اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
اخبارى تمسك كرده
بود به بعضى از روايات كه مرحوم صاحب وسائل در جلد 18 وسائل در
باب 12 از ابواب صفات قاضى نقل كرده است و گفتم اين
روايات منقسم مىشود به سه قسم: قسمت اول روايات توقف است كه اينها زياد است، از نظر
سند و دلالت هم خوب است، كه از نظر دلالت يك كبراى كلى است: «قف عند
الشبهة فانّ الوقوف فى الشبهة خير من الاقتحام فى الهلكات». اخبارى
مىگويد ببين در جائى كه شبهه باشد توقف است و روايت مىگويد در
استعمال مالا نص فيه، يا ترك ما لا نص قف، بايد توقف كنى. اخبارى راجع به
شبهات تحريميه مىگويد، نه راجع به شبهات وجوبيه، يا شبهات موضوعيه و
شبهات تحريميه همان مثال است كه مرحوم شيخ انصارى بعنوان شرب توتون
مثال زدند. قف عندالشبهة يعنى ارتكاب نكن، فان الوقوف عند الشبهات خيرمن
الاقتحام فى الهلكات. كه اخبارى خيلى به اين گونه روايات دل خوش
كرده است. ما دو تا ايراد ديروز داشتيم، دو سه ايراد ديگر هم داريم. ايراد سومى
كه ما داريم به دلالت اين روايات اين است كه اين روايات عام است، شبهات
وجوبيه را مىگيرد، شبهات تحريميه را مىگيرد، شبهات موضوعيه را هم
مىگيرد. نگفته است قف عندالشبهة اذا كانت الشبهة تحريميه. اينكه
نيست، پس اگر اخبارى بخواهد تمسك به اين روايات بكند، بايد تخصيص بدهد و
اين عام قابل تخصيص نيست، يعنى فان الوقوف عند الشبهات خير من
الاقتحام فى الهلكات از عموماتى است كه عرف نمىپسندد تخصيص بخورد. مثل
اينكه بگوييم مواظب باش توى چاه نيفتى الا اينكه در اين چاه بيفتى
طورى نيست. اين را نمىشود گفت. همانطور كه شما نمىتوانيد بمن بگوييد مواظب
باش در حرام نيفتى الا در اين حرام، همين طور هم شما نمىتوانى بگوى
فان الوقوف عندالشبهات خير من الاقتحام فى الهلكات اذا كانت الشبهة
تحريميه، اما شبهات موضوعيه طورى نيست. اين عام را ما نمىتوانيم تخصيص بدهيم.
وقتى نشد بايد تخصص كنيم، يعنى ببريم جائى كه نخواهيم تخصيص
بدهيم و آنجا كجاست؟ اطراف علم اجمالى است، افتاء بغير
علم، در مهام امور، نظير دماء و فروج، اما غير از اينها را بخواهيم بياوريم در ما لا نص فيه، در
شبهه بدويه، بايد تخصيص بدهيد و تخصيص بردار نيست. پس بگو تخصّص است
يعنى اين قف عند الشبهة مربوط است به يك جاى خاصى است و شبهات بدويه
را من اول الامر نمىگيرد.
اين هم ايراد سوم
ما كه اخبارى بايد حتما تخصيص بدهد، در حالى كه عام ما قابل تخصيص
نيست، مخصص هم ندارد. اخبارى علاوه بر اينكه مخصص
ندارد و تمسك به يك اجماعهاى و امثال آن مىكند كه اگر آن اجماعها تمام باشد شبهات
تحريميه را هم مىگيرد. ولى عمده ايراد اين است كه عمومات فانّ الوقوف عندالشبهات
خيرٌ من الاقتحام فى الهلكات قابل تخصيص نيست. اين هم ايراد سوم ما
به اخبارى است.
ايراد چهارمى كه
به اخبارى داريم اين است كه اين روايات ارشاد است، يعنى عقل ما
محتواى روايت را به خوبى درك مىكند، مثل اين است كه بگويد
«اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» براى كسى كه خداشناس باشد و پيامبر را
قبول دارد وائمه طاهرين را قبول دارد، عقل وقتى پيامبر را شناخت، مىگويد
اطه. عقل مستقلاً درك مىكند وقتى عقل شناخت كه امام يعنى چه، اين اولى
الامر ـ يعنى دوازده امام ـ شناخت عقل ما مىگويد اطه به اين مىگوييم اگر
دليل آمد ارشاد است، يعنى تاكيد همان حكم عقل است. وقتى چنين باشد اين
كبراى كلى كه نبايد توى چاه نيفتى را عقل ما بخوبى درك مىكند كه توى چاه
نبايد بيفتى، فان الوقوف عند الشبهات خير من الاقتحام فى الهلكات.
لذا اين كه فان
الوقوف عند الشبهات آيا عام است يا خاص، اينها ديگر معنا ندارد؛ در
ادله ارشاديه نه عام است نه خاص، بايد ببينيم عقل ما راجع به روايت چه مىگويد.
كه اسم او را مىگذاريم به اينكه اين رواية تابع ما يرشداليه است در
عموم و در خصوص.
معناى روايت
ارشادى اين است كه عقل ما حكم مىكند. بايد ببينم عقل ما چه حكم مىكند،
اما اينكه روايت عام است يا نه، خاص است يا نه، اين مناط نيست. الروايات
الارشادية تابعة لما يرشد اليها. ما بايد ببينيم اين روايات ما را به چه ارشاد
مىكند، به حكم عقل، حكم عقل حكم اگر عام است، مىگوييم عام است، اگر خاص است
مىگوييم خاص است. لذا اين فان الوقوف عندالشبهات يك قضيه تابعيه
مىشود. بعبارت ديگر يك تأكيد براى حكم عقل مىشود، كه عقل ما اينجور حكم
مىكند؛ عقل ما مىگويد اگر افتاء به غير علم باشد حرام است، فان الوقوف
عندالشبهات خيرمن الاقتحام فى الهلكات. اگر در اطراف علم اجمال باشد،
فان الوقوف عند الشبهات خيرمن الاقتحام فى
الهلكات، بايد اجتناب كرد، اگر
در ضرر محتمل باشد و از مهام امور باشد، بايد اجتناب كرد، مثل باب دماء و
فروج، چرا كه فان الوقوف عندالشبهات خيرمن الاقتحام فى الهلكات. نمىداند
آيا مهدور است يا نه، عقل ما مى گويد بايد اجتناب كرد. راجع به حق الناس
هم اگر اصل نداشته باشيم عقل ما مىگويد بايد اجتناب كرد و اما اگر آمديم
روى شبهه بدويه كه محتمل قوى نيست، مثل همين شرب توتون، مثل همين
غيبت متجاهر به فسق، غيبت ديوانه و بالاخره مثل دماء و فروج كه از مهام
امور نيست، اينجاها مىگرديم، مىبينيم دليلى نداريم، عقل ما مىگويد فانّ
الوقوف عند الشبهات خيرٌ من الاقتحام فى
الهلكات استحبابا، اينجا احتياط خوب است اما استحبابا. لذا برمىگردد
باينكه اين جمله قف عندالشبهة فان الوقوف عندالشبهات خيرٌ من الاقتحام فى
الهلكات.
قف عندالشبهة را
ممكن است كسى بگويد تعبد است، اما علتى كه مىآورد و
مىفرمايد: فان الوقوف عندالشبهات، انسان از علت مىفهمد كه
اين قف عند الشبهة وجوب نيست، اعم از وجوب و استحباب است، يعنى آنجا كه عقل تو مىگويد
توقف كن، مىشود واجب، آنجا كه عقل تو مىگويدمستحب است، توقف مىشود مستحب، آنجا
كه عقل تو مىگويد مكروه است، توقف مىشود مكروه و آنجا كه عقل تو مىگويد حرام است،
توقف مىشود حرام و مراتب هم
دارد؛ گاهى مباح است، گاهى استحباب است، گاهى واجب است، اينجاها ديگر
نمىتوانيم فان الوقوف عند الشبهات را بياوريم در ما لا نص فيه، مخصوصا با
قاعده قبح عقاب بلا بيان.
آنها كه قاعده قبح
عقاب بلابيان را تمام مىدانند، مىگويند اين ورود دارد بر فان الوقوف عند
الشبهات؛ آن مىگويد: مواظب باش توى چاه نيفتى، قاعده قبح عقاب بلا بيان
مىگويد چاهى در كار نيست. در ما لانص فيه من مرتكب بشوم حلال است و
چاهى توى كار نيست چنانچه در شبهات موضوعيه خود اخبارى مىگويد.
پس فان الوقوف عندالشبهات مراتب دارد، بعضى از اوقات واجب است؛ اگر در
مهام امور باشد، بعضى از اوقات مستحب است، بعضى از اوقات حرام است،
مثل اينكه كسى بخواهد زندگى را بر خودش تنگ بگيرد، پنير نخورد، چون
احتمال مىدهد نجس باشد.
از همين جهت هم در
حالى كه احتمال حرمت و نجاست بوده است، اما حتّى مثل پيامبر اكرم
و ائمه طاهرين عليهمالسلام بنايشان بر اجتناب نبوده است و اين خيلى معناى بالائى
است. كه در همان رواية مسعدة بن صدقه اينجورى است كه مىگويد: به حضرت
گفتم اين پنيرها وضع او معلوم نيست چه جورى است، اينها پاك است يا
نجس؟ مثل اينكه حضرت ديدند اين در شبهه وسواسىگرى است، فرستادند يك
مقدار پنير از بازار گرفتند و آوردند. رواى مىگويدبا امام صبحانه خورديم،
بعد از آنكه با هم صبحانه خورديم، باز از امام سوال كردم يابن رسول اللّه
پنير خوردن چه جورى است؟ امام صادق تعجب كردند و خنديدند و
فرمودند: مگر نديدى خوردم! گفت: يابن رسول اللّه اگرمعلوم نيست وضع اين پنيرها چه
جورى است؟ حضرت فرمودند: اگر چنين باشد لما كان للمسلمين سوق،
بايد در بازار تخته بشود و خود اين كار حرام است. لذا بعضى از اوقات اگر
انسان در شبهه وسواسى گرى باشد، بخواهد احتياط كند حرام است؛ آدم وسواسى
گرى كارش حرام است.
لذا اين فان
الوقوف عندالشبهات خيرمن الاقتحام فى الهلكات اگر ارشادى باشد،
مىگويد برو ببين عقل تو چه مىگويد، كه عقل تو مىگويد گاهى
حرام است گاهى مستحب است، گاهى مكروه است و گاهى واجب است و مالانص فيه با
قاعده قبح عقاب بلا بيان، مثل شبهات موضوعيه است. بله اگر در شرف وسواس
نباشد، خوب است انسان اجتناب بكند از شبهات اما به شرطى كه برنگردد
به اينكه زندگى بر او تنگ شود. اين هم جواب چهارم، كه جواب چهارم
برمىگردد به اينكه اين روايات يك كبرايى
كلى عقلى است، ارشاد به حكم
عقل است و هيچ موضوعيتى ندارد و نه شبهات بدويه را مىگيرد، نه شبهات
اطراف علم اجمالى را مىگيرد و نه شبهات در مهام امور را مىگيرد، بلكه
تابع حكم عقل است و عقل ما در موارد فرقى مىگذارد و در شبهه بدويه
مىگويد استعمال مانع ندارد. بله استحباب او را در بعضى از موارد مىگويد، اما آنجا
كه بخواهى با احتياط خودت را در مضيقه قرار بدهى، مكروه است، آنجا كه منجر
به وسواسى گرى بشود، حرام است، آنجا كه مضيقه براى تو نباشد و توى
چاه هم نيفتى مستحب است كه در اطراف علم اجمالى باشد احتياط واجب است،
در مهام امور احتياط واجب است، آنجا كه افتاء بغير علم باشد واجب است.
لذا عقل ما
مىگويد اجتناب از شبهه گاهى واجب است، گاهى مستحب، گاهى مكروه است،
گاهى حرام و گاهى مباح. آنجا كه انسان در ضيق حرجى واقع نمىشود، اما
بالاخره براى او سخت است، در آبجا مىگوييم مباح است، مباح است به اين
معنا كه آن استحباب باآن عدم استحباب با هم تلاقى مىكند، اگر بخواهد
استحباب را بجابياورد، لازم مىآيد يك مشقتى براى او درست بشود؛ آن مشقت
درست براى او سخت است، آن استحباب با آن استحباب با هم تعارض مىكند،
مىشود مباح و شما هستيد كه بايد موارد را بسنجيد و بگوييد دراين مورد عقل من
مىگويد واجب است مثل مهام امور، در اين مورد عقل من مىگويد حرام است
اجتناب از شبهات. آنجاكه منجر به وسواسى گرى بشود، در اين مورد عقل
من مىگويد حرام است اجتناب از شبهات، آنجاكه منجر به وسواسى گرى بشود و منجر به تعطيل بشود، آنجا كه ضرر به
اصالة الصحة بخورد. اين هم حرف
چهارم ما كه مىگوييم اين فان الوقوف عند الشبهات امر ارشادى است به درد
اخبارى نمىخورد، مخصوصا اخبارى كه عقل را قبل ندارد.
ايراد پنجمى كه به
اخبارى داريم، اين است كه به اخبارى عرض مىكنيم اين چيزها كه از
ديروز تا حالا گفتيم هيچ فان الوقوف عند الشبهات خير من
الاقتحام فى الهلكات يك عام است، اين عام را ما با يك نص حكومت براى او درست مىكنيم.
بعبارت ديگر
همانطور كه قاعده قبح عقاب بلابيان مىآيد موضوع فان الوقوف عند
الشبهات را از بين مىبرد، رفع مالايعلمون هم چنين است، يعنى
رفع ما لايعلمون را بسنج با فان الوقوف عندالشبهات خيرمن الاقتحام فى الهلكات، او
مىگويد در جايى كه شبهه باشد توقف كن، رفع مالايعلمون
مىگويد شبهه نيست، يعنى مالانص را در او شبهه نداريم.
لذا رفع ما
لايعلمون كه قاعده عقلى است قاعده قبح عقاب بلا بيان را مىسنجيم با فان
الوقوف عندالشبهه، ديگر خواه ناخواه او ورود پيدا مىكند بر
فان الوقوف عندالشبهات.
حالا اسم او را
تسامحا بگذاريد تخصيص، كه رفع مالايعلمون مىآيد تخصيص مىزند فان
الوقوف عند الشبهات را. آنوقت چون ايراد به تخصيص
وارد است، كه اين عامى است كه قابل تخصيص نيست، آنوقت بعنوان ورود مىآييم جلو و
مىگوييم رفع مالايعلمون موضوع قف عندالشبهة را از بين
مىبرد او مىگويد قف عندالشبهة رفع مالايعلمون مىگويد تو شبهه ندارى.
اين هم ايراد پنجم
ماست. بنابراين به روايت قف عندالشبهة هم نمىشود تمسك كرد.
و صلى اللّه على محمد وآل محمد.