اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحثى كه جلو هست اين است كه آيا موافقت
التزاميه مثل موافقت عمليه لازم يا نه؟ معناى آن همان طور كه در كفايه هم آمده
اينكه اگر كسى واجبى را به جاى مىآورد آيا بايد ملتزم به آن واجب هم بشود يا نه
اگر ملتزم نباشد و واجب را به جا بياورد آيا گناه كرده يا نه؟
حتى
آنها كه قائل به ملازمه التزاميه هستند مىگويند اگر واجبى را به جا آورد و ملتزم
به آن هم باشد دو تا ثواب دارد و اگر واجب را به جا نياورد و ملتزم به آن هم نباشد
دو تا عقاب دارد. امّا اگر واجبى را به جا آورد و ملتزم به آن نباشد باز عقاب دارد
روى ترك موافقت التزاميه.
اين بحث بغرنجى است و اينكه آيا مراد آقايان
از اين بحث چيست؟ خيلى عبارت مشكلى است و نمىدانيم مراد از اين موافقت التزاميه
يعنى چه؟
دو سه احتمال اينجا هست يكى مراد از موافقت
التزاميه يعنى اعتقاد به واجب يعنى واجبى را كه به جا مىآورد بايد معتقد به آن
واجب باشد و اگر
معتقد به آن واجب نباشد موافقت التزاميه نيامده است.
اگر اين احتمال باشد ثبوتا لازمه اين حرف اين
است كه اگر موافقت التزاميه نيايد در عبادات موافقت عمليه هم نمىآيد براى اينكه
در عبادات قصد
قربة شرط است اگر ملتزم به واجبى نباشد نمىتواند قصد قربة بكند ملتزم نيست به
اينكه نماز واجب است چه طور مىتواند قصد قربة بكند.
لذا در عبادات فرضش محال است. در توصليات
فرضش ممكن است ملتزم نيست به اينكه خون نجس است دستش را زير آب بكند خون خود به
خود
پاك مىشود و لازم نيست قصد بكند موافقت عمليه خود به خود واقع مىشود ولو اينكه
موافقت التزاميه و اعتقاد نباشد امّا در توصليات مىآيد مرده را زير خاك مىكند
اين دفن ميت از واجبات توصلى است در اينجا موافقت عمليه هست امّا موافقت التزاميه
نيامده است.
امّا در تعبديات نمىشود اگر ملتزم به غسل
ميت نباشد اين چه طور مىتواند قصد قربة
بكند و اينكه مىبينيد در عبارات قوم به طور كلى موافقت
التزاميه لازم است يا موافقت التزاميه لازم نيست اگر مرادشان از موافقت التزاميه
يعنى موافقت به عمل و معتقد به عمل خواه نا خواه در تعبديات تصور ندارد ثبوتا در
توصليات تصور دارد ثبوتا آن وقت بحث اثباتى آن را بايد بكنيم كه آيا لازم است يا
نه؟ اين احتمال اوّل.
چيزى كه اينجا هست و بايد حل كنيد و آن اينكه
از نطر ثبوت موافقت التزاميه و يا عدم موافقت التزاميه يك امر محالى است به اين
معنا كه اگر شما
بدانيد نماز صبح واجب است.
حالا ملتزم بشويد كه نماز صبح واجب نيست محال
است شما بدانى نماز صبح دو ركعت است ملتزم بشويد كه نماز صبح 3 ركعت است يا يك
ركعت
است اين محال است.
چه طور مىشود كه انسان بداند نماز صبح واجب
است و موافقت عمليه مىخواهد بكند و بداند دو ركعت است و ملتزم بشود كه واجب نيست
يا ملتزم بشود كه سه ركعت است.
از اين جهت ما قائليم كه تشريع محال است آنكه
هست بدعت است و گناهش بزرگ است چيزى كه از دين نيست بياوريم در دين اين مىشود مثل
اينكه نماز صبح 3 ركعت است. بدعت هست ممكن است يك كسى دانسته يك چيزى را از دين
بيرون كند يا اينكه نه از نظر عمل كارى به دين هم نداشته باشد يا اينكه مىتوانيم
يك كارى را بكنيم كه اعتقاد به آن نداشته باشيم يا كارى را نكنيم امّا اعتقاد به
آن داشته باشيم بدعت نيست.
لذا
اگر موافقت التزاميه اين باشد از نظر ثبوت اين اشكال را پيدا مىكند چه در تعبديات
و چه در توصليات مرحوم حاج شيخ «رضوان اللّه تعالى عليه»
ايشان در درر و درس مىفرمودند مراد تجزم است كه يك جزمى دارد و يك تجزمى داريم
مىگفتند مراد تجزم است يعنى انسان جزم پيدا كند و بخود ببندد كه مثلاً نماز صبح
واجب نيست جزم پيدا كند يعنى به خود ببندد جزم را، عقد قلب كند به اينكه غسل جنابت
لازم نيست مىگفتند مراد از موافقت التزاميه كه بگويد لازم است يا لازم نيست يعنى
تجزم لازم است يا لازم نيست.
ولى انصافا هرچه فكر مىكنيم كه حرف حاج شيخ
را بتوانيم درست بكنيم نه از نطر عقلى مىشود درست كرد و نه از نظر عرفى يعنى الان
من علم دارم كه اين لامپ است و روشن است حالا تجزم كنم كه لامپ اينجا نيست آيا اين
مىشود؟ يا يقين دارم كه الان ساعت 9 است، تجزم كنم و بخود ببندم كه الان ساعت 10
است يا اين عامى كه مىداند خدا هست به خود ببندد و عقد قلب كند كه خدا نيست آيا
اين مىشود با اينكه اين مىداند نماز صبح دو ركعت است به خود ببندد كه نماز صبح
دو ركعت نيست نمىدانم مراد ايشان چه بوده كه ايشان گفته تجزم لازم است.
به مرحوم حاج شيخ مىگوييم تجزم عملاً مىشود
يعنى كسى كه عالم نيست به خود ببندد كه عالم هستم يا كسيكه مقدس نيست به خود ببندد
كه مقدس هستم امّا يك كسى كه مىداند نماز صبح واجب است تجزم كند كه نماز صبح واجب
نيست ظاهرا نمىشود من خيال مىكنم مرحوم حاج شيخ بدعت و تشريع را با هم خلط
كردهاند آن كه مىشود بدعت است يعنى به خود بستگى هر تظاهرى كه انسان بخواهد بكند مىشود لذا اين
عالم تجاهل كند اين مىشود امّا اينكه عالم تجزم كند كه من عالم نيستم اين نمىشود
لذا ثبوتا محال است ما عقيده داريم تشريع ثبوتا محال است بدعت ثبوتا محال نيست
اثباتا فراوان داريم امّا تشريع ثبوتا محال است و نمىشود متحقق در خارج بشود پس بنابراين
اين احتمال را بدهيم مخصوصا در كلمات شيخ هم آمده مراد از موافقت التزاميه يعنى
عقد قلب اين را نمىشود درست كرد.
احتمال دوم در اين موافقت التزامى اينكه اين
تسلم كه در لفظ كفايه عبارات مختلف است بعضى از اوقات مىگويند موافقت التزاميه
بعضى از
اوقات مىگويند تسلم بعضى از اوقات مىگويند موافقت و تسلم. احتمال دوم بگوييم
تسلم به معنا اينكه كسى كه نماز مىخواند بايد اين نماز برايش لذت بخش باشد بايد
نماز برايش سنگين نباشد در مقابل او امر الهى تسلم داشته باشد. به معنا اينكه اگر
تسلم نباشد و خمس و زكات برايش سنگين باشد نماز براى اين سنگين باشد موافقت
التزاميه برايش نيامده است اين احتمال ثبوتا ممكن است و بسيارى از مردم اين تسلم
را ندارند لذا قرآن مىفرمايند «و استعينوا بالصبر و الصلوة و انها لكبيرة الا على
الخاشعين».
نماز براى افرادى كه خضوع دارند سبك است يعنى
افرادى كه در مقابلش تسلم دارند امّا 90 درصد عوام مردم، نماز برايشان سنگين است
اگر نماز را
مىخواند از ترس جهنم است لذا اگر خدا جهنم نداشت 95 درصد مردم نه نماز مىخواندند
و نه خمس و زكات مىدادند اين جهنم هم از الطاف خفيه خدا است به اينكه كدورات را
از بين ببرد و يكى هم محرك است 95 درصد مردم اگر
جهنم نبود خدا را عبادت نمىكردند.
بگوييم مراد از موافقت التزاميه اين باشد كه
در كلمات مرحوم آخوند هم اين آمده است مثل اينكه خود مرحوم آخوند درك كردهاند كه
موافقت التزاميه
به نام عقد قلب اين نمىشود لذا موافقت التزاميه را معنا كردهاند به معناى تسلم اين
از نظر ثبوتى ممكن است.
امّا از نظر اثباتى بايد بگوييم لازم نيست
آنكه لازم است موافقت عمليه است خمس و زكات را بايد بدهد به عنوان قصد قربت امّا
متسلم باشد به معنا
اينكه برايش سنگين نباشد نه اين تسلم برايش لازم نيست مىبيند جهنم رفتن كار مشكلى
است و اعتقاد دارد به معاد اين محرك و داعى مىشود بر اينكه خمس و زكات بدهد با
قصد قربة، مىبيند اگر نماز نخواند كافر است لذا اين داعى مىشود كه نماز بخواند
قربة الى اللّه اين از نظر اثباتى بايد بگوييم كه لازم نيست و اينكه در كلمات
برزگان آمده موافقت التزاميه مثل موافقت عمليه لازم است نه موافقت التزاميه به اين
معنا لازم نيست بله از صفات خوب مؤمن است كه هر چه ايمان بيشتر اين صفت تسلم بيشتر
امّا از نظر فقهى آنكه لازم است موافقت عمليه است نه موافقت التزاميه.
احتمال سوم: مراد از تسلم يعنى تسيلم و رضا
آن بحث اخلاقى است و آن اين است كه انسان در مقابل اوامر و نواهى الهى تسليم باشد
و مبارزه كند تا آنجا كه تسليم در مقابل حق و رضا صد در صد در مقابل حق كه به اين
مقام رسيدن كارى است بسيار مشكل در حالى كه قرآن جدا مىخواهد كه گاهى قرآن
مىفرمايند «و من يسلم وجهه الى اللّه فهو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى».
در قضيه حضرت ابراهيم يك مقدار بالاتر اينكه
مىفرمايد سفيه است آنكه اين تسليم و رضا را نداشته باشد «و من يرغب عن ملة
ابراهيم الا من سفه
نفسه و لقد اصطفيناء فى الدنيا و انه فى الاخرة لمن الصالحين اذ قال له ربه اسلم
قال اسلمت لرب العالمين».
كه برسد به آنجا كه بگويد «يا بنى انى ارى فى
المانم اذا انى اذ بحك فانظر ماذا ترى، قال يا ابت افعل ما تؤمر ستجدنى
انشاءاللّه من الصابرين» اين
مقام را خيلى كم داريم كه تسليم در مقابل مقدرات الهى تسليم در مقابل واجبات الهى
تسليم در مقابل محرمات الهى خيلى كم است.
بگوييم مراد اينجا يك بحث اخلاقى شده كه آيا
تسليم و رضا در مقابل واجبات و در مقابل محرمات آيا اين لازم است همان طور كه واجب
را به جا
مىآورى آيا بايد تسليم و رضا هم باشد يا نه؟ اين از نظر ثبوتى خوب است امّا يك
مقدارش بحث اصولى مىشود و يك مقدارش بحث اخلاقى مىشود و اينجا يك بحث اخلاقى
عنوان شده.
مراد مرحوم آخوند هم كه مرتب مىگويند تسلم
ولو اينكه عبارت نارسا است يعنى در مقابل واجبات و محرمات الهى تسليم و رضا نظير
ابراهيم كه به
او گفتند برو زن و بچهات را بگذار در وسط بيابان و بيا گفت چشم كه قرآن نقل مىكند
«انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع ليقموا الصلوة» براى اينكه نماز را زنده كنم
اين كار را مىكنم يا بچهات را سر ببر اين تسليم در مقابل خدا است بگوييم مراد از
موافقت التزاميه يعنى اين.
بعيد است كه مراد بزرگان اين باشد على كل حال
خودما اين 3 احتمال را در اين موافقت التزاميه مىدهيم كه اين عنوان حالا كه
موافقت عمليه لازم
است آيا طبق آن موافقت التزاميه لازم است يا نه؟ مىگوييم اگر مراد عقد قلب باشد
نه. چرا؟ براى اينكه اين ثبوتا ممكن نيست.
اگر مراد لذت بردن از واجب و تسلم در مقابل
واجب باشد اين هم نه براى اينكه قرآن مىگويد واجب نيست عموم مردم هم ندارند.
و اگر مراد آن صفت تسليم و رضا باشد اين
معلوم است كه بسيار عالى است امّا قطعا ديگر لازم نيست همين مقدار كه انسان نماز
بخواند قصد قربة هم از او سر بزند اين نماز درست است حالا ولو اينكه به مقام تسليم
و رضا نرسيده باشد يا به مقام تسلم نرسيده باشد.
اين بحث زياد لازم نبود لذا اگر مرحوم آخوند
نياورده بودند بهتر بود.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد