اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم
الله الرحمن الرحیم.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری
واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله دیروز راجع به این بود که اگر
جبیره مغصوب باشد که مثال میزدم مثل اینکه از گچ غصبی پا را گچ گرفته است یا دست
را گچ گرفته است.
بنابر قول مشهور من جمله مرحوم سید در عروه
میفرمایند
که نمیتواند وضوی جبیره بگیرد باید تیمم کند برای اینکه دست کشیدن حالا یا شستن
یا مسح کردن روی این غصب تحرک در غصب است و حرام است نهی در عبادت است موجب فساد
است.
گفتم و ما بنا بر قول ما که اجتماع
امرونهی را جایز میدانیم باید بگوییم که این اگر وضو گرفت وضوی او صحیح است گرچه
معصیت کرده است اما وضوی او صحیح است اما نوبت نمیرسد به اینکه این کار را بکند
یعنی به این معنا که بخواهد وضوی جبیرهای بگیرد چون جایز نیست نوبت نمیرسد، دیگر
معمولاً حالا که نوبت به آن نرسیده میشود تیمم.
مرحوم سید میفرمایند که اگر این گچی
که روی پاست این به منزله تلف باشد یعنی دیگر بی ارزش است وقتی بی ارزش است مثل آنجاست
که غصب را نابود کرده باشد مثلا خوراک غصبی را خورده باشد میفرماید در این صورت
میتواند وضوی جبیره بگیرد برای اینکه این دیگر مربوط به مالک نیست و چون ضمان
بالعوض است به ذمهاش است این مال خودش میشود حالا مال خودش هم نباشد نظیر چیزهای
بی ارزش دیگر نمیخواهد که مالک داشته باشد فرمودهاند که اگر چنین است وضوی جبیره
بگیرد، که ماگفتیم نه، اگر هم بی ارزش باشد این بالاخره حق آن مالک روی آن هست لذا
یا باید راضی بکند او را به معنا مثلا گچ از خارج به او بدهد و این گچ را بکند مال
خودش، و اما اگر راضی نکند او را حق مالک روی این گچی که به پا است ولو قیمت هم
نداشته باشد ولو به قول شما عوض مثلی هم هست به ذمه باشد اما تا ادا نکند حق مالک
روی این است و این ولو مالیت نداشته باشد اما حق هست مثل مثلاً یک دانه گندم
بگویید مالیت ندارد اما حق مالک روی آن هست پس نوبت میرسد باز هم به تیمم، مرحوم
سید یک حرف دیگر دارند و آن این است که احتیاط واجب هم میکنند این که وضو بگیرد
بدون اینکه دست بکشد روی آن گچ غصبی یعنی وضوی ناقص بگیرد سایر اعضا را وضو بدهد
مثلا دستش از مچ تا سر انگشتان بسته شده اما به غصب بسته شده حالا یا گچ است یا
دوای غصبی است یا آن دستمال غصبی است این وضو بگیرد تا آنجا که به غصب میرسد
دیگر چون نمیتواند دست روی ان بمالد دیگر وضو بگیرد وضوی ناقص، سایر اعضا را این
وضو بدهد صورت را دست ها را مسح سر را مثلا با یک دست بکند از مچ تا سر انگشتان را
اصلاً نشوید این خلاصه حرف مرحوم سید.
مرحوم سید به این روایاتی که وضوی
ناقص بگیرد عمل نکردهاند برای اینکه ایشان فرمودند که در وضوی جبیره یا باید مسح
کند جایز هم هست بشوید واگر نتواند بشوید نتواند مسح بکند دیگر تیمم باید بکند و
به آن روایات اصلا عمل نکردهاند، ما به آن روایات عمل کردیم و ما ترتیب قائل شدیم
گفتیم که در وضوی جبیره اگر میتواند بشوید بشوید اگر نه مسح بکند اگر نه وضوی
ناقص بگیرد یعنی سایر اعضا را بشوید آنجا را نشوید به این ترتیب گفتیم باید عمل
بشود، جمع بین روایات و آن امر عقلی کاشف الغطاء ما را رساند به اینجا که ما
ترتیب قائل شدیم یا مثلا مثل حضرت امام رضوان الله تعالی علیه اول میگویند وضوی
ناقص که دیگر اصلاً ایشان نوبت به شستن و نوبت به مسح کردن نمیرسد و بعضی از
بزرگان هم فرمودهاند یعنی عمل نکردهاند به روایات مسح عمل نکردهاند به روایات
شستن، عمل کردهاند به آن روایاتی که میفرماید وضوی ناقص بگیرد بعضی از اعضا که
جبیره است آنجا را اصلاً نشوید یک وضوی نصفه مثلا اگر دستش از مچ تا سر انگشتان
این گچ گرفته شده آنها میگویند که این دست را اصلاً نمیخواهد بشوید همین صورت را
بشوید بعد هم دستی که سالم است بشوید مسح سر و مسح پاها را با آن دست بکند، مرحوم
سید قبول نکردند این روایتها را از کار انداختند و فرمودند یا مسح اما فرمودند
شستن هم جایز است، ایشان تقریباً تخییر قائل شدند بین شستن و بین مسح کردن به آن
روایات هم عمل نکردند خب وقتی به آن روایات عمل نکرده باشند فرمایش ایشان وجهی
ندارد احتیاطش هم وجه ندارد که ایشان میفرمایند که اگر آن غصب مالک دارد حالا که
مالک دارد نهی در عبادت است موجب فساد است نوبت میرسد به تیمم بعد میفرماید که
نه سایر اعضا را بشوید یعنی آن جا که دستمال غصبی روی آن است اصلاً نشوید اما تیمم
هم بکند، خب احتیاط خوبی است اماروی مبنایشان وجهی برای این احتیاط نمیشود پیدا
کرد ولی خوب احتیاطی است لذا ما این حرف را بزنیم خوب است البته ما احتیاط مستحبی
میکنیم لذا در مسئله ما اینجور میشود، که اگر دستمال غصبی، دوای غصبی روی زخم
است این اگر نمیتواند بشوید که در مانحن فیه نمیتواند برای اینکه اگر امتناعی
شدیم نمیتواند اگر مجوزی هم شدیم نمیتواند برای اینکه نمیتواند که گناه بکند
برای این که عبادت به جا بیاورد بنابراین نمیتواند بشوید نمیتواند مسح بکند پس
نوبت میرسد به اینکه وضوی ناقص بگیرد سایر اعضا را بشوید آنجا که آن دستمال غصبی
است یا گچ غصبی است اصلاً نشوید این واجب است حالا اگر احتیاط مستحبی هم بکند یک
تیمم بکند خوب است والا احتیاط واجبی هم نمیشود گفت وظیفه این است که آنجا که
غصب است اصلاً دست به آن نزند یک وضوی ناقص میگیرد مثل آنجا که نتواند بشوید
نتواند مسح کند چه جور وضوی ناقص است سایر اعضا را وضو میدهد مابقی درست است، ما
نحن فیه هم که غصب است الغصب کالعدم همانطور
که آنجا میگوییم نمیتواند وضو بگیرد به معنا اینکه بشوید نمیتواند مسح بکند
پس نوبت میرسد به تیمم، ما گفتیم پس نوبت میرسد به وضوی ناقص گرفتن، سایر اعضا
را بشوید آنجایی که نمیتواند بشوید مثل همین مسئله ما نمیتواند بشوید دیگر، غصب
است، نمیتواند بشوید نمیتواند مسح بکند وضوی ناقص میگیرد، این خلاصه این بحثی
که دیروز دربارهاش صحبت کردم فی الجمله.
گفتم مرحوم سید مسحش را هم نمی گویند،
مرحوم سید میگویند وضوی ناقص بگیرد یعنی سایر اعضا را بشوید و آنجا را نشوید،
تیمم هم بکند، ما عرض میکنیم که نه اصلاً جای تیمم نیست برای اینکه باید وضوی
ناقص بگیرد سایر اعضا را بشوید آنجا که دستمال غصبی است یا آنجا که گچ غصبی است
آن را کاری نداشته باشد، چرا؟ برای اینکه روایت عبدالرحمن بن حجاج گفت کاری
نداشته باشد و ما جمع بین روایات کردیم اینکه اگر نمیتواند بشوید اگر نمیتواند
مسح بکند این آنجا را نشوید مرحوم سید فتوی ندادند فرمودند اگر نمیتواند مسح کند
اگر نمیتواند بشوید نوبت میرسد به تیمم، اما در اینجا آن قضیه را میآورند جلو
میفرماید اگر نمیتواند مسح بکند دیگر وضوی ناقص بگیرد سایر اعضا را وضو بدهد اما
آن دستمال غصبی را یا آن گچ غصبی را کاری نداشته باشد و همین وضوی ناقص بنا بر
روایت عبدالرحمن بن حجاج و چند تا روایت دیگر فرمود که کفایت میکند، آن وقت چون
که نگفته بودند یک احتیاط میکنند بین آن و بین آن، هر دو، که ما میگوییم این
احتیاط هم لازم نیست و ما عمل کردیم به روایت عبدالرحمن بن حجاج اما آخر و ما نحن
فیه میرسد به آخر چون نمیتواند بشوید نمیتواند مسح بکند دست روی آن بخواهد
بمالد غصب است، نه میتواند بشوید تصرف در غصب است، نه میتواند مسح بکند تصرف در
غصب است پس نوبت میرسد به اینکه وضوی ناقص بگیرد اگر کسی حرف ما را نشنود نوبت
میرسد به تیمم.
مسئله بعدی مرحوم سید در مسئله 18 که
اینجاهاست و در مسئله 33 از همین مسائل وضوی جبیره در اینجا میفرمایند که اگر
خوف ضرر داشته باشد و این وضو بگیرد، وضوی جبیرهای نه، وضوی حسابی بگیرد یا اینکه
جبیره کرده خوف این را دارد که این را جبیرهاش را بردارد و وضو بگیرد وضو ساخت
بعد فهمید که نه بیجا بوده این خوفش بیجا بوده و وضو گرفته است در حالیکه باید
وضوی تام بگیرد وضوی جبیره گرفته اینجا میفرمایند که طوری نیست، در مسئله 33 به
جای خوف صورت اعتقادش را فرمودهاند جهل مرکبش را، فرمودهاند اگر اعتقاد دارد که
باید وضوی جبیره بگیرد وضو جبیره گرفت بعد دید که بیجا بوده این اعتقادش بیجا
بوده جهل مرکب بوده میفرمایند که وضوی او صحیح است.
جمع بین این دو بر میگردد به این که
خوف مدخلیت ندارد، بلکه این خوف ضرر این
اماره است برای واقع. قرآن شریف چندین جا در روایات ما هم زیاد آمده چندین جا خوف
را اماره واقع دانسته، خوف دارد که وضو برایش ضرر دارد گفتهاند تیمم، خوف دارد که
روزه برایش ضرر دارد گفتهاند روزهاش را بخورد و این خوف را علامت گرفتهاند برای
واقع و قرآن شریف هم بعضی اوقات دارد ان خفتم و از این خفتم اراده کرده است یعنی
واقع، اگر اعتقاد به واقع داشته باشید چنین بکنید ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما
من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله، زیاد در قرآن آمده، در روایات
اهلبیت هم آمده که روی کلمه خوف حکم بار کردهاند.
مرحوم سید اینجا خوف را حکم بر آن
بار کرده، در آن مسئله 33 هم اعتقاد را حکم بر آن بار کرده، معلوم میشود که خوف
را اماره گرفته برای واقع و روی واقع حساب کرده نه اینکه خوف من حیثانه خوف یک
موضوعیتی داشته باشد اینکه بعضی از بزرگان همه جا منجمله اینجا گفتهاند
موضوعیت دارد لذا همین مقدار که میترسد آب برایش ضرر داشته باشد میتواند وضوی
جبیره بگیرد یا میتواند تیمم بکند، بعد هم که بفهمد بیخود بوده چون در آن موقع
خوف داشته این خوف موضوعیت دارد طبق واقع عمل کرده، در جاهای دیگر بعضی از بزرگان
همین را فرمودهاند، مثلا احتمال میدهد وضو برایش ضرر داشته باشد، تیمم، احتمال
میدهد یعنی خوف، احتمال میدهد غسل برایش ضرر داشته باشد تیمم یا جبیره، احتمال
میدهد که نماز ایستاده برای کمرش ضرر داشته باشد، نشسته بخواند، احتمال میدهد که
روزه برایش ضرر داشته باشد، افطار کند، احتمال میدهد رفتن حج برایش ضرر داشته
باشد، نرفتن حج، گفتهاند این خوف موضوعیت ندارد ولی علی الظاهر همینطور که
مرحوم سید اینجا جمع کرده بین خوف و اعتقاد خوف موضوعیت ندارد، ما نمیتوانیم
احکام را روی خوف بیاوریم بلکه آنچه هست اعتقاد است این خوف اماره است برا یآن
اعتقاد. خب حالا بر میگردد مسئله اینکه در مسئله ما اگر کسی اعتقاد دارد که این
وضوی جبیره ای برایش ضرر دارد یا اعتقاد دارد خوب شده باید این را این گچ را دیگر
برداشت یا اعتقاد دارد این گچ باید باشد در همه این صور آن اعتقادش حجت است و میتواند
طبق اعتقاد عمل بکند نفیا یا اثباتاً، در باب سایر عبادات هم همین است خوف موضوعیت
ندارد اعتقاد است، اعتقاد دارد این روزه برایش ضرر دارد باید بخورد اعتقاد دارد
این روزه برایش ضرر ندارد باید بگیرد اعتقاد دارد نماز ایستاده برایش ضرر ندارد
باید بایستد اعتقاد دارد نماز ایستاده برایش ضرر دارد باید بنشیند همچنین تا آخر،
مرحوم سید جمع بین این مسئله 18 با 33
همین در میآید که خوف را ایشان دخالت نداده بلکه آنکه دخالت داده اعتقاد
است آن خوف کاشف از اعتقاد این است این خوف کاشف از واقعیت این است حالا اگر جهل
مرکب شد همین جهل مرکب برای این حجت است، خب این مسئله بر میگردد به اینکه آیا
حکم ظاهری مجزی از حکم واقعی هست یا نه؟ معمولاً در اصول میگویند نه، اما معمولاً
در فقه که میآیند میگویند بله، و این یکی از عجایب اصول وفقه ماست لذا مثلا
مرحوم شیخ انصاری امر ظاهری مجزی از امر واقعی است میفرمایند که نه، در اصول،
قاعده اقتضا میکند نه، اگر جهل مرکب شد وقتی که کشف شد جهل مرکبش دید بیجاست این
باید گذشتهها را قضا کند امر ظاهری کاشف از امر واقعی نیست، مجزی از امر واقعی
نیست تا وقتی آن امر ظاهری هست در وقتی که امر ظاهری رفت واقع میآید رو و وقتی میبیند
که حکم را نیاورده اگر میشود، اعاده، اگر نمیشود، قضا، اگر یادتان باشد این
مسئله اصولی. اما همین مرحوم شیخ انصاری در کتاب اجتهاد و تقلید ادعای اجماع میکند
میگوید در باب اجتهاد و تقلید اجزاء، بر میگردد به اینکه در باب احکام اجزاء
برای اینکه حکمی که این به جا میآورد بعد مخالف با واقع میشود یا مجتهد است
یامقلد کاشف از امر واقعی، ساقط شد، حالا سقوطش هم یا برای اینکه تقبل ناقص به
جای کامل است یا رفع ید از تکلیف واقعی است، وقتی بیاییم توی فقه میبینیم که همین
فروعات مرحوم سید از آن کسانی هستند در اصول که میگویند امر ظاهری مجزی از امر
واقعی نیست خیلی هم داغ است مرحوم آخوند هم همینجور است البته مرحوم آخوند یک
تفصیلی دارد بین اصل و اماره اما بالاخره مرحوم آخوند هم از کسانی است که میگوید
امر ظاهری مجزی از امر واقعی نیست، مرحوم سید هم همین است میگوید امر ظاهری مجزی
از امر واقعی نیست اما وقتی بیاید در عروه میبینیم که همه احکامی که مربوط به این
قاعده در اصول است میگویند امر ظاهری مجزی از امر واقعی، اگر اعتقاد داشته باشد
حالا طبق قطعش باشد طبق روایت باشد طبق اصل باشد، طبق اعتقادش عمل بکند بعد خلاف
در بیاید بفهمد جهل مرکب بوده دیگر اگر اداست اعاده ندارد اگر قضاست قضا ندارد،
چرا؟ امر ظاهری کاشف از امر واقعی. و ما در اصول تبعا لاستاد عزیزمان آقای بروجردی
میگوییم که امر ظاهری مجزی از امر واقعی است مطلقاچه درقطع و چه در امارات و چه در
اصول و شارع مقدس در وقتی که این یک چیز ناقصی را به جا آورد دیگر تقبل میکند
ناقص را به جای کامل و یا رفع ید میکند از تکلیف، هر دو درست است بگوییم تقبل
ناقص به جای کامل درست است بگوییم رفع ید از تکلیف درست است و در اصول ولو میگویند
درست نیست اگر یادتان باشد اصول دستتان باشد مرحوم آخوند خیلی مفصل در کفایه برای
عدم اجزاء در اینباره صحبت کردهاند خیلی مفصل. اما بالاخره شاگردشان مثل آقای
بروجردی قبول نداشتند ادله ایشان را رد میکردند اما حالا فعلا بحث اصولی نمیخواهم
بکنم آن بحثی که میخواهم بکنم اینجاست در اصول مثل مرحوم سید مثل مرحوم آخوند
مثل شیخ انصاری میگویند عدم اجزاء، حکم ظاهری مجزی از واقع نیست اما همینها وقتی
که بیایند در فقه، همه آنها منجمله مرحوم شیخ در اجتهاد و تقلید میفرمایند اصلاً
اختلال نظام لازم میآید، این یک مدتی طبق فتاوای یک مجتهدی عمل کرده آن مجتهد
حالا مرده حالا این مجتهد بعدی یک حرفهایی دارد خلاف آنچه ایشان به جا آورده و ما
بخواهیم بگوییم راجع به وضو وغسل و نماز و روزه و حج و اینها همه را قضا کند اینها
اختلال نظام لازم میآید میدانیم شارع مقدس راضی به این حرفها نیست لذا مرحوم
شیخ انصاری میفرمایند حتماً اجزاء، همینجا مرحوم سید در همین مسئله 18 و 33 میفرمایند که اگر اعتقاد داشته باشد اگر خوف
داشته باشد که این عمل باید جبیرهای باشد و وضوی جبیرهای غسل جبیرهای کرد بعد
فهمید که نباید جبیره باشد باید وضوی سالم غسل سالم گرفته باشد ایشان میفرمایند
درست است، صورت خوفش را اینجا میگویند صورت اعتقادش را در مسئله 33 می گویند و
خیلی جاها مرحوم سید در عروه میگویندامر ظاهری مجزی از امر واقعی، اما در اصول میگویند
امر ظاهری مجزی از امر واقعی نیست شاید هم جمع مثلا اینجور بکنیم که آنجا قاعده
گفتند کاری به فقه نداشتند در فقه که آمدند روایت میگویند، یا سیره میگویند،
اجماع میگویند لذا این تفاوت از اینجا پیدا شده. ولی حالا آنچه الان میخواهیم
بگوییم عقیده ما امر ظاهری حتی اعتقاد حتی یقین چه رسد روایت امر ظاهری این مجزی
از امر واقعی است بنابراین این اگر اعتقاد داشته باشد، یا خوف این داشته باشد که
باید وضوی جبیره بگیرد بعد فهمید وضوی جبیره نباید بگیرد این وضو درست است
نمازهایی که با این وضو خوانده باز هم درست است.
و صلی الله علی محمد
و آل محمد