عنوان: تخلّق به اخلاق اللّه‏ و تهذيب از رذائل (تهذيب نفس و پاكسازى وجود از صفات ناپسند)
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح‏لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بالاخره رفقا غالبا فكرشان به اينجا رسيد كه روزهاى چهارشنبه به جاى اصول بحث اخلاقى داشته باشيم من حاضر بودم اينكه سه تا مباحثه روز چهارشنبه داشته باشم امّا بسيارى از آقايان اين را صلاح ندانستند. جلسه اخلاقى هم نباشد آنهم ظاهرا صلاح نيست. بنابراين ديگر فكر به اينجا رسيد كه روزهاى چهارشنبه اصول تعطيل باشد و بجاى آن بحث اخلاق باشد و اميدوارم پروردگار عالم لطف كند و تلافى روز چهارشنبه از روز شنبه تا سه‏شنبه بشود ان شاءاللّه‏ و چون فردا چهارشنبه تعطيل است لذا امروز بحث ما بحث اخلاقىاست و مى‏دانيد كه ديگر چون الان بحث درسى نيست ان قلت قلت در وسط بحث درست نيست. بنابراين اگر كسى ايراد علمى داشته باشد، ايراد بحثى داشته باشد بايد لطف كند و بنويسد تا إن شاءاللّه‏ ما استفاده كنيم بنابراين تقاضا دارم در وسط بحث اخلاقى ان قلت قلت نكنيد. براى اينكه با نحوه بحث اخلاقى، بحث علمى جور درنمى‏آيد.

هفته گذشته عرض كردم اخلاق به معناى اينكه درخت رذالت را از دل كندن و به جاى آن درخت فضيلت را غرس كردن، ميوه‏دار كردن و از ميوه‏هايش استفاده كردن از اوجب  واجبات است و هفته گذشته گفتم اگر ما چيزى نداشته باشيم براى اين مدعا كه از اوجب واجبات است جز سوره والشّمس همين بس است كه بگوئيم از اوجب واجبات است و قرآن شريف براى اينكه بفهماند از اوجب واجبات است بواسطه يك قصصى، بواسطه يك آيات غيرمستقيمى مى‏فهماند كه تخلّق به اخلاق اللّه‏، تهذيب از رذائل از اوجب واجبات است. در سوره والشمس آن قضيه اصحاب ثمود را جلو كشيد و تقريبا علت حكم را آورد كه چرا يازده تا قسم با سه چهارتا تأكيد «قداَفْلَحَ مَنْ زَكيها و قدخاب من دسيها» آمد كه فرمود اگر طغيانگرى بر قومى حكمفرما شد، بر فردى حكمفرما شد آن طغيانگرى ديگر نمى‏گذارد كه اين زير بار حق رود.

اگر بخواهد زير بار حق رود بايد دل سالم داشته باشد دلِ خالى از عناد دل خالى از لجاج. دل خالى از تكبر و خودمحورى، دل خالى از پول‏پرستى و رياست‏طلبى. نظيرش درباره وليد بن مغيره آمده كه قصّه‏اش را قرآن شريف در سوره مدثر نقل مى‏كند و تاريخش را هم مرحوم طبرسى(رض) در آن تفسير عالى‏اش ـ مجمع البيان ـ نقل مى كند. وليد بن مغيره بنابر آنچه در تاريخ نقل شده و مرحوم طبرسى هم نقل مى‏كند آمد مسجد ـ مسجدالحرام ـ پيغمبراكرم طرز تبليغشان نحوه مبارزه منفى بود در مكه. نمى‏گذاشتند كه ايشان تبليغ كند ايشان مى‏آمدند مثلا با حضرت خديجه، اميرالمؤمنين نماز مى‏خواندند. يا مى‏آمدند يك گوشه‏اى مى‏نشستند قرآن مى خواندند. بسيارى از آن سيزده سال كار پيغمبر اين بود يك روزى پيغمبراكرم قرآن مى‏خواندند وليد بن مغيره كه از نظر فصاحت و بلاغت خيلى بالا بود كه به او مى‏گفتند ريحانةُ الادب. اين ريحانة الادب به قرآن پيغمبر گوش داد. سوره حم سجده را هم پيغمبر مى‏خواندند. جاذبه قرآن گرفتش به اندازه‏اى كه از خود بى‏خود شد. كه حتى برخى از تاريخ‏نويسان مى‏گويند دست گذاشت به دهان پيغمبر و گفت به آن حق رَحِمى كه بين من و تو هست بس است. بالاخره جاذبه قرآن گرفتش. آمد در ميان هم‏پياله‏هايش. واى از آن جلسه‏اى كه در آن جلسه شيطان باشد. واى از آن جلسه‏اى كه در آن جلسه غيبت، تهمت، ناسزا و يكى از صفات رذيله در آن جلسه گل كند. آمد در آن جلسه نشست. يك جمله دارد خيلى جمله از نظر فصاحت و بلاغت بالاست. گفت كه رفقا ان له لحلاوة و ان عليه لطلاوة و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لَمُعذِق و انه يعلوا و لايُعلى عليه. گفت رفقا اين قرآن يك حلاوت خاصى دارد يك طراوت خاصى دارد مثل يك درختى كه ريشه‏هايش در اعماق زمين فرو رفته باشد كه نشود آنرا كند اين طور است. مثل يك درخت پر ميوه‏اى كه ميوه بدهد و ميوه‏هايش بسيار شيرين باشد اين طور است و بالاخره رفقا اين كتاب يك كتابى است كه هيچ كسى نمى‏تواند مثلش را بياورد انه يعلى و لا يُعْلى عليه و پا شد رفت. رفقاى نااهلش از جمله ابى‏جهل، ابى‏سفيان، وقتى رفت يك جلسه استثنايى گرفتند گفتند چه كنيم. اگر اين ريحانة الادب برود ما خيلى چيزها از دست داده‏ايم. اين مخالف سرسخت پيغمبراكرم اگر اينرا ما از دست بدهيم خيلى چيز از دست داده‏ايم چه كنيم. ابى‏جهل يك آدم پشت‏سر هم‏اندازى بود يك شيطان به تمام معنا. گفت كه من درست مى‏كنم. فردا مثل يك آدم غمناك يك آدمى كه غم سرتاپايش را گرفته رفت منزل وليد و همين طور فكر مى‏كرد و غصه مى‏خورد وليد گفت چرا گرفته‏اى؟ اوّل نمى‏گفت بعد نمى‏گفت بالاخره گفت كه راستش اين است كه مردم مى‏گويند اين آقا خرفت شده، وليد به مغيره خرفت شده، اين پول‏پرستى برايش حكمفرما شده و مى‏خواهد برود طرفدار پيغمبر بشود براى خاطر اين پول‏پرستى. به وليد به مغيره برخورد و اگر انسان فكر در اجتماع بكند تعجب نمى‏كند كه چه جور مى‏شود يك كسى ناگهان 180 درجه تفاوت بكند. پا شد آمد در جلسه. حالا روز قبل آن جمله را گفته بود. گفت كه خوب اين دارد جلو مى‏رود و مى‏بيند هم كه روز به روز ما هر كارى هم مى‏كنيم مؤثر واقع نمى‏شود. ـ حتى مى‏دانيد اينها قانون وضع كرده بودند اينكه هر كسى مى‏خواهد وارد مكه بشود بايد پنبه تو گوشش بگذارد ـ اين را سيره ابن هشام مى‏نويسد سيره حلبى مى‏نويسد و مُروج الذهب مى‏نويسد و اين قانون وضع شده بود. پنبه تو گوشش بگذارد براى اينكه حرفهاى پيغمبر را، حرفهاى قرآن پيغمبر را نشنود. گفت كه دارند مى‏روند بايد فكرى كرد. چه فكرى بكنيم. بعد خودش يك كمى فكر كرد ـ به قول قرآن كريم ـ و گفت مى‏شود بگوئيم اين دروغگو است. گفتند و اللّه‏ِ لا. يك مقدار ديگر فكر كرد گفت مى‏شود بگوييم ديوانه است. گفتند و اللّه‏ِ لا براى اينكه اين يك عمرى در ميان ما در ميان عرب به امانت، به عقل و درايت مشهور است چطور مى‏شود بگوئيم دروغگوست. چطور مى‏شود بگوئيم ديوانه است. بعد باز هم فكر كرد و فكر كرد و فكر كرد ناگهان اين تو فكرش آمد گفت كه مى‏گوئيم ساحر است. جادوگر است. براى اينكه آدم جادوگر است كه بين زن و شوهر را جدايى مى‏اندازد بين برادر و برادر را جدايى مى‏اندازد بين دو تا رفيق را جدايى مى‏اندازد و اين آقا كارش اين شده براى اينكه زن ايمان مى‏آورد اختلاف مى‏شود با شوهرش. شوهر ايمان مى‏آورد اختلاف مى‏شود با زنش. دو تا برادر يك كدام ايمان مى‏آورد پدر ايمان مى‏آورد با پسر و... اختلاف مى‏اندازد. گفتند اللهم نَعَم خوب فكرى است. اين شايعه را آنجا اختراع كردند گفتند همه با هم بايد اين شايعه را پخشش كنيم.

كه اين شايعه درست كردن شايعه را پخش كردن خيلى مصيبت است. يك دفعه مسأله افك از آن درمى‏آيد. اين نكاتى كه قرآن دارد به آن اهميت بسيار دهيد. كه براى اينكه شايعه پيغمبراكرم را، قرآن زمين بزند قضيه اِفك را مى‏آورد جلو. مى‏گويد كه آنكه شايعه مى‏خواهد اختراع بكند ديگر فكر نمى‏كند كه پيغمبر باشد يا زنش يا يك فرد عادى يا يك زن عادى. آنهم كه پخش مى‏كند ديگر اين فكر را نمى‏كند. قُتِلَ الخرّاسُونَ الذينَهم فى غَمْرَةٍ سَاهُونَ (الذاريات ـ 10 و 12) مرگ بر شايعه پخش‏كن كه در تخيل خودش مى‏جهد. در تخيّل خودش مى‏تَنَد.

لذا اين  شايعه اختراع شد به زبان اينها پخش شد به اندازه‏اى خدا غضب كرده است كه چندتا آيه درباره اين وليد بن مغيره نازل شد. آيه‏ها خيلى داغ است كه از اين جا شروع مى‏شود انهُ كانَ لِاياتِنا عَنيدا (المدثّر ـ 16) اين آدم عَنود در آيات ما، اين آدمى كه عنود است راجع به قرآن. اين جور ـ انه فَكَّرَ و قَدَّر ـ فقُتِلَ كيفَ قَدَّر ـ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ـ ثُمَّ نَظَرَ ـ ثُمَّ عَبَسَ و بَسَرَ ـ ثُمَّ اَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ ـ فقالَ إن هذا إلّا سحرٌ يُؤثَر ـ إنْ هذا إلّا قَوْلُ البَشَرِ (سوره المدثر ـ آيات 18 تا 25).

صحنه را قرآن شريف نقل مى‏كند كه آمد تو جلسه نشست فكر كرد. بعد قرآن مى‏گويد مرگ بر اين فكرش. دو دفعه قرآن مى گويد باز هم مرگ بر اين فكرش. بعد قرآن مى‏گويد مرتب برد و آورد. آورد به زبانش نگفت. دو دفعه برد در ذهنش رويش فكر كرد. ناگهان به نظرش آمد اينكه اين شايعه را بسازيم كه اين آدم ساحر است. آنها هم پسنديدند. پخشش كردند. بعد گفتند اين قرآن يك جادويى بيش نيست. «سحرٌ يؤثر» يك جادوست كه تأثير هم دارد. تأثير مى‏كند. امّا اين را بگوئيم كلام الهى است نه. اين كلام خودش است. ولى چون جادوگر است اين جادوگرى‏اش روى اين كلام آمده كه تأثير پيدا مى‏كند. اين به ما چه مى‏گويد يعنى در حالى كه اين قضيه عليه پيغمبر است بايد كتمان بشود چرا كتمان نشده؟ چرا قول سه چهارتا افراد لاابالى  در قرآن آمده چرا مجلس افراد ناجنس، شيطان به تمام معنا در قرآن آمده؟ مى‏خواهد به ما بگويد كه اگر يك  صفت رذيله‏اى در دل ما حكمفرما باشد ما نمى‏توانيم زير بار حق برويم. آن صفت نمى‏گذارد كه ما رستگار بشويم بالاخره بطور ناخودآگاه كار خودش را مى‏كند. اگر هم آتش زير خاكستر باشد در آن وقتى كه يك استثنايى جلو بيايد اين شعله‏ور بشود كار خودش را مى‏كند. يعنى مثلاً آدم پول‏پرست خوب اين اگر هم آدم متّقى شد و توانست با آن صفت رذيله مبارزه بكند آتش زير خاكسترش بكند امّا هنوز آتش است زير خاكستر است در وضع استثنايى شعله‏ور مى‏شود اين ابى‏حمزه بطائنى اين آقا از وكلاى خاص موسى بن  جعفر(ع) بود. شايد بيش از هزار روايت از امام باقر(ع) از امام صادق(ع) از موسى بن جعفر(ع) نقل كرده است. يعنى علاوه بر اينكه عالم بوده راوى حديث بود اين آقا مقدس هم بود به اندازه‏اى كه از وكلاى حضرت بود ديگر. امّا موسى بن جعفر(ع) از دنيا رفت يازده هزار درهم يا دينار پيش اين فرد بود براى اينكه اين يازده هزار درهم را ندهد منكر امامت حضرت رضا(ع) شد. شد واقفى. كه حضرت رضا(ع) در يك نامه‏اى لعنش هم كرده است. مطرود شد. حالا مطرود ولايت، مطرود شيعه، مطرود خدا. براى خاطر يازده هزار درهم اگر اين صفت پول‏پرستى، صفت مادى‏گرى بر دل حكمفرما بشود كار خودش را مى‏كند. يعنى ممكن است يك روز، دو ماه، يكسال، ده سال هيچ طور نشود امّا ناگهان يك وضع استثنايى جلو بيايد كار خودش را بكند. درجاتش عالى است عالى‏تر بشود مرحوم آيت اللّه‏ العظمى حاج آقا حسين قمى كه خيلى بالا بوده از نظر علم و عمل. مى‏گويند اين مرحوم حاج آقا حسين قمى بعضى اوقات روى ممبر براى طلبه‏ها مى‏گفت من تا يك ميليون عادلم. يعنى مى‏دانم اگر تا يك ميليون بخواهند مرا گول بزنند نمى‏توانند امّا بالاتر از يك ميليون را مى‏گفتند نمى‏دانم. نمى‏دانم چه جورى است و اين حرف آن هم از آن مرد بزرگ. ظاهرا شكسته نفسى كرده. خوب اين معلوم است. امّا از اين مرد بزرگ، يك زنگ خطر است براى همه ما. يعنى يك طلبه به مرور زمان بايد برسد به اينجا. اين جمله اميرالمؤمنين مال ماست. اين را خيال نكنيد اين جملاتى كه در نهج‏البلاغه آمده اينها مال اميرالمؤمنين است. نه ـ هر كسى انحصار بدهد به اميرالمؤمنين اين ولايتش لنگ است. اميرالمؤمنين بالاتر از اين‏هاست. اين جملات سرمشق است براى ما. مى‏گويد واللّه‏ لواُعطيت الاقاليم السّبعة بما تحت افلاكها على أن أعصى اللّه‏ فى نملة اُسلُبُها جُلب شعيره. (نهج‏البلاغه ـ خطبه 217). نه كره زمين، اگر عالم هستى را به من بدهند بگويند ظلم كن به يك مورچه، پوست جو را بى‏جا از دهانش دربياور من نمى‏كنم. به اين مى‏گويند عادل. نه معصوم بالاتر از اينهاست. آن هم عصمت اميرالمؤمنين. مى‏خواهد بگويد يك طلبه بايد چنين باشد راستى اگر يك كسى درس مى‏خواند در معرض رهبرى، در معرض مرجعيت، در معرض مال مردم، بيت‏المال و بالاخره در معرض يك امام جماعت بايد چنين باشد ديگر نبايد از اينها سرسرى گذشت نبايد براى ديگران بخوانيم آنها گوش دهند و خودمان سرسرى بگذريم. بايد بگوئيم كه از اوجب واجبات تهذيب نفس است. اگر العياذ باللّه‏ يك صفت رذيله بر دل حكمفرما شد مى‏شود شيطان. آقا به سادگى نگذريد شيطان خيلى بالا بوده، از خود قرآن فهميده مى‏شود شيطان، ابليس خيلى مقام داشته. مقام رسيده به آنجا كه مى‏توانسته با خدا حرف بزند. خوب مگر مى‏شود هر موجودى با خدا حرف بزند همان وقت هم كه رانده درگاه خدا شد تا آن لجاجت‏ها جلو نيامده بود باز هم با خدا حرف مى‏زد خوب ديگر يك وقت هم رسيد به آنجا كه كلمه اهبطوا و كلمه رجيم برايش آمد ديگر گم شد. ديگر نه با خدا، با ملائكه هم نمى‏توانست حرف بزند.

امّا على كل حالٍ مقام خيلى بالا بود، امّا معلوم مى‏شود اينكه از ملائكه هم نبوده انهُ كانَ من الجنّ قرآن مى‏گويد. ولى از نظر عبادت بالاخره خودش را رسانده به ملائكه‏ها. رسانيد به آنجا. حالا در ميان ملائكه بوده يا نه؟ در آسمان چهارم بوده يا نه؟ كه روايت هم داريم پيغمبر عبور مى‏كردند يك ممبرى از نور ديدند امّا ممبر از بين رفته بود كه گفتند اين مال آن است. اين‏ها چه اندازه درست؟ خوب روايت ضعيف داريم تاريخ داريم امّا آن اندازه كه قرآن مى‏گويد، اين كانَ من الجن و اين كان من الجن بالاخره خودش را در رديف ملائكه‏ها آورد. رسيد به آنجا. خوب آدم ساخته شد. خطاب شد كه سجده كنيد، همه سجده كنيد. فسجد الملائكه كلّهم اجمعون إلا ابليس... (الحجر، آيه 30 و 31) خدا به او گفت آقا شيطان چرا سجده نكردى. گفت أنا خيرٌ منه. حالا أنا خيرٌ منه خدا نكند آدم يك رذيله‏اى هم برايش حكمفرما بشود عقلش را هم از بين مى‏برد. گفت كه من بهترم چرا بهترم. چون من از آتش هستم و او از خاك. خوب يك كسى به اين احمق بگويد كه پروردگار عالم كه از نظر جسمى نگفت. از نظر روح. گفت فاذا سوتيه و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين (الحجر آيه 29 و ص آيه 72) اين مغالطه كرد. گفت اين از نظر جسمى از خاك است من از آتش هستم. ولى على كل حالٍ يك مغالطه كرد. يا نفهميدگى  كرد. پس بنابراين سجده نمى‏كنم. چه جور مى‏شود يك كسى به آن مقام، ناگهان برسد به آنجا كه مورد لعن خدا، مورد غضب خدا قرار گيرد. بعدش هم حالا ديگر وقتى انسان تو سرازيرى افتاد ديگر مى‏افتد. بجاى اينكه بگويد خدايا من را بيامرز. غلط كردم خدايا اين همه عبادت كردم اين‏ها هدر نشود. خدايا تو توّابى خدايا من گناهكارم. خدايا مرا برگردان. بجاى اين‏ها گفت خدايا مرا مهلت بده تا روز قيامت كه هر كارى و گناهى مى‏خواهم بكنم. اين بنده‏هاى بى گناه را....

خوب آدم حالا بدى كرد يا نكرد كه نكرد تو به آدم سجده نكردى. چه كارى به زيد و عمر و بكر تا روز قيامت دارى. چكار دارى به انسان‏ها. بالاخره تا روز قيامت گناه كند آن هم چه گناهى. اضلال مردم اين گناهش خيلى بالاست. خيلى ما طلبه‏ها از نظر ثواب خيلى بالا هستيم. من احياها فكاَنّما احى الناس جميعا خيلى مقام است اگر كسى بتواند يك كسى را زنده كند اين آيه شريفه دوتا معنا دارد. يك معنايش اين است كه اگر كسى بتواند يك كسى كه در شرف مرگ است. ـ مثلاً يك طبيب ـ يك كسى را زنده كند. مثل اين است كه جهان را زنده كرده باشد. يعنى ثواب خيلى بالاست. اين يك معنايش و يك معنا امام صادق(ع) براى ما كرده‏اند. مى‏فرمايند معناى آيه اين است كه اگر كسى بتواند يك كسى را بسازد مثل اين است كه جهان را زنده كرده باشد امام صادق(ع) مى‏فرمايند كه من احياها روحا. فكانّما احى الناس جميعا جسما اگر مثلاً شما در وسط راه ديدى يكى كسى در شرف مرگ است اين را بردى از مرگ نجاتش دادى يك خاطره شيرينى مى‏شود براى شما. هر وقت به شما بگويند يك خاطره شيرين بگو. شما همين را مى‏گوئيد. قرآن مى‏گويد اگر يك طلبه بتواند يك كسى را سالم كند يك كسى را از جهنم نجات بدهد مثل اين است كه جهان را زنده كرده باشد. امّا قبل از اين مى‏گويد من قتل نفسا بغير نفسٍ او فسادٍ فكانما قتل الناس جميعا. اين هم دوتا معنا دارد. اگر آدم‏كشى كند مثل اين است كه جهان را كشته باشد. گناه خيلى بزرگ است. امام صادق(ع) مى‏فرمايند معنايش چنين است. اگر موجب اضلال كسى بشود، ابهّت روحانيت را از دل كسى ببرد. با گفتارش، با كردارش ابهت اسلام را، ابهت حجاب را، ابهت نماز را، نه؛ ابهت غيبت را، ابهت شايعه را اين‏ها را از دل كسى ببرد گناه مثل اين است كه جهان را كشته باشد. خوب اين آيه شريفه مصداق كاملش شيطان است. از وقتى كه رانده درگاه خدا شده تا روز قيامت خودش هم خواسته: اضلال ديگران اين اضلال ديگران چقدر گناه دارد. چرا شد؟ چرا در سرازيرى گناه واقع شد؟ چرا بعد از آنكه رانده درگاه خدا شد متنبه نشد؟ همه همه برمى‏گردد به اين كه اگر يك رذيله مثل تكبّر، خودمحورى، خودپسندى، من من، بر كسى حكمفرما باشد ديگر نمى‏گذارد نمى‏گذارد. ممكن است هم در حال عادى گُل نكند. ممكن است هم در حال متوسط گل نكند امّا برسد يك استثناء، برسد سجده كردن شيطان بر انسان. آنوقت گل مى‏كند. وقتى گل كرد آنوقت در مقابل خدا هم ايستادگى مى‏كند. ديگر آنوقت هم بجاى اينكه بگويد خدايا من را بيامرز، مى‏گويد من را مهلت بده تا روز قيامت مردم را اضلال كنم. تقاضا دارم از همه‏تان در 24 ساعت اقلاً يك ساعت بنشينيد فكر كنيد اين قانون مُشارطه بعد در موردش صحبت مى‏كنم خيلى خوب قانونى است. اين قانون مراقبه، اين قانون محاسبه خيلى خوب قانونى است. يكساعت وقت خواب. كه اين قانون محاسبه مراتب دارد. يكى از مراتبش را امام موسى بن جعفر(ع) در روايت مى‏فرمايد كه ليس منّا من لايحاسب نفسه كل يوم. اصلاً شيعه نيست مگر مى‏شود محاسبه نداشته باشد. يك نيم ساعتى، يك ربعى، يك ساعتى، كه من چى‏ام؟ و آيا راستى دل من مورد پسند خداست يا نه؟ اگر نه بايد چه كنم؟ اگر هست سجده شكر. شكر كنم براى اينكه الحمدللّه‏ مهذب‏ام، الحمدللّه‏ تكبّر ندارم خودمحورى ندارم، الحمدللّه‏ حسود نيستم، الحمدللّه‏ پول‏پرست، رياست‏طلب نيستم. الحمدللّه‏ سوءظن به ديگران ندارم، الحمدللّه‏ يك آدمم. اگر نه، فكر كنيد برايش چاره كنيد. مسلم است از درد سرطان خيلى بدتر است. مسلم است از خوره خيلى بدتر است مسلّم از هر درد ناعلاج بدتر است. مرض روح است ديگر يك مقدار فكر كنيد و راستى مبارزه كنيد. مشكل هم هست خيلى مشكل است.

پيمودن اين منازل مشكل است. توبه‏اش هم مشكل است. مشكل‏تر از آن يقظه است امّا وقتى مى‏رسيم به تخليه ديگر پاى همه لنگ است خيلى مشكل است چهل سال خون جگر تا بشود يك صفت رذيله را ريشه‏كن كرد. سرسرى كه نمى‏شود مبارزه مى‏خواهد. بله، قرآن مى‏گويد از خدا هم بايد بخواهد. او مُزكّى است. ما خودمان را نمى‏توانيم تزكيه كنيم. ما همين مقدار مى‏توانيم كار بكنيم. همين مقدار مى‏توانيم مواظبت بكنيم. امّا كى معلّم اخلاق است؟ خدا مى‏گويد معلّم اخلاق خودم هستم. فلو لا فضل‏اللّه‏ رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن اللّه‏ يزكى من يشاء.

من يشاء يعنى آنكه راستى در مورد رحمت  ما واقع شود. آن كه راستى خون جگر بخورد آن كه راستى دلش بخواهد مهذب بشود. اگر مواظبت نكنيم خداى نكرده يك دفعه ريشمان سفيد مى‏شود، نمى‏دانم، قدمان خميده مى‏شود، پايمان لب گور مى‏شود امّا هيچ فكر نداريم. بله هيچ  فكر نداريم. فكر اين را داريم يك دو سه نفر را پيدا كنيم بنشينيم دو سه تا غيبت آبدار بكنيم. ديديم، كم است امّا ديديم در اهل علم، كه براى خاطر عقده‏هايى كه برايش پيدا شده، به جاى آنكه رفع آن عقده‏ها بكند بجاى آنكه دم مرگ يك رابطه مستقيم با خدا داشته باشد. به جاى اينكه شكر كند الحمدللّه‏ رابطه با مردم ندارم. نشد امّا رابطه با خدايم خيلى عالى بشود. به جاى اين دنبال اين است يك جلسه بشود چهارتا غيبت كند. گاهى اين را خراب كند، گاهى ديگرى را. گاهى او را آباد كند گاهى ديگرى را و چيزى كه در نظر نباشد خداست.

خدا را قسمش مى‏دهم به آن افرادى كه مهذب بودند مهذب شدند، پروردگار عالم حالت تنبّه و تهذيب نفس به همه ما عنايت كند.

و صلى اللّه‏ على محمّد و آل  محمّد