اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم
الله الرحمن الرحیم.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری
واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله نهم در باب وضوی جبیره و غسل
جبیره اینکه اگر چیزی نظیر قیر نظیر سریشم به بدن باشد و نشود آن را برداشت و این
زیاد هم اتفاق میافتد مثل رنگ جرم دار به دست است و پاک نمیشود جرم آن پاک نمیشود
یا مثلا قیر به یک موضعی از مواضع وضو یا غسل است آیا این مثل آنجاست که شکسته
بستگی در کار باشد یا نه؟ آیا میتواند وضوی جبیره بگیرد؟ به این معنا که درست وضو
بگیرد و آن مانع هم آب به زیر آن نمیرسد به همین روی آنکه میرسد کفایت بکند،
دیگر نیت هم نمیخواهد برای اینکه در اجزای وضو آنکه لازم است مثلا دست را از
مرفق تا سر انگشتان بشوید و اما جزء جزء آن را نیت کند آن دیگر لازم نیست، این هم
اینجا همینجور وضو میگیرد ولو غفلت هم داشته باشد بگوییم وضوی این صحیح است، یا
اینکه نوبت میرسد به تیمم.
مرحوم صاحب جواهر رضوان الله تعالی
علیه فرمودهاند خب اگر این مانع دائم العمر باشد میشود بگوییم که این همیشه تیمم
بکند؟ بنابراین تیمم نه، وضو و غسل آری.
نمیدانم مراد از صاحب جواهر چیست؟ خب
حالا میشود دائم العمر وضوی جبیره بگیرد که صاحب جواهر میگوید؟ خب بله، یک کسی
دائماً تیمم بکند تا عمر دارد مثل اینکه مثلا روماتیسم پا، دست دارد نه میتواند
وضو بگیرد نه میتواند غسل بکند مادام العمر خب این باید تیمم بکند لذا نمیدانم
مراد از صاحب جواهر در اینجا که میفرماید اگر بگوییم نه، وضوی جبیره نه این باید
مادام العمر تیمم بکند و این را نمیشود گفت، نمیدانم چرا نمیشود گفت؟ همینطور
که به صاحب جواهر میگوییم چکار بکند؟ میگوید وضوی جبیره بگیرد دائم العمر، ما هم
میگوییم تیمم بگیرد دائم العمر،
مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی
علیه ایشان فرمودهاند تنقیح مناط برای اینکه ما یقین داریم که گچ و تخته و پارچه
اینها خصوصیت ندارد، اگر در روایتها سؤالی چیزی شده این از باب مثال است و الا بخواهیم
بگوییم که چون در روایات آمده جبیره آن هم مربوط به جرح یا مربوط به کسر این
خصوصیت دارد، تخته گذاشتهاند روی دست و دست را بستهاند یا مثل امروز گچ گرفته
بگوییم این خصوصیت دارد حالا به جای آن گچ یا به جای آن پارچه روی زخم دوا روی زخم
یک قطرهای از قیر است از سریشم است از رنگ جرم دار است مرحوم صاحب جواهر میفرماید
قطعا نمیشود گفت خصوصیت دارد پس تنقیح مناط قطعیه، یا الغاء خصوصیت قطعیه.
خب حرف خوب است اما معلوم است مراد از
مرحوم شیخ انصاری که الغاء خصوصیت و تنقیح مناط میگویند آن قطع حجت است نه این
تنقیح مناط، الغای خصوصیت و تنقیح مناط برای ما قطع میآورد مثل الرجل یشک بین
الثلاث و الاربع آن وقت دیروز می گفتیم که خب آیا این قطع حجت است؟ برای اینکه
مرحوم شیخ انصاری اول رسائل یاد ما دادهاند القطع حجه لا تناله ید الجعل نفیا و
لا اثباتاً نمیشود گفت قطعت حجت نیست، خب حالا نمیشود گفت قطعت حجت نیست یک حرف
است یکی بگویید قطع ندارد، قطع دارد اما من قبول ندارم، میشود گفت یانه؟ شارع
مقدس میگوید تو قطع داری، قطعت هم نمایان است مینمایاند واقع را اما من در فقه
قبول ندارم که تو از راه قطع خودت بیایی جلو، مثلا در باب قضا و شهادت که ما میگوییم،
میگوییم قطع قاضی حجت نیست، نه معنای اینکه قطع قاضی حجت نیست یعنی قطع نمینمایاند
واقع را، مینمایاند واقع را الا اینکه شارع مقدس میگوید قطع تو ولو مینمایاند
واقع را من قبول ندارم باید تو از راه بینه و ایمان و اقرار بیایی جلو اگر آنها
توی کار باشد من قبول دارم میخواهی قطع پیدا بکنی میخواهی نکنی، اما اگر این سه
تا نباشد ولو تو قطع شخصی هم داری تو قاضی قطع شخصی هم داری اما این قطع تو را من
حجت نمیدانم، یک دفعه میگوید که القطع نمینمایاند واقع را، نه، القطع مینمایاند
واقع را، اما این حجت است در پیش شارع مقدس یا نه؟ ممکن است شارع مقدس جلوی این
قطع را بگیرد این ظاهراً دیروز آن روایتی که میخواندیم همین است که ابان بن تغلب
قطع پیدا کرده بود دیگر حتی به امام صادق علیه السلام گفت یا بن رسول الله صلی
الله علیه و آله این حکم را در کوفه به ما میگفتند میگفتیم هذا حکم شیطانی که
حضرت عصبانی شدند فرمودند مهلاً مهلاً یا ابان السنه اذا قیست محق الدین بگویم که
ابان قطع پیدا نکرده بود خیلی مشکل است انصافاً، ابان قطع پیدا کرده بود اما از
راه قیاس برای اینکه گفته بود اگر یک انگشت 10 تا شتر، 2 انگشت 20 تا شتر، 3
انگشت 30 تا شتر، 4 انگشت باید 40 تا شتر باشد اما قیاس، قیاس قطعی هم هست خب حضرت
فرمودند قطعی که از راه قیاس پیدا بشود من قبولش ندارم، خیلی از بزرگان که منکر
فلسفهاند میگویند قطعی که از راه فلسفه پیدا بشود حجت نیست و خیلیها میگویند
اینها که اخباری هستند میگویند اگر اصول دین هم میخواهی از راه روایات اهلبیت
باید قطع پیدا بکنی، این قول مشهور را که دیروز گفتم و از شما میخواستم که یک
فکری روی آن بکنید این مشهور است این تنقیح مناط، اولویت و الغاء خصوصیت و فحوی و
امثال اینها، خب این در فقه ما خیلی مشهور است که اولویت مثال میزنند همان مثال
مشهور اینکه میگویند که اف به پدرت نگو خب به طریق اولی اف که نباید گفت، دیگر
نباید به پدر فحش داد یا نباید پدر رازد، نمیشود پدر را زد خب این را میگویند
اولویت قطعیه، یا الغاء خصوصیت در همینجا که شیخ انصاری الغاء خصوصیت کرده، میفرماید
شکسته بستگی با آن قیر تفاوتی ندارد اگر در شکسته بستگی گفتید اگر در جرح گفتید خب
در قیر هم بگویید.
لذا تنقیح مناط و الغاء خصوصیت و
اولویت اینها هیچکدام خودشان که کاره نیستند باید بگویید که به واسطه قطعی که از
این ها پیدا میشود دیگر راه همین است و الا ما یک دلیلی داشته باشیم برای الغای
خصوصیت برای تنقیح مناط برای اولویت قطعیه لذا از همینجا مرحوم شیخ انصاری میفرمایند
که تنقیح مناط قطعیه، از راه قطع است دیگر، آن وقت این حرف را درست بکنید بگویید
که الغای خصوصیت تنقیح مناط اولویت قطعیه از راه قطع است بعد آن حرف مرحوم شیخ
انصاری را هم مسلم میگیرید القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتاً و لا نفیاً که
همه منجمله شیخ انصاری خیلی طمطراق گفتهاند که نمیشود بگوید قطع نداشته باش،
نمیشود بگوید نبین واقع را، این تناقض لازم میآید، خب این حرفها.
اشکال ما در همین است که به شیخ
انصاری میگوییم که نمیگوید شارع مقدس که نبین، میگویدببین اما در حالیکه میبینی
این بینش تو را من قبول ندارم من حجت نمیدانم، نه قبول ندارم، حجت در فقه نیست،
در فقه از راه کتاب و سنت و عقل و اجماع باید بیایید جلو آن هم عقل متعارف، لذا
همین شیخ انصاری مسلمشان است که قطع غیر متعارف در فقه حجت نیست، مثلا لباس شما
خونی است این لباس را درست میشویی جرم خون میرود رنگش باقی است خب همه فقهاء می
گویند پاک است چرا پاک است؟ میگویند برای اینکه عرف خون را با رنگ خون دو چیز می
داند، در حالی که بدهید دست مکبرات امروز ذرات خون را در همین رنگ می بیند، بدهید
دست صدر المتالهین، صدر المتالهین میگوید معنا ندارد عرض بدون معروض، عرض بدون
جوهر، ذرات دمیه در این موجود است، شارع مقدس چه میفرمایند؟ میفرمایند که بابا
این حرفها قطع غیر متعارف است قطع غیر متعارف را من حجت نمیدانم، قطع دارد هم
این مکبرات امروز خب قطع دارد، دارد میلولد آن ذرات دمیه در همین رنگ، میبیند یا
فلاسفه میبینند معقول نیست اینکه رنگ بدون خون، اصلاً معقول نیست، همچنین بخاری
که از بول پا میشود خب این مسلم است این بخار همان بول است اما شارع مقدس میگوید
این دقتها را نکن برو روی عرف اگر عرف قطع دارد تو هم قطعت حجت است اگر عرف قطع
ندارد قطعت حجت نیست ولو اینکه با دقت عقلی درست بشود لذا شما فقهاء همه شما میفرمایید
عقل دقی در فقه حجت نیست، این حرفهاست لذا شاید هم این که مرحوم صاحب جواهر رفتهاند
روی حرفهای دیگر شاید در نظر مبارکشان همین باشد گرچه خود صاحب جواهر مبتلا شده،
به جای قیاس به جای استحسان، بدتر از قیاس است برای اینکه حرف صاحب جواهر این است
آقا میشود آدم یک عمر تیمم بکند؟ یک عمر جنب باشد؟ خب به او می گوییم نه یک عمر
که جنب نیست همان تیمم اول التیمم احد الطهورین یکفیک مده العمر همان تیمم اول جنابتش
را از بین میبرد دیگر بعد جنب نیست خب میخواهد وضو بگیرد تیمم بدل از وضو میگیرد
غسل میکند اگر هم به مواضع وضویش نیست درست وضو میگیرد، وضو می
گیرد نماز میخواند، مرحوم صاحب جواهر هم مبتلا شدهاند به استحسان.
بعضی تمسک کردهاند به روایات باب 37
این روایات را بخوانیم ببینیم میشود؟ روایت 2 از باب 37 صحیحه الوشاء سئلت
اباالحسن علیه السلام عن الدواء اذا کان علی یدی الرجل ایجزیه ان یمسح علی الدواء؟
فقال نعم یجزیه ان یمسح علیه، حالا این را میخواهد چه بگوید؟ میگوید این دوا با
آن قیر چه تفاوت دارد؟ همین جور که حضرت فرمودند که روی آن دو مسح بکن همینطور هم
ما میگوییم روی قیر مسح می کند، این ظاهراً آن روایتی که قبلا خواندیم بهتر از
این روایتها باشد که روایت عبدالاعلی گفت که پایم زخم شده روی پایم را دوا
گذاشتم، بستم حالا وضویم را چکار بکنم؟ حضرت فرمودند امسح علی المراره آن بهتر از
این است همین است اما بهتر از این است لذا خیلی احتیاج نداریم که این روایتها را
خیلی هی یکی دو تا سه تا بکنیم، دیگر خیلی لازم نیست لذا حضرت فرمودند امسح علی
المراره هر دو همین است این امسح علی المراره یا امسح علی الحناء و امثال اینها
بگوییم که امسح علی القیر، آن مانع است این هم مانع است آن مانع
اشکال ندارد این مانع هم اشکال ندارد این خلاصه
حرف است.
حالا باز هم یک مقداری دربارهاش حرف
بزنید این حرفها را کسی نگفته و معمولاً اینجور است که در همین مسئله ما شیخ
انصاری فرمودهاند الغاء خصوصیت میکنیم برای اینکه آن هست این است مانع وقتی روی
دست باشد وضوی ناقص مقدم بر تیمم است، این مانع گاهی شکسته جبیره است گچ گرفتهاند
گاهی دستمال و دواست گاهی هم قیر است آنکه هست مانع است دیروز عرض میکردم اسمش
را میگذارند علت مستنبطه، یعنی ما یک علت از روایتها میفهمیم آن علت را میآوریم
در کار و اینجور میگوییم کل مانع فی اعضاء الوضو او الغسل فهو یجب علیک الجبیره
و لا تصل النوبه الی التیمم، دیگر بیش از این دربارهاش حرف نزنیم، خلاصه حرف اینکه
بزرگان یاد ما دادهاند این است که عرض کردم.
مسئله دهم اینکه اگر این جبیره مغصوب
باشد مثل اینکه پا را گچ گرفته از گچ مردم یا پا را گچ گرفته باید پولش را بدهد
پولش را نداده یا دستمالی که روی زخم است یا دوایی که روی زخم است مال مردم است
آیا این وضو صحیح است یا نه؟
اگر تیمم بتواند روی آن نکند وقتی که
مثلا دستمال بسته شده به آرنجش که میتواند تیمم بکند، تیمم روی غصب نه، تیمم روی
بشره، آن وقت آن بحث ما میآید.
روی فرضی که آقایان کردهاند فرمودند
در باب اجتماع امرونهی است مصداق منهی عنه است پس وضو باطل است، روی آن حرف آقایان
خب باید بگوییم جبیره نه، نوبت میرسدبه تیمم، روی عرض ما که اجتماعی شدیم میگوییم
که این امر به وضو منافات ندارد با نهی از غصب این به سوء اختیارش دو تا را اینجا
جمع کرده، وضو صحیح است کتک هم باید بخورد، برای اینکه تصرف در غصب کرده، دیگر
شما اگر امتناعی شدید باید بگویید که این وضوی جبیره نمیتواند بگیرد غسل جبیرهای
نمیتواند بکند نوبت میرسد به تیمم و باید تیمم بکند برای اینکه اگر بخواهد غسل
بکند یا وضو بگیرد نهی در عبادت است نهی در عبادت موجب فساد است خب این حرف.
مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه میفرماید
که غالباً در اینجاها از باب تلف است یعنی مثلا این گچ را که آب گرفت و مالید به
پایش این دیگر مالیت ندارد تلف کرده مال مردم را و من اتلف مال الغیر فهو له ضامن
به ذمهاش است دیگر از عین میآید به ذمه باید بگوییم که دیگر این گچها مال خودش
است و میتواندوضو بگیرد یا غسل بکند، میشود گفت؟ آیا وقتی چیزی تلف شد اما موجود
است مثل همین گچ حق مالک بهطور کلی از بین میرود؟ یا اینکه نه حق هست؟
میگویند اگر چیزی تلف بشود این اگر
عینی است عینش میآید به ذمه و اگر قیمتی است قیمتش میآید به ذمه و این خارج اگر
خارج چیزی باقی باشد مثل مسئله ما میشود مال این آقای غاصب، ولی ظاهراً این عرفیت
ندارد برای اینکه اگر کسی مال کسی را غصب بکند این مغصوب له ان کسی که مالش غصب
شده به او می گوید گچم را بده میگوید که گچ تو تلف شده میگوید عینش را بده، عینی
نباشد میگوید قیمتش را بده، ظاهراً عین میآید به ذمه اگر عین هم موجود در خارج
باشد حق متعلق به این عین خارجی است لذا این گچها پای این ولو دیگر قیمت ندارد
تلف شده اما مالک روی این گچ ها حق دارد تا کی حق دارد؟ تا وقتی که پولش را بدهد
راضی بکند ولی مرحوم سید می گویند این به منزله تالف است فیجوز الوضو علیه، خب میگوییم
نه، به مرحوم سید میگوییم لا یجوز الوضو علیه برای چه؟ برای اینکه این مال مردم
است از همین جهت هم نمیتواند آن کسی که گچها به پایش است نمیتواند بگوید که آقا
مثلش را میدهم قیمتش را میدهم، می گوید نه من خود این گچ را میخواهم، خب باید
به او بدهد دیگر، حتی آنجا هم که تلف شده باشد نابود شده باشد مثل اینکه غذا را
خورده ما می گوییم که حق متعلق به عین است میگوید که غذایم را بده می گوید خوردم
تمام شد آن وقت اگر عینی است می گوید عینش را بده اگر قیمتی است میگوید قیمتش را
بده لذا عقلا می گویند عین میاید به ذمه، حالا در آنجاها که تلف نشده، بحث ما
این است که کالتلف است تلف نشده یعنی این گچها به پایش است خب این آقا میگوید
آقا این گچها از من است من همینها را میخواهم میخواهد زجرش بدهد اذیتش بکند
میگوید من همین گچها را میخواهم بنابراین این حق این الان روی این گچهاست به
عبارت دیگر حق هم نگویید الان مالک این گچ است این مالک گچ است و میگوید من همین
گچها را میخواهم، اینکه مرحوم سید میگویند اگر به منزله تلف باشد وضو درست است
میگوییم نه بابا به منزله تلف هم باشد اگر خارجیت داشته باشد حق روی همین خارجیت
است و تا آن پولش را ندهد به مالک این گچها روی پای این دواها روی دست این دستمال
کهنه روی دست این مال مالک است.
بله حرف ما که ما میگوییم اجتماع
امرونهی است میگوییم گناه کرده اما دیگر وضویش درست است ولو ملک مردم هم هست مثل
همان نماز خواندن در دار غصبی.
یک چیز دیگری که مرحوم سید دارد و این
را نمیفهمم چیست؟ میفرماید ان امکن له وضو فی سایر الاعضا دون محل الغصب ففعله
این یعنی چه؟ ان امکن له الوضو فی سایر الاعضا دون محل الغصب کجا را فرض کردهاند؟
اگر آن فرضی که من کردم که اصلاً بحث مانیست که من گفتم اگر این آرنج گچ گرفته شده
اما روی دستها، صورت دیگر گچ نیست میگفتیم اینکه بلا اشکال است و میتواند تیمم
بکند و اشکال ندارد اما این فرمایش مرحوم سید که ان امکن له الوضو فی سایر الاعضا
دون محل الغصب ففعله این ظاهراً وجهی ندارد این را مطالعه کنید تا فردا ببینید
وجهی برایش پیدا میکنید یا نه؟
و صلی الله علی محمد
و آل محمد