اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
براى برائت به
ادله اربعه تمسك شده بود. راجع به قرآن شريف چهار آيه خوانديم كه از نظر
ما دلالتش خوب بود. براى اينكه اگر نص در مورد شك
نداشته باشيم، واجب نيست، حرام هم نيست، يعنى در شبهات وجوبيه، مىگوييم برائت،
در شبهات تحريميه هم مىگوييم برائت .
بحث الآن راجع به
روايات است. روايت اول همان رفع ما لايعلمون است، كه مىدانيد
همه، مخصوصا مرحوم شيخ در اينباره خيلى صحبت
كردهاند. بايد اول روايت را بخوانيم و بعد ببينيم چه دلالت دارد.
روايت را مرحوم
صاحب وسائل در سه چهار جا نقل كردهاند. اصل روايت را من از خصال
گرفتم و مرحوم صاحب وسائل هم هر كجا نقل مىكند از خصال مىگيرد. اين
روايت در خصال، جلد2، صفحه 417 آمده است. و چون اين خصالها فرق
مىكند، آنكه خوب مىشود پيدا كرد اين است كه روايت را در باب التسعه -
رواياتى كه لفظ 9 در آن است - نقل مىكند.
روايت اين است:
«حدثنا محمدبن احمد بن يحيى العطار قال: حدثنا سعد بن عبداللّه، عن
يعقوب بن يزيد، عن حماد بن عيسى، عن حريز بن عبداللّه، عن ابى عبداللّه
عليهالسلام». از نظر سند بسيار عالى است و دو نفر از اصحاب اجماع هم در سند است. لذا
بايد بگوييم صحيحه حريز بن عبداللّه.
امام صادق
عليهالسلام از رسول گرامى نقل مىكنند: «قال قال رسول اللّه
صلىاللهعليهوآلهوسلم رفع عن امتى تسعة»، از امت من نه چيزبرداشته شده است.
«الخطأ و النسيان
و ما اكرهوا عليه و ما لايعلمون و ما لا يطيقون و ما اضطروا عليه و
الحسد و الطيره و التفكر فى الوسوسة فى الخلق ما لم ينطق
بشفتة»، از امت من نُه
چيز برداشته شده: يكى خطاء، يكى نسيان،يكى مكرهٌ عليه، يكى ما
لايعلمون، يكى هم ما لايطيقون، يكى هم ما اضطرواعليه، يكى هم حسد، يكى هم
طيره، يعنى فال بد زدن، يكى هم تفكر فى الوسوسة فى الخلق، يعنى سوء
ظنى كه روى او تفكر هم بكند .
يك وقت وسوسه در
خلق جريانى است، مىآيد و مىگذرد، اما يك دفعه علاوه بر آن تفكر
هم روى او دارد، «ما لم ينطق بشفته». اين سه تا يعنى حسد و طيره و تفكر فى
الوسوسة فى الخلق مادامى كه به زبان نياورد، يعنى ترتيب اثر ندهد، اينها از
امت من رفع شده است.
يكى يكى اينها را
بايد بخوانيم، تا بعد ببينيم ما لا يعلمون چه دلالت دارد .
از امت من نُه چيز
برداشته شده، يكى خطاء و يكى نسيان. اين حرف يعنى چه؟ اين عن امتى
معلوم مىشود كه امتنانى است، يعنى در امم سابقه نبوده است و در امت
اسلام منّةً على رسول اللّه يا منّةً على الامة اين نُه چيز برداشته شده است.
ايراد شده كه مگر
مىشود در امم سابقه روى خطاء و نسيان عقاب بشود؟ مگر مىشود روى
اكراه و روى اضطرار مؤاخذه بشود؟ پس اين رفع عن امتى يعنى چه و اين چه
منتى است؟
معمولاً مثل شيخ
انصارى و امثال اينها جواب دادهاند باينكه امم سابقه به مقدمات گرفته
مىشود، يعنى در روز قيامت كسى كه خطاء كرده و كسى را كشته است، به او
مىگويند چرا آدم كشتى؟ مىگويد: عمدا كه نبود. مىگويند مواظبت نكردى. يا
در مثل ما لم يُعلم به او مىگويند چرا اين كار را انجام دادى؟ مىگويد
نمىدانستم. مىگويند چرا علم پيدا نكردى؟ يا در نسيان به او مىگويند چرا حمد
و سوره نخواندى؟ مىگويد نسيان كردم. مىگويند چرا مواظبت نكردى؟ و
اگر مواظبت كرده بودى نسيان نمىكردى. اين بى مواظبتى تو موجب نسيان شد،
موجب خطاء شد، موجب اضطرار و اكراه شد تا آخر.
معمولاً محققين
اينجور جواب مىدهند كه مىگويند امم سابقه را در مقدمات مؤاخذه
مىكنند و اما در امت اسلامى به مقدمات نمىگيرند، همين
مقدار كه قتل خطائى باشد، اگر ديه هم باشد آن حرف ديگرى است، اما اينكه روى او عذاب
بكنند، اينطور نيست و ديگر به مقدمات نمىگيرند اين يك
جواب . درباره نماز هم
همين است. لذا آنها كه اهل دل هستند معمولاً شك نمىكنند، آنها كه
خود را راستى در محضر خدا مىبينند، اينها نسيان ندارند. اينكه ما سهو زياد
داريم براى اين است كه ما به نماز اهميت نمىدهيم.
غير از شيخ انصارى
يك چيزى گفتهاند، كه در بعضى از روايات هم آمده است، ولى نمىشود
پذيرفت و آن اين است كه مىگويند مانعى ندارد كه يك
چيزهايى كه در امم سابقه بوده، منّةً على الامة در اين امم نباشد. ولو اينكه در آن امم عقلاً ما
فوق طاقت هم باشد. مرحوم صاحب وسائل در جلداول وسائل دو سه روايت كه
صحيح السند هم هست نقل مىكنند كه در امت سابقه اينجور بوده كه اگر بدن
نجس مىشد او را قيچى مىكردند، يا لباس را قيچى مىكردند و دور مىانداختند
و اين در امم سابقه بوده و اينجانيست.
غير شيخ انصارى
مىخواهند بگويند آخر سوره بقره - آيه امن الرسول، يا اين رفع عن امتى -
اينها را مىخواهد بگويد، اما پذيرفتن اينهاكار مشكلى
است، يعنى ما بخواهيم به اين روايت صحيح السند عمل بكنيم، مسلم نمىشود و خلاف عقل است،
يعنى عقل ما مىگويد معنا ندارد كه وقتى عبا به بول نجس شد، بگويد اين را
قيچى كن. بالاتر اينكه بدن را قيچى كن. معلوم است كه اين روايت مجمل است و
بايد بگذاريم كنار و ما بخواهيم بگوييم در امم سابقه يك چيزهايى خلاف عقل
بوده، اين درست نيست. اما باندازهاى كه مشقت زا باشد در امم سابقه بوده
و در اين امت نبوده، منّةً بر اين امت، اين حرف شيخ انصارى است تا اين اندازه
مىشود گفت. اما بخواهيم برويم بالاتر و بگوييم ما لا طاقة در آن امم بوده -
ما لا طاقة عقلى - حرج - حرج عقلى - در آن امت بوده و حرج عقلى اينها
معلوم است كه خلاف عقل است و عقل ما نمىپسندد، كه عقل ما بگويد در آن
امت مضطروا اليه بوده. يعنى روى مضطروا اليه كتك مىخوردهاند، يا
روى ما استكرهوا عليه كتك مىخوردهاند و به آنها مىگفتند كه چرا عمل اكراه
بجا آورديد؟ اينها را على الظاهر عقل نمىپسندد و نمىشود گفت. اما حرف شيخ
انصارى را مىشود گفت.
فقط ايرادى كه به
شيخ انصارى هست و روايت را مجمل مىكند، اين است كه در بعضى از
جاها حرف شيخ انصارى خوب است، اما روى اين نُه تا، حرف شيخ انصارى را
نمىشود پياده كرد. مثلاً در الخطاء و النسيان حرف شيخ انصارى را مىشود
پياده كرد، شيخ انصارى مىگويند به مقدمات مىگيرند. اما در ما اكرهوا عليه
اين را به مقدمات بگيرند يعنى چه؟ در ما لايعلمون هم حرف شيخ انصارى مىآيد
كه مىگويد هلا عملت؟ مىگويد: نمىدانستم. مىگويند هلّا تعلمت. اينجا
هم در حالى كه در مقدمات كوتاهى كرده، اما در مقدمات نمىگيرند. اما در
بعدش كه ما لايطيقون باشد، آنجا كه طاقت ندارد، مثل آنجا كه طاقت ندارد
ايستاده نماز بخواند، مىگويند نماز نشسته بخوان. حالا چرا اين را بگوييم منت
است؟ بگويند كه چرا مريض شدى؟ اين را كه نمىشود گفت. اين در مقدمات
گرفتن در ما لا يطيقون هم نمىآيد. پس در ما اضطروا اليه و ما اكرهوا عليه، در
ما لا يطيقون اين حرف شيخ نمىآيد. حالا در حسد هم برسيم كه آيا اين حرف
مىايد يا نه؟ يعنى نمىشود گفت كه چرا مضطر شدى، يا چرا مضطرٌ اليه را بجا
آوردى. اگر بگويد: نمىتوانستم بجا آورم، بگويند چرا در مقدماتش كوتاهى
كردى. براى اينكه اگر در مقدمات كوتاهى كرده باشد خود
شيخ انصارى و همه مىگويند روى اضطرار كتك مىخورد. اما اگر در مقدمات كوتاهى نكرده
باشد، روى اضطرار كتك نمىخورد، مثل اينكه دعوت شد به ميهمانى آنجا كه
رفت شراب ريختن در دهانش، در اينجا ما اضطروا عليه است. اما اگر مىدانست
كه اگر برود آنجا، شراب به خورد او مىدهند، در اينجا اگر رفت و شراب در
دهان او ريختند مسلم است پيش فقهاء كه كتك مىخورد.
لذا به قول استاد
ما حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمودند: اين مثالى كه مشهور
است در ميان عوام كه شراب حلال بخورد. كجا است؟
شيشهاى را بردارد ببرد در بيابان و آنجا مضطر شود، نظير اكل در مخمصه، آنجا شراب بخورد، حلال
است. ايشان مىفرمودند اين مثال عوامانه غلط است، براى اينكه خودش
را مضطر كرده است. به او مىگويند چرا شراب خوردى؟ مىگويد مضطر
بودم. به او مىگويند چرا خودت را مضطر كردى ؟
پس شيخ انصارى كه
مىگويند به مقدمات او را مىگيرند در اينجا نمىآيد، در ما
استكرهوا عليه نمىآيد، در ما لا يطيقون هم نمىآيد. لذا حرف شيخ انصارى سيال
نيست.
اما حسد و طيره و
تفكر فى الوسوسة فى الخلق اين چه جورى است؟
در باب صفات رذيله
كه سابقا بحث كرديم كه آيا روى صفات رذيله كتك هست يا نه. گفتم
از روايات و آيات استفاده مىشود كه روى صفات رذيله كتك هست. به او
مىگويند چرا رفع نكردى؟ حالا حسد باشد، يا تكبر و سوء ظن باشد، يا طيره .
نسبت به مشهور مىدهند كه
فرمودهاند واجب نيست زايل بكند .آنكه حرام است اين است
كه اثر بار بر او بكنند و اما اگر اثر بار بر او نكنند، آن صفت
كامنه در نفس وجوب زوال ندارد.
مرحوم آخوند
مىگفتند روى صفت كامنه در نفس كتك مىآيد، بشرط اينكه عمل بار بر
او بشود. كه ايشان در باب تجرى مىگفتند روى تجرى كتك
مىخورد، اگر عمل بار بر او بشود كهاين قول سوم بود از مرحوم آخوند.
و ما گفتيم از
آيات و روايات استفاده مىشود كه بايد با صفات كامنه در نفس را مبارزه
كرد، اين جهاد درون بايد باشد. اگر روى عرض ما باشد، حرف درست در مىآيد و
آن اين است كه چه اين امت و چه آن است امت بايد با صفات كامنه مبارزه
بكنند اما منّةً على الامة اين سه صفت را چون عام البلوى است، از اين جهت
از امت برداشته شده، «ما لم ينطق بشفة»، شايد هم اين حسد و طيره، فال بد
زدن و وسوسه و سوء ظن در عموم مردم هست، شارع مقدس برداشته است و
گفته «ما لم ينطق به شفة» مانعى ندارد.
البته روى قول آن
افرادى كه مىگويند صفات كامنه در نفس اصلاً واجب الرفع نيست، اين
اشكال باز وارد مىشود و آن اينكه در آن امم سابق رفع او
نبوده و در اين امت هم كه نيست، پس يعنى چه رفع عن امتى تسعه؟ حرف شيخ انصارى هم اينجا
نمىتواند بيايد چون ايشان مىفرمودند به مقدمات مىگيرند. در اينجا اصلاً به
مقدمات وغير مقدمات ندارد. اگر شما بگويى صفات كامنه تا عمل بار بر او
نباشد، واجب الرفع نيست، امم سابق اينجور است، امت لاحق هم همينطور است. لذا
ما بخواهيم اين روايت را امتنانى بگيريم اين ايراد به او وارد است و الا بايد
اين طور بگوييم كه به چه دليل مىگوييد امتنانى است كه از اين امت بوده و از آن
امت نبوده است؟
آنوقت روايت را
مىتوانيم بگوييم امتنانى نيست اما يك حرف هست و آن اين است كه
مشهور گفتهاند امتنانى است.
يك حرف امن الرسول
است كه مسلم امتنانى
است و او را نمىشود كارى كرد. كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم در
معراج اين آيه را خواندند و از خدا خواستند و در آن دارد «كما
حملته على الذين من قبلنا». معلوم شده در آن امم بوده و در اين امت منّةً على
الامة برداشته شده است.
لذا متأسفانه
مفسرين حتى استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى كه بنا داشت دقت در مطالب
بكند، اينجا حرفى نزدهاند. لذا امن الرسول مىشود يك آيه مجمل، اين روايت
هم مىشود مجمل و اگر شما بتوانيد اين آيه را با اين روايت راستى معنايى
بكنيد، كه عقل پسند و عرف پسند باشد، شبههاى را از اين آيه و روايت رفع
كردهايد و متأسفانه مثل شيخ انصارى به بعد همهشان با اينكه فحل در اصول بودند،
اصلاً در اين باره صحبت نكردهاند و همه اش رفتهاند روى كلمه ما لا يعلمون
و اين روايت كه هم دليل اجتهادى توى اوست و هم دليل اخلاقى و هم دليل
برائتى توى اوست، همهاش را رها كردهاند و اين دليل رفع ما لا يعلمون را
گرفتهاند و روى رفع ما لا يعلمون هم عالى بحث كردهاند، يعنى تا گاو و ماهى بقول
عوام رفتهاند و اى كاش روى اين اشكال هم بحث كرده بودند و استفاده كرده
بوديم. ولى روى اين روايت و توى آيه قرآن اصلاً بحث نكردهاند.
مىبينيد كه شيخ انصارى روى آن حسد و طيره و وسوسه يك چيزى مىگويند و يك
جورى رد مىشوند و على كل حالٍ اين يكى از شبهات بزرگ است در آيه امن
الرسول و در اين روايت شريف كه معنايش مجمل است و از متشابهات است كه
اين رفع عن امتى آيا منت است يا نه؟ اگر بگوييد: منت نيست، آيه امن
الرسول مىگويد منت است. لذا حالا كه منت بر امت است چه جور مىشود در آن
امم سابقه يك چيزهايى خلاف عقل باشد و در اين امت آن خلاف عقلها
نباشد؟ اين هم كه نمىشود .
و ديگر اينكه بقول
شيخ در امم سابقه بگوييم آنها را به مقدمات مىگرفتند و در اين امت به
مقدمات نمىگيرند. اين حرف خوبى است اما سيال در روايت نيست، در حسد و
طيره و تفكر كه نمىآيد، در آن خطاء و نسيان و رفع ما لا يعلمون حرف شيخ
انصارى مىآيد و اما در ما بقى يعنى ما لايطيقون، ما اضطروا اليه، ما
اكروا عليه فرمايش شيخ انصارى نمىآيد .
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
- الخصال ج 2، ص 417، باب التسعة، ح 9 و الكافى، ج 2، ص
463، كتاب الايمان و الكفر، باب ما رفع عن الامة، ح 2.