اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى
واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
جلسه گذشته بحث
اين بود كه آيا در موضوعات خبر ثقه كفايت مىكند؟ يا نه بينه مىخواهيم
و بايد دو نفر، آن هم عادل شهادت بدهند تا موضوعى از موضوعات اثبات شود
و امّا اگر بينه نباشد، بايد قطع پيدا شود در مطلب، امّا اينكه بخواهيم با
خبر ثقه چيزى را اثبات كنيم نمىشود.
در اين باره
مىگفتم اگر چه اين قول مشهور است در ميان قدماء و متأخرين كه ما در
موضوعات بينه مىخواهيم و اين را هم در اصول گفتهاند، هم
در فقه، امّا از نظر علمى پابند به اين گفته نيستند و بيش از 30 مورد در عروه پيدا كردم كه
اينها فتوا دارند - مثل مرحوم سيد و محشين - به اينكه با يك نفر ثقه موضوع اثبات
مىشود. از نظر روايات هم چنين است كه من بررسى كردم در همين وسائل بيش
از 30 روايت هست كه خبر ثقه در موضوعات مؤثر است و اثبات مىكند.
شما روايت زراره
را ولو از خود زراره هم بشنوى، اوّل بايد اثبات كنى كه زراره ثقه است، ثم
گفته او را قبول كنى، يعنى حكم ثقه را و سيره فقهاء اين است كه مىگويند زراره
ثقه است، پس گفته او حجت است. به چه دليل زراره ثقه است؟ براى آنكه
اصحاب مثل نجاشى و كشى و شيخ طوسى، يكى از اين سه نفر كه قدماء رجالين
هستند گفتهاند ثقه است. اين موضوع را كه راوى باشد اثبات مىكنيم و
مىگوييم راوى ثقه است. آن وقت زراره مىگويد در ركعت سوم و چهارم يك
مرتبه تسبيحات اربعه اكتفا مىكند. شما هم در رساله مىنويسى كه
تسبيحات اربعه يك مرتبه كفايت مىكند. چرا؟ چون حكم او را از زراره گرفتى،
ثقه بودن زراره را از شيخ طوسى گرفتى، اين بر مىگردد به همان حكم شما كه
مىگوييد خبر واحد در او كفايت مىكند، يعنى زراره همان متوقف بر اين است
موضوع را يك خبر ثقه درست بكنى و روش در فقه اين است. از اوّل فقه
تا آخر فقه ما روايات مستفيضه، يا روايات متواتر، يا اصلاً نداريم يا كم
داريم. تواتر لفظى را هم مىگويند نداريم، يا اينكه يقينيات در فقه ما بسيار كم است.
اين استصحاب كه يك
سوم اصول است، دليل آن مرسله زراره است. بالاخره بر
مىگردد به اينكه شما بايد زراره را حجت كنيد و اينكه مىگويند در موضوعات بينه شرط
است، يعنى دو تا عادل مىخواهيم، همينها در اوّل رساله مىنويسند
كه اگر بخواهى فتوا را بگيرى از كجا بايد بگيرى؟ 1ـ از خود رساله كه ظنى است
و ظواهر است. 2ـ شنيدن از خود مجتهد و مجتهد را هم كه چون از او تقليد
مىكنى عدالت او را اثبات كردى. 3ـ از يك مسئلهگو كه موثق باشد بپرسى، يا
شياع مفيد للعلم كه اينجا نيامده است. همه اينها معنايش اين است كه خبر ثقه در
موضوعات حجت است.
اشكال من اين بود
كه مشهور در ميان فقهاء اين است كه احكام به واسطه خبر ثقه، نه خبر
عادل اثبات مىشود، امّا در موضوعات خارجى بينه
مىخواهيم. آيا يك عدل واحد كفايت مىكند يا نه؟
مرحوم سيد
نتوانستهاند بگويند آرى يا نه مرتب مىگويند فى الثقة اشكالٌ، بلكه
مىگويند فى عدل الواحد اشكالٌ. كه محشين بر عروه هم گاهى
همين را امضاء مىكنند، گاهى مىگويند بينه مىخواهد. امّا در ثقه ولو فحطى باشد، مثل ابن
مسكان، يا ولو سنى باشد مثل سكونى، روايات ابن مسكان و روايات سكونى را
بالاتفاق مىگويند حجت است.
مىگويند موثقه
ابن مسكان، يا موثقه سكونى، در حالى كه ابن مسكان را مىگويند فطحى
است، سكونى هم مسلم سنى است. امّا مىگويند چون ثقه در گفتار بودهاند،
كفايت مىكند.
حرف اين است كه
اين آقايان مىگويند اين موضوع را يا خودت بايد ببينى نجس است، يا
خودت ببينى پاك است، يا اينكه دو نفر عادل به تو بگويند
پاك است، يا دو نفر عادل به تو بگويند نجس است. كه مرحوم سيد مىگويند و فى العدل اشكالٌ.
ممكن است عدل واحد كفايت كند.
كه ما اينجا
مىگوييم ثقه كفايت مىكند. ثقه وقتى در موضوعى شهادت بدهد، مثل آنجاست
كه در حكم شهادت بدهد. همان طور كه در حكم كفايت
مىكند كه عادل در گفتار باشد، در موضوع هم كفايت مىكند. امّا اين حرف من در مقابل مشهور
است و مشهور من جمله بسيارى از محشين بر عروه، مثل آقاى بروجردى و
حضرت امام مىگويند بينه مىخواهد.
و حرف من اين بود
كه گفته اينها با عمل اينها در فقه نمىخواند و ثانيا اين رواياتى كه ما در
وسائل داريم همه اين روايات به واسطه خبر ثقه، نه به واسطه اطمينان و خبر
عدل، وثاقت شما راوى درست مىكنيد. هر كجا شك كردى، مىروى دررجال
نجاشى، مىبينى نجاشى گفته ثقه است، مىگويى اين خبر صحيح السند است.
در تمام احكام همين است حتى يد را كه شما حجت مىدانيد - كه
مىرسيم - به واسطه خبر واحد است. سوق را حجت مىدانيد، همين است. اصالة
الصحه را حجت مىدانيد همين است.
امّا آنجا كه اين
قواعد نباشد يعنى سوقى نباشد، اصالة الصحهاى نباشد، خبرهاى نباشد،
اجماع منقول نباشد، و امثال اينها نباشد، مىگوييم بينه مىخواهيم. در
حالى كه در وسائل مىگوييم يك نفر كفايت مىكند و چه جور مىشود اين عمل
اصحاب را با گفته اصحاب تطابق بدهيم؟ نمىدانم چرا آن آيه نبأ و روايات ما
حجت نباشد و چرا اينها موضوعات را نگيرد،نمىدانم و اصلاً دليل محكم براى
حجيت خبر واحد سيره است و شما دليل نداريد براى حجيت خبر واحد و اينها
كه ما داريم بحث مىكنيم بحثهاى علمى است. آيا آيه نبأ دلالت دارد يا نه؟
آيا آيه هجر، يا آيه اذن دلالت مىكند يا نه؟ آيا روايات دلالت مىكند يا نه؟
اجماع دلالت مىكند يا نه؟ و بالاخره آخر كار شيخ بزرگوار فرمودهاند و همه
ما مىگوييم به اينكه سيره عقلاست كه خبر واحد را حجت مىدانند، عقلاء
خبر واحد را حجت مىدانند و شارع مقدس ردعى از او نكرده است، يا امضاء
كرده است، پس حجت است.
سيره عقلاء در
احكام اصلاً نداريم و خيلى كم است. سيره عقلاء كه خبر واحد را حجت
مىدانند، معاش آنها مىگردد روى موضوعات و در موضوعات خبر ثقه را حجت
مىدانند. براى اينكه اختلال نظام لازم نيايد، خبر واحد را مثل ظواهر حجت
مىدانند. ظواهر را حجت دانستهاند و خبر واحد را هم حجت دانستهاند، كم
آوردهاند، اصول عمليه را آوردهاند، نظامشان بچرخد و شما اصلاً در ميان
عقلاء حكم پيدا نمىكنيد. بله آن قوانين كلى كه عقلاء دارند، هر كدامشان قانون
دارند. اما آنكه ما مىخواستيم از شما برادران و عزيزان استفاده كنيم اين بود كه:
1ـ روش فقهاء با
گفتارشان نمىخواند و روششان اين است كه خبر واحد در موضوعات حجت
است، امّا گفتارشان اين است كه در موضوعات بينه
مىخواهيم.
2ـ همه احكامشان
متوقف بر موضوعات است و موضوعات را به واسطه خبر ثقه اثبات
مىكنند.
اين دو اشكال
بغرنج است. حالا آنها كه مىگويند خبر واحد در موضوعات حجت نيست، يك
روايت دارند، كه همين روايت مسعدة بن صدقه است كه به
واسطه اين روايت مىخواهند تخصيص بزنند حجيت خبر واحد را و بناى عقلاء را و بگويند خبر
واحد حجةٌ الا فى الموضوعات.
روايت از نظر سند
خودش موثقه است، يعنى همينها كه تمسك كردهاند به اينكه ما در
موضوعات بينه مىخواهيم، تمسك كردهاند به خبر ثقه.
روايت مسعدة بن
صدقه در جلد 12 وسائل،باب 4 از ابواب ما يكتسب به،روايت 4 آمده
است. اين روايت صدرى دارد مجمل، كه همه در اين صدر
ماندهاند كه چه مىخواهد بگويد و يك ذيل دارد كه تمسك به ذيل كردهاند و آن ذيل اين است كه
«الاشياء كلها على هذا حتى يستبين لك غير ذلك او تقوم به البينة».
به اين جمله بينه
چسبيدهاند كه «كل اشياء» بر حل است و مىتوانى تصرف در آن بكنى،
مگر اينكه يقين پيدا كنى كه حرام است، يا اينكه بينه قائم
شود به اينكه حرام است و گفتهاند اين خبر مسعدة بن صدقه ديگر نمىگويد خبر ثقه، بلكه
مىگويد يا يقين يا بينه.
اين خبر مسعدة بن صدقه اشكالها
دارد. شيخ انصارى خيلى در باب برائة درباره اين روايت
صحبت كردهاند كه اين را درست كنند و نشده براى اينكه اين كبراى ذيل، با
صغرى صدر نمىخواند. آنجا كه قاعده يد دارد، قاعده سوق دارد و اصلاً روى اصل
در آن صدر نداريم و يا كم داريم كه اصل عملى باشد و صدر همين است كه يك
اصول عمليه درست مىكند، ثم مىگويد «الاشياء كلها على هذا حتى يستبين لك
غير ذلك او تقوم به البينة». يد و سوق و اصالة الصحه، اينها هيچ كدام
اصول عمليه نيست. شيخ بزرگوار مىخواستهاند اين روايت مسعد را درست كنند
و نتوانستهاند و بالاخره بعد از مرحوم شيخ هم كسى كه اين روايت را به
طورى كه دلچسب باشد درست كرده باشد را نداريم و يك روايت مجملى است.
لذا مشهور گفتهاند صدر مجمل باشد، امّا ذيل كه دلالت دارد و ذيل را
مىگيريم.
اينها را مىگوييم
براى اينكه ببينيد با آن طمطراقى كه گفتهاند، با عمل آنها تطبيق نمىكند و
تمسك كردهاند در آن گفتارشان به روايتى كه به صدرش
اشكال دارند، كه خود روايت هم موثق است.
حالا از اين حرف
بگذريم و بگوييم كه ذيل اشكال ندارد و صرف نظر هم بكنيم از اينكه
خود روايت موثقه است، ولى شما چطور مىتوانيد با روايت
موثق بگوييد در موضوعات خبر ثقه حجت نيست؟ از اين هم صرف نظر مىكنيم.
اوّل اشكالى كه به
استدلال اين روايت هست اين است كه اين حصر سكوتى است. حصر
سكوتى اگر هم يك دليل آمد كه خبر واحد عادل حجت
است، اين تخصيص نيست، بلكه دست
برداشتن از حصر سكوتى است. چنانچه اين روايت شريفه
از اين تخصيصها زياد خورده است. اين جور مىشود «الاشياء
كلها على هذا حتى تستبين لك غير ذلك او تقوم به البينة او تقوم لك اليد او تقوم لك
السوق او تقوم لك الظواهر او تقوم لك اصالة الصحة» و همه اينها كه حجت
است و هيچ كدام تستبين نيست، يعنى آيا كسى را داريم كه سوق كه در موضوعات
است را بگويد حجت نيست و بينه مىخواهيم؟ در بازار همين مقدار كه
بگويد مال من است، درست است و الا اگر بخواهيم بگوييم نه، به قول امام صادق
7 اختلال نظام لازم مىآيد. اينجا الا تستبين لك نيست، يا او تقوم به البينه
نيست، اينجا حصر سكوتى شكسته شده، حالا كه حصر سكوتى شكسته شده
ما به خبر واحد هم اين حصر سكوتى را مىشكنيم و مىگوييم «الاشياء
كلها على ذلك الا ان تستبين لك على ذلك او تقوم به البينة او تقوم به
خبر الثقة او تقوم به السوق او تقوم به اليد الى آخر.
لذا ايراد اول ما
به اين روايت اين است كه اين حصر سكوتى است و اين حصر سكوتى شكسته
شده و از بين رفته است و اصلاً حصر سكوتى نداريم و
اصلاً معارضه ندارد با روايات و ادلهاى كه به ما مىگويد خبر واحد در احكام و موضوعات حجت است.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
- وسائل
الشيعه، ج 12، ص60، باب 4 از ابواب ما يكتسب به، ح 4.