اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن
الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما در تجرى بود كه آيا استحقاق عقوبت دارد يا نه
وما مدعى شديم كه تجرى استحقاق
عقوبت دارد به ادله اربعه. از نظر عقل وقرآن شريف فىالجمله درباره
او صحبت شد. بحث الآن راجع به روايت اهل بيت عليهمالسلام است، رواياتى كه دلالت
مىكند بر حرمت تجرى قطعا، تواتر اجمالى دارد و من از باب نمونه چند روايت
نقل مىكنم. مثلاً از هر بابى يك روايت آوردهام.
مرحوم صاحب وسائل در ج11 روايت يك از باب 67 از ابواب
جهاد عدو را نقل
كردهاند،كه امام صادق عليهالسلام فرمودهاند اذا التقى المسلمان بسيفهما على غير سنة فالقاتل
والمقتول فى النار».حضرت فرمود هر دو در آتش هستند، يعنى هر دو گناه آدم
كشى برايشان نوشته مىشود،اين جملهاى است كه از رسول گرامى نقل شده
قيل:يا رسول اللّه (ص) هذا القاتل فما بال المقتول؟گفت قاتل جهنم برود چون آدم
كشى كرده اما مقتول چرا بايد جهنم برود؟ قال لانه اراد قتلاً براى اينكه اين
هم اراده كرده بود كه آدم بكشد و همين مقدار كه تجرى كرد اين هم بايد
مثل قاتل جهنم برود.
اين روايت هم از نظر سند وهم ازنظر دلالت خوب است و به
ما مىگويد تجرى حرام است،
يعنى انسان اراده گناه بكند اما به گناه نرسد اين كار حرامى است از نظر شريعت
مقدس اسلام.
روايت دوم: در ج1 وسائل باب 6 از ابواب مقدمه عبادات
روايات فراوانى نقل
مىكند. عن ابى عبداللّه عليهالسلام «انما خلد اهل النار فى النار لان نيّاتهم كانت فى
الدنيا ان لو خلّد و فيها ان يايصوا اللّه ابدا»اهل نار مخلد در نار هستند براى اينكه
البته آنها نيتشان اين است كه اگر مخلد در دنيا بودند گناه بكنند«وانما خلّد
اهل الجنة فى الجنة لان نياتهم كانت فى الدنيا ان لو بقوا فيها ان يطيعوا اللّه
ابدا» حضرت فرمودند
براى نيت است كه هل نار مخلددر نار مىشود واهل اطاعت
در بهشت، بعد هم تمسك كردند به آيه شريفه، كه اين آيه شريفه يك معناى
دقيقى دارد وآن اين است كه واسطه طغيان هويت
انسان تغيير مىكند و
نفس طغيانگر مىشود وديگر اين نفس نمىتواند بهشت برود مخصوصاتبديل شده
باشد به صورت حيوانى، كه گاهى
طغيانگرى انسان رابه صورت سگ درمى آورد معلوم است كه بهشت نمىتواند
برود،لذا امام صادق
عليهالسلاممىفرمايد كثرت معصيت اين را مخلد كرده، نيت روى نيت، هويت او را تغيير داده
از اين جهت «قل كل يعمل على شاكلته» يعنى اين حالت
تجرى وگناه به طور ناخودآگاه
طغيانگر است، چنانچه يك آدم مؤمن به طور ناخودآگاه اعمالش
پاك است. امام صادق عليهالسلامتمسك مىكند به آيه شريفه
و مى فرمايند اگر
كسى متجرى شد ديگر گفتار و كردار از آن دل بلند مىشود وآن دل بايد مخلد
در جهنم باشد، روايت سند و دلالتش خوب است.
روايت سوم:مرحوم استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى
درالميزان، ج 4 ص 89 نقل
كرده از كافى شريف عن الصادق عليهالسلام خطاب به يهود زمان پيامبر است كه چرا يحيى
پيامبر را كشتيد اگر شما ادعا مىكنيدكه آدمهاى خوبى هستيد؟ «قال:كان
بين القائلين والقاتلين خمسمأة عام فألزم اللّه القتل برضاهم بما فعلوا» پانصد سال تفاوت
داشت قرآن شريف نسبت قتل داده است به يهود نسبت قتل به يهود،امام صادق
عليهالسلاممىفرمايند اينها كه پيامبر كشى نكردند پيامبر كشى را آباءواجدادشان
كردند پس چرا نسبت قتل به اينها داده و قرآن مىگويد شما آدم كشيد؟امام
صادق عليهالسلام مىفرمايد براى اينكه «من رضى بفعل» مىفرمايد براى اينكه آنها
آدم كشتند واينها راضى بودند به فعل آباءو اجدادشان واطلاق قتل كرده است قرآن
به كسى كه راضى بود به كارى كه آباء واجدادشان راضى بودهاند.
روايات ديگرى هم هست راجع به خصوص صفات رذيله كه
ازآنها يك قاعده كلى به دست
مىآوريم، مرحوم صاحب وسلئل در جلد 12 وسائل،
باب44 از ابواب ما يكتسب به رواياتى نقل مىكند، كه از جمله روايات اين است: عن ابى
عبداللّه عليهالسلام فى قول اللّه عزوجل «ولا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار»،
مواظب باشيد ركون به ظالم پيدا نكنيد. آيه شريفه بيشتر از اين نمىفرمايند كه
زير پرچم ظلم نرويد امام صادق عليهالسلام معنا مىكند،« قال: هو الرجل يأتى
السلطان فيحّب بقائه الى ان يدخل يده الى كيسه فيعطى» فرمودند يكى از مصاديق زير
ظلم رفتن كه آدم را جهنمى مىكند اينكه برود پيش ظالمى وحاضر باشد كه
ظالم بماندبه اندازهاى كه او دست تو كيسهاش كند و پول به او بدهد. مى فرمايد
اين هم مصداق ركون الى الظالم و همين مقدار محبت به بقاء ظالم كه پول به او
بدهد، حضرت فرمودند حرام است. تجرى همين است معناى تجرى اين است كه
اين جرأت بر مولى مىكند، اما يك عملى هم بار بر او مىشود. اين روايت
مىگويد همين مقدار كه سوءسريره است بايد عذاب بشود، اين روايت به ما
مىگويد اگر نيت گناه داشته باشد به اندازه كه پولى به اين بدهد حرام است.
روايت ديگرى كه باز هم در همان باب 44 از ابواب من يكتسب به نقل
كردهاند.
عن ابى عبد اللّه عليهالسلام «العامل بالظلم و المعين
له و الراضى به شركاء ثلاثتهم».آنكه ظلم
مىكند،آنكه كمك به ظلم مىكند،آنكه راضى است به ظلم ظالم هر سه شريكند
در اين ظلم. بله اين هست كه آنكه ظالم است گناهش شديدتر است، آن
معين هم بعد از آن گناهش شديد است آن راضى هم گناه دارد، اما گناهش
ضعيف است اما اصل اينكه هر سه شريك در اين كارند، يعنى استحقاق عقوبت
دارند، روايت به خوبى دلالت دارد.
روايت 17 از همين باب ج 42 راجع به آن قضيه مشهورى است
كه صفوان جمال آمد خدمت
موسى ابن جعفر عليهالسلام كه موسى ابن جعفر عليهالسلام به جمال فرمودند كه آدم
خوبى هستى اما يك نقص دارى و آن اينكه شتر به هارون الرشيد كرايه
مىدهى. گفت من براى ظلمش شتر نمىدهم براى اينكه مىخواهد برود
مكّه. مثلاً ايام حج كه مىشد مىرفتند مكّه اگر هم خودشان نمىرفتند
اطرافيان مىرفتند مكّه لذا از ساربانها شتر تهيه مىكردند از جمله از صفوان.عرض كرد
يابن رسول اللّه من در كار عبادتشان ساربانى مىكنم حضرت فرمودند دلت
مىخواهد كه هارون زنده بماند تا كرايه شترهاى ترا بدهد؟ گفت بله،
فرمودند تو هم از هارونى.
راجع به صفات رذيله هم مرحوم كلينى روايات فراوانى
دارد كه قطعا مىشود با آنها
كتابى نوشت رواياتى كه مىگويد بايد صفات رذيله را از خود
دفع كرد آن صفات كمون در ذات را بايد از خودش پاك كند دل پاك مىخواهد تا بهشت برود.
روايت آخر كه مرحوم كلينى نقل مىكند، مىفرمايد«لا
يدخل الجنه من كان فى قلبه ذرة
من الكبر». اين روايه را معنا مىكنند معمولاً آن كبرى كه بار معصيت داشته باشد،
يعنى آدم متكبر كه براى تكبّرش توهين به مردم مىكند، مال مردم خورى
مىكند،اما براى خود تكبرش نه، اما اين قيد را از كجا
مىآورند؟ اين شمائيد كه اين قيد را درست بكنيد و الّا اين روايت بطور تواتر معنوى در كافى
شريف موجود است. راجع به تكبرش، راجع به بغضه
للمؤمن،راجع به بخل،راجع به سوءظن،راجع به عصبيّت و راجع به صفت رذيله و اينكه ما بگوئيم
اينها آنجا است كه گناه بار بر او بشود و الّا گناه ندارد و مبارزه لازم نيست با اين
قيدها نمىشود مطلب را صاف كرد.
حالا يك اجماع در فقه هم داريم كه فردا صحبت مىكنم كه
آيا فعل متجرى به حرام است يا
نه؟ مال فردا،ان شاء اللّه .
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد
-وسائل الشيعه ،ج11، ص 113، ابواب
جهاد عدو، باب 67، ح 1 .
-وسائل الشيعه،
ج 1، ص 36، باب 6 از ابواب مقدمة العبادات، ح 4 .
-تفسير الميزان، ج4 ص 85 .
-وسائل الشيعه،
ج 12، ص 133، باب 44 از ابواب ما يكتسب به، ح 1 .
-وسائل الشيعه ،ج 11، ص 345، باب 84،
از ابواب جهاد النفس، ح 1 .
-وسائل الشيعه، ج 12،ص 131،باب 42،از
ابواب مايكتسب به،ح 17.