عنوان: بررسى ادله اخباريين براى عدم حجيت ظواهر قرآن
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث درباره اين بود كه اختلافى بود بين اخبارى و اصولى، كه اصولى مى‏گويد ظواهر قرآن حجت است، اخبارى مى‏گويد ظواهر قرآن حجت نيست و
قرآن مختص «به من خوطب به» است.

و برى اخبارى ادله اربعه‏اى كه اصولى در فقه مى‏گويد، نداريم، بلكه فقط روايات است. براى مدعايش چند دليل داشت، كه يك دليل او اين بود كه قرآن متشابه است در ذيل همين دليل گفته كه اگر متشابه واقعى نباشد، متشابه عرضى است. مى‏خواهيد اين را دليل چهارم حساب كنيد كه مرحوم آخوند فرموده، مى‏خواهيد هم اين جور بفرماييد كه كه مى‏گويد قرآن متشابه است و اگر متشابه حقيقى نباشد، متشابه عرضى است. متشابه عرضى يعنى چه؟ مى‏گويد مى‏دانيم كه قرآن مقيدات دارد، مخصصات دارد مبيّنات دارد. وقتى چنين شد هر آيه‏اى را نمى‏دانيم كه مخصص دارد  يا  نه، مبين دارد يا نه، مقيد دارد يا نه. علم اجمالى مى‏شود كه در قرآن مقيدات داريم، مخصصات داريم مبيّنات داريم و علم اجمالى منجز تكليف است، مى‏گويد به هيچ كدام از آيات  عمل نكن.

پس اگر متشابه واقعى و حقيقى نباشد، متشابه از باب علم اجمالى است، نمى‏دانيم. اين آيه كه مورد نظرمان است قيد خورده، يا آن آيه و چون علم اجمالى داريم كه قيد در قرآن آمده، تخصيص در قرآن آمده، پس به هيچ كدام از آيات نمى‏توانيم عمل كنيم. نظير علم اجمالى است كه مى‏دانيم يا اين ظرف مال مردم است، يا آن ظرف، از هر دو بايد اجتناب كنيم. در اينجا هم مى‏دانيم در قرآن قيد آمده، تخصيص آمده تبيين آمده پس به هيچ كدام از آيات نمى‏شود عمل كرد.

جواب اين هم اين است كه بله مى‏دانيم در قرآن مقيد است، مخصص است، مبين هست. بايد برويم در روايات اهل بيت و علم اجمالى را منحل كنيم
به علم تفصيلى و شك بدوى. براى اينكه وقتى رفتيم در روايات اهل بيت نظير اين است كه مى‏دانيم يك عامى در معرض تخصيص است، نمى‏توانيم به اين عام عمل كنيم، بايد برويم دنبال مقيدها و مخصص‏ها و مبين‏ها مى‏گرديم در روايات اهل بيت، مخصص پيدا مى‏كنيم، مبين پيدا مى‏كنيم، مقيد پيدا مى‏كنيم وقتى رفتيم و مأيوس شديم و نيافتيم، مثل قانونى است كه رفته‏ايم و گردش كرده‏ايم و مخصصات را پيدا كرده‏ايم، ديگر عام حجت در مابقى است، قرآن شريف راجع به آن آيه‏اى كه تفحص كرديم براى ما حجت است.

اين حرف اخبارى را قبول داريم، از همين جهت مى‏گفتيم كه قرآن منهاى اهل بيت حجت نيست نظير عام منهاى مخصص است، كه حجت نيست. كى حجت است؟ وقتى كه بگرديم و مخصص پيدا كنيم يا مأيوس از مخصص بشويم، آن وقت عام مى‏شود حجت.

قرآن شريف هم همين است كه تا نرويم در ثقل دوم، اصلاً قرآن شريف حجت نيست. «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه‏ و عترتى»[1]. همين را
مى‏گويد، مى‏گويد قرآن منهاى اهل بيت حجت نيست و اين دو پشتوانه وابسته به يكديگر است، كه اگر اهل بيت را ضميمه قرآن كردى، قرآن حجت است.

پس جواب اخبارى هم اين مى‏شود كه ما قبول داريم كه علم اجمالى دارد در قرآن، مخصص دارد، مقيد دارد، مبين دارد و بايد تفحص كنيم در كلمات اهل بيت و تقيدها را پيدا كنيم و تبين‏ها را پيدا كنيم، و تخصيص‏ها را پيدا كنيم وقتى پيدا نكرديم عام حجت است در خودش.

دليل آخر اخبارى كه عمده دليل است، به اندازه‏اى كه مرحوم آخوند در كفايه اقرار به اشكال كرده‏اند و آن قضيه تحريف در قرآن است و تعجب هم از
مرحوم آخوند هست كه اين دليل به اين واضحى را تأييد مى‏كنند، امّا مسئله سياسى است.

 تحريف منقسم مى‏شود به سه قسم: يك قسمت تحريف از نظر معناست، كه اين در قرآن زياد است و هميشه بوده، «يحرفون الكلم عن مواضعه»[2]، كه معلوم مى‏شود در زمان پيامبر هم سوء استفاده از قرآن مى‏شده است، يعنى هر كس به نفع خودش قرآن را معنا مى‏كرده است و اين تحريف يعنى تحميل كردن فكر بر قرآن. روايات «من فسر القران برأيه فليتبوأ مقعده من النار»[3]، اينجا هست، هر كه تحميل فكر كند بر قرآن جايگاه او جهنم است. كه يكى از ادله اخبارى هم اين روايات است كه مى‏گويد هر كسى تفسير كند قرآن را در جهنم است. در حالى كه روايات نمى‏گويد هر كسى كه تفسير كند، بلكه مى‏گويد اگر تفسير برأى كند، در جهنم است، يعنى تحميل رأى بر قرآن.

شما يك دفعه وارد در قرآن مى‏شويد كه چيز بفهميد، اين خيلى كار خوبى است كه آنچه از قرآن فهميده، تحميل كند بر فكرش. امّا گاهى شما در ذهنتان يك ساخته پرداخته داريد كه زياد هم هست، اين را مفروض عنه گرفته و براى اين دليل مى‏خواهد. لذا اوّل مى‏رود توى قرآن، اين آيه، آن آيه، امّا با عينك ساخته خودش، بعد از آن مى‏رود در روايات، مى‏رود در بحار كه يك ساخته و پرداخته دارد مى‏خواهد دليل برايش پيدا كند، مى‏رود در روايات اهل بيت.

 گاهى هم يك ساخته و پرداخته قبلى دارد، مى‏خواهد تحميل كند بر عقلش و اين طرف و آن طرف مى‏زند، پشت سر هم فكر مى‏كند، دليل اوّل، دليل دوم، دليل سوم براى آن ساخته پرداخته پيدا كند.

اين هم معلوم است كه غلط است. تحميل فكر است بر عقل، معلوم است كه عقل جوال است و خيلى از حقها را مى‏تواند ناحق و خيلى از ناحق‏ها را مى‏تواند حق جلوه بدهد.

گاهى هم احساسات، از احساسات خودش از احساسات مردم يك ساخته و پرداخته دارد، مى‏رود توى عواطف، از عاطفه خودش استفاده مى‏كند، از
عاطفه علماء، از عاطفه روشنفكران و بالاخره با عواطف، آن ساخته و پرداخته را، ساخته پرداخته تر مى‏كند.

همه اينها غلط است «و من فسر القران برأيه فليتبوأ مقعده من النار»[4] همين معنايش است. با ظن و تخمين و اين طرف و آن طرف زدن و تطبيق كردن
فكر بر قرآن بر روايات اهل بيت يك چيزى درست مى‏كند كه اسمش را مى‏گذارد توجيه و بسيارى از اين حرفها كه شما ديديد از اينجا پيدا شده «و من
فسر القران برأيه فليتبوا مقعده من النار» همين است، اين «يحرفون الكلم عن مواضعه»
[5] هم همين است. يعنى اينها كه مريض هستند و «فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله و ما يعلم تأويله الا اللّه‏ و الراسخون فى العلم»[6] راسخون بايد تأويل كنند، نه آدم معمولى، براى اينكه تو اگر رفتى در اين وادى، تحميل فكر است بر قرآن، يعنى با ظن و تخمين، آن هم ظن و تخمين بشرى. اين يك قسمت تحريف است.

قسمت دوم: تحريف لفظى است كه اين منقسم مى‏شود به سه قسم: يك قسم اينكه كسى قائل شود كه در قرآن زياده هست، معلوم است اين خلاف  ضرورت قرآن است و احدى هم نگفته است و آيه شريفه «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم على بعض ظهيرا» مى‏گويد زياده در قرآن نيست حتما. تحريف زياده كسى نگفته است، كه بگويد در قرآن زياده شده است.

قسمت ديگر لفظى اينكه كسى بگويد نقصيه در قرآن پيدا شده است اين را اخبارى مى‏گويد و مدعى است كه بسيارى از آيات، مخصوصا آياتى كه
مربوط به اهل بيت بوده از قرآن حذف شده، حتى مرحوم آشتيانى ولو قبول ندارد، يك سوره‏هايى از قرآن را كه اخبارى مدعى است، اينها قرآن است در همين حاشيه بر فرائد آورده‏اند.

معلوم است كسى كه اينها را ببيند، اگر آشنايى با قرآن داشته باشد، مى‏فهيمد اينها از قرآن نيست، ولى بالاخره اخبارى به خاطر احساسات ولايتى
كه داشته حتى اينها را هم مى‏گويد قرآن است و خدا نكند كسى بخواهد با احساسات جلو بيايد و يك سورى را اينها مدعى هستند كه مربوط به ولايت است در شأن اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و اهل بيت عليهم‏السلاماست و اينها از قرآن حذف شده است.

اين تحريف آيا در قرآن هست يا نه؟ اخبارى پافشارى دارد كه اين تحريف در قرآن هست و فصل الخطاب هم براى اين نوشته شده است.

امّا قدماء و متأخرين همه مى‏گويند بلكه تحريف به اين معنا هم در قرآن نيست كه بايد راجع به اين صحبت كنيم.

تحريف لفظى سوم: به او مى‏گويند تصحيف، يعنى جابجا شدن كه اين را  هم بسيارى از اصولينى مى‏گويند تصحيف در قرآن هست و بسيارى از
مفسرين، حتى استاد ما حضرت آيت اللّه‏ طباطبايى با اينكه مرد فوق العاده‏اى بود، مى‏گويند تصحيف در قرآن هست و يك دليل ظاهرى مى‏آورند، كه اين سور آخر قرآن همه مكى است، اگر جابجا نشده بود، بايد سوره مكى اوّل ذكر شده باشد. سوره بقره با اينكه مدنى است، اوّل ذكر شده، يا بسيارى از سوره‏ها در وسط ذكر شده، با اينكه در مدينه نازل شده است. همچنين آيات قرآن، همين آيه «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى»
[7] در حجة الوداع نازل شده، در حالى كه او را گذاشته‏اند در سوره مائده، با اينكه بسيارى از آيات سوره مائده قبلاً نازل شده است. لذا مى‏گويند تصحيف در قرآن است.  

ما انشاءاللّه‏ بعدا اثبات مى‏كنيم كه اين تصحيف هم مسلم در قرآن نيست. اشتباه بزرگى كه شده بين مفسرين سنى و شيعه، اين است كه مى‏گويند تصحيف در قرآن شريف هست اين هم سوم.

چهارم: اختلاف قرائات است به قول حضرت امام جنگ حيدر و نعمتى، كه اين اختلاف در مقابل امام صادق پيدا شد، يعنى امام صادق را مى‏خواستند
خانه نشين كنند، دكانها مى‏خواستند باز كنند. در مقابل دقت امام صادق فلسفه يونان را آوردند به عربى، در مقابل عرفان امام صادق، سفيان صورى‏ها را تراشيدند و صوفى گرى از آنجا پيدا شد، در مقابل فقه امام صادق ابو حنيفه و ائمه اربعه سنى‏ها را درست كردند، كه مصائب درست شد. در مقابل تفسير امام صادق هم، ابن قتاده و امثال اينها را درست كردند، همان را كه امام صادق مى‏فرمودند «لا تعلم من الاسلام شيئا»، براى اينكه مردم را سرگرم كنند، كارهاى فرهنگى آنها اين بود كه كليله و دمنه درست كردند كه مردم سرگرم بشوند و از جمله اين قاف وقوف و قيف آن وقت پيدا شد. اختلاف در قرائات، كه اين بعد از سقيفه بنى ساعده بود، الا اينكه عثمان اين را از بين برد ـ البته با تأييد حضرت اميرالمؤمنين  عليه‏السلام ـ  امّا اين فتنه كه خاموش شده بود، در زمان بنى العباس اوج گرفت آن هم چه اوجى! هر كس مى‏رفت در مسجد الحرام يك قرائت براى خودش مى‏خواند و هر كدام يك جور مى‏خواند.

به اين هم مى‏گويند تحريف، كه ان شاء اللّه‏ مى‏رسيم كه اختلاف قرائت هم غلط است، آنكه هست اين قرآن است. حتى من عقيده دارم «كفوا ان احد» هم غلط است، بايد خواند «كفوا احد» ، همان طور كه در قرآن هست، «ملك يوم الدين» نماز باطل مى‏كند، بايد خواند «مالك يوم الدين»، همچنين تا آخر و اين اختلاف در قرائات مصيبت او از آن تحريف معنوى هم بدتر است و حالا كه اختلاف در قرائات زياد شده هفتگانه و نه گانه شده است. اين هم يك تحريف است.

ادعاى ما اين است كه تحريف به معناى تحريف معنوى در قرآن هست همه وقت بوده و هر كس كه رياست طلب و پول پرست و با تحريف قرآن بخواهد باشد، تحريف معنوى دارد. «يحرفون الكلم عن مواضعه».[8]

ديگر اينكه زياده هم مسلم است كه در قرآن نيست، آيه‏اى كه زياد شده باشد در قرآن، اين مسلم نيست و ممكن هم نيست و امكان ثبوتى ندارد. اين دو  قسم برود كنار، آن سه قسم باقى مى‏ماند: تحريف بحسب نقيصه، تحريف بحسب تصحيف و جابجا شدن، تحريف به حسب اختلاف در قرائات. اين سه بحث دارد.

آيا تحريف به حسب تنقيص هست و اينكه در قرآن آياتى بوده افتاده است اصولى مى‏گويد نه، اخبارى مى‏گويد تنقيص هست، لذا مى‏گويد قرآن حجت
نيست.

تحريف به معناى تصحيف را هم اصولى مى‏گويد بله، اخبارى هم مى‏گويد بله الا شاذا.

تحريف به معناى اختلاف در قرائات، اصولى مى‏گويد آرى، اخبارى هم مى‏گويد آرى و ما مدعى هستيم كه تحريف به معناى نقص در قرآن نيست،
تحريف به معناى جابجا شدن در قرآن نيست، تحريف به معناى اختلاف در قرائات هم نيست و اگر بتوانيم اثبات كنيم كه اين سه تحريف در قرآن نيست، خدمت بزرگى به قرآن كرده‏ايم.

و صلّى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1] ـ دعائم الاسلام، ج 1، ص 28.

[2] ـ سوره مائده، آيه 13.

[3] ـ تفسير صافى، ج 1، ص 35.

[4] ـ تفسير صافى، ج 1، ص 35.

[5] ـ سوره مائده، آيه 13.

[6] ـ سوره آل عمران، آيه 7.

[7] ـ سوره مائده، آيه 3.

[8] ـ سوره مائده، آيه 13.