینکه آیا
مثلاً اگر میتواند مواضع خود را بپوشاند کیسه درست بکند تا سرایت به شلوارش نکند
لازم است یا لازم نیست؟ دیگر آن بحثها آن جاست، که ما میگوییم لازم نیست و همین
مقدار که ضرورت آمد جلو ضرورت عرفی که باز هم همین میشود مشقت عرفی آمد جلو این
میتواند با همان بول میتواند با همان بطن نماز بخواند نمازش هم اشکال ندارد لذا
مثلاً در باب وضویش هم، نه، راجع به نماز مکهاش را هم میگوییم سلس البول دارد میخواهد
برود مکه خب طوری نیست میرود در طوافش، آن وضویش را میگیرد یا غسلش را میکند و
لباسش را عوض میکند میآید در طواف اگر در وسط طواف بول پیدا شد طوری نیست نه وضو
شکسته میشود نه نجاست بدنش اشکال دارد با همان طواف میکند کفایت میکند در نماز
و طواف و مابقی عبادات همه همه.
و آنجا مسئله مفصلی راجع به سلس البول و مبطون داریم اگر اینجا این
مسئله را از من بپذیرید و بتوانیم درست بکنیم دیگر خواه نا خواه میگوییم این
روایات این جا آن مسلوس و مبطون را هم میگیرد و همینطور که این جا امام علیه
السلام فرمودند که ولو خون جاری بشود با همان خون نماز بخوان تا اینکه خوب بشوی
میگوییم که اگر سلس البول هم باشد این ولو حتی تسیل حتی چکه چکه هم باشد نماز
بخوان تا اینکه خوب بشوی و لازم نیست اینکه محل بول را بشویی، اگر کسی کل یوم
دیروز را گفت که ما دیروز نتوانستیم مسئله را درست بکنیم کل یوم را اصلاً گفتیم
نمیشود که بگوییم امام علیه السلام مرتب ترک مستحب میکرده در حالی که میتوانسته
لباس را کل یوم بشوید، نمیشسته، لذا روایت را طرحش کردیم اگر کسی عمل به روایت هم
بکند باز برمیگردد به همین که برای نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء خودش را تطهیر
میکند وضو میگیرد نماز میخواند و برای نماز صبح با همان بول و با همان نجاست
نماز میخواند.
من خیال میکنم اگر بیایید با من بشود این جا همینطور که خون قروح و
جروح را درست میکنیم مسلوس و مبطون را هم درست بکنیم، اما معلوم است بحثش این جا
نیست در لباس مصلی است که الان این بحث ما نیست.
اما این را بدانید که یک بحث دارد همینطور که اینجا علت را حکمت را
حرج شخصی یا حرج نوعی میدانید آنجا هم علت جواز یا حکمت جواز را حرج نوعی یا حرج
شخصی میدانند.
مسئله آخر ما در اینجا اینکه اگر شک کند که این قروح و جروح است یا
نه؟ یا شک کند آیا خون قروح و جروح معفو است یا نه؟ در اینجا چه باید بکند؟
مشهور در میان محشین برعروه گفتهاند که خب معلوم است باید بگوید خون
قروح و جروح نیست تمسک به عمومات میکنند برای اینکه عمومات به ما میگوید که هر
خونی این مانع نماز است یک دلیل دیگر میگوید الا خون قروح و جروح بنابراین نمیدانیم
خون قروح و جروح است تمسک میکنیم به عمومات .
اما یک ایراد به اینها وارد است اینکه اینجا تمسک به عام در شبهه
مصداقی مخصص است.
تمسک به عام در شبهه مصداقی معنایش این است که گفتهاست اکرم العلماء،
گفته است لا تکرم الفساق من العلماء، من زید را میدانم عالم است اما نمیدانم
فاسق است یا نه؟ خب مثل استاد بزرگوار ما آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه در
درس میفرمودند که خب اکرم العلماء میگوید من این را میخواهم برای اینکه یقیناً
عالم است، لاتکرم الفساق منهم میگوید من این را نمیخواهم برای اینکه اصلاً نمیدانم
که به زنی میشود قبولش کرد یا نه؟ ایشان میفرمودند پس منافات ندارد اکرم العلماء
میگوید اکرامش کن برای اینکه عالم است لا تکرم الفساق منهم میگوید من این را
نمیخواهم برای اینکه اصلاً نمیدانم که به زنی میشود قبولش کرد یا نه؟ ایشان میفرمودند
پس منافات ندارد اکرم العلماء میگوید اکرامش کن لا تکرم الفساق میگوید اکرامش
نکن یعنی میگوید من کاری ندارم که اکرام بکنی یا نکنی لذا اسمش را میگذارند تمسک به عام در شبهه
مصداقی مخصص لذا میگویند در لاتکرم الفساق منهم نمیگیردش اکرم العلماء که میگیرد
بنابراین اکرامش بکن،
ما نحن فیه همین است اگر حرف آقای برجردی را قبول بکنیم خیلیها مثل
مرحوم آقا ضیاء عراقی و بعضی از بزرگان اگر حرف اینها را قبول بکنیم این جا هم
همین است نمیدانیم خون قروح و جروح است یا نه؟ آن موانع میگوید این خون است و
باید از آن اجتناب کرد آن روایاتی که دیروز خواندیم میگوید نمیدانم خون قروح و
جروح است من این را نمیخواهم برای این که باید موضوع محرز باشد تا حکم بیاید و
این جا اینکه بگویم معفو است نمیدانم خون قروح و جروح است یا نه، لذا گفتهاند
مخصص این فرد را نمیخواهد آن عام فرد را میخواهد پس فرد را میدهیم به عام مسئله
تمام میشود به ان میگویند تمسک به عام در شبهه مصداقی مخصص،
اما ایرادی که در مسئله هست و آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه
قبول نمیکردند اصرار هم روی آن داشتند این است که میگوییم بله این اکرم العلماء
میگوید زنم است ایشان تبسم میکردند روی منبر میگفتند اکرم العلماء این را به
زنی قبول دارد لا تکرم الفساق منهم میگوید من تو را نمیخواهم برای اینکه من نمیدانم
اصلاً تو به درد زن میخوری یا نه؟ بنابراین آن اکرم العلماء کار میکند لا تکرم
الفساق منهم هم اصلاً جنگ با آن ندارد،
اما یک مسئله دیگر پیدا میشود و آن این است که این اکرم العلماء برمیگردد
به اینکه این الا الفساق منهم نمیدانم میتواند تخصیص بدهد یا نه؟ وقتی نمیدانیم
میتواند تخصیص بدهد یا نه؟ این جد مولا نمیدانم روی چه آمده؟ روی اکرم العلماء
آمده؟ یا روی اکرم العلماء غیر فاسق؟ لذا میگویند این شبهه مصداقی خود عام میشود
نه شبهه مصداقی مخصص یعنی ولو مخصص منفصل است اما در حقیقت لب مطلب این است که
اکرم العلماء الا الفساق منهم و کسی که عالم است نمیدانیم فاسق است یا نه؟ این
اکرم العلماء الا الفساق منهم میگوید من نمیخواهم او را برای اینکه باید موضوع
محرز بشود، این عالم غیر فاسق است یا نه؟ نمیدانیم ، لذا اگر مخصص متصل بود چه میگفتند؟
مخصص منفصل راهم همینجور باید بگویید، مخصص متصل اگر بود اکرم العلماء الا الفساق
منهم زید را بدانم عالم است نمیدانم فاسق است یا نه؟ نمیتوانم بگوبم عالم است و
اکرام کن چرا؟ برای اینکه اکرم العلماء نداریم اکرم العلماء غیر فاسق داریم و این
زید را که میدانم عالم است و نمیدانم فاسق است یا نه؟ نمیدانم مصداق اکرم
العلماء غیر فاسق هست یا نه تمسک به عام در شبهه مصداقی خود عام میشود، یعنی ما
باید اثبات بکنیم عالم غیر فاسق را تا اکرم العلماء بگیرد آن را، لذا مخصص متصل با
مخصص منفصل تفاوت ندارد همینطور که مخصص متصل این زید که میدانم عالم است نمیدانم
فاسق است یا نه؟ این در مخصص متصل نمیتواند اکرم العلماء الا الفساق بگیرد چرا
نمیتواند؟ برای اینکه از نظر مصداق مشکوک است، همینطور در منفصل هم برای اینکه
لب مطلب که اسمش را شما میگذارید اراده استعمالی، لب مطلب اکرم العلماء غیر فاسق
است ولو به حسب ظاهر درستش بکنید اما با آن قضیه جد نمیدانیم آیا این زید که عالم
است غیر فاسق هم هست یا نه؟ اکرم العلماء ولو آن مخصص هم منفصل باشد چون لب اکرم
العلماء و مخصص متصل الا الفساق منهم این دوتا بر روی هم میشود عام مخصص استاد
بزرگوار ما حضرت امام، مرحوم آقای داماد همه اینها ایراد داشتند به آقای بروجردی
ایراد داشتند به آقای بروجردی به همین مطلب که فرمایش شما درست است که اگر منفصل
باشد اکرم العلماء میگوید من این را میخواهم برای اینکه میدانم زید عالم است
لا تکرم الفساق منهم میگوید من این را نمیخواهم برای اینکه نمیدانم اصلاً فاسق
است یا نه؟ وقتی نمیدانم ثبت العرش ثم انقش ثبوت شیئ بر شیئ فرع ثبوت مثبت له است
چون موضوع محرز نیست لا تکرم الفساق منهم نمیگیرد آن را خب این به حسب ظاهر، آقای
بروجردی همین را به حسب ظاهر درست میکردند میگفتند اکرم العلماء این زید عالم که
نمیدانم فاسق است یا نه را میگیرد لا تکرم الفساق نمیگیرد حالا همین خون قروح و
جروح در اینجا یک عموماتی داریم میگوید که کل دم مانع للصلوه یک دلیل دیگر میگوید
که خون قروح و جروح معفو است حالا یک خونی هست نمیدانم خون قروح و جروح است یا
نه؟ حالا در این جا آن موانع که میگوید کل دم مانع للصلوه آن میگوید من میخواهم
این را برای اینکه میدانیم خون است دیگر لذا آن میگوید مال من آن روایاتی که میگوید
الا به طور منفصل هم هست که دیروز روایت خواندیم الا خون قروح و جروح این میگوید
این مشکوک را من نمیخواهم چرا نمیخواهم؟ چون نمیدانم موضوع است یا نه؟ خب بر
حسب ظاهر آن موانع که محشین بر عروه هم همینجور گفتهاند آن عموماتی که میگوید
کل دم مانع للصلوه این را میگیرد پس با آن نمیشود نماز کرد خب این را به آن میگویند
تمسک به عام در شبهه مصداقی مخصص میگویند طوری نیست .
اما اگر کسی بگوید که بله به حسب ظاهر این است که گفتید اما لب مطلب
چه؟ که اسمش را میگذاریم جد مولا این اراده استعمالی بود اکرم العلماء لا تکرم
الفساق منهم نمیدانیم این اکرم العلماء را چه میکند؟ به اراده استعمالی میگوییم
نمیتواند تخصیص بدهد اما جد مولا چیست؟ اکرم العلماء غیر فاسق یعنی لا تکرم
الفساق منهم ولو منفصل است در حقیقت متصل میشود میشود اکرم العلماء غیر فاسقین،
زید دیگر این جا نمیتوانم اسم خاص و عام بگویم برای اینکه وقتی متصل شد یک جمله
است، زید که عالم است نمیدانم فاسق است یا نه؟ عالم غیر فاسق نمیدانم هست یا نه؟
اکرم العلماءغیر فاسق نمیگیرد آن را چرا نگیرد؟ برای اینکه ثبت العرش ثم انقش. و
دیگر فرق هم نمیکند بین قول قدماء که اکرم العلماء را مجاز بگیرید قرینهاش هم
الا الفساق منهم یا نه اصلاً مطلق عام را حقیقت بدانید که مرحوم آخوند و دیگران
دیگر در این اواخر خیلی مسلم شده که آن اکرم العلماء مجاز نیست که صاحب معالم میگوید
اکرم العلماء به اراده استعمالی به قول مرحوم آخوند ضرباً للقانون استعمال شده در خودش
الا اینکه اراده استعمال است نه جد، حالا کی جد و غیر جد معلوم میشود؟ وقتی که
مخصص بیاید یا مخصص نیاید لذا این هم فرق نمیکند که ما قائل به قول صاحب معالم
بشویم یا قائل به حرف مرحوم آخوند بشویم بالاخره اکرم العلماء اگر مخصص منفصل
داشته باشد مخصص منفصل لباً واقعاًبرمیگردد به مخصص متصل، چرا؟ برای اینکه اگر
گفت اکرم العلماء و یک دلیل دیگر گفت لا تکرم الفساق منهم تخصیص میزنیم آن را
تخصیص که زدیم ما دیگر عام نداریم عام مخصص داریم وقتی عام مخصص داشتیم مثل آنجا
که ظاهراً بگوید اکرم العلماء غیر الفاسقین این زید که عالم است، نمیدانم فاسق
است یا نه؟ نمیتواند مصداق واقع بشود حالا هم که منفضل است همین حکم را پیدا میکند
واقعاًلباً که مرحوم آخوند در کفایه اسمش را میگذارند اراده جد و اراده استعمال
میگویند عام اول اراده استعمالی است نمیدانم اراده جد هست یا نه؟ میگردیم دنبال
خاص اگر خاص پیدا کردیم میفهمیم این اکرم العلماء اراده استعمالی بوده نه جدی، جد
مولا روی آن نبوده، ضرباً للقانون بوده، گفته و استعمال کرده برای یک غرضی، این را
میفهمیم یعنی چه؟ این را میفهمیم یعنی چه؟ یعنی میفهمیم اکرم العلماء، العلماء مناط
نیست پس چه مناط است؟ مخصصش را پهلویش میگذاریم میگوییم اکرم العلماء غیر
فاسقین، چه جور اگر راستی این متصل بود میگفتند که مشکوک مخصص را نمیگیرد حالا
هم که منفصل است میگویید لباً یا به قول مرحوم آخوند میگویید جداً، اراده جد روی
آن نبوده اراده جد روی چیست؟ روی اکرم العلماء غیر فاسقین، پس بنابراین برمیگردد
مطلب به اینکه در مسئله ما اگر یک خونی را نمیدانیم خون قروح و جروح است این که
محشین برعروه گفتهاند که بگو خون قروح و جروح نیست تمسک کن به عمومات و بگو با آن
نمیشود نماز خواند میگوییم این حرف درست نیست چرا؟ برای اینکه عمومات ما متخصص
است، عمومات این است که الدم ممنوع فی الصلوه یا مانع للصلوه الادم القروح والجروح،
حالا الان من نمیدانم این خون قروح و جروح هست یا نه؟ تمسک به عمومات نمیتوانم
بکنم بله تمسک به خصوصیات هم نمیتوانم بکنم برای اینکه این روایاتی که دیروز
خواندیم این خون مصداق مشتبه آن است وقتی مصداق مشتبه آن شد دیگر تمسک به این نه،
تمسک به عمومات هم نمیتوانم بکنم برای اینکه متخصص است باز این خونی که نمیدانم
قروح و جروح است یا نه؟ مصداق مشتبه آن است وقتی مصداق مشتبه شد نه تمسک میتوانم
بکنم به عام نه میتوانم تمسک بکنم به خاص، خواه نا خواه چه میشود؟ برمیگردد به
اینکه نمیدانم آیا این خون میشود با آن نماز کرد یا نه؟ رفع مالا یعلمون میگوید
طوری نیست، لذا ما عام بالاتر نداریم برمیگردد به همین که تمسک به عام که نمیتوانم
تمسک به خاص هم که نمیتوانم حالا نمیدانم آیا این خون معفو است یا نه؟ رفع مالا
یعلمون میگوید با این خون میشود نماز کرد.
این مسئله اول، گفتم که فرمودهاند 6 جا با چیز نجس میشود نماز خواند
یکی همین خون قروح و جروح که دیروز و امروز در بارهاش صحبت کردیم.
یکی هم خون کمتر
از درهم، یک مشکلی برای فقهاء جلو آمده که مرحوم آقای
خویی هم در اینجا خیلی این طرف و آن طرف میزنند و نمیتوانند درستش بکنند و آن
این است که روایات ما این جور میگوید که اگر خون کمتر از درهم باشد با آن میشود
نماز خواند اگر خون بیشتر از درهم باشد نمیشود با آن نماز خواند اما به مقدار
درهم چه؟ روایت دلالت ندارد اگر بخواهیم از آن که میگوید کمتر از درهم مفهوم بگیریم
معارض میشود با مفهوم آن، بخواهیم مفهوم نگیریم این خون به اندازه درهم در این
روایت دلالت ندارد و سه چهار تا روایت داریم این سه چهار تا روایت همین است که میفرماید
اگر کمتر باشد جایز است اگر بیشتر باشد جایز نیست.
روایتش را بخوانم، روایتها در باب 20 از ابواب نجاسات است این روایتی
که میخواهیم بخوانیم که سه چهار تا روایت است روایت 2 از همین باب است.
روایت 2 ازباب 20 از ابواب نجاسات جلد 2 وسائل صحیحه الجعفی عن ابی
جعفر علیه السلام قال
فی الدم یکون فی الثوب ان کان اقل من الدرهم فلا یعید الصلوه و ان کان
اکثر من قدر الدرهم فلیعدالصلوه خب دلالتش خیلی خوب است برای چه؟ برای کمتر از
درهم اعاده ندارد برای بیشتر از درهم اعاده دارد، به اندازه درهم چه؟ روایت نیست
لذا مثلا گفتم مثل مرحوم آقای خویی خیلی اینطرف و آن طرف میزنند درست بکنند نمیشود
و توی این به اندازه درهمش این چند تا روایت دلالت ندارد، الا اینکه چیزی که بحث
را صافش میکند این است که یک روایت داریم صحیح السند ظاهر الدلاله و نمیدانم چرا
به آن تمسک نشده؟ میگوید که به مقدار درهم نمیشود در آن نماز خواند
روایت را ببینید، صحیحه عبدالله بن ابی یعفور روایت 1 از باب 20 این
روایتی که خواندم روایت 2و3و4 و اینها از باب 20 است روایت اولش صحیحه عبدالله بن
ابی یعفور راجع به این بحث ماست قال قلت لابی عبدالله علیه السلام عن الرجل یکون
فی ثوبه نقط الدم لا یعلم به ثم یعلم فینسی ان یغسله فیصلی ثم یذکر بعد ماصلی
ایعید صلوته؟ قال یغسله و لا یعید صلوته الا ان یکون مقدار الدرهم مجتمعاً فیغسله
و یعید صلوته، مقدار الدرهم آن روایت که میگوید اقل من درهم منافات با این ندارد
آن روایتی که میگوید اکثر من درهم منافاتی با این ندارد و این روایت راجع به خصوص
مقدار درهم را دلالتش خیلی خوب است برمیگردد به اینکه همین بود که فقهاء هم
فرمودهاند خون کمتر از درهم و اما اگر به مقدار درهم شد یا بیشتر شد این روایات
باب 20 میگوید که نمیشود با آن نماز خواند خب این دلیل، خوب هم رساست انصافاً و
خون کمتر از درهم حالا این خون کمتر از درهم سه چهار فرع دارد انشاءالله برای فردا.
وصلی الله علی محمد و آل محمد