اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى
يفقهوا قولى.
درباره علم اجمالى يك بحث اين است كه آيا عم
اجمالى مثل علم تفصيلى اثبات تكليف مىكند يا نه، بلكه
اقتضاءبيشترنداردواگر مانع آمد جلو،يعنى
اصل در اطراف علم اجمالى جارى شد ديگر نمىتواندمنجز تكليف باشد؟ دراين
باره بحث كرديم .
بحث ديگر اين است كه آيا با علم اجمالى
مىشود اسقاط تكليف كرد يانه؟ واين اسقاط تكليف گاهى تكليف است كه علم
اجمالى مىآيد روى آن مثل اينكه نمىداندملك يوم الدين بخواند،يا مالك
يوم الدين بخواند، مىداند يا ملك است يا مالك، نمىداندكدام
رابخواند،يكدفعه اين اينجورى است
يكدفعه هم دو تكليف مستقل است، نمىداند نماز جمعه واجب است يا نماز ظهر،هر دو
را مىخواند تكليف را اسقاطش مىكند با علم اجمالى. درآنجا كه يك تكليف
باشد باعلم اجمالى بخواهد بيايد جلو بسيارى از كارها مشكل مىشود، گرچه بعضى همگفتهاند جايز است.اما
مثلاً در همين ملك ،يا مالك اگر ملك باشد واقع ونفس الامر ديگر مالك
نيست، اگر مالك باشد، كما هو الحق ديگر ملك نيست واگر بخواند ملك يوم
الدين، مالك اليوم الدين، ديگر حرف آدمى آمده در نماز و نمازش اشكال پيدا
مىكند.نمىتواند هر دو را به نحو علم اجمالى به عنوان قرآن بخواند، الا اينكه يك كدام را به عنوان قرآن ويك كدام
را به عنوان دعابخواند، آن هم نمىشود،كدام را مىخواهد به عنوان دعا
بخواند ملك را مىخواهد به عنوان دعا بخواند، ممكن است مالك به عنوان
قرآن باشد ،مالك را بخواهد به عنوان دعا بخواند ممكن است ملك قرآن باشد وهر دو كه مسلم قرآن نيست.
وايراد ديگر هم هست اينكه سوره حمد را به
عنوان قرآن بايد بياورد تا درست باشد، اقرأفاتحهالكتاب ونمى تواند به
صورت دعا بياورد، اياك نعبد
واياك نستعين را كسى به عنوان دعا بياورد، انشاء بكند نمازش باطل است. بايد به
عنوان قرآن بيايد ولو اينكه در خطور ذهنش دعا هم باشد وتوجه به معنا باشد ولى
على امر حال بايد قصد قرآن باشد.حالا بخواهد قصد قرآن بكند نمىشود، در اينجاها معمولاً دوران امر بين
المحذورين مىشود، علم اجمالى برمى گردد به دوران بين محذورين كه بحث ما
نيست. اما حالا يك جاهائى كه بشود تكليف با علم اجمالى بيايد .در يك تكليف
باشد يا در دو تكليف باشد كه شيخ بزرگوار راجع به دو تكليف صحبت مىكنند
وبعدش مرحوم آخوند هم تابع مرحوم شيخ هستند بردهاند روى اسقاط تكليف
بواسطه علم اجمالى، آنجا كه تكليف متعدد باشد آيا مىشود يا نه؟
چهار دليل در كتابها آورده شده براى اينكه
نمىشود، يك جملهاى هم در فقه مان ديده مىشود كه بعضى از بزرگان نظير
شيخ انصارى،ميرزاى
شيرازى،مرحوم صدر اصفهانى، اينها كه حاشيه بر نجاة العباد، يا بر مجمع الرسائل
شيخ انصارى دارند وآن اين است كه تارك الطريقين عمله باطل
وتارك طريقين يا بايد مجتهد باشد، يا
مقلد،بخواهد محتاط باشد، نمىشود.اين حرف هم هست وآن اينكه در اصول ما يعنى شيخ
انصارى نفرموده، بعد شيخ انصارى هم كسى متعرض اين مسئله نشده در حالى
كه اين دليل خيلى مهمتر از آن چهار دليل است، كه در كتابهاى اصولى آورده
شده است. على كل حال اين هم يك حرف است وحتى خود شيخ انصارى قائل به
اين حرف است كه تارك الطريقين عمله باطل. صاحب جواهر قائل به اين
حرف است ،مرحوم ميرزاى بزرگ در حاشيه نجاة العباد ودر حاشيه بر مجمع
الرسائل قائل به اين حرف است. مرحوم صدر اصفهانى آقاسيد اسماعيلى
ايشان هم در حاشية بر مجمع الرسائل قائل به اين حرف است كه تارك
الطريقين عمله باطل .
آن چهار دليلى كه در اصول آورده شده، دوتا در
كفايه هست ودوتاراهم مرحوم نائينى وشاگردان مرحوم نائينى،مثل
مرحوم آقاى حكيم وآقاى خوئى
وامثال اينها دارند. دوتا دليل كه در كفايه آمده يكى اين است كه
بعضى گفتهاند قصد وجه واجب است در عبادات ودر علم اجمالى نمىتواند
قصد وجه بكند. نمىداند نماز ظهر واجب است يا نماز جمعه،اما مىداند
يك نماز واجب است، حالا اگر بخواهد نماز جمعه را به عنوان وجوب بخواند،
نمى داند واجب است يانه، حالا نماز جمعه را خواند، نماز ظهر را مىخواهد
بخواند، چه نيتى بكند؟ قصد وجه جزمانمى تواند بكند ويشترط در عبادات قصد جزم
.
البته اين قصد جزمى كه آنها گفتهاند واجب
است ،آنجا را گفتهاند واجب است كه بتواند قصد جزم بكند،مثل همين نماز
ظهر وجمعه كه خودش مجتهد
است، مىتواند قبل از ظهر استنباط كند، يا
ظهرى شود يا جمعهى. يا اينكه مقلد است دسترسى به فتوادارد، مىتواند رساله را
ببيند، اما حالش را ندارد، مىگويد هر دو را مىخوانيم .يا مثل قبله، يك
دفعه نمىتواند قبله را بدست بياورد،آنها كه گفتهاند قصد وجه لازم نيست
،به چهار طرف نماز بخواند يكدفعه مىتواند، گفتهاند قصد وجه واجب است،
پس بايد برود بپرسد تا جزما نمازى كه مىخواند بتواند نسبت بدهد واجب است
يا واجب نيست .اين دليل اولشان كه گفتهاند قصد وجه وقصد تمييز،قصد
وجه يعنى واجب واستحباب، قصد تمييز يعنى آن عباداتى كه مشترك است از
هر جهت تمييزداده بشود به نيت .مثلاً نماز ظهر وعصر هيچ تفاوت با هم
ندارد كه به او مىگويند از عناوين قصديه است .به چه چيز نماز ظهر ،ظهر مىشود؟
به نيت شما. با چه چيز نماز عصر،عصر مىشود؟ با نيت شما. لذا گفتهاند
قصد تمييز واجب است .قصد وجه واجب است واگر بخواهد با علم اجمالى اسقاط
تكليف بكند نمىتواند قصد وجه بكند،پس بايد علم تفصيلى پيدا كند تا
بتواند قصد وجه كند .
مرحوم آخوند(رضوان اللّه تعالى عليه) رد
اين،يك حرفى دارند كه اصل حرف هم از صاحب جواهر(رضوان اللّه تعالى
عليه) وسيال در فقه هم است. مرحوم آخوند اينجا مىفرمايند:قصد
وجه،قصد تمييز واجب نيست ،لازم نيست وبقول ايشان همين مقدار كه به قصد ما فى
الذمة بياورد، كفايت مىكند. چهار تا نماز ظهر به چهار طرف مىخواند ولو
قصد وجه نكند، كفايت مىكند .يك نماز ظهر ويك نماز
عصر مىخواند ولو قصد تمييز نكند، نماز ظهر بجاى خود واقع مىشود،نماز عصر هم بجاى خود واقع مىشود .
چرا قصد وجه واجب نيست وقصد تمييز لازم نيست؟
مىفرمايند براى اينكه اين قصد وجه وقصد تمييز يك مسئله عام
البلوى است وهمه مردم اقلاً
پنج مرتبه در شبانه روز نماز مىخوانند. راجع به قصد وجه وقصد تمييز در اين مسئله عام
البلوى سؤالاًو جوابا در روايات ما چيزى نيامده است، نه كسى سؤال كرده است ونه ائمه عليهم السلام خودشان
راجع به اين مسئله چيزى فرمودهاند .پيامبر(صلى اللّه عليه و آله
وسلّم)آنها كه گفتنى است همه را گفتهاند وآنها كه فعلى است همه را انجام
دادهاند.ائمه طاهرين: هم در روايات فراوانى نماز را ياد دادهاند ودر اين همه
روايات در يك جا بگويند يشترط فيه قصد الوجه،نيامده است، يا يك جا كسى سؤال
كرده باشد كه قصد وجه هم واجب است يانه ،نيامده است .
لذا مرحوم آخوند اينجا مىگويند عدم الوجدان
،اينجا يدل على عدم الوجوب، اينكه نيست دليل بر اين است كه اصلاً
وجود ندارد.بعدِ مرحوم آخوند هم اين جمله پذيرفته شده لذا در فقه هم آمده
واصل او هم از صاحب جواهر است كه مىگويند آن مسائل عام البلوائى كه
حكمش نيامده در شريعت مقدس اسلام، حكم ندارد، نبودش دليل بر اين است كه
نيست در اسلام .پس قصد وجه وقصد تمييز چون سؤالاً وجوابا در روايات ما
نيامده ،پس دليل بر اين است كه لازم نيست ،وقتى لازم نشد، نماز جمعه را
مىخواند بعنوان ما فى الذمة،نماز ظهر را هم مىخواند بعنوان ما فى الذمة
بعنوان رجاء كفايت مىكند واسقاط تكليف كرده بواسطه علم اجمالى .
خوب دليلى است وعام البلوى است واز اول فقه تا آخر فقه هست ونديدم كسى را كه
اين حرف مرحومآخوند كه گرفته شده از حرف مرحوم صاحب
جواهر است ،يك كسى اين را رد كند وبگويد نه حرف مرحوم آخوند درست نيست اين
دليل اول .
پس دليل اول كه نمىشود با علم اجمالى اسقاط
تكليف كرد قصد وجه است .گفتهاند يشترط فى العباده ،اينكه نيت
وجوب كند، نيت استحباب كند و با علم اجمالى نمىتواند نيت جزمى بكند، نيت
وجوب كند، پس نمىشود.
مرحوم آخوند مىگويند:نه بلكه قصد وجه اصلاً
لازم نيست و واجب نيست، همين مقدار كه بعنوان ما فى الذمة
وبعنوان رجاء بياورد كفايت مىكند .
دليل دوم كه گفتهاند نمىشود،گفتهاند اين
لعب به امر مولى است ومسخرگى است .پس دليل دوم اين است كه اگر
بتواند علم تفصيلى بدست
بياورد ونياورد وبا علم اجمالى نماز بخواند لعب به امر مولى است .
مرحوم آخوند رضوان اللّه تعالى عليه
مىفرمايند :لعب به امر مولى آنجا است كه داعى عقلايى نباشد، اما اگر داعى
عقلائى باشد چرا لعب به امر
مولى باشد؟ مثل اينكه توى بيابان معطل كسى است ومى خواهد با او نماز بخواند.يك
داعى عقلائى همين كه داعى محرك هم باشد، چهار طرف نماز بخواند، هم نماز خوانده وهم نماز واجب خودش
را خوانده است. اينجا كه داعى عقلائى دارد چرا لعب به امر مولى باشد .
يك حرف ديگر اينكه اگر هم لعب به امر مولى
باشد، به كيفيت است وبه اصل امركه نيست .يك دفعه به اصل امر مىخواهد لعب كند، اين كه در حد كفر است .يك
دفعه روى كيفيت بازى مىكند، مىخواهد نماز ظهر بخواند، مىرود روى پشت
بام در ميان مردم كه مردم بخندند، نماز مىخواند، يا مثلاً در هواى بسيار سرد
لخت مىشود ونماز مىخواند، كه مردم بخندند. اين لعب در كيفيت امر نماز
است، چه دليلى داريم بر فسادش؟ اگر راستى لخت بيايد وسط مدرسه ونماز
بخواند كه ديگران بخندند ،اما راستى نيت مىكند نيت حسابى هم مىكند ونمازش را
درآن حال باز مىخواند چرا باطل باشد؟ لذامرحوم آخوند مىفرمايند:برفرض هم داعى عقلائى نباشد وداعى
لعب باشد، داعى به كيفيت امر است وداعى به كيفيت امر كه نماز را باطل
نمىكند .مثل آنجا كه عبادت را با ضميمههاى لعبى بياورد. فرض ما آنجا است كه
داعى عقلائى روى اين ضميمه ندارد،لعب به ضميمهها كرده وبا اصل امر كه
بازى نكرده است وبه مولى كه توهين نكرده است. تا اينجا در كفاية آمده،در
كلمات شيخ آمده وديگران هم دارند .
مرحوم نائينى وشاگردانشان دو دليل اضافه بر
اين دو دليل دارند، كه مرحوم نائينى خيلى پافشارى در اصولشان دارند
روى اين دو دليل .
دليل اولشان اينكه مىگويند امر بايد انسان
را منبعث كند وانسان كه مىخواهد منبعث شود بايد به امر حتمى باشد،با
محتمل الامر منبعث نمىشود؛ محرك امر قطعى ويقينى مولى است، اما امر
محتمل بخواهد محرك باشد وما متحرك بشويم به محتمل المدركية جايز نيست.
اين حرف مثل بسيارى از حرفهاى مرحوم نائينى از حرفهاى شيرين است .اما به مرحوم نائينى مىگوئيم اين
دليل شما عين مدعاى شماست واصلاً
مدعاى ما همين است كه انسان بواسطه امر محتمل اگر واجب راآورد اين ساقط
مىشود يا نه؟ واصلاً معناى علم اجمالى همين است كه چهار طرف نماز بخوان.
اين طرف بخواهد نماز بخواند، نمىداند امر مولى هست يا نه آن طرف بخواهد
نماز بخواند، نمىداند امر مولى هست يانه.
يا در نماز ظهر جمعه،بخواهد نماز ظهر بخواند
نمىداند امر مولى هست يا نه،يا نماز جمعه بخواهد بخواند نمىداند امر
مولى هست يانه .مدعا همين است كه آيا با محتمل الامر مىشود متحرك بشويم
وعمل را بياوريم يانمى شود. مرحوم نائينى مىفرمايند: با محتمل الامرية
نمىشود عمل راآورد،پس چه كار كند؟ مرحوم نائينى مىگويد برو بررسى كن
وببين در رسالهها نماز جمعه مىگويند واجب است يانماز ظهر.وقتى ديدى كدام
واجب است، يا واجب تخييرى است، آنوقت باامر جزمى وقطعى متحرك شو
وعمل را بياور.
به مرحوم نائينى مىگوئيم دليل شما، عين
مدعاى شماست .مدعاى شما اين است كه آيا با محتمل الامرية مىشود
متحرك شد يانه؟ مرحوم نائينى مىگويند:نه.ولى ما مىگوئيم مىشود. خود
مدعارا دليل قرار دادند .بنابر اين به مرحوم نائينى مىگوئيم اين دليل شما عين
مدعاى شمااست الا اينكه شما با يك لفظ شيرينى واصطلاح خاص اصولى آورديد
وفرموديد اگر كسى بخواهد منبعث شود به بعث مولى بايد به امر جزمى باشد
نه به امر محتمل.ما هم مدعايمان همين است كه آياباامر جزمى بايد باشد يا به امر محتمل .
يك حرف ديگر هم به مرحوم نائينى داريم و آن
اين است كه به مرحوم نائينى عرض مىكنيم كه اتفاقاآن افرادى كه به
امر محتمل متحرك بشوند خيلى تقرب آنها بالاتر از اين است كه باامر جزمى
باشد، مثل اينكه يك كسى نماز قضاى حتمى دارد ،نماز قضاءمى خواند، با امر
حتمى مولى متحرك مىشود. اما يك دفعه نمىداند نماز قضاء دارد
يانه،ولى نماز مىخواند منبعث مىشود باامر محتمل مولى .كدام تقربش بيشتر است؟
مسلم آن كسى كه احتياط مىكند .مخصوصامتيقن خيلى از
جاها منبعث مىشوند به امر محتملوحالا چه درنظر مرحوم نائينى بوده است معلوم نيست .
دليل دوم مرحوم نائينى اين است كه مىفرمايند
امتثال مراتب دارد ،امتثال تفصيلى،امتثال
اجمالى ،امتثال ظنى ،امتثال محتمل؛ گاهى انسان
امتثال مىكند امر مولى را به امتثال تفصيلى ،يعنى مىداند نماز ظهر واجب است ممتثل
مىشود نماز ظهر را بجاآورد باآن امتثال تفصيلى، گاهى هم
نمىتواند بدست بياورد كه نماز ظهر واجب است يا نماز جمعه، بجاى امتثال تفصيلى،
امتثال اجمالى مىكند، گاهى هم نمىتواند امتثال تفصيلى
بكند،امتثال ظن مىكند،يعنى با اماره مىآيد جلو، مثل اينكه زرارهمى گويد نماز جمعه
واجب است، روى همان روايت زراره امتثال مىكند.گاهى هم
محتمل است كه نمىداند واجب است يا نه، بامحتمل الامر ومحتمل الامتثال ،امتثال مىكند.پس امتثال ظاهرا مقول
به تشكيك است، بلكه شباهت به مقول به تشكيك دارد. بعد مرحوم نائينى مىفرمايند
كه چهار مرتبه اينها در رديف است .آنجا كه بشود امتثال تفصيلى كرد، نوبت نمىرسد به امتثال اجمالى، آنجا كه بشود
امتثال اجمالى كرد، نوبت مىرسد نمىرسد به امتثال ظنى و آنجا كه بشود
امتثالظنى كرد، نوبت نمىرسد به محتمل. در ما نحن فيه مىتواند امتثال تفصيلى
بكند، پس نوبت نمىرسد به امتثال اجمالى ،مىتواند برود توى مسجد
وقبله را پيدا كند.امتثال تفصيلى مىتواند بكند،نوبت به امتثال اجمالى نمىرسد.
در اينجاهم دليل عين مدعاست، حرف اصلاً همين
است، الا اينكه مرحوم نائينى يك جمله شيرينى آورده به امتثال
تفصيلى،امتثال اجمالى ،امتثال ظنى ،امتثال احتمالى. براى
اصولى خيلى گرم كننده است وشيرين است، اما بحث ما اين است،يك كسى كه مىتواند با علم تفصيلى
تكليف را بياورد، با علم اجمالى مىتواند تكليف را بياورد يا نه؟ اين بحث
ماست. مرحوم نائينى چه مىگويند؟ مىگويند آن كسىكه امتثال تفصيلى مىتواند
بكند، نوبت نمىرسد به امتثال اجمالى. به چه دليل؟ عين مدعا را با
برگرداندن به اين صورت دليل قرار دادهاند.حرف در همين است كه كسى
نمىتواندامتثال تفصيلىكند، آيا مىتواند امتثال اجمالى بكند يا نه؟ مرحوم نائينى
مىگويندنه ،مامىگوئيمآرى،اين يك ايراد به مرحوم نائينى .
ايراد مهمتر به مرحوم نائينى روى فرمايش
مرحوم نائينى بايد علم اجمالى مقدم باشد براماره واحدى نگفته است،خودش هم
نگفته است .يعنى اگر كسى بتواند به چهار طرف نمازبخواند ،بخواهد با
ثقه به يك طرف نماز بخواند،با مؤذن به يك طرف نماز بخواند، مىگويند نمىشود وخود مرحوم نائينى هم معتقد
نيست كه امتثال اجمالى مقدم باشد بر امتثال ظنّى، اما على كل حال آوردهاند
در اصول .
بنابر اين فتلحض مما ذكرنا اينكه از نظر اصول
اسقاط تكليف به علم اجمالى بلا اشكال است .فقط مىماند حرف مرحوم
صاحب جواهر،حرف
مرحوم شيخ انصارى در حاشيه بر مجمع الرسائل وحاشيه بر نجاة العباد وبزرگان
اينجورى كه عمل تارك الطريقين باطل وتوجه داريد كه در رسالهها
همه گفتهاند كه مكلف مىتواند امتثال كند، يابه اجتهاد، يا به تقلييد، يا به احتياط
.كه مشهور در ميان علماء مخصوصا متأخرين و رساله نويسها گفتهاند يا اين يا
آن، آن احتياط را گذاشتهاند در مقابل اجتهاد وتقلييد وآن دو سه بزرگوار
گفتهاند نه. .
من خيال مىكنم كه صاحب جواهر وشيخ انصارى
وامثال دو بزرگوار نظرشان اين است كه ما از سيره ودأب اسلام به
دست مىآوريم كه اسلام
اينجور كارها راندارد .اگر كسى بتواند اينجور ادعا كند كه اصلاًباب احتياط در عبادات
نيست وباب احتياط يك جاى ديگر است، مربوط به حق الناس است
وآنجا بايد احتياط كرد. زبانش بايد كليد داشته باشد، چشمش بايد محتاط باشد «لاتقف ماليس لك به علم انّ السمع
والبصروالفؤاد كل اولئك كان عنه
مسئولا» .اينجاها احتياط خيلى خوب است .
اما راجع به نماز «الفقيه لا يترك
الصلوهبحال»،«لايعيد الصلوهبحال»، اين روايت از امام صادق عليهالسلام است واينكه بخواهد احتياط كند، نمىشود
.اين حرف خوبى است وحرف تكليفى است وخيال نمىكنم باطلٌ و فاسدٌ كه كلمات آمده درست
باشد.
وعلى
كل حالاين حرف هم در حاشيه بر نجاهالعباد وحاشيه بر مجمعالرسائل آمده وحرف خوبى است وآناين است
كه به علماجمالى ما اسقاط تكليف بخواهيم بكنيم، مىدانيم دأب
شارع نيست مگر در حقالناس اين بحث هم تمام شد .
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
-فوائد الاصول،
ج 3، ص 66.
-فوائد الاصول، ج 3، ص 73.