اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم
الله الرحمن الرحیم.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری
واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
فرع آخری که درباره موالات آمده است
آیا این موالات یک امر واقعی است یا یک امر ذکری؟ آیا نظیر ارکان در نمازاست که
اگر عمداً سهواً نسیاناً جهلاً نیاید نماز باطل است یا این که مثل سایر جزئیات
نماز است که اگر عمداً نیامد نماز باطل است اما اگر سهواً نیامد جهلاً نیامد نماز
صحیح است به آن میگویند شرط ذکری، موالات در وضو آیا چنین است؟
مشهور در میان اصحاب گفتهاند که بله
شرط ذکری است برای این که حدیث رفع دارد و اگر یادتان باشد در فرع قبلی هم مرحوم
علامه از مرحوم محقق از علامه از شهید و بلکه گفته بود جمعی از فقهاء گفتهاند این
موالات اگر اضطراراً نیامد وضو درست است که این مسئله امروز ما یک عام است آن
مسئله گذشته یک خاص از این مسئله عام است آیا شرط واقعی است که اگر نیامد وضو باطل
است حالا اضطراراً باشد یا جهلاً باشد سهواً باشد یا این که شرط ذکری اگر عمداً
نیامد وضو باطل است و اما اگر سهواً نیامد جهلاً نیامد اضطراراً نیامد ضرر به وضو
نمیزند؟
مشهور تمسک کردهاند به حدیث رفع،
گفتهاند رفع ما لا یعلمون و رفع النسیان و رفع ما اضطروا الیه و سایر فقرات این
روایت شریف یا اصولی که نظیر همین حدیث رفع است گفتهاند اینها به ما میگوید که
این موالات اگر اضطراراً نیامد اگر سهواً نیامد اگر جهلاً نیامد نماز درست است.
حدیث رفع را در جلسه قبل میگفتم ما
در احکام وضعیه جاری میدانیم مثل مرحوم شیخ انصاری نیست که بگوید حدیث رفع مختص
به احکام تکلیفیه است، نه، هم در احکام وضعیه میآید و هم در احکام تکلیفیه، به
عبارت دیگر رفع ما لایعلمون هم میتواند حکم تکلیفی را بر دارد بگوید عقاب نیست هم
میتواند شرط ذکری درست بکند بگوید شرط واقعی نیست. اما در مسئله ما دو اشکال هست
این دو تا اشکال جلوی ما را میگیرد.
یک اشکالش این است که حدیث رفع آن جا
جاری است که شما جزئی از اجزاء شرطی از اجزاء را شرط بکنید که آیا جزء واقعی است
یا نه؟ رفع ما لایعلمون میشود جاری کرد مثل این که مثلاً کسی شک کند سوره جزء
نماز است یا نه؟ بعد از بررسیها به جایی نرسد رفع ما لایعلمون میگوید سوره جزء
نماز نیست دیگر حالا صورت سهو و صورت جهل و صورت نسیان و هر چه رفع ما لایعلمون میگوید
سوره شرط ذکری است نه شرط واقعی، خیلی خوب است.
و اما اگردر اصل مطلبی شک بکنیم که
آیا مثلاً نماز متحقق شد یا نه؟ بخواهیم رفع ما لا یعلمون جاری بکنیم و بگوییم
نماز متحقق شد این دیگر رفع ما لایعلمون نمیآید، لذا خود آن امر امر واقعی است
یعنی نماز خب معلوم است امر واقعی است نه امر ذکری ، شرایطش، اجزایش شرط ذکری است
مثل لاتعاد الصلوه الا من خمس به ما میگوید که همه نماز شرایطش، اجزایش ذکری است
الا پنج تا، اگر حدیث لاتعاد نداشتیم راجع به آن پنج تا هم میگفتیم که همه اجزاء
و شرایط نماز شرط ذکری است نه شرط واقعی، اگر متذکر شدی اگر متذکر بودی باید بیاید
اگر متذکر نبودی و نیامد نماز درست است و آن واقعاً شرط نیست به آن میگوییم شرط
ذکری است نه شرط واقعی، و اما اگر در اصل نماز شک کنیم نماز آمد یا نه؟ بخواهیم
رفع ما لایعلمون جاری بکنیم خب نمیشود، ثبت العرش ثم انقش باید اصل این عبادت
محرز باشد شک بکنیم آیا جزئی از اجزاء شرطی از شروطش آمده یا نه؟ ما نحن فیه این
جوری است یعنی وقتی که نتوانست مسح سر را مسح روی پاها را بکند برای این که اعضای
وضو خشک شده، کف دست این رطوبت ندارد بخواهد از صورت بگیرد صورت آب ندارد آن حالت
جفاف جلو آمده یا اگر آن خشکی را هم نگفتید صورت نماز از بین رفته دیگر لایصدق انه
صلاه وقتی لایصدق انه صلاه دیگر حدیث رفع برمیگردد راجع به اصل واجب و اصل واجب
حدیث رفع ندارد سایر اصول هم ندارند لذا این که مرحوم علامه راجع به اضطرار و بعضی
دیگر راجع به نسیان راجع به جهل گفتهاند با حدیث رفع ظاهراً درست نیست حدیث رفع
آن جا جاری است که حقیقتی باشد راجع به اجزاء و شرایطش شک بکنیم اما در این جا اگر
آن جفاف صدق کرد که ما گفتیم صدق عرفی است خب در این جا اصلاً وضو نیست تا بخواهیم
حدیث رفع جاری بکنیم اگر هم صورت نماز گفتیم نماز نیست تا بخواهیم رفع ما لایعلمون
جاری بکنیم لذا از آن چیزهایی میشود که حدیث رفع راجع به آن سالبه به انتفاء
موضوع است لذا یک قاعده کلی داشته باشید و این قاعده کلی هم مسلم پیش اصحاب است
این که ما حدیث رفع را در اجزاء و شرایط جاری میکنیم اما در اصل چیزی اگر شک کنیم
که وضعش چیست آن حدیث رفع ندارد یعنی اگر شک ما برگردد به اصل مطلب آن حدیث رفع
ندارد حدیث رفع آن جاست که ما بدانیم نمازی خواندهایم سوره را نخواندهایم یعنی
سورهاش واجب است یا نه؟ رفع ما لایعلمون میگوید نه و اما اگر شک بکنیم اصل
نماز را خواندهایم یا نه؟ دیگر رفع ما
لایعلمون ندارد لذا مثلاً اگر روایات شک بعد از وقت را نداشتیم میگفتیم که مثل
توی وقت است اگر شک کند نماز خواند یا نه؟ حدیث رفع ندارد باید نماز را بخواند این
یک اشکال.
یک اشکال دیگر این جا در خصوص این
جاست این است خب حالا حدیث رفع
جاری کن معنایش این است نماز
بدون
مسح سر، بدون مسح پاها درست است یا این
که وضو برای مسح سر برای مسح پاها بعضی اوقات از آب خارجی بگیریم درست است و این
را سابقاً صحبت کردیم که مسح سر، مسح پاها از ارکان است اگر نیامد وضو باطل است
اگر از آب خارجی آمد وضو باطل است و شما حالا این جا رفع ما لایعملوم هم جاری بکن
اما از آن نظر دلیل وضو باطل است برای این که اگر حدیث جاری بشود معنایش این است
که لازم نیست مسح سر و مسح روی پاها
بکنیم، خب یک ضرورت است که واجب است لازم است، اگر از آب خارجی بخواهید بگیرید با
رفع مالایعلمون، آن ادلهای که گفت نه و از کف دست باید باشد اگر کف دست آب ندارد
از مواضع وضو باید باشد از آب خارجی باید نباشد خب در اینجا لازم میآید از آب
خارجی بگیریم اصل ما منافات پیدا میکند با دلیل، جایی که دلیل باشد به قول شیخ انصاری
مثل باد و پشه است جایی که دلیل باشد دیگر نوبت به اصل نمیرسد.
فتخلص مماذکرناه این که این موالات
شرط واقعی است نه شرط ذکری، به عبارت دیگر در موالات ما حدیث رفع را نمیتوانیم
جاری بکنیم با این تقریری که عرض کردم.
اگر یک کسی شک بکند باز حدیث رفع جاری
نیست آن شرط واقعی است اما شک بکند آیا مسح روی سر را کرد یا نه؟ خب برمیگردد باز
به قاعده تجاوز که مقدم بر اصل است اگر نرفته باشد روی مسح روی پاها، روی سر را
مسح میکند بعد مسح روی پاها اما این بحث ما نیست، شما ما را از یمین بردید به
شمال از شمال میبرید گاهی به جنوب.
بحث ما این نیست که اگر کسی بعداز
نماز شک کرد که آیا پاها را مسح کرده یا نه؟ خب معلوم است که قاعده فراغ میگوید
پاها را مسح کرده. بحث ما این است که الان
طول کشیده وضویش حالا میخواهد مسح روی سر، مسح روی پاها را بکند آب ندارد، میتواند
با رفع ما لایعلمون بگوید لازم نیست؟ این بحث ماست. این خلاصه حرف.
شرط دوازدهم که یک شرط است که فروع
مهم زیاد دارد و آن این است که در باب وضو، غسل و تیمم گفتهاند قصد قربت لازم
است.
سایر شرایط نماز اینها توصلی است اما
راجع به وضو یا غسل یا تیمم گفتهاند شرط شرط تعبدی است، یعنی قربه الی الله،
امتثالاً لامرالله باید بیاید اگر این قصد قربت نیاید وضو باطل است حتی همین جاها
این جا هم میآید اگر نسیاناً هم نیامد نماز باطل است رکن است خب در این باره هیچ
اشکالی نیست که درباره شرایط نماز همه همه شرط شرط توصلی است نه تعبدی، قصد قربت
لازم نیست اما در طهارات ثلاث یعنی وضو، غسل، تیمم این باید قصد قربت بکند اگر
غفلت پیدا کرد از همه چیز و وضو گرفت این وضو باطل است یا العیاذ بالله اگر ریاء
آورد این وضو باطل است اگر به یک داعی دیگر آورد نماز باطل است، و اما مثلاً مثل
این که بدن و لباس باید پاک باشد خب این مثل همان وضوست دیگر، آن وضو رفع حدث میکند
آن تطهیر رفع خبث میکند هر دو شرط برای نماز است حالا یک کسی میرود برای تخلیه
بول، غایط، خودش را میشوید لباسش را میشوید و اصلاً غفلت دارد از این که نیت
بکند برای نماز یا نیت بکند قربه الی الله خب لازم نیست دیگر، یا مثلاً خواب است
یک کسی دیگر لباسهایش را میشوید دستش میافتد توی حوض و دست نجسش پاک میشود هیچ
نیت نداشته، اصلاً قصد نداشته چه رسد امتثالاً لامرالله چه رسد قربه الی الله خب
معلوم است که اسمش را میگذارند تو صلی واجب توصلی ا زهر راهی که پیدا بشود ولو
ریاء آن شرط حاصل میشود ریاءً لباسش را شست یا دست نجسش را شست ولو ریاکاری کرده
حالا بگویید هم گناه است اما آیا این شرط برای نماز پیدا شده یانه؟ آری و اما در
باب وضو در باب غسل در باب تیمم این جور نیست مثل خود نماز است که حتماً باید قصد
قربه در آن باشد اول قصد میخواهد بعد هم آن قصد امتثالاً لامر الله به قول مرحوم
سید در عروه القصد الی الله بداعی امتثال الامر یا القصد الی الفعل قربه الی الله
همین که عوام مردم میگویند چهار رکعت نماز به جا میآورم این فعل است قربه الی
الله این امتثال است این جا هم راجع به وضو راجع به غسل راجع به تیمم باید چنین
باشد. این یک ضرورت در فقه ماست، بلکه یک مقدار بالاتر یک
ضرورت در تشیع است حرفی نیست تا این جاها اما دلیلی برای مسئله که بتوانیم به آن
استدلال بکنیم نداریم.
یک ادلهای ذکر کردهاند ناتمام است
این ادله اگر نبود خیلی بهتر بود برای این که این اجماع ما را محتمل المدرکیه میکند
یک قدری ریشههایش را میکند ولی من بارها گفتهام این جور اجماع ها را نمیشود
از آن گذشت مقطوع المدرکیه باشد محتمل المدرکیه باشد یک کسی بخواهد بگوید اجماع
محتمل المدرکیه است بنابراین قصد قربت در وضو لازم نیست نه میتواند این کار را
بکند نه میتواند این حرف را در رساله بنویسد در حالی که مدرکی نداریم جز اجماع،
تسالم، اما یک هفت هشت تا دلیل هم صاحب جواهر رضوان الله تعالی علیه و دیگران من
جمله همین تقریرات آقای حکیم، مرحوم آقای خویی و دیگران برایش آوردهاند، ادله
ناتمام است اجماع مسلم است اگر نبود این ادله آن اجماع گنگ حجت بود یکی از حجج در
فقه ما اجماع است اما اجماعی که مدرک نداشته باشد بتواند کاشفیت داشته باشد از قول
امام، بتواند کاشفیت داشته باشد از نص معتبر و همین جور که استاد بزرگوار ما آقای
بروجردی بارها میفرمودند که این جور مسائل، ایشان راجع به ولایت فقیه خیلی اصرار
داشتند میفرمودند این جور مسائل مسلم روایات فراوانی در آن بوده اما آن کتاب خانه
کرخ را که آتش زدند این کتابهای اصلی از ما شیعیان گرفته شد لذا اجماع را هم
ایشان این جور معنا میکردند میگفتند اجماع لطفی و اجماع کشفی و اینها نه ،
اجماع یعنی کاشف از نص معتبر، یک روایاتی در مسئله بوده این روایات به دست ما
نرسیده که اگر آن روایات به دست ما میرسید ما هم طبق آن روایات فتوی میدادیم این
مسائل این جوری است لذا یک قاعده کلی هم میتوانم برایتان بگویم و آن این است که
این اجماعاتی که محتمل المدرکیه است اما راستی اجماع است مثل مسئله ما، یک تسالم
در فقه است اینها فرمایش قوم نمیتواند درستش بکند اما فرمایش آقای بروجردی خوب
میتواند درست بکند و آن این است که علاوه بر اینها یک روایاتی در مسئله بوده و
این روایاتی که به دست ما رسیده به قول ایشان یک درده است این 1400 تا مجتهد که
ائمه طاهرین تحویل جامعه دادهاند اینها هر کدامشان کتابها نوشتهاند این
کتابهایش بعضی به دست مرحوم کلینی یا مرحوم شیخ رسیده، خیلی اینها به دست ما
نرسیده و من خیال میکنم همین جور که آقای بروجردی در جاهای دیگر فرمودهاند این
جا هم همین جور باید بگویید، در ضمن بحثها نگویید که آقا مسئله شده محتمل
المدرکیه، اجماعش که حجت نیست ادلهاش هم که حجت نیست پس قصد قربت در وضو لازم
نیست نمیشود این را با این مسئله اصولی درستش بکنیم مسئله اصولیش درست است یعنی
اجماع هست اما از آن طرف هم هفت هشت تا دلیل برایش آوردهاند هم قدماء این هفت هشت
تا دلیل آوردهاند هم متأخرین و هفت هشت تا دلیل هیچ کدام درست نیست میشود اجماع
محتمل المدرکیه یعنی ممکن است همان کسانی که گفتهاند وضو قصد قربت میخواهد تمسک
به این روایتها کرده باشند.
من از شما تقاضا دارم به این اقوال
قدماء اقوال فقهاء اهمیت بدهیم خیلی از کسانی که فوق العاده در مقابل اقوال فقهاء
تسلیم بودند یکی صاحب جواهر است یکی مفتاح الکرامه است که اصلاً کتاب در این باره
نوشته است و کسی که این مفتاح الکرامه را زنده کرد استاد بزرگوار ما آقای بروجردی
مفتاح الکرامه مرده بود هم در نجف هم در قم و ایشان زنده کرد برای این که آقای
بروجردی به اقوال بزرگان چه متأخرین و چه قدماء اهمیت خاصی میدادند و این اهمیت
خاص خیلی جاها نتیجه میدهد من جمله در مسئله ما، این تقلید نیست این یک دلیل فوق
العادده محکم مستحکم است همین جور که در باب اجماع میگویید که ما در این مسئله مدرکی
که مثلاً نداریم الافقهاء، فقهاء که گترهای نگفتهاند پس کاشف از قول امام است
این همین فقهاء بیخودی نگفتهاند، حالا ممکن است یکی دو تا سه تا چهار تا دلیلشان
ناتمام باشد اما وقتی برویم ببینیم که مثلاً 20 نفر از قدماء و 20 نفر از متأخرین
مسئله با ضرس قاطع گفتهاند ولو ادلهاشان هم تمام نباشد دیگر از این مسئله نمیشود
گذشت و مسئله ما چنین است اگر یک دلیل حسابی بخواهیم نداریم، من تقاضا دارم از شما
یک مطالعه جدی روی این مسئله بکنید ببینید میتوانید یک دلیل جدی یک دلیلی که
راستی بینی و بین الله حجت باشد یک دلیلی که از نظر سند از نظر دلالت تمام باشد
بیاورید بر این که وضو غسل تیمم قصد قربت میخواهد و این را ما پیدا نکردهایم.
حالا ادلهای که آورده شده باید امروز
و فردا دربارهاش صحبت بکنیم دلیل اولشان یک مسئله اصولی است و آن این است که قصد
قربت را نمیشود درج در امر کرد و چون نمیشود پس بنابراین مولا نمیتوانسته بگوید
که وضو را با قصد قربت بیاور وقتی چنین باشد دیگر باید ما احتیاط بکنیم و بگوییم
اصل در مسئله، اصل اصولی، تعبد است نه توصلی، اگر یادتان باشد در اصول مرحوم شیخ
انصاری روی آن پافشاری دارد بعد هم شاگردهای مرحوم شیخ انصاری من جمله مرحوم آخوند
خیلی این جا سخت برای ما بیان کردهاند هم معنایش را هم لفظ کفایه، و بالاخره این
که مولا نمیتواند قصد قربت را درج در امر بکند وقتی نمیتواند دیگر خواه ناخواه
ما نمیدانیم قصد قربت شرط است یا نه؟ باید بگوییم قصد قربت شرط است، اشتغال یقینی
برائت یقینی. و این مسئله اصولی که در اصول کم کم یک شهرتی پیدا کرده دو سه تا
اشکال دارد.
یک اشکال این است که اگر نتواند فعل
مکلف نه مفهوم قصد قربت، آن که مانعی ندارد، این که مرحوم شیخ انصاری تقریر کردهاند
بردهاند روی فعل مکلف، میگویند قصد قربت مربوط به مکلف است نه مربوط به مکلِف،
مکِلف نمیتواند فعل مکلف را در امر خودش درج بکند میگوییم خیلی خوب، اما چه چیزی
را نمیتواند درج بکند؟ مصداق، آن فعل مکلف، اما مفهومش چه؟ یعنی مثلاً مولا در
نظر میگیرد، این وضو را غسلات، مسحات میبیند یک یک باید باشد میبیند ناتمام
است، قصد قربت مفهومی، میگوید این هم باید باشد لذا امر را میآورد روی آن
تصوراتی که، روی آن جزئیاتی که شده میگوید وضو را با قصد قربت بیاور و این اشتباه
مصداق به مفهوم بعضی اوقات ما را در درد سر عجیبی میاندازد و از جمله جاها که ما
را در درد سر عجیبی انداخته که مرحوم آخوند در کفایه دو سه جا این بحث را کردهاند
و حتی مثلاً رسیده به این جا مرحوم آخوند میخواهد درستش بکند میگوید که باید با
دو تا امر باشد یکی اول بگوید وضو بگیر یکی هم بعد بگوید با قصد قربت بیاور و اما
گر من اول الامر بخواهد این کار را بکند نمیشود، دور است و دور باطل است بنابراین
نمیتواند قصد قربت را درج بکند قصد قربت را که نتوانست درج بکند این باید احتیاط
بکند.
به مرحوم آخوند عرض میکنیم آقا شما
اشتباه مصداق با مفهوم. آنکه بگویید نمیتواند، فعل مکلف است اما فعل مکلف که
اصلاً مأمور به نیست، این مأتی به است، مأمور به را مکلف هیچ وقت نمیتواند بیاورد
شارع مقدس میگوید که نماز بخوان اوله التکبیر آخره التسلیم خب این گفته شارع است
این مأمور به است این را مکلف نمیتواند بیاورد، مکلف مأتی به را میآورد یعنی دو
رکعت نماز میخواند اوله التکبیر آخره التسلیم مأتی به مطابق میشود با مأمور به،
مأمور به ساقط میشود، لذا آن چیزی که هست مأمور به است همهاش هم مفاهیم است یعنی
مفهوم تکبیره الاحرام مفهوم حمد و سوره، مفهوم رکوع و سجده و تشهد و سلام این
مفاهیم میبیند که ناتمام است قصد قربت مفهوم قصد قربت را میآورد روی همهاش میبیند
مطابق با مصلحت ملزمه شد درست است وقتی آورد امر را میآورد روی آن، امر را آورده
روی چه؟ روی نماز با قصد قربت، این دیگر دست شارع مقدس است لذا این که میگوید نمیتواند
این نتوانستن مربوط به فعل مکلَف است نه فعل مکلِف، مربوط به مصداق است نه مربوط
به مفاهیم و تکالیف از مفاهیم است همه تکالیف ما از مفاهیم است از مصادیق نیست
مصادیق آن مفاهمی را آن تکالیف را ساقط میکند لذا آن مفاهیم مال مکلِف است مال
مکلَف نیست مصادیق مال مکلَف است مال مکلِف نیست، بگویید شما آن مکلِف نمیتواند
به مصادیق امر بکند، درست است تحصیل حاصل است، مکلَف نمیتواند آن مفاهیم را
بیاورد.
چه چیزی میتواند بیاورد؟ مأتی به،
مأتی به را که آورد آن مفاهیم منطبق میشود با این مأتی به یعنی مأتی به ما مأمور به ما را ساقط میکند. لذا اصلاً این
اشکال به عقیده من سالبه به انتفاء موضوع است.
اشتباه مفهوم به مصداق است و این
دردسرهایی توی اصول که این جا هم آمده الان آقایان آوردهاند این دردسر به عقیده
من سالبه به انتفاء موضوع است فکرش را بکنید تا فردا. ان شاءالله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد