عنوان: ادله حجيت خبر واحد/ آيه نبأ / اشكالات استدلال به آيه
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

در باب مفاهيم يك اختلاف هست بين قدماء و متاخرين. قدماء مفهوم رامعنا مى‏كنند انتفاء عند الانتفاء، مثلاً ان جائك زيد فاكرمه مى‏گويند مفهوم او
اين است كه ان لم يجئك زيد فلا يجب الاكرام. ثبوت عند الثبوت، ان جائك زيد فاكرمه. يا آيه شريفه كه ديروز خوانديم ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا، خبر
فاسق وجوب تبين دارد. اگر فاسق خبر آورد براى شما، اين ثبوت فتبينوا عند ثبوت ديگر، يعنى ثبوت عند الثبوت. حالا اين قضيه را نفى كنيد، مى‏شود ان لم يجئك فاسق بنبأ فلا يجب التبين، يعنى اگر فاسق خبر نياورد، وجوب تبين ندارد. چرا؟ چون سالبه به انتفاء موضوع است، براى اينكه خبرى نيست، تا شما تبين بكنيد. به اين مى‏گويند انتفاء عند الانتفاء، انتفاء محمول عند انتفاء موضوع. ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين. چرا لا يجب التبين؟ چون قضيه سالبه به انتفاء موضوع است، چون موضوعى در كار نيست، وجوب تبين هم در كار نيست. لذا قدماء مى‏گويند قضايايى داريم مثبته و يك قضايايى داريم منفيه، آنها كه مثبته است، يعنى ظاهر كلام است، به اينها مى‏گوييم ثبوت عند الثبوت. وقتى اين قضيه را نفى كنيم، مى‏شود انتفاء عند الانتفاء، كه اسم او را مى‏گذاريم مفهوم.

لذا اين طور كه نظير مرحوم آقاى بروجردى نقل مى‏كردند اينها حتى مفهوم لقب را هم حجت مى‏دانند، مى‏گويند: زيدٌ قائمٌ را نفى بكن، بگو زيدٌ ليس
بقائم به انتفاء موضوع، يعنى زيدى نيست، تا قائمى باشد. اگر زيد ليس بقائم سالبه به انتفاء موضوع شد، اين انتفاء عند الانتفاء است، در مقابل ثبوت عند الثبوت كه مى‏گوييم زيدٌ قائمٌ. موضوعى داريم و محمولى داريم. گاهى موضوع نداريم، محمول هم خواه نا خواه نداريم. چرا محمول نداريم؟ چون موضوع نداريم.

آقاى بروجردى همه مفاهيم را حجت مى‏دانستند و مفهوم را هم همين جور معنا مى‏كردند و اين تقريبا چيزى بود كه قبل او استادشان مرحوم آخوند نگفته بودند، بعدش هم شاگردان ايشان احدى نگفته‏اند، ولى آقاى بروجردى پافشارى داشتند روى كلمات قدماء، حرف خودشان را نسبت به قدماء مى‏دانند و مى‏گفتند مفهوم يعنى انتفاء عند الانتفاء.

به ايشان مكررا اشكال مى‏كرديم كه اين فرمايش شما لازمه‏اش اين است كه لقب هم مفهوم داشته باشد. مى‏فرمودند بله اگر قرينه نداشته باشيم كه مفهوم ندارد لوخلى و طبعه مى‏گوييم قضيه شرطيه مفهوم دارد قضيع وصفيه مفهوم دارد حصر مفهوم دارد من جمله لقب هم مفهوم دارد. اين فرمايش قدما است، كه آقاى بروجردى هم متابعت از قدماء مى‏كردند و خيلى هم با جزم حرف را نسبت به قدماء مى‏دادند و جزمشان هم به اندازه‏اى بود كه خودشان هم مى‏پذيرفتند و از چيزهايى بود كه آقاى بروجردى در فقه و در اصول پذيرا بودند.  در مقابل استادشان در كفايه و همچنين مابقى يعنى هم شاگرديهاى آقاى بروجردى، مثل مرحوم نائينى، مرحوم آقاى عراقى، مرحوم كمپانى، شاگردهاى آقاى بروجردى، مثل حضرت امام و استاد ما مرحوم داماد، همه اينها مخالفت مى‏كردند با آقاى بروجردى و اينها مفهوم را جور ديگر معنا مى‏كردند كه ديروز
يك اشاره‏اى كردم. اينها مى‏گويند مفهوم بايد سنخ حكم بار بر موضوع باشد. در ان جائك زيد فاكرمه، شخص اكرام از ناحيه زيد نه، بلكه مطلق اكرام بار بر مجى‏ء زيد باسد. در اين مثال ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا، مطلق تبين، نه تبين از ناحيه خبر فاسق، سنخ حكم را بايد بار كنيم.

يكى هم اينكه شرط ما بايد علت منحصره باشد، يعنى ان جائكم فاسق بنبأ علت منحصره براى وجوب تبين باشد. به قول مرحوم آخوند در كفايه
مى‏فرمايند شرط علاوه بر اينكه شرط است، بايد علت باشد، علاوه بر اينكه علت است، بايد علت تامه باشد، علاوه بر اينكه علت تامه است، بايد علت منحره باشد تا بتوانيم مفهوم‏گيرى كنيم كه معنيش اين جور مى‏شود: ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا، يعنى وجوب تبين متخصص به خبر فاسق است، هيچ چيزى وجوب تبين ندارد، جز خبر فاسق، علت محضره است. چيزى جاى ان جائكم فاسق بنبأ نمى‏تواند بنشيند. گفته‏اند بايد اين علت منحصره را احراز كنيم، بعد بگوييم اين شرط مفهوم دارد و امّا اگر علت منحصره احراز نشود، ديگر مفهومى در كار نيست. بله به قول مرحوم آخوند مفهوم نيست، امّا انتفاء عند الانتفاء هست.

مگر مى‏شود خبر فاسق نباشد و وجوب تبين باشد؟ وجوب تبين از ناحيه خبر فاسق، متوقف بر خبر فاسق است. وقتى خبر فاسق نباشد وجوب تبينى كه از ناحيه شخص حكم آمده، مسلم نيست انتفاء عند الانتفاء.

مرحوم آخوند در كفايه مثل اينكه در نظرشان بوده است اينكه قدماء مى‏گويند انتفاء عند الانتفاء، اين مفهوم است، لذا مرتب در باب مفهوم دو سه
جا، مرتب تكرار مى‏كند كه انتفاء عند الانتفاء اين مفهوم نيست. اين يك قضيه ضروريه و واضح است كه در ان جائك زيد فاكرمه، اگر زيد نيامد، اكرام از
ناحيه زيد مسلم نيست، براى اينكه محمول متوقف بر موضوع است. ثبوت شى‏ء لشى‏ء فرع ثبوت مثبت له است. شما موضوع نداشته باشى بخواهى محمول داشته باشى، انتفاء عند الانتفاء، يعنى اگر موضوع نداشته باشى، محمول بالضروره نيست و اسم اين را نمى‏شود گفت مفهوم. پس چى را مى‏شود اسم او را گذاشت مفهوم؟ ما بگوييم ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا، اين تبين شخصى نيست، يعنى تبين از ناحيه خبر فاسق اين يك شرط.

دوم شرط ما علت منحصره است يعنى مجى‏ء فاسق بنبأ، يعنى خبر فاسق است كه وجوب تبين دارد، امّا اگر خبر فاسق نباشد، وجوب تبين نيست. آن وقت مى‏شود مفهوم‏گيرى كنى و مفهوم او هم اين است كه خبر عادل حجت است و وجوب تبين ندارد.

پس اگر ما از ان جائكم فاسق فتبينوا بخواهيم مفهوم شرط درست كنيم، بايد اوّل فتبينوا را مطلق كنيم، نگوييم تبينوا از ناحيه خبر فاسق. دوم اينكه ان جائكم فاسق بنبأ را علت منحصره بدانيم.

مرحوم شيخ انصارى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» اينجا همين را مى‏گويند. مى‏فرمايند اين ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا يكى اينكه سيقت لبيان الموضوع كه ديروز معنا كردم، دوم قضيه انتفاء عند الانتفاء است، يعنى نمى‏توانم علت منحصره درست كنم، يعنى نمى‏توانم تبينوا را حكم مطلق بگوييم. فقط اين جور مى‏گويد كه ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا انتفاء عند الانتفاء او مى‏شود: ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين، امّا خبر عادل وضع او چيست؟ ساكت است. مى‏گويد وجوب تبين از ناحيه خبر فاسق است، اگر خبر فاسق نباشد معلوم است كه موضوع نيست، محمول هم نيست و امّا اينكه خبر عادل وضع او چيست، آيه شريفه ساكت است. اين جمله‏اى كه مرحوم آخوند در كفايه از مرحوم شيخ نقل مى‏كنند، كه مى‏فرمايند شيخ مى‏فرمايند كه اين آيه شريفه مفهوم ندارد. يكى به خاطر سيقت لبيان الموضوع است، دوم اينكه انتفاء عند الانتفاء است و
قضيه سالبه به انتفاء موضوع است، چون قضيه سالبه به انتفاء موضوع است پس مفهومى در كار نيست. اين خلاصه حرف مرحوم شيخ است.

كه ما هر دو را قبول كرديم و گفتيم فرمايش شيخ بزرگوار كه مى‏فرمايند اشكال لا يذب است، راستى اشكال لا يذب است. اوّلاً قضيه سيقت لبيان الموضوع، كه ديروز گفتيم كه اين قضيه اصلاً قضيه شرطيه نيست، قضيه بطيه است. چرا؟ براى اينكه مجى‏ء دخالت در حكم ندارد، آنكه واجب است تبيّن كنم، روى خبر است، امّا مجى‏ء الخبر دخالت ندارد، اين مضاف دخالت ندارد. مى‏گفتم نظير مضاف اليه است، نبأ الفاسق دخالت ندارد، امّا اضافه‏اش را گفتم دخالت دارد. مثل غلام زيد، كه زيد دخالت در حكم ندارد، اگر گفت اكرم غلام زيد، زيد را نبايد اكرام كنيم، غلام را بايد اكرام كرد، بله غلام متخصص را.

اينجا هم اين است كه مجى‏ء نبأ فاسق، مجى‏ء هيچ دخالت در حكم ندارد، فاسق هم هيچ دخالت در حكم ندارد، پس موضوع حكم ما چيست؟ خبر الفاسق است آن اضافه‏اش دخالت دارد. به قول مرحوم حاجى سبزوارى تقيدٌ جزء وقيدٌ خارجى، تقيد او دخالت دارد. لذا مى‏گفتيم كه اين قضيه بطيه است. قضيه بطيه است يعنى چه؟ اين جور مى‏شود كه نبأ الفاسق يجب التبين. اصلاً قضيه شرطيه نيست، تا شما بگويى قضيه شرطيه مفهوم دارد. اين حرف مرحوم شيخ است، كه ما هم پذيرفتيم.

پس معناى قضيه شرطيه سيقت لبيان الموضوع اين است كه در واقع و نفس الامر شرطى در كار نباشد و بطيه باشد. پس شرط را براى چى آورده‏اند؟ ديروز گفتم براى تزيين، براى اينكه كلام فصاحت پيدا كند. كه ان جائكم فاسقبنبأ، نظير الف و لام الحسن و الحسين براى تزيين است و براى تأكيد است نظير لام كه گاهى در كلام آورده مى‏شود، براى تقويت در كلام، يعنى حتما بايد خبر فاسق را تبين كنيم و امّا خبر فاسق چيست؟ اصلاً در مقام بيان و صدد او نيست.

اگر اين سيقت لبيان الموضوع را پذيرفتيد كه فبها و الا اگر نپذيرفتيد حرف دوم شيخ درست است و آن اين است كه اينجا اثبات عليت منحصره كردن، كار مشكلى است.

مخصوصا «ان تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين» مى‏گويد من علت هستم.

ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا. ان تصيبوا، يعنى لان تصيبوا، علت اينكه مى‏گوييم تبين كن، براى اين است كه خبر فاسق پشيمانى مى‏آورد، براى اينكه
پشيمان نشوى، تبين كن. خود ان تصيبوا مى‏گويد: ان جائكم فاسق عليت منحصره نيست. وقتى عليت محضره نشد، اصلاً مفهوم نيست. بله انتفاء عند الانتفاء است، يعنى معنايش اين است: ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا و ان لم يجئكم فاسق بنبأ فلا يجب التبين. چرا لا يجب التبين؟ چون قضيه سالبه به انتفاء موضوع است. اين جمله مرحوم شيخ است كه مرحوم آخوند هم نقل مى‏كنند.

فتلخص اينكه اين 21 ايرادى كه شيخ بزرگوار به اين استدلال آيه شريفه گرفتند، آن دو تا ايراد اوّل را كه مرحوم آخوند با يك تلگرافى مى‏آورده‏اند،
اين دو تا ايراد، ايرادهاى واردى است و ما نمى‏توانيم از ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا مفهوم بگيريم.

لذا در قضاياى شرطيه مفهوم هست يا نه؟ اختلافى است.مرحوم آخوند مى‏گويند: ما علت منحصره كه نمى‏توانيم درست كنيم، علت تامه هم نمى‏توانيم درست بكنيم. علت تامه كه نمى‏توانيم درست كنيم، علت شرط هم نمى‏توانيم درست كنيم. بعضى مى‏گويند شرط دارد، عليت هم دارد، انحصار ندارد. ما آنجا قائليم اينكه اگر قرينه در كار نباشد، خود اين «ان» وضع شده براى علت تامه. لذا ما مى‏گوئيم همه قضاياى شرطيه مفهوم دارد، الا ما اخرجه الدليل، امّا نه تقريبى كه آقاى بروجردى كردند، روى تقريبى كه شيخ انصارى به بعد كرده‏اند. ما مى‏گوييم وضع شده براى شرطيت، يعنى ادوات شرط را و عرب وضع كرده براى شرطيت، شرطيتى كه با علت باشد و علت محضره باشد الا ما الخرجه الدليل.

ما اخرجه الدليل مثل همين ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا كه مى‏گوييم سيقت لبيان الموضوع، اصلاً طبيعت در كار نيست. امّا اگر سيقت لبيان الموضوع
نباشد، مى‏گوييم شرطيت توى كار است و مفهوم در كار است.

اين حرفها براى خاطر يك سطر كفايه است، كه اشاره به يك صفحه فرائد است كه مى‏خواستم معنا كنم.

خلاصه اينكه مرحوم شيخ اين آيه را مى‏گويند مفهومى در كار نيست. چرا؟ براى اينكه سيقت لبيان الموضوع و شرطى نيست و صورتا شرط است.
دوم انتفاء عند الانتفاء است.

مرحوم آخوند «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» اينجا رفته در يك بحث ديگرى، يعنى اصلاً آيه شريفه را يك قلب و انقلابى در او كرده‏اند. ايشان براى اينكه
براى آيه مفهوم درست كنند، قضيه شرطيه را برگرداندند به قضيه بطيه، كه منطوق آن شرطيه باشد و مى‏گويند معناى آيه اين است كه «النبأ اذا جى‏ء به الفاسق يجب التبين». عبارت كفايه اين است مى‏گويد «النبأ اذا جى‏ء بك و الجائى يكون الفاسق يجب عليك التبين».

لذا مرحوم آخوند براى اينكه مرحوم شيخ فرموده سيقت لبيان الموضوع و براى اينكه مرحوم شيخ فرموده قضيه سالبه به انتفاء موضوع عند الانتفاء
است، پس مفهومى در كار نيست،. مى‏خواهد آيه را جورى درست بكند كه مفهوم تو كار است. مى‏فرمايند آيه شريفه اين است: «ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا» را مى‏ريزيم در يك غالب ديگر، كه محتواى آيه اين است: «النبأ اذا جى‏ء بك و الجائى هو الفاسق يجب عليك التبين». 

به عبارت ديگر مرحوم آخوند مى‏گويد كه آيه شريفه مى‏خواهد اين را بگويد: «النبأ اذا جائكم به الفاسق يجب عليك التبين». قضيه شرطيه را بطيه
كرد، يعنى نبأ را مبتدا قرار داد براى اينكه شرط را از كار نيندازد و محمول را شرط قرار داد. مرحوم آخوند مى‏گويد اين سيقت لبيان الموضوع كه گفتى ديگر نيست. دوم اينكه انتفاء عند الانتفاء هم نيست براى اينكه قضيه شرطيه ظهور دارد در مفهوم.

اين حرف را مرحوم آقاى نائينى و مرحوم امام (ره) و مرحوم داماد در درس قبول مى‏كردند. مرحوم حاج شيخ در درر هم قبول مى‏كردند الا اينكه همه
آنها ايراد مى‏كنند به آقاى آخوند كه اين خلاف ظاهر است. شما آيه را خودتان اين جور معنا كرديد و معناى آيه شريفه كه اين نيست. شما مى‏گويى «النبأ اذا جاء به الفاسق يجب عليك التبين». قضيه بطيه‏اى درست كرديد كه محمول او قضيه شرطيه است و قرآن اين نيست. لذا اينها مى‏گويند حرف مرحوم آخوند اگر قرآن بود «ان جائكم فاسق بنبأ فتبينوا» اين مفهوم داشت، يعنى اگر بگوييم «النبأ اذا جائك به الفاسق يجب عليك التبين»، اين مفهوم دارد و مفهوم او اين است كه «النبأ اذا لم يجئك به الفاسق لا يجب عليك التبين».

آيا حرف اين چهار نفر درست است يا نه؟ كه ما پنج ايراد به اين بزرگان داريم به اينكه بر فرض هم اين حرف مرحوم آخوند قرآن هم باشد و حرف مرحوم آخوند خلاف ظاهر نباشد، چهار و پنج ايراد دارد و نمى‏شود ما مفهوم بگيريم. براي روز شنبه.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد