اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرحلى صدرى و يسّرلى امرى و احلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
تجسّم عمل از نظر قرآن،
از نظر روايات اهلبيت(ع) يك چيز ضرورى در اسلام است. هم قرآن در آيات فراوانى و
هم روايات به نحو تواتر معنوى مىگويد تجسّم عمل داريم. تجسم عمل از نظر قرآن
منقسم مىشود به سه قسم. يك معنايش مربوط به دنياست. مربوط به عاقبت ما، مربوط به
سعادت و شقاوت در دنياى ما يعنى خوشبختى و بدبختى ما و معناى تجسم عمل در دنيا همان
مكافاتى است كه در زبان عوام هم هست. به تجربه هم براى همه اثبات شده اين مكافات
عمل و اگر بخواهيم در قالب علمىاش بريزيم اين است كه ايناعمال ما از نظر عقل، از
نظر قرآن، از نظر روايات اهلبيت(ع) نابودشدنى نيست ولو اعمال به حسب ظاهر عَرَض
است. الان حرفى كه من مىزنم به حسب ظاهر هوايى بيش نيست و نابود شده است كارى كه
من مىكنم يك عَرَضى بيش نيست. مىروم مىنشينم دستم را تكان مىدهم. چيزى
مىشنوم. چيزى مىبينم. خوب همه اينها به حسب ظاهر اعراض است. امّا به حسب واقع عرض
نيست. تجسّم عمل است. يعنى همين اعمال ما، گفتار ما، كردار ما، استماع ما، حتى
خطورات دل ما، اينها به صورتِ متناسب به خود مجسّم مىشود. اگر خوب باشد يك دنياى
بلاغى، يك دنياى آبادى به ما عنايت مىكند و اگر بد باشد يك دنياى توأم با غم و
غصه، توأم با مشكلات، توأم با بلا به ما مىدهد. به اين مىگويند «مكافات» يا
«تجسم عمل» در اين دنيا.
قرآن در اين باره شايد
بيش از صد آيه دارد. راجع به تجسم عمل در اين دنيا. از جمله آيات مىفرمايد
«ضَرَبَ اللّهُ مثلاً قريةً كانت ءامنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كلّ مكان
فكفرت بأنعُم اللّه فأذَاقَهَا اللّه لباس الجوع و الخوف بما كانو يصنعون»
(النحل آيه 112) اين جمله بما كانو يصنعون و بما كانو يكسبون در قرآن زياد آمده و
در اين آيه مىفرمايد كه اين خوف و جوع اين دو بلاى مشكل كه براى آن ملّتى كه در
رفاه بودند آمد صنعت خود اينها بود خودشان آن رفاه را مبدل كردند به جوع. خودشان
آن امنيت در دل را، زندگى منهاى غم و غصه را، زندگى منهاى دلهره و اضطراب خاطر را
مبدل كردند به خوف.
يعنى زندگى توأم با غم
و غصه. زندگى توأم با نگرانى. زندگى توأم با اضطراب خاطر. اينها براى خاطر
اعمالشان «ضرب اللّه مثلاً قرية كانت ءامنة مطمئنة» امّا همين زندگى «ءآمنة
مطمئنة كه يأتيها رزقُها رغدا من كلّ مَكَان» مثل باران نعمت خدا بر اينها
مىباريد «فكَفَرَتْ بأنعُمِ اللّه» كفران كردند اين نعمتها را از آن سوءاستفاده
كردند آن سوءاستفادهها مبدل به جوع شد. «بما كانو يصنعون» همان صنعتشان، گناهشان
آن نعمتها را به جوع مبدل كرد. آن امنيت را به ناامنى مبدّل كرد. آن امنيت دل را
به ناامنى دل مبدل كرد. زياد داريم حتى در بعض آيات كه در سوره كهف آمده در سوره
بقره آمده اينكه تأمينِ براى اولاد را هم داير مدارِ افعال ما مىدانند مىفرمايد
اگر يك آينده روشن براى بچههايت مىخواهى به عبارت ديگر اگر تأمين آتيه براى
بچههايت مىخواهى بايد كنترل شده باشى. زبانت كنترل شده باشد. مىفرمايد «وليخش الذين
لو تركوا من خلفهم ذريّةً ضعفا خافُوا عليهم فليتّقواللّه و ليقولوا قولاً سديدا.»
(النساء ـ آيه 9) تقواى تو، كنترل بودن زبان تو، اينها تأمين آتيه براى اولاد تو.
اگر از آينده اولادت ترس دارى اگر يك سعادتى و خوشبختى براى اولادت مىخواهى
فليتقواللّه وَ لْيقولو قولاً سديدا. در سوره كهف آن قضيه عجيبى كه بين حضرت موسى
و حضرت خضر جلو آمد كه بنا شد حضرت موسى يك كلاس مخصوصى را ببيند. كلاس فوقتخصص.
بنا شد كلاس مخصوصى ببيند و بنا شد كه معلم يك كسى كه كمتر از خودش بود آن معلم باشد
البته واسطه از طرف خدا حضرت خضر شد. آن وقتى كه ديوار را خراب كرد و دو دفعه كشيد
و بالاخره حضرت موسى اعتراض كرد به اين صورت كه خوب بود اقلاً مزدش را مىگرفتى كه
گفت «هذا فراقُ بينى و بينك...» (الكهف ـ 78) بعد تفسير كرد «وَ امّا الجدار فكان
لعُلمين يتيمين فى المدينة و كان تحته كنزلهما و كان ابوهما صالحا فاراد ربك ان
يبلغا اشدّهما و يستخرجا كنزهما...» (الكهف ـ آيه 82) كه مىفرمايد اين چون پدر و
مادر صالحى داشت. اين و كان ابوهما صالحا از نظر ادبيت يك جمله معترضه است. لازم
نبود اين جمله بيايد. اگر اين جمله نيامده بود كلام تمام بود امّا براى اينكه
بفهماند چرا؟ فأراد ربك براى چى؟ براى اينكه و كان ابوهما صالحا. چون پدر و مادر
صالح بودند پروردگار عالم مىخواست اين اولاد خوشبخت بشوند در دنيا. نظيرش در قرآن
زياد است. نظيرش در روايات زياد است. كه به اين مىگويند مكافات، به اين مىگويند
تجسم عمل در همين دنيا. يعنى خوبىهاى ما باعث خوشبختى ما در اين دنيا، بدىهاى ما
مخصوصا ظلم باعث بدبختى ما در اين دنيا. اين بحث خيلى مفصّلى دارد. شايد يك وقتى
با هم مباحثه كنيم.
قسم دوّم از تجسم عمل
كه معمولاً محدّثين بزرگوار ما فرمودهاند نظير صدوق(رض) نظير علامه مجلسى(رض)
مخصوصا، كه پافشارى دارد علامه مجلسى روى تجسم عمل به معناى دوّم و آن اين است كه
اين اعمال ما، گفتار و كردار ما، همه و همه، حتى خطورات دل ما، به صورت متناسبه
صورت برزخى مىبيند و اين در قبر با ما هست تا روز قيامت. روز قيامت هم با ما هست
تا اينكه ما را ببرد بهشت و آنجا نعمت بهشتى شود. ما را ببرد جهنم و آنجا براى ما صورت
واقعى، صورت جهنّمى به خود بگيرد. اين تجسم به اين معنا هم كه يك ضرورت در اسلام
است پيش همه همه چه پيش فلاسفه و چه پيش محدثين و چه پيش سنى و چه پيش شيعه. اين
را هم آيات فراوانى در مسأله داريم روايات فراوانى در مسأله داريم. كه حتى فلاسفه
اينها گرفته شده از قرآن و روايت مىگويند كه بهشت موعود الان هست امّا مائيم كه
بايد آنجا قصر و حور و نعمتها تهيه بكنيم. جهنم موعود هست الان امّا نقمتهايش را
ما تهيه مىكنيم.
اين
سخنهاى چو مار و كژدمت
مار و كژدم مىشود
گيرت دمت
اگر مارى هست اگر عقربى
هست در قبر در عالم برزخ در جهنم اينها همان سخنهاى نامربوط توست. غيبتها،
تهمتها، دروغها، سخنچينىها، همين طور كه دل مردم را سوزاندى همين مىشود، همين
كه يك تهمت زدى يك غيبت كردى يك مار مىشود يك عقرب مىشود. اين را فلاسفه
مىگويند از قرآن هم استفاده مىكنند. قرآن هم مىگويد وقتى جهنمىها جهنم رفتند
خدا مىگويد «ذلك بما قدّمت ايديكم» (آلعمران ـ آيه 182) خودتان فرستاديد خودتان
تهيه كرديد. يا وقتى بهشتىها بهشت مىروند قرآن مىگويد كه ملائكه يا خدا، براى
اينكه خدا با بهشتىها حرف مىزند. گاهى خدا به بهشتىها سلام مىكند. «سلام قولا
من رب رحيم.» (يس ـ آيه 58) آن وقت تا وارد بهشت مىشوند قرآن مىگويد: «كلوا و
اشربوا هنيئا بما اسلفتم فى الايام الخاليه» (الحاقه ـ آيه 24) خودتان سَلَف داديد
خودتان فرستاديد. بخوريد بياشاميد نوش جانتان، مالِ خودتان، مال خودتان است. «بما
اسلفتم فى الايام الخاليه.»
اين ذلك بما قدمت
ايديكم ـ بما اسلفتم ـ يا ـ يا ليت قدمت لحياتى زياد در قرآن هست. يومئذٍ ليتذكر
الانسان و أنّا له الذكرا... در روز قيامت ناگهان متذكر مىشود. اى كاش قدّمت
لحياتى. يا ليت قدّمت لحياتى. امّا قرآن مىگويد اين و إنّا له الذكرا اين تذكر
ديگر چه فايده؟ لذا از قرآن از روايات استفاده كردهاند كه آتش جهنم را خودمان
تهيه مىكنيم. آتش جهنم خود ما هستيم. خود ما فرستاديم چنانچه آن حور و قصور و آن
نعمتهاى بهشتى را خودمان فرستاديم و قرآن شريف روى اين تجسم عمل چون سازندگى زياد
دارد خيلى پافشارى دارد. «يوم تجد كل نفس ماعملت من خير محضرا.» (آلعمران ـ آيه
30) هر كه هرچه كرده است در روز قيامت مُحضرا. اطرافش را مىگيرد. حاضر است پيش
او. ماعملت من خير محضرا و ماعملت من سوء تَوَدُّ لو أنَّ بينها و بينه اَمَدا
بعيدا... (آلعمران ـ آيه 30) مثل اين كه موجب رسوايىاش است لذا به اندازهاى
رسوا شده. به اندازهاى خجالت مىكشد كه در روايات مىخوانيم به اندازهاى عرق
مىكند عرق او را مىگيرد. از بس خجالت مىكشد، آنوقت حاضر است جهنم برود امّا اين
رسوايى [را نداشته باشد.] مىگويد «يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين.» (الزخرف ـ
آيه 38) كه اين آيه شريفه مىفرمايد و ماعملت من سوء تودّ لو انّ بينها و بينه
اَمَدا بعيدا. بعد قرآن مىگويد و يُحَذِّرُكُمُ اللّه نفسه و اللّه رئوفٌ
بالعباد. (آلعمران ـ آيه 30) خدا رأفت دارد نسبت به بندههايش، لذا زنگ خطر
مىزند. زنگ خطر چى؟ و يحضركم اللّه نفسه زنگ خطر به اينكه ما تجسم عمل داريم. به
اينكه مواظب باش گفتار تو، كردار تو، اينها نابودشدنى نيست. به قول مثنوى مىگويد
كه:
آنچه
مىكارى همه روزه بنوش
آنچه مىبافى همه
روزه بپوش
اين
سخنهاى چو مار و كژدمت
مار و كژدم مىشود
گيرد دمت
اين قرآن است. اين روايات
اهلبيت(ع) است. اينها استفاده از قرآن، استفاده از روايات متواتر اهلبيت(ع)
كردهاند. همان روايتى كه مسلّم خودتان براى مردم خواندهايد اينكه آمد پيش رسول
گرامى، يا رسولاللّه من نمىتوانم هميشه بيايم در خدمت شما ـ از رؤساى عرب بود ـ
يك نصيحتى به من بكنيد سرمشق زندگى.
حضرت همين را فرمودند.
فرمودند هرچه بكنى در قبر همراه توست. اگر خوب باشد با توست اگر بد باشد با توست و
اگر رفيق خوب مىخواهى اگر مونس خوب مىخواهى مواظب گفتارت باش مواظب كردارت باش.
گفتار ما، كردار ما براى ما مصيبت درست مىكند در قبر و اين بحث هم بحث خيلى مفصلى
است. اِنشاءاللّه يك وقتى با هم مباحثه مىكنيم. ولى آنكه پيش همه مسلم است.
مرحوم محدث قمى در منازل الاخره مىگويد از شيخ بهايى يك جمله نقل مىكند راجع به
تخت پولاد اصفهان؛ كه مرحوم محدث قمى مىگويد كه شيخ بهايى در كشكول فرموده ـ مثل
اينكه من هم در كشكول ديدهام ـ من رفتم در تخت پولاد پيش يك مرتاضى. آن مىگويد
پيش يك اهل دلى و به او گفتم كه تازه چى؟ گفت كه ديشب تازهاى دارم. مثل اينكه
مرحوم شيخ بهايى با اينها تماس داشته. هِى تازه تازه برايش نقل مىكردند. گفت
تازه اينكه ديروز يك كسى را در اينجا دفن كردند. شب ديدم (اين ديدم يعنى عالم
برزخى يعنى كشف يعنى مشاهده. كشف و مشاهده خوب يك حالتى است براى بعضى افراد مىآيد
جلو. حال برزخى است.) گفت كه ديشب ديدم يك سگ سياهى وارد اين قبر شد و قبلش هم
ديدم يك جوان فوقالعاده مرفهى وارد اين قبر شد و طولى نكشيد آن جوان بيرون آمد.
آن سگ باقى ماند. با جوان صحبت كردم و آن جوان گفت من اعمال نيكش بودم. آن سگ هم
اعمال بدش بود و بالاخره بنا شد سگ بماند ما برويم. بعد شيخ بهايى مىفرمايند كه
هذا من ضروريات الاسلام. تجسم عمل به اين معنا مربوط به كشف و شهود من نيست كه
برايت نقل مىكنم. نه ـ از ضرورت اسلام است كه ما تجسّم عمل به اين معنا داريم و اين
جمله مراد ماست.
خوب اين هم تجسّم عمل
به معناى دوّم. كه خيلى بحث دارد. آنكه الآن مرادم هست تجسم عمل به معناى سوّم است.
كه معمولاً بزرگان نظير علامه مجلسى رضواناللّهتعالىعليه و امثال ايشان ديگر
تجسم به اين معنا را نگفتهاند. امّا بزرگان نظير صدرالمتألهين
رضواناللّهتعالىعليه از قرآن به قول خودش يك تناسخ لطيفى استفاده كرده است و
چون بحث قرآنى است. چون بحث روايى است از اين جهت ما بايد با هم مباحثه كنيم. كارى
به بحث فلسفىاش نداريم.
مرحوم صدرالمتألهين
مىفرمايد كه تناسخ محال است. براى اينكه برگشت فعل به قوه محال است و اينكه
بخواهد روح وقتى از بدن بيرون رفت منتقل شود به بدن ديگر اين محال است. بعد هم
مىگويد حالا معناى از فعل به قوه هم شما معنايش را درك نكنيد امّا قرآن
مىگويد... ربّ ارجعون ـ لَعَلّى أَعْمَلُ صالحا فيما تَرَكْتُ كلّا إنّها كلمةٌ
هُوَ قائِلُهَا و مِن ورآئِهِم برزخٌ اِلى يومِ يُبْعَثون (المؤمنون ـ آيات 99 و
100)
خوب معلوم مىشود عالم
برزخ داريم و وقتى انسان بميرد قبر دارد برزخ دارد تا قيامت معهود جلو بيايد بعد
مىفرمايد امّا يك تناسخ لطيفى كه گرفته شده از قرآن و روايات است ما داريم و آن
چيست؟ اينكه اعمال ما، گفتار ما، صفات رذيله ما، يا صفات حسنه ما تأثير مىگذارد
روى هويت ما و اگر اعمال ما بد باشد اگر صفت رذيلهاى در كمون ذات ما باشد هويت ما
را از انسانيت برمىگرداند. به يك صورت متناسب با خودش. گاهى هويت انسان مبدل
مىشود به يك حمار. گاهى مبدل مىشود به يك سگ. گاهى مبدل مىشود به يك خوك. گاهى
مبدل مىشود به يك پلنگ. مىگويد گفتار ما، كردار ما، اعمال ما و مخصوصا صفات
رذيله ما؛ هويت ما را از انسانيت مبدّل مىكند به چيز ديگرى. به قول صدرالمتألهين
يك روايت نقل مىكند كه روايت را علامه مجلسى هم در بحار نقل مىكنند كه بعضى
اوقات اين هويت اقبح مِن كُلِّ قِرَدَةٍ و خناضير. يك صورتى كه قبيحتر از هر
خوكى، قبيحتر از هر خنضيرى است به انسان مىدهد. اقبح من القردة و الخناضير. اقبح
من الكلب. اقبح من كلِّ حيوانٍ. صدرالمتألهين در اين باره خيلى صحبتها دارد.
همهشان همين مثنوى در اين اشعارى كه خواندم اولش اين جور شروع مىكند كه:
اى
دريده پوستين يوسفان
گرگ برخيزى از اين
خواب گران
مواظب باش تو كه درندگى
در اين دنيا دارى، به صورت گرگ وارد صف محشر نشوى. گرگ برخيزى از اين خواب گران.
صدرالمتألهين هم
اينجورى مىرود جلو. بعد تمسك مىكند به برخى روايات و تمسك مىكند به بعضى از
آيات. اين روايت را مسلّم همه شما براى ديگران خواندهايد كه راوى مىگويد من طواف
كردم و طوافم تمام شد. آمدم ديدم امام صادق(ع) هم طواف كردهاند. نشستم خدمت امام
صادق(ع). ديدم امام صادق(ع) به مطاف نگاه مىكنند. گفتم يابن رسولاللّه امسال
چقدر حاجى فراوان است. مطاف پُر است. حضرت فرمودند ما اكثر الضجيج و اقلُ الحجيج: سروصدا،
لبيك لبيك زياد است و حاجى كم است.
بعد امام صادق(ع) گفتند
نگاه بكن از درزهاى انگشت من. مىگويد تا نگاه كردم تو مطاف ديدم كه:
موش
و بقر و پلنگ و خرگوش
چون چهار بگذرد
نهنگ آيد و مار
ديدم در ميانشان هم يك
انسانهايى هستند كه لبيك مىگويند. راستى رابطه با خدا دارند. خوب اين به ما
مىگويد صفات رذيله ما، با ما چنين مىكنند. الان چنين است. يعنى آنكه صفت رذيله
كامنِ در ذاتش است اين الاناش هم انسان واقعى نيست. الاناش هم آن هويت مبدّل شده
به چيز ديگرى. مبدّل شده به كس ديگرى و روايات اين جورى زياد داريم. زياد و قرآن هم
زنگ خطر راجع به اين تجسّم عمل زياد دارد. و هُنالك تبلو كلُ نفس مااسلفت و ردّوا
الى اللّه... (يونس ـ 30) در روز قيامت كه كشف قطاع مىشود، پردهها عقب مىرود
چشمها تيزبين مىشود و كشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد. (ق ـ 22) ديگر چشمهاى
همه در آنجا تيزبين است. ديگر آنجا پردهها عقب است. يك وقت انسان نگاه مىكند
مىبيند خودش يك سگ است. ديگران هم به او نگاه مىكنند مىبينند كه سگ است. امّا
بدبختى اينجاست كه در حالى كه انسان است سگ است. در حالى كه سگ است انسان است.
يعنى چون معاد معاد جسمانى است از نظر جسم خوب انسان است. زيد است فلانى است. امّا
از نظر روح از نظر هويت، هويت خودش را خراب كرده، و يوم تبلى السرائر است و اين
آيه مىگويد و هنالك تبلو كل نفس مااسلفت و ردّوا الى اللّه مولئهُمُ الحقّ...
ديگر روح هويدا مىشود ديگر چشم ما روحبين مىشود. با اين همه چشم روحبينمان در
روز قيامت خودمان را مىبينيم. ديگران هم ما را مىبينند. كه در روايات مىخوانيم
بعضىها وارد صف محشر مىشوند مثل نور مثل ماه شب چهارده مىدرخشند. درخشندگى در
انسانيت كمال در انسانيت، آن هويتِ فطرتِ انسانى را كاملش كرده؛ از اين صف به آن صف،
از آن صف به آن صف تا مىرسد به صف انبياء. و من يُطع اللّه و الرسول فاولئك مع
الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهدا و الصالحين و حسن ذلك
رفيقا.
قطعا از بهشت بالاتر
اينكه ما پيش امام حسين(ع) باشيم. قطعا بالاتر از آن بهشت موعود اينكه ما در روز
قيامت خدمت اميرالمؤمنين سلاماللّهعليه بنشينيم ايشان برايمان حرف بزند.
مسلّم است كه اين
بالاتر از هر بهشتى است از همين جهت هم هست كه بهشت براى اينها كوچك است. مرحوم
ديلمى در آخر ارشاد يك روايتى نقل مىكند چه روايت شيرينى. مىگويد خطاب شد در معراج
به رسول گرامى، خطاب شد كه بعضى از بندههايم در روز قيامت اينها مُنغَمر در عالم
وحدتند. هيچ سر و كارى با بهشت و حور و قصور ندارند. هيچ. خطاب به آنها مىكنم بگذار
بهشتىها در بهشتشان در نعمتشان متنعم باشند. لذت شما حرف زدنِ من با شما. حرف زدن
شما با من نظر كردن به ذات خدا وجوه يومئذ
ناظره الى ربها ناظره. چى است چه عالمى است. بگذار بهشتىها در بهشتشان متنعم
باشند. لذت شما، غذاى شما، حرف زدن من با شما، حرف زدن شما با من، بعد خطاب شد به
رسول گرامى يا رسولاللّه من نظرها به اينها دارم. در هر نظرى سعه وجودى به آنها
مىدهم. حالا در روايات دارد سعه ملك. معنايش اين نيست كه يك باغ دارند دو تا باغ
به آنها مىدهند. سعه وجودى. يعنى استكمال كه قطع نمىشود براى اين انسان. تكليف
ديگر نيست امّا استكمال هست. استكمال قطع نمىشود حتى براى جهنميان. بسيارى از اين
جهنميان وقتى كه مىسوزند آمادگى پيدا مىكنند اينها بهشتى مىشوند. امّا آنكه
استكمال حسابى هست براى خود اهل بهشت. براى سير در مقام لقاء. اينكه انتها ندارد.
ذات پروردگار عالم كه انتها ندارد. لذا سير من الحقِ فى الحق. اين انتها ندارد
وقتى انتها ندارد اينها مرتب در سيرند. چه سيرى. مرتب اينها در لذّتند چه لذتى.
لذتى كه در روايات مىخوانيم حورالعينها اطرافش را گرفتهاند اين هفتصد سال مستِ عشق
خدا. حورالعينها شكايت مىكنند. خطاب مىشود كه اين منغمر در عالم وحدت است. اين
عشق به من نمىگذارد كه تمايل به شما پيدا كند و هستند؛ هستند. در همين دنيا
هستند. استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى رضواناللّهتعالىعليه مىگفتند: «كه بنا
شد تو مسجد سهله يك رياضتى بكشيم امّا به من گفته بودند ـ مرحوم قاضى مثل اينكه
گفته بود ـ هرچه ديديد با بىاعتنايى بگذريد. براى شنيدن حرف استاد در وسط نماز
ديدم حورالعين آمد با يك ظرف شراب طهور. با يك ظرف آب بهشتى. مىگويد از جلو آمد
اعتنا به او نكردم يك قدرى ايستاد بىاعتنا بودم. منغمر در عالم وحدت بودم از طرف
راست آمد اعتنا نكردم. آمد از طرف چپ اعتنا نكردم. با حالت مأيوسانه رفت.» آقاى
طباطبائى تبسّم مىكردند مىگفتند هر وقت يادم مىآيد متأثر مىشوم كه چرا اين
حورالعين را اين جورىاش كردم و اينها حالتى است. حالا آن طرفش را ببين قرآن چه
مىگويد و اگر ما براى تجسّم عمل به معناى سوّم هيچى نداشتيم ـ كه خيلى در قرآن
داريم ـ بجز اين آيه، بس بود اينكه ما مواظب باشيم صفت رذيلهاى در كمونِ ذاتمان
نباشد. خداى نكرده اگر لجاجت اگر عصبيّت، اگر منيّت، اگر نفسيّت، اينها رسوخ كرد
در كمونِ ذات ما اگر العياذباللّه هويت ما را از بين برد قرآن مىگويد اين لجاجتِ
در دنيا موجب مىشودكه اين لجاجت در آخرت هم در مقابل خدا باشد. پناه بر خدا. در
سوره مجادله مىفرمايد يوم يبعثهم اللّه جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و
يحسبون انه على شىء الا إنهم هم الكاذبون.
مىگويد در روز قيامت
كه مىشود اين جهنمى است. خطاب به جهنم وقتى برايش مىشود اين به خدا قسم مىخورد.
مىگويد خدايا به حق خودت قسم تو اشتباه مىكنى. خدايا به حق خودت قسم من آدم خوبى
هستم. ملائكههايت اشتباه كردند. تو اشتباه مىكنى. اين ظلم است كه مىخواهى مرا ببرى
جهنم. فيحلفون له كما يحلفون لكم همانطور كه به خدا قسم مىخورد كه به خدا من خوب
هستم، من منم؛ همانطور كه در دنيا اين جور است در آخرت هم اين جور است. و يحسبون
انه على شىء خودش را يك آدم حسابى مىبيند. مىگويد من. يحسبون انه على شىء؛ من
من، من منم. قرآن مىگويد ألا انهم هم الكاذبون. بعضى اوقات لجاجت به جاهاى باريك
باريكى مىرسد. علامه مجلسى رضواناللّهتعالىعليه نقل مىكند كه پيغمبراكرم(ص)
وارد جهنم مىشوند براى فارغ كردن و خلاص كردن جهنميان از آتش، نسيمى در جهنم مىوزد
بعضى از جهنمىهاى لجوج مىگويند چه خبر است؟ جواب مىشنوند پيغمبر آمده.
مىروندتو سلول خودشان درب را مىبندند پيغمبر را نبينند. به اين مىگويند تجسم
عمل به معناى سوّم. كه اگر در كمون ذات انسان لجاجت و منيت باشد ديگر در مقابل
پيغمبر كه قد عَلَم مىكند. در مقام روحانيت قد علم مىكند براى اينكه راه باز شود
و به قول قرآن مجيد يريد الانسان لَيفجر أمامه (القيامه ـ آيه 5) روحانيت را
مىزند، كنار مىزند. من منهايش به آسمان مىرسد. اين دنيايش است. آخرتش هم همين
است. اينجا روحانيت را كنار مىزند آنجا خدا را. اينجا با پيامبران جنگ دارد آنجا
با خدا. زياد روايت داريم كه در روز قيامت با خدا مىجنگد. در روز قيامت با خدا
مجادله مىكند. با خدا لجاجت مىكند. عناد مىورزد. كه اگر اين عناد نبود خيلى از
اينها كه جهنمى بودند بهشتى مىشدند. مورد عفو خدا قرار مىگرفتند. امّا آن
لجاجتشان، آن عنادشان، كه اينجا كار كرده و با حال كفر، با حال فسق رفتند، آنجا هم
كار مىكند. خدا را قسمش مىدهم به حق امام زمان(عج) ـ آقاى ما ـ كه روح تهذّب و
تهذيب نفس به همه ما عنايت كند.
و صلى اللّه على محمّد و آل محمّد