اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
آيه سومى كه تمسك
شده براى برائت در سوره انفال است، «ليهلك من هلك عن بينة و
يحيى من حى عن بينة»، اگر عقابى باشد،
با بينه است و اگر هم بهشتى باشد، با بينه است و بدون اتمام حجت، نه حسابى
هست، نه عقاب دنيوى هست و نه
عقاب اخروى. پس اگر شك كرديم نبيند كه مسكر نيست، حرام است، يا نه،
اين آيه «ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة» مىگويد عقاب روى
اين نيست. نماز جمعه را بررسى كامل كرد و نفهميد كه واجب است يا نه و
نخواند، تمسك مىكند به اين آيه شريفه و مىگويد: در اين نخواندن هلاكت
نيست .
مرحوم شيخ انصارى
خيلى ساده از آيه مىگذرند، مىفرمايند: اين آيه مربوط به عذاب
دنيوى است. بعد هم مىفرمايند «و فى دلالتها تاملٌ ظاهر» و
فرائد به آن مفصلى، اين جواب به استدلال به اين مختصرى را مىدهد. بعدش هم مرحوم آخوند در
حاشيه بر كفايه آنجا مىفرمايند تأمل ظاهر اين است كه اين آيه مربوط به
جنگ بدر است و مربوط به اين است كه بعد از آنكه معجزات باهره آمد،
ديگر اگر كسى زير بار رسالت نرود، خيلى بى انصافى است، ديگر بعد از
آن معجزات زير بار نرفتن، «ليهلك من هلك عن بينة». آنها هم كه در جنگ بدر
تسليم بودند، «يحيى من حى عن بينة» و خلاصه مىفرمايند اين آيه اشاره به
معجزاتى است كه در جنگ بدر شد .
معلوم است كه
فرمايش شيخ بزرگوار و مرحوم آخوند خيلى نا تمام است و دلالت آيه خيلى
بالا است. اولاً اينكه مربوط به عذاب دنيوى باشد، اول كلام است. كى مىگويد
مربوط به عذاب دنيوى است؟ يك كبراى كلى است. بله شأن نزول او عذاب
دنيوى است و شأن نزول كه نمىتواند مخصص آيه شريفه باشد. در جنگ بدر
نازل شده است، در وقتى كه مسلمانها در مضيقه شديدى بودند و از طرف
پروردگار عالم براى آنها نصرت رسيد. بقول قرآن شريف چون كه از آن حالت
آلودگى و تشنگى نجات پيدا كردند، موجب شد كه دشمن نتوانست پيشرفت
كند. بعدش هم ملائكه آمدند و بالاخره با عادت و خرق عادت از طرف خدا
پيروز شدند. آنوقت آيه شريفه آمد، «ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى
عن بينة».
اين كبراى كلى، آن
هم صغراى او، آيا اين صغرى مىتواند مخصص كبرى باشد؟ بعبارت ديگر
شأن نزول مىتواند مخصص باشد؟ و اينكه مربوط به
عذاب دنيوى است و در جنگ بدر نازل شده، مائيم و اين كبرى، و اين كبرى يك قاعده كلى به
ما مىدهد، در بعث رسل و انزال كتب به ما مىگويد كه «و ما كنا معذبين حتى
نبعث رسولا»، در مثل شرب توتون ما هم مىگوييم «ليهلك من هلك عن بينة و
يحيى من حى عن بينة»، تا دليل تمام نشود، نمىشود بگوييم عقاب.
و اين فرمايش
مرحوم آخوند هم كه مىگويند اين تأمل ظاهر مربوط به معجزات است، جوابش
اين است كه حالا هر چه از معجزات شد، آيا از كليت
مىافتد؟ اين لفظ، معجزات را مىگيرد، قرآن را مىگيرد، يعنى ابو جهل و ابو سفيان هلكوا عن
بينة. الآن هم آن كه دليل دارد بر وجوب نماز جمعه، او را هم مىگيرد و او هلك
عن بينة. در زمان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم آن افرادى كه قرآن به آنها نرسيد و مردند،
اينها لم يهلكوا. چرا؟ چون بينه نداشت. الآن هم ما كه نمىدانيم نماز اول ماه آيا
واجب است يا نه و نمىخوانيم، هلاكت نداريم. چرا؟ چون بينه نداريم.
نمىدانم كه چه
شده كه اين بزرگواران اينقدر راجع به اين آيات كوتاه آمدهاند. در حالى
كه اين آيات بهترين دليل است از براى برائت. اما چه شده اينها اينقدر
كوتاه آمدهاند، نمىدانم.
به اين دو بزرگوار
كه ياد ما دادهاند اين حرفها را مىگوييم: آيا «ليهلك من هلك عن بينة» يعنى
معجزه يا اينكه اين يك قاعده كلى است و مصداق او
معجزه است و شأن نزول اين قاعده كلى جنگ بدر است؟ اگر ما بخواهيم حرف شيخ و مرحوم آخوند
را معنا كنيم، اينجور مىگويند كه ليهلك فى بدر من هلك عن بينة للمعجزات
الباهره. آيا مىشود اين را گفت كه بگوييم اين آيه شريفه دو تا قيد دارد، «و
يحيى من حى عن بينة فى البدر للمعجزات الباهره»؟ و نمىشود قرآن را اينجور
معنا كرد و اينجور معنا كردن، يعنى از كار انداختن قرآن. بينى و بين اللّه اين آيه
شريفه يك كبراى كلى است كه هر وقت كسى هلاكت بشود، عذاب دنيا ببيند و
عذاب آخرت ببيند تا بينه نباشد، عذاب نمىشود و كسى هم كه سعادتمند بشود
آن هم با اتمام حجت است و اما اينكه آيه قيد داشته باشد، ظاهرا ندارد، يك
كبراى كلى است، يك امر عقلى است كه نه مربوط به جنگ بدر است و نه
مربوط به معجزات باهره كه پروردگار عالم آن معجزات را در جنگ بدر براى دشمن
اظهار كرد. اين آيه هم اگر دلالتش از آيه اول و دوم بهتر نباشد، لااقل مثل
آيه اول و دوم است .
آيه چهارم: كه
دلالتش از اول ودوم و سوم بهتر است اين است مىفرمايد:« و ما
كان اللّه ليضل قوما بعد اذ هدهم حتى يتبيّن لهم ما يتقون»، خدا گمراه نمىكند
كسى را تا اينكه تبيين كند آنچه موجب تقواى او است، آنوقت كه تبيين
كرد آنچه موجب تقواى او است، اگر عمل نكرد مورد اضلال حق تعالى است. آيا
اين «ما كان اللّه ليضل» يعنى عذاب نمىكند، خذلان نمىكند؟ كه اين
اضلالهاى در قرآن را معمولاً مفسرين معنا كردهاند باينكه
پروردگار عالم دست عنايتش را برمىدارد. لذا مرحوم طبرسى در مجمع يك مثالى مىزنند
براى اين اضلالهايى كه در قرآن است و مىگويند معنايش اين است كه يك سنگى را
شما در دامنه كوهى نگه داشتهايد و اين را رها نمىكنيد، اما يكدفعه كار به
آنجا مىرسد كه سزاوار است او را رها كنيد، دست از او برمىداريد،
مىآيد پائين، ريزه ريزه مىشود. مىگويد معناى اضلال در قرآن كه مىفرمايد:
«يضل من يشاء و يهدى يشاء». اين معناى او
است. مثال حالائى، مثل اينكه
تا كارخانه برق دارد، به كار است، بمجردى كه يك ان برق برود، از كار
مىافتد. ضلالت را اينجور معنا كردهاند.
يك جور ديگر به
نظر من مىرسد، كه اگر بپذيريد ديگر احتياج به اين حرفها نداشته
باشيم. بگوييم عقاب از طرف پروردگار عالم دو قسم است: يكى
عقاب در آخرت، كه جهنم است، يكى هم عقاب در دنيا، كه اضلال است. نمىخواهد هم يضل
را بمعنا ضل معنا بكنى، راستى اضلال است. همينطور كه پروردگار كسى را
كه مستحق جهنم است، هُل مىدهد به جهنم، يكى هم كه مستحق ضلالت است
هُل مىدهد او را در ضلالت. اگر عرض مرا پسنديديد، ديگر يضل مىشود
عذاب استيصالى. هر كس گناهى بكند، اين اضلالى دارد در دنيا و اين يك
نحوه عذاب است كه پرور دگار عالم او را از خود دور مىكند. اگر عرض من را
پسنديديد اين غير از حرف مفسرين است و معنا اينجور مىشود كه در «و
ما كان اللّه يضل قوما حتى يتبين لهم ما يتقون»، «حتى يبين لهم ما يتقون»
معنايش اين است: اگر پروردگار عالم راجع به تقواى ما چيزى داشته باشد، بايد
پرهيز از او بكنيم و اما اگر چيز نباشد ما كان اللّه يضل قوما .
ظاهرا دلالت آيه
خيلى خوب باشد. هم مىگيرد بعث رسل و انزال كتب را همين طور مىگيرد
كليات را، مىگيرد جزئيات را. شرب توتون را نمىدانم
موجب فسق من است يا نه، رفع ما لايعلمون و بواسطه اين مشكوك «ما كان اللّه ليضل قوما».
چه موقع «يضل قوما»؟ آن وقت كه يتبين لهم ما يتقون. على كل حال دلالت آيه
خيلى خوب است.
مرحوم شيخ باز در
اينجا رفتهاند در عذاب دنيا. مىگويند اين آيه مربوط به عذاب دنيوى
است، مربوط به خذلان است، يعنى خدا براى كسى خذلان
نمىآورد تا اينكه امر برايش متبين بشود، پس مربوط به بحث ما نيست.
مثل اينكه شيخ
بزرگوار فرض كردهاند كه بايد حتما مربوط به جهنم باشد و حتما بايد با
شبهات وجوبيه يا شبهات تحريميه باشد، لذا مىفرمايند اين
مربوط به خذلان است و ربطى به بحث ما ندارد. اين يك حرف از مرحوم شيخ.
بعد هم مرحوم شيخ
انصارى يك كل مىگويند براى هر چهار آيه و مرحوم نائينى هم متابعت
از مرحوم شيخ مىكنند و مىفرمايند اين چهار آيه مربوط به بعث رسل و انزال
كتب است و اما اينكه شرب توتون وضع او چيست، نماز جمعه وضع او چيست،
نماز اول وقت وضع او چيست، مربوط به اينها نيست. مربوط به اين است
كه تا بعث رسل و انزال كتب نشود، مردم عذاب نمىشوند، مرحوم نائينى هم
حرف شيخ را پسنديدهاند.
به مرحوم نائينى
مىگوييم آقاى نائينى؟ مرحوم شيخ اين كلى را كه حالا گفتهاند، قبلاً
هم گفتهاند، آنجا اشاره كردند، اينجا مفصل فرمودهاند و الا در ذهن مرحوم شيخ دو چيز
راجع به اين چهار آيه هست: يكى اينكه اينها مربوط به عذاب دنيوى است،
نه عذاب اخروى و ما داريم در عذاب اخروى صحبت مىكنيم. دوم: اين
آيات مربوط به بعث رسل وانزال كتب است و مربوط به اين جزئيات نيست. در
آيه اول به زبانى فرمودند، در آيه دوم به زبانى ديگر فرمودند، در آيه
سوم با تأمل ظاهر فرمودند، در اينجا هم بطور كلى تصريح مىكنند و زيرآب
استدلال هر چهار آيه را مىزنند.
در حالى كه به شيخ
بزرگوار مىگوييم اين چهار آيه يك كبراى كلى است، به چهار تا زبان:
گاهى مىفرمايد «و ما كنا معذّبين حتى نبعث رسولا»، گاهى مىفرمايد«لا يكلف
اللّه نفسا الا ما اتاها». اين همان است فقط لفظ او فرق كرد.
شاهكار قرآن در تكرار
دو چيز است: يكى اخلاق است و بايد تكرار شود، اگر تكرار نشود،
قرآن نقص دارد، يكى هم اينكه به مردم مىگويد دو آيه
بياوريد من دست از كارم بر مىدارم. بعد هم تحدّى مىكند كه اگر جن وانس جمع بشوند، «قل
لئن اجتمعت الانس و الجن على ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو
كان بعضهم لبعض ظهيرا».- اين تحدى است،
يعنى تحريك عصبيت مىكرد،
تحريك عواطف مىكرد، كه تلاش كنند و عليه قرآن چيزى بياورند. نمىشد و
تا نمىشد، پروردگار عالم همان معنا را مىريخت توى لفظ ديگر و مىگفت
ببين من آوردم. لذا مىگفت «و ما كنّا معذبين حتى نبعث رسولا» ، اگر مثل او
آورديد دست از داعيم بر مىدارم، نمىتوانستند، خود خدا مىگفت «لا يكلف
اللّه نفسا الا ما اتاها»، دو دفعه مىگفت
اگر مثل او آورديد دست از داعيم بر مىدارم. نمىتوانستند، مىگفت «ليهلك
من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة»
قرآن براى اينكه
كسى خيال نكند محال است كه مثل او بيايد، تحدى مىكرد و وقتى كه
نمىتوانستند مثل قرآن را بياورند، خود پروردگار عالم مثل
او را مىآورد. اينجا همين جور شده، چهار تا آيه براى برائت آمده در يك معنا و يك محتوى دارد
كه محتوى رفع ما لا يعلمون است .
بنابراين چهار تا
آيه دلالتش خيلى خوب است و هيچ اشكالى ندارد و شيخ بزرگوار كم لطفى
كردهاند. هذا كله راجع به آيات، روز بعد راجع به سنت
صحبت مىكنيم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- فرائد الاصول، ج 1، ص 435.
- فرائد الاصول، ج 1،ص 425.
- فوائد الاصول، ج 3، ص 333 و فرائد
الاصول، ج 1، ص 425.