عنوان: نگاه كردن غلام به ارباب نامحرم
شرح:

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏

 

عبارت مرحوم سیّد در مسئلۀ 37 این بود که: لا يَجوز للمملوك النظر إلی مالكتـه و لا للخصيّ النظر إلى مالكته أوغيرها، كما لا يجوز للعنّين و المجبوب بلاإشكال، بل و لا لكبير السنّ الذي هو شبه القواعد من النساء على الأحوط.

تقریباً کسانی که تمایل به شهوت ندارند و یا فکرش را نمی­کنند، مرحوم سیّد سه فتوا در این مسئله دادند.

یکی اینکه غلام به ارباب زنش نظر کند. یعنی زنی او را خریده و حالا بخواهد به او نگاه کند. یا همان مملوک را خصیّ کردند و حالا این بخواهد به آن خانم نظر کند؛ فتوا دادند که لایَجوز. در مقابل عامّه که خیلی داغ می­گویند یَجوز. و ائمۀ طاهرین (علیهم­السلام) حسابی در مقابل آنها قد علم کردند و می­فرمایند لایَجوز. البته روایاتی هم هست که می­گوید یَجوز. خواه ناخواه آن روایتها حمل بر تقیّه می­شود. لذا مرحوم سیّد در این فتوایشان، جزماً اما نه بلااشکال برای اینکه اشکال هست و اشکالش هم تعارض در روایات است. بعضی هم فرمودند که یَجوز به خاطر اینکه این اصلاً به ذهنش نمی­آید که بخواهد کاری با اربابش بکند و چنین جرئتی ندارد که حرفی بزند یا نگاهی کند. البته معلوم است که این حرف عامیانه است و عامیانه یعنی اینکه سنّیها با آن فکرشان گفتند، اینکه در نظر خواه بتواند یا نتواند، اگر شهوت آمیز باشد، حرام است. آنگاه همان اختلاف در صورت که آیا حرام است یا نه؛ هرچه گفتیم. حال می­خواهد احتمال اینکه زنا کند یا احتمال اینکه زنا نکند، اینها ظاهراً یک استحسان است که عامه درآوردند. فقهی آن همین است که مرحوم سیّد و صاحب جواهر فرمودند و روایات ما می­گوید جایز نیست و عامه می­گویند جایز است و روایات حمل بر تقیّه می­شود. حال علاوه بر اینکه حمل بر تقیّه می­شود، اصلاً روایتها معرضٌ عنها عندالاصحاب است. بعد می­فرمایند: كما لا يجوز للعنّين و المجبوب بلاإشكال، این علی الظاهر در میان عامه هم عنّین و مجبوب است. فرق بین عنین و مجبوب اینست که عنّین، آلت رجولیت دارد اما نعوظ ندارد و مجبوب آنست که آلت رجولیت هم ندارد. معمولاً تمایل هم نیست. این بلااشکال نمی­تواند به زن نامحرم نگاه کند، حال اینجا قضیۀ ارباب نوکری و غلام و مملوک و مالک هم نیست. چرا نمی­تواند؟ برای اینکه بالاخره روایات عمومات، قُل للمؤمنین یَغضوا من أبصارهِم و قُل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ؛ اینها او را می­گیرد برای اینکه مرد است و چون مرد است، بنابراین باید نگاه نکند یعنی تفاوتی با مردها ندارد، و چون اختلاف نیست، روایت بر جواز نیست؛ لذا مرحوم سیّد فرمودند بلااشکالٍ، درحالی که اشکال هست. برای اینکه بعضیها فرمودند که این غَيْرِ اولِى الْارْبَةِ مِنَ الرِّجالِ، این را می­گیرد و علت حکم هم اینکه نامحرم نمی­توانند به همدیگر نگاه کنند، به خاطر آن شهوت و تحریک است و چون در اینجا نیست، بنابراین هم حکمت حکم نیست و هم آیۀ شریفه که می­فرماید: وَ لايُبْدينَ زينَتَهُنّ تا می­رسد به آنجا که غَیرِ اُولِی الاِربَةِ، و معنای غَیرِ اُولِی الاِربَةِ را گفته یعنی آن کسی که اصلاً تمایل در وجود او راه ندارد. گفته خود آیه می­گوید در عنّین و مجبوب و امثال اینها، نگاه کردن به نامحرم طوری نیست. چنانچه مرحوم صاحب جواهر راجع به عنّین و مجبوب، می­فرماید بلااشکال اما راجع به پیرمردی که نظیر پیرزن است یعنی قواعد من النساء لایرجون نکاحاست، مرحوم صاحب جواهر می­گویند طوری نیست. می­گویند برای اینکه حکمت حکم در آن نیست و اینکه غیر اولی الاربة این را هم می­گیرد. مرحوم صاحب جواهر می­گویند همانطور که زن، قواعد من النساء، لازم نیست که بپوشاند، مرد هم که قواعد من الرجال است، لازم نیست که بپوشاند که مرحوم صاحب جواهر هم قیاس می­کنند و البته قیاس به این معنا که القای خصوصیت می­کنند و یکی هم حکمت حکم و می­گویند در نگاه کردنها علت حکم و حکمت حکم، ریبه و شهوت و اینهاست. وقتی پیرمرد هیچ احتمال مفسده نداشته باشد، برای اینکه نگاه کردن به دیوار با نگاه کردن به این زن، برایش تفاوتی ندارد، پس بنابراین حکمت حکم نیست و بگوییم که پیرمرد هم مثل پیرزن است. یکی هم القای خصوصیت بکنیم و بگوییم پیرزن با پیرمرد تفاوت ندارد. همینطور که قرآن می­گوید پیرزن لازم نیست چادر سر کند و صورتش را بپوشاند، پیرمرد هم لازم نیست با القای خصوصیت، اگر به نامحرم نگاه کند، طوری نیست و لازم نیست که نگاه نکند. قدری بالاتر دلیل سوم، اُولی الاربة است که آیه می­فرماید: غَيْرِ اولِى الْارْبَةِ، و چون غیراولی الاربة است، بنابراین اشکال ندارد. این حرفهای صاحب جواهر است.

مرحوم سیّد راجع به عنّین و مجبوب می­فرمایند نه، بلااشکال نگاه کردنش حرام است. حال چرا حرام است؟ می­فرمایند برای اینکه آن روایاتی که داریم، عامّه می­گویند جایز است، اینجا نیست و راجع به عنّین و مجبوب نیست، بنابراین عمومات این را می­گیرد؛ و وقتی عمومات این را گرفت، غیراولی الاربة هم مربوط به اینها نیست و مربوط به دیوانه­هاست. بنابراین بلااشکال، عنّین و مجبوب نمی­توانند به نامحرم نگاه کنند. و اما وقتی می­رسند به قواعد من النساء، در این گیر می­کنند. لذا فتوای سومشان احتیاط وجوبی است. برای اینکه می­بینند القای خصوصیت کردن، کار مشکلی است و از آن طرف هم از نظر ذوق فقهی، حرف صاحب جواهر، حرف خوبی است، لذا چون نمی­توانند فتوا بدهند، پس احتیاط واجب کرده­اند.

روایاتی راجع به غَيْرِ اولِى الْارْبَةِ دارد که ائمۀ طاهرین(ع) مقیّدند و مصداقش را سفیه قرار دادند. می­گویند آن مردی که در خانه است اما سفیه و احمق است و اصلاً این چیزها سرش نمی­شود و مثل بچۀ غیرممیّز است. می­گویند مراد اینست. خوب اگر بخواهیم به روایتها بچسبیم، آنگاه نمی­شود حرف صاحب جواهر را درست کرد. اما اگر کسی بگوید روایتها از باب مصداق است و نه خصوصیت؛ آنگاه می­شود حرف صاحب جواهر را درست کرد.

حال روایت را بخوانیم.

روایتها از نظر سند صحیح است و از نظر دلالت هم صحیح است. فقط همین است که آیا از باب مصداق است و یا عمومیّت دارد.

 

روایات باب 111 از ابواب مقدمات نکاح:

روایت 1: صحیحۀ زراره، سئلت أباجعفر علیه السلام عن قوله أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ، این کیست؟! که قرآن می­فرماید: وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ تا برسد به اینجا که، أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ. آنهایی که تابع شما هستند، یعنی استقلال فکری ندارند، اینها صاحب اربة هستند یعنی عقل ندارند و اصلاً اریب به معنای عقل است و غیر أولی الاربة یعنی تابع شماست و استقلال فکری ندارد برای اینکه عقل ندارد. این ظاهر آیه است.

حضرت فرمودند مراد از، الاحمق الّذی لایأتی النّساء. آن سفیهی است که اصلاً زن و مرد برای او یکسان است. حال می­شود گفت که این باب مصداق است؟!. حضرت فرمودند الاحمق الّذی لایأتی النّساء، یک مصداقش است و مصداق دیگر هم آن پیرمرد افتاده است، آیا می­شود این را گفت؟! یک مصداق دیگرش هم عنّین و مجبوب است. که صاحب جواهر راجع به عنّین و مجبوب نتوانستند بگویند ولی بعضی از بزرگان گفتند که این تابعین، عنّین را می­گیرد و مجبوب را می­گیرد و حتی غلام را هم می­گیرد. یعنی آن غلامی که هیچ تخیّل نمی­کند که می­شود با اربابش کارهایی کرد. بعضی از بزرگان گفتند این تابعین همۀ اینها را می­گیرد. اربة را هم معنا کردند به معنای احتمال مفسده و حالا این را از کجا آوردند. اریب و اربة غیر از ریبه است. ریبه به معنای شک و شبه و احتمال مفسده است اما اربة یعنی عقل؛ لذا خوب است که آن غلام و مجبوب و عنّین را کنار بگذاریم و اما این سفیه یا این پیرمرد باقی می­ماند. سفیه قدر متیقّن آیۀ شریفه است که الاحمق الّذی لایأتی النّساء. آنگاه غیرمتیقّن هم دارد که آن پیرمرد است. گفتن این مشکل است. با لفظ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ، صاحب جواهر گفتند که انصافاً گفتن مشکل است. شاید کسی بگوید از والقواعد من النساء اللاتی لایرجون نکاحا، بهتر بشود القای خصوصیت کرد تا تمسّک به این َوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ کرد. همینطور است. یعنی حرف مرحوم سیّد جا می­افتد. مقداری هم ما و شماها جرئت بیشتر بکنید و بگویید این روایتها از آن کسی است که مثل، أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ است. یعنی هیچ چیزی سرش نمی­شود و اما اگر چیزی بفهمد مثل پیرمرد که نه اینکه نمی­تواند بلکه تمایل ندارد. یک دفعه چیزی سرش نمی­شود که همان غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ است. اما اگر پیرمرد باشد و چیزی سرش شود، نمی­تواند اما تمایل هست. لذا این ایراد هم به صاحب جواهر هست که آقای صاحب جواهر شما چنین پیرمردی را سراغ دارید که اصلاً تمایل نداشته باشد. من خیال می­کنم شما هم بپسندید و اصلاً این سه فتوا را یک فتوا کنید و بگویید که: قُل للمؤمنین یَغضوا من أبصارهِم و قُل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ، اینها همه را می­گیرد. غلام باشد یا عنّین باشد یا مجبوب باشد و یا تمایل نباشد و یا پیرمرد باشد و تمایل داشته باشد اما نتواند کاری بکند،همۀ اینها را این قُل للمؤمنین یَغضوا من أبصارهِم و قُل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ می­گیرد. بالاخره عمومات می­گوید که زن نامحرم و مرد نامحرم باید خود را از یکدیگر بپوشانند و به یکدیگر نگاه نکنند. حال آیه باشد که آقایان تمسّک کردند و ما اشکال کردیم یا نه؛ اما این یک عامّی است که مسلّم به عامه و خاصه است که اسلام می­گوید مَحرم و نامحرم داریم. نامحرم باید خود را از یکدیگر بپوشانند. حال آن کسانی که می­گویند وجه و کفین، استثنی است که استثنی است و  آن کسانی که می­گویند وجه و کفین استثنی نیست، پس استثنی نیست. اما این عام بین سنّی و شیعه و در فقه ما یک ضرورت است. شکی در این نیست. باید مرد از زن و زن از مرد خود را بپوشانند و بین محرم و نامحرم فرق باشد. شما هرجا استثنی دارید که بزنید و هرکجا ندارید، می­مانید. در راجع به غلام و عنّین و مجبوب و اینها که دلیل ندارید، فقط قواعد من النساء می­ماند که استثنی می­زنید. حال اگر مرد را هم بخواهیم ملحق به زن کنیم، با استحسان. بگوییم زن که اینطور است پس مرد هم اینطور است و این استحسان می­شود و استحسان که در فقه ما حجت نیست. لذا فرمایش صاحب جواهر درست نیست بلکه مقداری بالاتر بگویید وجوب مرحوم سیّد هم درست نیست. همانطور که مرحوم سیّد راجع به عنّین و مجبوب می­گویند بلااشکال؛ شما هم راجع به پیرمردها بگویید بلااشکال و مخصوصاً با این جمله­ای که من عرض کردم، پیرمرد ممکن است که نتواند کار کند اما می­خواهد و اما یک پیرمرد پیدا کنیم که نخواهد و عنّین شود، نیست. پیرمردها عنّین نمی­شوند و وقتی عنّین نشدند، خواه ناخواه آن تمایل هست پس می­گوید نگاه نکن برای اینکه تحریک می­شوی و کاری هم نمی­توانی انجام دهی. در آنجا هرچه راجع به پیرزن گفتیم تمام شد و ما گفتیم فقط برداشتن چادر است که آن را هم قرآن می­گوید اگر برندارد، خیلی خوب است. حال اینجا بحث ما اینست که آیا می­توانیم قیاس کنیم و قیاس یعنی استحسان و یعنی القای خصوصیت. القای خصوصیت کنیم و بگوییم حالا که پیرزن می­تواند در مقابل نامحرم چادر نداشته باشد، پس پیرمرد هم می­تواند به زن جوان نگاه کند. برای اینکه او لایرجون نکاحاست و این هم لایَرجون نکاحاست. مرحوم صاحب جواهر این را می­گویند. به صاحب جواهر عرض می­کنیم که بله، درست است و این لایرجون نکاحاست اما اگر به راستی عنّین شود و آدم بتواند یک القای خصوصیتی کند که این هم نمی­شود و اما اگر پیرمرد عنّین نباشد، الان تمایل دارد اما نمی­تواند کاری کند. شارع مقدس می­گوید این تمایلت را اگر می­توانی از راه حلال و اگر نمی­توانی نگاه نکن برای اینکه تحریک می­شوی و صدمه می­خوری.

شما اول مخصص درست می­کنیدو بعد تخصیص می­زنید. ما که حرفی نداریم. هرکجا استثنی دارید، تخصیص بزنید. راجع به قواعد من النساء دلیل دارید، تخصیص بزنید. راجع به مرد که قواعد من الرجال است دلیل ندارید، پس نمی­توانید تخصیص بزنید. اگر می­خواهید دلیل درست کنید، باید القای خصوصیت کنید و نمی­­شود القای خصوصیت کرد برای اینکه بین زن و مرد تفاوت دارد. برای اینکه به این مرد می­گویند نگاه نکن برای اینکه تحریک می­شوی و هرکه پیرمرد باشد و به جوانی نگاه کند، تحریک می­شود و قرآن می­گوید نگاه نکن. ظاهراً با این عرض من باید این مسئلۀ 37 را اینطور کنیم و ظاهراً خیلی خوب در می­آید که بگوییم: لا يَجوز للمملوك النظر إلی مالكتـه، معلوم است و فقط عامه می­گویند نه و اجماع داریم که شیعه می­گوید آری. و لا للخصيّ النّظر إلى مالكته أوغيرها، این تفاوت با آن مملوک ندارد و آن مملوک می­تواند کاری بکند و نباید نگاه کند و اما این می­خواهد اما نمی­تواند کاری بکند، كما لا يجوز للعنّين و المجبوب بلاإشكال، این هم بسیار خوب است. بل و لا لكبير السنّ الذي هو شبه القواعد من النساء بلا اشکال. و حالا بلااشکال را هم نگویید، می­شود گفت لایجوز. مرحوم سیّد یک علاقۀ خاصی به علمیت جواهر دارد و درست هم هست و باید همه همینطور باشیم، از همین جهت هم وقتی عروه را با جواهر تطبیق دهیم، می­بینیم که فروعات جواهر همه آمده و مرحوم سیّد خیلی به جواهر علاقه دارد. نقل می­کنند که مرحوم سیّد فرموده من هفت دورۀ جواهر دیدم. چون صاحب جواهر فرمودند که قواعد من الرجال مثل قواعد من النساء است و مرحوم سیّد نتوانستند درست کنند.  

مسئلۀ 38:

مسئلۀ 38 را اگر نفرموده بودند، بهتر بود و اینکه فرمودند و متعرض شدند، به خاطر اینکه دو روایت هست و روایتها ضعیف السند است اما مثل اینکه مأمورٌ به عندالاصحاب است یعنی در متون فقهیه مثل لُمعه و شرح لمعه و مثل یک امر مسلّم گرفتن و مثل اینکه روایت، مأمورٌ به عندالاصحاب شده است.

الأعمى كالبصير في حرمة نظرالمرأة إليه. این که گفتن ندارد و معلوم است که مرد و زن کور باشند یا چشم دار باشند. اگر زن کور است، مرد که چشم دارد و نمی­تواند به او نگاه کند. یا مرد کور است، اگر گفتید که به بدن مرد نمی­شود نگاه کرد، پس به این هم نمی­توان نگاه کرد و مرحوم سیّد گفتند به صورتش هم نمی­شود الاّ لضرورة. لذا معلوم است که مرد و زن ندارد اگر کور باشد یا چشم دار باشد، نمی­توانند به هم نگاه کنند. پس چرا مرحوم سیّد گفتند؟ به خاطر دو روایت است و یک مضمون هم هست. اینکه بعضی از زنهای پیغمبر نشسته بودند و ابن ام مکتوم که کور بود، وارد شد و پیغمبر اکرم (ص) به زنها فرمودند بروید. یکی از اینها گفت یا رسول الله! این که کور است و ایشان فرمودند تو که چشم داری. این را سنّیها نقل می­کنند و خاصه هم نقل می­کنند. اما از طریق خاصه روایت ضعیف السند است و شاید بگوییم روایت عامی است. اما مرحوم سیّد نمی­دانیم چه شده که طبق این فتوا داده و همینطور که روایت است، مرحوم سیّد هم همینطور فتوا دادند که الأعمى كالبصير في حرمة نظرالمرأة إليه. اما یک اشکال می­­آید و آن اینست که نگاه کردن به وجه و کفین مرد، آیا جایز است یا نه؟ این همان بحث است که آیا می­شود بدون ضرورت، به وجه و کفین نگاه کرد یا نه؟  مرحوم سیّد گفتند نمی­شود. لذا گفتند که مرد لازم نیست بپوشاند اما زن حق نگاه کردن ندارد.این فتوای مرحوم سیّد بود. روی آن فتوا درست در می­آید. اینکه حضرت فرمودند بروید، اینها که نمی­خواستند به بدن ابن ام مکتوم نگاه کنند بلکه می­خواستند به صورتش نگاه کنند و حضرت فرمودند او چشم ندارد، شما که چشم دارید و می­توانید به صورتش نگاه کنید و داعی ندارید، پس بروید. عرض کردم که روایتها سندش خوب نیست اما اگر روایتها را به قانون تسامح در ادلّۀ سنن، حمل بر استحباب کنیم که در ذیل آن یک روایت مشهور هم هست که آن روایت صحیح السند هم هست، اینکه پیغمبر اکرم(ص) روی منبر فرمودند بهترین زنها کیست؟ هرکسی چیزی گفت و سلمان از زهرا (س) پرسید و زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: بهترین زنها آنکه نامحرم را ندیده باشد و نامحرم هم او را ندیده باشد. سلمان به پیغمبر گفت و پیغمبر گفت فدای این دختر که چقدر عالی حرف می­زند. معنایش هم اینست که تا داعی نباشد، تماس مرد با زن و زن با مرد خوب است اما اگر داعی عقلائی پیدا شود، آنگاه بحثهای فقهی است که باید چه کرد ولی تا داعی عقلائی نباشد، جای زن در خانه است و تا داعی عقلائی نباشد، تماس زن با مرد و مرد با زن، معلوم است که کراهت دارد و معلوم است که استحباب اینست که زن در خانه و کار خانه و تماس با نامحرم هم اصلاً نباشد و مرد هم در کوچه و کار کوچه و تماس با نامحرم اصلاً نباشد.

اینها مسئلۀ اخلاقی می­شود و روایتها را هم حمل بر اخلاق کنیم، همینطور که همۀ فقها هم فرمودند.

 

و صلّی الله علی محمد و آل محمّد