اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره اين
بود كه فرمودهاند در باب اصول شك بايد مستقر باشد و تا شك مستقر
نباشد، نمىشود اصل جارى كرد. بعبارت ديگر فرموده بودند:
در باب اصول بايد تفحص كرد، وقتى مأيوس از دليل شد آنوقت اصل جارى كرد و اما اگر
تفحص نكند، يا به اندازه تفحص نكند اصل جارى نمىشود. حرف اين بود كه به چه دليل
بايد تفحص كرد، يا شك مستقر به چه دليل؟
در جلسه قبل گفتم
كه در باب امارات، در باب قطع هم چنين است و اين مختص به باب اصول
نيست. اگر كسى بخواهد عمل به قطع خودش كند، قطع او بايد مستقر
شود. اگر كسى بخواهد عمل به مظنه، عمل به اماره بكند، بايد مستقر شود.اگر هم
بخواهد عمل به شك كند، شكش بايد مستقر شود. براى اينكه قطع غير
مستقر، مظنه غير مستقر و شك غير مستقر اصلاً قطع نيست، مظنه نيست، شك
نيست، يعنى اگر شما يك قطعى پيدا كردى و دو دفعه مظنه شد، شك شد، دو
دفعه قطع شد، مذبذب باشد، اين عرفا قطع ندارد و قطع قطاع از همين باب است .
از همين جهت مرحوم
كاشف الغطاء كه فرموده بودند قطع وسواسى حجت نيست، مرحوم شيخ
انصارى فرموده بودند كه مرادشان اين است كه وسواسى قطع ندارد، تخيل
مىكند كه قطع است، قطع تخيلى است و تخيل القطع غير از قطع است .
در مظنه هم گاهى
انسان مظنه مستقر دارد، يعنى روى چيزى صدى هفتاد است، مىشود مظنه،
صدى سى آنطرف است، مىشود احتمال. اما گاهى ظن است، كه مىشود
صدى شصت، صدى پنجاه، دو دفعه مىشود صدى هفتاد اين اصلاً مظنه نيست.
شك هم چنين است، كه گاهى شك پيدا نكرده، مظنه پيدا مىكند، قطع پيدا
مىكند، دو دفعه شك پيدا مىكند، مذبذب است .
روى عرض من اگر
بپسنديد، بر مىگردد به اينكه چون شك ندارد، بايد تفحص كند تا شك
پيدا كند، وقتى تفحص كرد، شك او مستقر مىشود.
همانطور كه فقهاء در باب شكيات - چه شك هائى كه اعتبار ندارد، چه شك هايى كه نماز را
باطل مىكند و چه شكهايى كه صحيح است و بايد نماز احتياط بخواند - آنجاها
مىگويند وقتى شك كرد، بايد تأنّى كند. اين را در روايات هم نداريم كه شك سه و
چهار تانى و صبر كن،اين را فقهاء گفتهاند. لذا بعضى اخبارىها يكى از
ايرادهايشان اين است كه اين فقهاء بدعت توى دين مىگذارند. مثال
كه مىزنند يكى همين است و مثال ديگر او اين است كه اينها درباره فقهاء
گفتهاند كه فقهاء مىگويند وقتى مىخواهى وضوء بگيرى، يك قدرى بالاتر را
بشوى، تا يقين پيدا كنى. مىگويند اينها بدعت است، چون در روايات نداريم .
فقهاء موضوع
مىخواهند درست كنند و اخبارى بى سواد است و نمىفهمد كه او چه
مىخواهد بكند. فقهاء مىگويند؛ تو تأنّى كن تا شك پيدا
شود، وقتى شك پيدا شد، آنوقت شك ما بين دو و سه را روايت بما گفته بنا را بر سه بگذار، اگر
بعد از اكمال سجدتين باشد .
اما اگر حرف من را
نپذيريد، حرف ديگرى جلو مىآيد و آن اگر بهتر از حرف من نباشد،
لااقل مثل حرف من است و آن اين است كه فرمودهاند
تفحّص براى اين است كه اگر شما تفحص نكنى لازم مىآيد لغويت در جعل، لازم مىآيد ابطال
بعثت و ابطال ولايت، لازم مىآيد كه در وسائل بسته شود. كسى كه مجتهد است
و وسائل هم پهلوى او است حالا نمىداند كه در ركعت سوم و چهارم سه
تسبيحه بايد بخواند، يا يك تسبيحه، بگويد رفع ما لايعلمون جارى است و در
رساله بنويسد يك تسبيحه واجب است، دو دفعه شك كند كه قيام متصل به ركوع
واجب است، يا نه؟ رفع ما لايعلمون جارى كند و در رساله بنويسد قيام متصل
به ركوع واجب نيست و بالاخره هركجا شك كند، قبل از آنكه مراجعه كند
به قول فقهاء مراجعه كند به روايات اهل بيت عليهمالسلام، مراجعه كند به كتاب، سنت،
اجماع، قبل از اينها بخواهد با رفع ما لايعلمون او را درست كند، لازم مىآيد
لغويت در جعل و اصول عمليه آمده براى اينكه بعد از آنكه ما روايتى در كار
نداشتيم، در بن بست واقع نشويم. اما اگرروايت داشتيم، بقول شيخ انصارى بين
اماره و اصل پشه و باد است، وقتى اماره باشد، ديگر شكى نيست تا ما اصل
جارى كنيم .
اين حرف هم خيلى
خوب است كه ما بگوييم اگر كسى بخواهد اصل جارى نكند، لازم مىآيد
لغويت در جعل و اين گفته مرحوم حضرت امام«رضوان اللّه تعالى عليه» است.
حرفى كه هست اين
است كه اينها در احكام خيلى خوب است، يعنى در شبهات حكميه
نمىشود بگوييم بدون تفحص، بدون شك مستقر كسى بتواند اصل جارى بكند،
اما در موضوعات، در شبهات موضوعيه، آن تفحص را مىخواهد يا نه؟
اگر عرض من يا فرمايش مرحوم امام باشد، تفحص مىخواهد براى اينكه روى
عرض من اگر شما بخواهيد در موضوعات تفحص نكنيد، ما شك مستقر نداريم.
بايد شك مستقر بشود، تا كل شىء حلال، كل شىء طاهر، اصالة الصحة،
قاعده سوق و كل قواعد را بشود جارى بكنى و اگر شك مستقر نشود اصلاً شك
ندارى تا بتوانى اين قواعد بيست گانه را جارى كنى. روى فرمايش حضرت امام
هم همين است. اگر راستى ما بخواهيم روى موضوعات اصل جارى كنيم،
اين آقا نمىداند امسال استفاده كرده است يا نه، بگويد رفع ما لا يعلمون، امسال
خمس برايم واجب نيست. در باب زكات اين گندمها را نمىداند 144 من
شاهى است يا نه، خرج و مخارج را بيرون كند، چقدر از او باقى مىماند،
بگويد حالش را نداريم رفع ما لايعلمون و همچنين تا آخر و اين هم لازم مىآيد
لغويت در جعل و ما بخواهيم همين طورى اصل جارى بكنيم غالب احكام از بين
مىرود. در موضوعات بخصوص روايت داريم در باب زكات سؤال مىكند
كه من نمىدانم زكات برايم واجب است يا نه امام عليهالسلام مىفرمايند تفحص
كن. در باب حج هم روايت داريم كه تفحص بكن. نمىداند واجب الحج است يا
نه، روايت داريم كه تفحص بكن كه آيا استطاعت هست يا استطاعت برايت
نيست. فقط حرفى كه هست، در باب طهارت در موضوعات، طهارت و نجاست در
موضوعات است. در باب حليت و حرمت در موضوعات، آنجا تفحص
مىخواهيم يا نه؟
مشهور در ميان
فقهاء گفته تفحص لازم نيست و شايد هم اجماع در مسئله باشد. در اين باب
روايت داريم كه گفتهاند آن روايتها تخصيص مىزند بناى
عقلاء را. عقلاء مىگويند تفحص كن - چه در احكام و چه در موضوعات - شارع مقدس هم
مىگويد تفحص كن - چه در احكام و چه در موضوعات - الا
در باب حليت و الا در باب طهارت و نجاست.
در باب طهارت و
نجاست مثال مىزنند به همان صحيحه زراره كه در باب استصحاب است كه
سؤالى مىكند از حضرت كه دماغ من خون آمد و چكيد و
نمىدانم روى زمين چكيد، يا روى لباس من چكيد. حضرت مىفرمايد «لاتنقض اليقين بالشك»، بگو به
لباس نچكيده و بگو پاك است، «لا تنقض
اليقين بالشك». زراره سؤال مىكند كه يابن رسول اللّه اگر من تفحص كنم مىتوانم پيدا كنم
كه به زمين چكيده يا به لباسم. حضرت مىفرمايند: اگر
بخواهى ببينى به زمين چكيده يا به لباست، اين حكم شرعى نيست، حكم شرعى او اين است
كه «لا تنقض اليقين بالشك». و اين نص در اين
است كه تفحص لازم نيست و
روى اين فتواى دادهاند. اين در باب طهارت .
در باب حليت كه
باز روايت داريم شخصى آمد خدمت امام صادق
عليهالسلام عرض كرد: يابن رسول اللّه اين پنيرهايى كه توى بازار
است وضع او چه جورى است؟ حضرت فرمودند: حلال است، «كل شىء حلال حتى تعلم
انّه حرام بعينه». گفت: يابن
رسول اللّه ما شنيدهايم كه مايع اين پنيرها از ميته است و نجاست دارد و
اينها لاابالى هستند. اينها چه جور است؟ حضرت پول دادند به غلامشان، رفت
بازار پنير خريد و آورد. راوى مىگويد من خدمت امام صادق
عليهالسلامصبحانه كردم. وقتى صبحانهمان تمام شد، دو دفعه من از حضرت سؤال كردم يابن
رسول اللّه پنير خوردن چه جورى است؟ حضرت خنديدند و فرمودند: مگر
نديدى خوردم؟ «كل شىء حلال حتى تعلم انّه حرام بعينه». و اين روايت هم مىگويد
تفحص نمىخواهد.
نظير اين دو روايت
زياد است. مخصوصا در باب حليت كه گفتهاند در باب حليت و در باب
طهارت، اينها تفحص لازم نيست. از همين جهت فقهاء هم وقتى در رسالهها و
كتابها وارد مىشوند مىگويند تفحص لازم است و اين لازم بودنش روى حرف من
است، يا روى فرمايش مرحوم حضرت امام، يا بخاطر سيره است، كه سيره
عرفى است اينكه اينها در موضوعات مشكوكه تفحص مىكنند، اينها در
احكام مشكوكه تفحص مىكنند؛ اگر حكمى مشكوك باشد آنها هم اصل
عقلائى دارند و بعدا صحبت مىكنيم كه اصالة السوق ظاهرا اصالت شرعى نيست و
اصالت عقلائى است. همچنين اصالة الصحة، اصالة اليد، اينها همه
اصول عمليه عقلائى است. بالاخره عقلاء در باب اصولشان تفحص مىكنند الا
ما اخرجه الدليل، كه باب حل و باب طهارت باشد، در اين دو تا عرف تخطئه شده،
يا اينكه خود عرف هم تفحص نمىكند.
فتلخص مما ذكرنا
اينكه ما تفحص در باب اصول لازم داريم. چه مقدار؟باندازهاى
كه عرفا بتوانيم بگوييم گشتيم نيافتيم. در باب امارات هم
همين طور است كه هم شرعا و هم عرفا تفحص مىخواهد.
شما روايتى را
پيدا كنى و همين طورى بخواهى عمل به اين روايت كنى، نمىشود. بايد
ببينيم آيا اين روايت تعارض دارد يا تعارض ندارد، معنايش
چيست، با روايات ديگر مىخواند يا نمىخواند، آيا اجماع بر خلاف هست يا نه. بايد اعراض اصحاب
بر اونباشد تا بعد بتوانيم عمل به روايت بكنيم و قبل از آنكه فحص از
معارض، فحص از عمل اصحاب بكنيم، نمىشود. حتى استاد بزرگوار ما مرحوم
آقاى بروجردى مىفرمودند فحص از اقوال عامه هم لازم
است براى اينكه اين روايات ما در محيط سنىها وارد شده و معمولاً خيلى جاها رد بر آنها است و
بايد تفحص بكنيم در اقوال آنها كه آيا چه چيز مىگويند و آشنائى با حرفهاى
آنها روايات اهل بيت عليهمالسلام را بهتر واضح مىكند .
و على كل حال
فرمايش مرحوم آقاى بروجردى را بپسنديد يا نه، در اينكه ما بايد تفحص
بكنيم باندازهاى كه بتوانيم بگوييم، معارضى براى اين روايت
نيافتيم. اين اندازه بايد باشد. اين سه مطلب كه تمام شد بنا شد در باب اصول عمليه صحبت كنيم.
شيخ بزرگوار اول
برائت را جلو آوردهاند، بعد اشتغال، بعد تخيير، بعد استصحاب. اين
ترتيب وجهى ندارد، فقط كارى است كه ايشان كردهاند. بعد هم
در آخر استصحاب، همه اصول شرعيه را يا اصول عقلائيه را آوردهاند. قاعده فراغ، قاعده
تجاوز، اصالة السوق، اصالة الصحة، اصالة اليد و امثال اينها.
برائت معنايش اين
است كه اگر ما تفحص كرديم در رواياتمان و راجع به مطلب چيزى
نيافتيم، مىگوييم آن چيز برايمان واجب نيست، آن چيز برايمان
حرام نيست، رفع مالا يعلمون جارى است. رفع ما لا يعلم در خود رُفع خوابيده است، يعنى اگر هم
چيز باشد، استحقاق عقاب در كار نيست. بعبارت ديگر تكليف منجز براى
من نيست، نه اينكه بالفعل نيست، نمىخواهيم با رفع ما لايعلمون رفع
تكليف بالفعل بكنيم، آن محال است.
تكليف تابع مصالح
و مفاسد نفس الامرى است، نه اينكه تابع اين باشد كه من بخواهم او را
رفع بكنم، يا وضع بكنم. وجوب نماز تابع مصالح نفس الامرى است، يا حرمت غيبت
تابع مفسده ملزمهاى است كه دارد. پس رفع ما لايعلمون چه كار ميكند؟
مىآيد مىگويد آن تكليف اگر در واقع باشد، براى تو منجز نيست. بعبارت ديگر
معناى برائت اين است كه استحقاق عقوبت را بر مىدارد، اسم او را بگذاريد
تكليف منجز را بر مىدارد. رُفع ما لا يعلم مىگويد تكليف منجز ندارى، يعنى
مولى بواسطه آن كه تكليف در واقع باشد، نمىتواند تو را ملامت كند. اين
معناى برائت از تكليف است، نه اينكه رفع تكليف واقعى باشد. نمىدانم چه جور
شده مرحوم آخوند خيلى جاها تكليف منجز را با بالفعل يكى مىكنند، لذا
مىگويند تكليف بالفعل نيست. بايد بگويند تكليف منجز نيست، مىگويند
تكليف بالفعل نيست. در صورتى كه تكليف بالفعل هست، تكليف منجز نيست.
دليل اولى كه براى برائت آورده
شده اين است كه اگر ما براى حكمى تفحص كرديم و نيافتيم چيزى آيا آن تكليف براى ما منجز
است و بايد احتياط بكنيم كه اخبارى مىگويد يا نه؟ گفتهاند احتياط لازم
نيست، چرا كه قرآن مىگويد «و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا».
گفتهاند اين آيه
شريفه مىگويد تا بعثت رسول نباشد، يعنى اتمام حجت نشود، كسى را عذاب
نمىكنيم. گفتهاند بعثت رسول كه خود موضوعيت ندارد، معنايش اين است كه
تا رسيدن تكليف به تو، عقاب در كار نيست. «و ما كنا معذبين حتى نبعث
رسولا»، يعنى تا وصول تكليف به تو نشود، تا ما ايصال تكليف نكنيم، عقاب
در كار نيست .
مرحوم شيخ انصارى
(رضوان اللّه تعالى عليه) سه ايراد به اين استدلال دارد كه در
كتابها، من جمله در كفايه آمده است. ببينيم اين سه ايراد درست است يا نه؟
حرف اول مرحوم شيخ
انصارى اين است كه اين آيه مربوط به عذاب دنيا است، نه عذاب
آخرت، پس مربوط به بحث ما نيست.
ايراد اولى كه به
حرف مرحوم شيخ است اين است كه، حالا بگو عذاب دنيا، باز بس است
براى ما، عذاب استيصالى است و شارع مقدس مىگويد ما
عذاب استيصالى يعنى صاعقه بفرستيم، نابود بكنيم، اينها نيست تا اينكه تكليف را ارسال
نكنيم. همين به ما مىگويد ما حق عذاب كردن نداريم، تا اينكه ايصال تكليف كنيم،
حالا عذاب دنيايى باشد يا عذاب اخروى.
على كل حال ايراد
اول شيخ اين است كه اين آيه مربوط به عذاب دنيوى است، مربوط به امم
سابقه است و چون مربوط به عذاب دنيوى است مربوط
به امم سابقه است، از اين جهت ربطى به بحث ما ندارد.
اين ايراد خيلى
پائين است. ولى مهمتر از حرف ما اينكه اصل آيه شريفه وقتى صدر او را
بخوانيم اصلاً ربطى به امم سابقه و عذاب دنيوى ندارد و چه
چيز در نظر مرحوم شيخ بوده است، نمىدانيم. صدر آيه، كه چند آيه است همهاش مربوط به
آخرت است. «و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامة كتابا
يلقاه منشورا»، «اقراء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا»، «من اهتدى
فانما يهتدى لنفسه و من ضل فانما يضل عليها و لا تزر وازرة وزر اخرى ما
كنا معذبين حتى نبعث رسولا».
حالا چى مراد شيخ
بزرگوار ما بوده، معلوم نيست .
كنّا در اينجا
استمرارى است، يعنى شأن ما نيست تا ايصال تكليف نشود ما عذاب بكنيم، اگر
ما حالا تو را جهنم مىبريم براى اين است كه رسول براى تو بود و نرفتى ياد
بگيرى. پس ايراد مرحوم شيخ ايراد نارسائى است.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد
- وسائل الشيعه، ج 2، ص 1035، باب
37،از ابواب نجاسات، ح 1.
- وسائل الشيعه، ج 17، ص 91، باب
61،از ابواب الاطعمة المباحة، ح 1.
- سوره اسراء، آيات 15-13.