عنوان: مراتب عبوديت (حضور قلب) (1)
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسّرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

بحث چهارشنبه ما در مورد مراتب عبوديّت بود و شش مرتبه از اين مراتب را عرض كرديم. و بحث امروز كه بحث سنگين و مشكلى است. مرتبه هفتم از عبوديت ـ يعنى حضور قلب است. اين حضور قلب در دو ـ سه جا استعمال شده. يكى اينكه انسان بايد هميشه توجّه داشته باشد كه همه جا محضر خداست و هميشه چه در خلوت، چه در جلوت خود را در محضر خدا بداند، خود را در محضر خدا بيابد. قرآن هم روى اين نوع از حضور قلب خيلى پافشارى دارد. «الم يعلم بأَنَّ اللّه‏ يرى»، «يعلَمُ خائنة الأعين و ماتخفى الصدور»،«فسيرى اللّه‏ عملكم و رسولُهُ و المؤمنون» و امثال اين آيات، كه همه جا محضر خداست و ما در محضر خدا هستيم و بايد توجّه داشته باشيم و به گفتارمان و به كردارمان. و به قول امام صادق اين را هم «مى‏خواهند». در آيه‏اى كه مى‏فرمايد «يا ايها الّذين امنوا اذكروا اللّه‏ ذكرا كثيرا و سَبِحُوهُ بكرةً و اصيلا» امام صادق(ع) مى‏فرمايد: مراد «سبحان اللّه‏ و الحمدللّه‏ و لا اله الا اللّه‏ و اللّه‏ اكبر» نيست. «و إِن كان منه» گرچه اين هم يك مصداق ذكر است. بعد مى‏فرمايد مراد از اين ذكر كثير اين است كه در وقت گفتار متوجه باشد كه در حضر خداست. آيا اين سخن كه مى‏گويد «مرضىّ» خداست يا نه؟ آيا اين عملى كه انجام مى‏دهد «مرضىّ» خداست يا نه؟ امام صادق(ع) در روايت ديگرى مى‏فرمايند كه: پروردگار عالم هر چيزى را با حدّى خواسته است، نماز 17 ركعت در روز، روزه يك ماه در سال، خمس، زكات و حج همه محدود هستند، امام صادق(ع) مى‏فرمايند مگر يك چيز كه پروردگار عالم آن را نامحدود خواسته و آن اينكه خود را در محضر خدا بداند و بعد اين آيه را مى‏خواند «يا ايها الذين امنوا اذكرو اللّه‏...». كه اسم اين را «دوام توجّه» مى‏گذارند و اگر اين براى كسى پيدا شود بالاترين نعمتها و بالاترين مراتب ايمان، برايش پيدا شده است. چرا كه بالاترين مرابت عبوديت، مرتبه هفتم است انصافا هم بالاترين مراتب عبوديت پيدا شده اگر انسان «دائم التّوجه» باشد. در هر حال خدا را بيابد يا لااقل خدا را بداند حال اگر هم نمى‏بيند بداند كه خدا چنين است. به اين توجّه داشته باشد كه همه جا محضر خداست چه خلوت و چه جلوت و معلوم هم هست كه اگر اين يافتنى و دانستنى شد، در سر حدّ «عصمت» است.... معصوم مى‏شود. من يادم نمى‏رود، بعضى اوقات حتى در مباحث علمى، حضرت امام، عصمت را همين معنى مى‏كردند، مى‏گفتند اينكه انبيا معصومند، معنى‏اش همين است كه آنها خود را در محضر خدا مى‏بينند، مى‏يابد كه همه جا محضر خداست. وقتى چنين باشد اگر علم رسوخى، هم باشد، نه عقلى ديگر نيروى كنترل كننده، صد درصد، براى او همين است. ديگر معمولاً سهو، نسيان و شك و امثال اين از زندگى بيرون مى‏رود. شكيّات مال كسى است كه به اين مقام نرسيده باشد. ديگر شك، وهم و خيال در زندگى ندارد، معلوم است كه اين مقام خيلى بالاست. اين قسم از حضور قلب در فقه نيامده ولى در اخلاق آمده و به طور كلى در رابطه با آن بحث شده. يك قسم از حضور قلب هم مربوط به همه عبادات است. همه عبادات هم چنين است. يعنى اگر انسان بخواهد روزه بگيرد، خمس دهد، مكه برود و برگردد، در حال طوفش، در حال سعيش و بالاخره در هر عبادتى خود را در محضر خدا بيابد، خود را در محضر خدا ببيند، خوب، معناى قصد قربت هم كه در عبادات داريم همين است. اگر كسى بگويد: «حج مى‏كنم قربتً الى اللّه‏» امّا در طوفش و در سعيش خود را در محضر خدا نبيند، خود را در محضر خدا نيابد، اين همان است كه در فقه به درد ما مى‏خورد و الّا آن قصد قربتى كه معنى واقعى‏اش است نيامده است. آنچه كه در فقه مشهور شده در مورد حضور قلب، حضور قلب در نماز است و اين بخاطر اين است كه نماز اهم عبادات است. و بخاطر اين است كه حضور قلب لااقل در اينجا (نماز) بيايد، اگر در جاهاى ديگر نيايد، اگر انسان خود را در محضر خدا نبيند، اگر در عبادات ديگر (غير از نماز) خود را در محضر خدا نبيند، لااقل در نماز چنين باشد. در نماز وقتى مى‏گويد «اللّه‏اكبر» به علامت اينكه همه چيز از ذهن من بيرون رفت، جز خدا، دستها را بالا مى‏كند، يعنى پشت‏سر من غيرخدانيست، پشت پا زدم به غيرخدا، ديگر توجّه من به خداست. «تكبيره‏الاحرام» معنايش همين است. مثل احرام در حج كه چيزهايى براى او حرام مى‏شود. اين كه شما (فقها) مى‏فرماييد كه مراد همان چيزهايى است كه در نماز براى او حرام باشد، از آن وقتى كه مى‏گويد «اللّه‏اكبر» تا وقتى كه مى‏گويد «السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته» هيچ چيز و هيچ كس در دلش و در مغزش نباشد، جز خدا. به اين حضور قلب مى‏گويند. لذا حضور قلب مختص به نماز نيست گرچه در بين ما مشهور شده كه تا مى‏گوييم حضور قلب، فكر مى‏كنيم فقط در نماز. امّا نه، حضور قلب در نماز، در همه عبادات كه مربوط به رابطه با خداست و حضور قلب در هر حال و در هر مقام كه مى‏گويند، لازم است. ما كه نمى‏توانيم هضم بكنيم امّا بعضى علما در حال خواب هم در محضر خدا بودند. مى‏يابيدند كه در محضر خدا هستند. اين حضور قلب مراتبى دارد. كه در روايتى دو تا از مراتبش را مى‏گويد. آن روايت مشهور كه «اعبدواللّه‏ كأَنك تراه و اِلّا فإن لن تكن تراه فإنه يراك» عبادت كن خدا را مثل اينكه او را مى‏بينى و الّا اگر اينجور نيست (فإنه يراك) به اين توجّه داشته باش كه او تو را مى‏بيند. مرتبه اوّل «فَإِنّه يراك» خدا تو را مى‏بيند. اين مرتبه ضعيفش است. مرتبه قوى «كانك تراه» تو او را مى‏بينى. يعنى در ففكر و ذكر تو خداست و اينكه در محضر خدا ايستاده‏اى و دارى خدا را مى‏بينى اين دو مرتبه از حضور قلب است يك مرتبه او تو را مى‏بيند و يك مرتبه اينكه تو او را مى‏بينى. خوب، اين دو مرتبه گاهى علمى است، گاهى وجدانى و گاهى قلبى است. «علمى» را همه ما داريم به اين معنى كه همه ما مى‏توانيم قسم بخوريم كه ما در محضر خدا هستيم و هر وقت و همه جا خدا ما را مى‏بيند و از نظر علمى ما خدا را مى‏بينيم. امّا اگر اين يابيدنى شد، يعنى در اثر عبادت خدا را يافت (لااقل در نماز) مثل آدم تشنه كه آب مى‏خورد و سيرآبى را بيابد. اگر با عمق جانش بيابد نه با اين چشم‏هايش بلكه با قلبش ببيند، با دل ببيند، با عمق جانش ببيند كه در محضر خداست. با عمق جانش لااقل مى‏يابد كه خدا او را مى‏بيند. اگر بتواند فطرت را بيدار كند ـ اصلاً فطرت انسان همين طور است كه در بن‏بست‏ها بيدار مى‏شود از هر كس كه باشد ـ «فإذا ركبوا فى الفلك دعوا اللّه‏ مخلصين له الدين» (العنكبوت ـ آيه 65) آنجا خدا را مى‏بيند و لذا خدا را مى‏خواند، خواه مسلمان باشد يا غيرمسلمان باشد، خدا را قبول داشته باشد يا نداشته باشد. فطرت در بن‏بستها بيدار مى‏شود. صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمده‏اند، ما طلبه‏ها هم آمده‏ايم تا فطرت را بيدار كنيم. وقتى همه شما به قرآن توجّه كنيد مى‏بينيد كه همه عبادات براى  همين است. «اقم الصلاة لذكرى»، «إننى انا اللّه‏ لا اله الا انا فاعبدنى وَ أقم الصلاة لذكرى» (طه ـ آيه 14) همه عبادات (فاعبدنى) من جمله نماز (وَ اقم الصلاة) براى «لذكرى» يعنى براى اينكه اوّل فطرت بيدار شود انسان بايد در همه حالات «دائم التوجه» باشد نه فقط در عبادات و فقط در نماز تا خدا را بيابد و فطرتش بيدار شود لذا اگر فطرت بيدار شود ديگر «يابيدنى» است نه «دانستنى» آنوقت اين «يابيدن» همان روايت شريف است كه «اعبدواللّه‏ كأنك تراه» و الّا او تو را مى‏بيند «فانَّهُ يراك» اگر نمى‏توانى آن حالت را پيدا كنى اين حالت پيدا شود «فإنّه يراك». اين يك مرتبه از حضور قلب است. اين حضور در گفتارش، در كردارش يعنى در نمازش وقتى حمد مى‏خواند، وقتى ركوع مى‏كند، وقتى كه سجده مى‏كند، گاهى توجّه مى‏كند و اين توجّه اجمالى است كه غير از حضور قلب است. مثلاً مشهور است كه در حضور قلب توجّه كند كه چه مى‏گويد، امّا اينكه توجّه كند كه چه مى‏گويد اين در ظرف حضور قلب است. انسان گاهى توجّه اجمالى دارد، گاهى هم غافل است كه از اوّل تا آخر چه مى‏گويد خوب اين نه حضور قلب دارد نه توجّه اجمالى به كلمات، اين توجّه اجمالى به كلمات خيلى خوب است. حتى جمله‏اى را مرحوم حضرت امام از استاد بزرگوارشان ( آن كسى كه جدا براى اصفهان افتخار است) مرحوم شاه‏آبادى نقل مى‏كردند كه مرحوم آقاى شاه‏آبادى نقل مى‏كرده‏اند كه خوب است توجّه به مطالب در نماز يا غيرنماز اجمالى باشد. توجّه اجمالى اين است كه مثلاً دعاى كميل را از زبان اميرالمؤمنين(ع) بخواند نه از زبان خودش. «انشاء» نباشد بلكه «اخبار» باشد. چنانچه راجع به حمد و سوره هم همين را مى‏گويد يعنى وقتى حمد و سوره مى‏خوانيم به قصد قرآن بخوانيم يعنى خدا دارد محبت مى‏كند با زبان شما. مرحوم شاه‏آبادى ـ اين طور كه امام نقل مى‏كنند ـ مى‏فرمايد: ما واقعا نمى‏توانيم بگوييم «اياك نعبد و اياك نستعين» و اينكه ما انشا بكنيم نمى‏شود اين مضمون دعاى كميل مختص اميرالمؤمنين است كه ايشان مى‏فرمايند «صبرت على حر نارك فيكف اصبر على فراقك» اگر ما بخواهيم اين را بطور انشا بگوييم نمى‏شود. به راستى ما كسى باشيم كه اگر خدا بخواهد ما را بسوزاند، ما راضى باشيم. خوب اين جهنمى‏ها كه به جهنّم مى‏روند، ظلم كه نيست همانطور كه در قرآن شريف بارها و بارها گفته شده: «ذلك بما قدمت ايديكم و انّ اللّه‏ ليس بظلام للعبيد» خدا يك ذرّه ظلم نكرد. هر چه بوده استحقاق است. حال يكى صد درصد به راستى حاضر باشد به جهنم برود، آنوقت از چه بسوزد؟ «صبرت على حر نارك فكيف اصبر على فراقك» از دورى از رحمت بسوزد. مرحوم شاه‏آبادى فرموده بودند اين كه براى من ممكن نيست، اين مختص اميرالمؤمنين است. پس خوبست كه ما بعنوان «مقول قول» بخوانيم. اگر به عنوان «مقول قول» بخوانيم درست درمى‏آيد. صدق درمى‏آيد. «اياك نعبد و اياك نستعين»، «الحمدللّه‏ رب العالمين» اين را كه حقيقتا ما نمى‏توانيم بگوييم، پس قرآن بخوانيم. اگر قرآن بخوانيم درست درمى‏آيد يعنى كلام خدا، از زبان ما. از اوّل نماز تا آخر آن اگر اينگونه باشد مثل اين است كه اشعارى را بدهند به بچّه‏اى كه قشنگ مى‏خواند امّا معنى آنرا نمى‏داند، آنرا بدهند به اين بچّه تا در مقابل بزرگى آنرا بخواند. خوب آنرا از اوّل تا آخر مى‏خواند، خيلى هم قشنگ است ولى معنى‏اش را نمى‏داند، خوب، اگر اجمالاً از او بپرسيم چه مى‏كنى؟ مى‏گويد: دارم مدح مى‏كنم، دارم تعريف مى‏كنم. امّا تعريف به كى و كجا؟ اين را غفلت دارد يا نمى‏داند مثل بيشتر مردم كه نمى‏دانند نماز يعنى چه؟ يا اگر مى‏داند غفلت داشته باشد. يعنى ما از تفصيل غفلت داشته باشيم. براى اينكه دروغ درنيايد، در تفصيل غفلت داشته باشيم مثل مرحوم آقاى شاه‏آبادى كه فرمودند: از وقتى كه «اللّه‏ اكبر» مى‏گوييم تا وقتى كه «السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته» اينها همه به قول مرحوم آيت‏اللّه‏ اراكى ضمير مرجع خود را پيدا مى‏كند. تو بگو «السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته» اينگونه باشيم وگرنه ما در معناى تفصيلى گير مى‏كنيم. لذا اين هم حضور قلب اصل نيست. حضور قلب يعنى اينكه خود را در محضر خدا بيابد و لااقل بداند كه در محضر خداست و پيدا شدن آن خيلى مشكل است. من خيال نمى‏كنم در همين مجلس نخبه‏ها، كسى بتواند بگويد كه من در تمام مدّت عمرم دو ركعت نماز، اينگونه خوانده‏ام كه از وقتى گفتم «اللّه‏ اكبر» تا وقتى كه گفتم «السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته» اين پرنده دل من هيچ جا پرواز نكرده جز در ساحت مقدس ربوبى. لذا يكى از توبه‏هاى ما بايد بعد از نماز باشد. بايد توبه كنيم از اينكه روح عبادت در ما نبود. عبادت كه اينگونه نيست، روح عبادت وجود نداشته باشد. حال اگر خلوص داشته باشيم (در مراحل بالا) اگر حمد و سوره‏مان هم قشنگ بود، اگر ادب و خضوع در نماز داشته باشيم، به راستى از وقتى «اللّه‏ اكبر» مى‏گوييم تا وقتى «السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته» مى‏گوييم، هيچ جايى نرفتيم و با خدا بوديم و به قول امام صادق(ع): چقدر قبيح است براى كسى كه 70 سال نماز بخواند امّا دو ركعت نماز مقبول نداشته باشد. و نماز اينگونه كه قبول نيست. فقط رفع تكليف است. مابقى‏اش را بايد با توسل و تعقيب و به قول امام چهارم با نوافل يه جورى بقبولانيم. آن كه ديگر نماز نيست. لذا استغفار مى‏خواهد اينكه بعضى نمازها 70 بار استغفار مستحبى دارند همين است. به راستى استغفار حضور قلبى. 70 مرتبه  استغفار. براى نمازى كه خوانديم. اين نماز استغفار مى‏خواهد. و خوشا به حال كسانى كه همه عباداتشان را گناه بدانند. چقدر خوب است چقدر مزه دارد. چقدر شيرين است كه انسان در مقابل خدا، خود را قاصر، مقصّر بداند. ببيند، بداند و بيابد كه مقصر است حال صرف‏نظر از اينكه با نعمتها چه مى‏كنيم، صرف‏نظر از بلاهايى كه واقعا نعمت است. حال مى‏آييم سراغ معنى يعنى آنچه كه حضور قلب است يعنى گفتنى‏ها و اين گفتنى‏ها همانطور كه آقاى شاه‏آبادى فرمودند (خوب هم گفتند) خوب است ما قرآن بخوانيم، دعا بخوانيم امّا از زبان ديگران. يعنى نماز را به ما گفته‏اند بخوان، و در حال حضور قلب هم بخوان امّا ما در معناى «اياك نعبد و اياك نستعين» گير مى‏كنيم. كسى مثل اميرالمؤمنين را مى‏خواهد مثل كسانى كه به راستى توحيد افعالى داشته باشند و اگر ما توحيد افعالى نداشته باشيم همان است كه فقها ـ من خيال مى‏كنم ـ اينكه فرموده‏اند در نماز حمد و سوره را بايد به قصد قرآنى خواند اگر همه‏شان نه ولى بعضى‏شان مرادشان همين باشد چه اگر نخواهند به قصد قرآن بخوانند و بخواهند انشاء كنند. «الحمدللّه‏ رب العالمين» انشاء است. دروغ مى‏گوييم ديگر «اياك نعبد و اياك نستعين» اين انشاء است. اگر ملكه عدالت بر سرشان نباشد و شيطان بر سرشان مسلط باشد «اياك نعبد» غلط است. «الم اعهد اليكم يا بنى ادم أن لاتعبدوا الشيطان» (يس ـ آيه 60) نبايد اينگونه باشد. «أرأيت من اتخذ الهه هواه» (الفرقان ـ آيه 43) نبايد اينگونه باشد. آنوقت است كه مى‏تواند بگويد «اياك نعبد و اياك نستعين» لذا اين مرتبه دوّم حضور قلب را كه مثل مديحه‏سرايى از اوّل نماز تا آخر نماز را كه بخواند مراجع هم ضمير خود را پيدا مى‏كنند. مرتبه سوّم اگر پيدا شود اينست كه به معنا توجّه داشته باشد و دروغ هم نگويد راستى توجّه داشته باشد كه در محضر خداست بايد توجّه داشته باشد كه چه مى‏گويد. تفصيلاً نه اجمالاً وقتى مى‏گويد «الحمدللّه‏ رب العالمين» سرّ «الحمدللّه‏» را بداند معنايش را هم بداند از نظر عمل هم گفتارش با معنا تطابق داشته باشد. در هر آيه، جوابش را مى‏دهند، حتما در سلامها جوابش را مى‏دهند. يعنى وقتى مى‏گويد «السلام عليك ايها النبى» پيغمبر اكرم جوابش را مى‏دهد و او هم مى‏شنود (اين مسلّم است) وقتى مى‏گويد «السلام علينا و على عباد اللّه‏ الصالحين» ائمه طاهرين جوابش را مى‏دهند او هم جواب امام زمان را مى‏شنود. «السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته» اگر اشاره به عالم وجود داشته باشد كه من خيال مى‏كنم چنين باشد، اگر ضمير وجودش عالم وجود باشد، راستى وقتى مى‏گويد «السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته» عالم وجود، در و ديوار به او مى‏گويند «و عليكم السلام و رحمة اللّه‏ و بركاته» «يا جبال اوِّبى معه و الطير» حضرت داوود مى‏خواند در و ديوار هم با او مى‏خوانند. مى‏خواند و همه عالم وجود با او مى‏خوانند اگر اين مرتبه سوّم پيدا شود ديگر در و ديوار هم با او هم صدا مى‏شوند. ديگر وقتى نمازش تمام شد «سلامٌ قولاً من رب رحيم» (يس ـ آيه 58) مى‏آيد، سلام خدا را مى‏شنود. قرآن شريف مى‏فرمايد: «يا ايها الذين امنوا اذكروا اللّه‏ ذكرا كثيرا و...» بعد مى‏فرمايد كه خدا بر او درود مى‏فرستد و علاوه بر اينكه بر او درود مى‏فرستد «يصلى عليكم و ملائكة و يخرجهم من الظلمات إلى النّور» اين بخاطر نماز است كه پروردگار عالم دست او را مى‏گيرد و از همه ظلمت‏ها به سوى نور مطلق مى‏كشاند. همين نماز مى‏شود «معلم اخلاق». از رذيله و از ظلمات نفس اماره او را بيرون مى‏آورد. «انَّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» از ظلمت شيطان، از ظلمت اين دنيا، كه چه ظلمتها دارد و بالاخره از هر ظلمت جنّى و انسى از برون و از درون او را آزاد مى‏كند. «يخرجهم من الظلمات الى النّور» اينكه در روايات مى‏خوانيم كه دو ركعت نماز مى‏خواند بهشت برايش واجب مى‏شود هم همين است (راستى هم بايد واجب باشد) اگر دو ركعت نماز اينگونه باشد، هم معلم اخلاق است هم سدّ و كنترل كننده صد درصد است و بعد از نماز هم نور دل مى‏يابد. نظير آدم تشنه كه آب مى‏خورد و سيرى آب را مى‏يابد. اين معناى حضور قلب است. چقدر خوب است براى آنها كه دارند. كار مى‏خواهد، البته دعا و توسل مى‏خواهد. اين مشكل‏ترين چيزها در زندگى ما حضور قلب است امّا متأسفانه يا خوشبختانه لازم‏ترين چيزها براى ما همين حضور قلب است. مقدارى بايد روايت بخوانيم. اين روايت را مرحوم كلينى در كتاب «اصول كافى» جلد دوّم و مرحوم علامه مجلسى مخصوصا (اين مردى كه براى همه ما افتخار است و افتخار است براى عالم تشيع) در جلد 81 از «بحار» و ديگران هم از جمله صاحب وسائل در جلد چهارم از «وسائل» يك مقدارى از اين روايات را آورده‏اند گرچه بعضى از آنها يأس‏آور است امّا نبايد مأيوس شويم «نمى‏دانم، نمى‏توانم و نمى‏شود» نبايد در قاموس ما باشد ما بايد بگوييم مى‏توانيم، بگوييم مى‏شود و لااقل فى الجمله اين حضور قلب را پيدا كنيم.

و صلى اللّه‏ على محمّد و آل محمّد