اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
مرحوم آخوند
در کفایه اوّل موضوع هر علمی را بیان میکند که موضوع هر علم چیست و بعد هم موضوع
علم اصول چیست؟ راجع به امر مطلق اینجور میفرمایند:«اِنَّ موضوع کل علم- و هو
الّذی یُبْحَثُ فیه عن عوارضه الذاتیه،ای بلاواسطهٍ فی العروض – و هو نفسُ
موضوعات مسائله عیناً و ما یتحد معها خارجاً و إن کان یُغایُرها مفهوماً تغایرُ
الکلّی و مصادیقه و الطّبیعیّ و افراده»
این عبارت
کفایه است: که عبارت کفایه این است: موضوع هر علمی آن است که در آن علم از عوارض
ذاتی آن موضوع بحث میکند یعنی سر تا پای کتاب از عوارض ذاتی آن شیء است. به آن
شیء میگوییم: موضوع علم ک حالا علم اصول باشد یا علم فقه، علوم طبیعی باشد یا
علوم دینی که این جمله«موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» یک چیز مشهور
در میان قوم است؛ چه قدما، چه متأخرین، یعنی تقریباً این جمله«موضوع کل علم ما
یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه»یک چیز فوق العاده مشهوری شده است که در اوّل کتابها
آمده، «موضوعُ کلّ علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه»مرحوم آخوند این عوارض ذاتی
را معنی میکنند: «أی بلاواسطهٍ فی العروض» این عرض ذاتی است. بعد معنا میکنند،
میگویند که آن موضوع، با موضوعات مسائل یکی هستند آن موضوع کلی است، آن موضوعات مسائل،
جزئی از آن کلی است و تفاوتی با هم ندارند مگر به کلی و فرد. این خلاصۀ حرف کفایه
است.
اگر مرحوم
آخوند اینجور فرموده بودند: «موضوع کل علم هو نفس موضوعات مسائله عیناً و ما یتحد
مَعَها خارجاً» خیلی عالی بود و هیچ ایرادی هم به آن وارد نبود. گرچه حرف قوم نبود
اما یک ابتکار بود از مرحوم آخوند؛ به جای این که بگویند «موضوع کل علم ما یبحث
فیه عن عوارضه الذاتیه» میگفتند موضوع کل علم مع موضوعات مسائل آن علم یکی هستند؛
فرقش این است که آن موضوع کلی است، آن موصوف مسائل، از جزئیات آن کلی است؛ خیلی
عالی درمی آمد. مثلاً موضوع علم اصول چیست؟ به قول مرحوم آخوند: «القواعد الّتی
یمکن ان تقع ما یقع فی طریق الاستنباط»آنچه
بتواند در استنباط به ما کمک بکند. این موضوع علم اصول است از نظر مرحوم آخوند.
حالا بیاییم
توی علم، مثلاً در باب اوامر میگوید: «الأمر حقیقه فی الوجوب»
این امر، ما یقع فی طریق الاستنباط است؛ بیایید سراغ نهی، «النهی یدّل علی الحرمه»
این نهی باز ما یقع فی طریق الاستنباط است؛ «العام حجّه» یا ال جنس دلالت بر عموم
میکند. باز، العموم حجه، ما یقع فی طریق الاستنباط است. بیاییم توی مباحث
عقلیه«الاماره حجه، خبر الواحد حجه» باز «خبر الواحد یقع فی طریق الإستنباط» باز
همان «ما یقع فی طریق الإستنباط» است تا آخر؛ یعنی کلیه مباحث، موضوعش با موضوع
اول که ما یقع فی طریق الإستنباط است یکی هستند؛ فرقش این است که آن «ما یقع فی
طریق الإستنباط» کلی است؛ مثلاً مثل جنس و آن مسائل موضوعاتش مثل نوع است مثل
انسان و حیوان، کلی طبیعی با فرد. تمام آن مسائل با آن موضوع کلی که «ما یقع فی
طریق الإستنباط» است هیچ تفاوت ندارد. تفاوتش چیست؟ به قول ایشان تفاوتش، تفاوت
طبیعی و فرد است، مثل انسان و زید، «زیدٌ انسانٌ»، «عمروٌ انسانٌ»، «بکرٌ انسانٌ»
پس فرق بین زید و انسان چیست؟ کلّی طبیعی و فرد، کلی و جزئی. موضوع هر علم با
موضوعات مسائل آن علم چه تفاوتی دارد؟ هیچی. لذا مسائل تمام آن فصولی که در هر
علمی آمده است، موضوعات آن فصلها با موضوع اصل علم باید یکی باشد امّا یکیِ
اینجوری، کلی و فرد، جنس و فصل، جنس و نوع، یعنی آن جزئی باشد، آن کلی باشد، آن
کلی باشد و اِلّا، مثلاً در علم اصول کلیۀ مسائل علم اصول«ما یقع فی طریق
الإستنباط» از این مسائل، یک کلی میگیریم، میگوییم: «علم الاصول یقع فی طریق
الإستنباط» لذا موضوع هر علمی با موضوعات مسائل آن علم، با هم متحد هستند، اتحاد
کلی طبیعی با فرد، اتحاد جزئی با کلی. علم اصول همین است، علم فقه هم همین است،
علم جغرافیا هم همین است، علوم طبیعی هم همین است، علم فلسفه همین است و علم عرفان
هم همین است تا آخر.
لذا اگر مرحوم
آخوند دست برداشته بودند از آن تعریف مشهور و تعریف خودشان را کرده بودند هیچ
اشکالی نداشت و خیلی هم عالی بود. یک ابتکار هم از مرحوم آخوند بود. به جای اینکه
بفرمایند موضوع کل علم و «هو الذی یبحث فیه عن عوارضه الذاتیهای بلاواسطه فی
العروض»
اگر اینها را را نداشت و گفته بود: «موضوع کل علم هو نفس موضوعات مسائله عیناً و
مایتحدُ معها خارجاً و إن کان یغایُرها مفهوماً تغایر الکلی و مصادیقه و الطبیعی و
افراده» یک تعریف خیلی عالی ابتکاری از مرحوم آخوند بود. حالا هم آوردهاند، یعنی
اینهایی که ایشان میفرمایند: «هو نفس موضوعات مسائله» این در کلمات قوم نیست، این
مختص به مرحوم آخوند است. الّا اینکه مرحوم آخوند آن حرف مشهور را آورده اند. هم
خودشان حسابی توی دردسر افتادند هم ما و اگر آن حرف مشهور را نزده بودند و فرموده
بودند: «موضوع کل علم هو نفس موضوعات مسائله عیناً و ما یتحدُ .معها خارجاً و إن
کان یغایرها مفهوماً تغایرَ الکلی و مصادیقه و الطبیعی و افراده»یک تعریف ابتکاری
و بلااشکال بود و همینطور هم هست؛ یعنی وقتی که موضوع هر علم را با مسائلی که توی
آن علم است بسنجیم، آن مسائل، هم موضوع دارد و هم محمول دارد. محمولش را رها کنید،
موضوع مسائل را با موضوع اصل علم بسنجید، یکی است. فرقش چیست؟ این جزئی است و آن
کلی است. لذا نظیر کلی طبیعی است.
چطور کلی
طبیعی صادق بر زید وعمرو و بکر است «ما یقع فی طریق الإستنباط» که موضوع علم اصول
است توی هر فصلی که بیاییم، موضوعش «ما یقع فی طریق الإستنباط» است. باب اوامر،
باب نواهی، باب مفاهیم، باب عام، باب مطلق، بروید در جلد دوّم کفایه باب یقین، باب
مظنّه، بروید در اصول عملیه، باب برائت، باب اشتغال، باب استصحاب، تا آن آخر،
اجتهاد و تقلید یا دو روایت متعارض همۀ اینها کلّ واحدشان «ما یقع فی طریق
الإستنباط»، یعنی وقتی ما باب تعادل و تراجیح را درست کردیم و مثل موم توی دستمان
بود، میرویم توی فقه و میگوییم این دو روایت با هم متعارض است چه بکنیم؟ با آن
علمی که بلد هستیم درستش میکنیم. فتوا میدهیم روی آن روایتی که ترجیح دادیم. خوب
باب تعادل و تراجیح «ما یقع فی طریق الإستنباط» شد یا مثلاً وقتی که رفتیم توی
فقه، میبینیم اماره توی کار نیست، میگوییم چه اصل عملی اینجاست؟ میبینیم حالت
سابقه دارد، میگوییم: باب استصحاب باید بگوییم که هست یا نیست. خُب، «استصحاب یقع فی طریق الإستنباط». حال این کلی
را منطبق میکنم بر خبر واحد. «خبر الواحد حجّه»، یعنی وقتی وارد میشوید در خبر
واحد میگویید: خبر الواحد هل حجهٌام لا؟ اثبات میکنید: «خبر الواحد حجّه». این
مسأله درست شد وقتی مسأله درست شد، حالا میرویم توی فقه یک روایت میآوریم، میبینیم:
هذا الخبرُ الواحدُ یقع فی طریق الإستباط. ما روی آن روایت فتوا میدهیم. روایت شد
یقع فی طریق الإستنباط. فرقش با آن اول چه شد آن اول کلی بود و صادق بر همۀ مسائل
و موضوعات بود: این جزئی است مثل «زید و انسان». همانطور که زید و انسان از نظر
انسانیت، انسان به تمام معناست، کلی طبیعی و فرد هم اینجور میشود که موضوع کلی
علم اصول با موضوعات مسائل اتحاد پیدا میکند. اتحاد کلی و فرد، یعنی کلی طبیعی و
مصادیقه، آن وقت خیلی عالی درمی آید. اگر مرحوم آخوند اینجور فرموده بودند«موضوع
کل علم هو نفس موضوعات مسائله» دیگر بس بود، نفس موضوعات مسائل است عیناً. یعنی
مثل کلی طبیعی و مصداق که عیناً یک چیز است «و ما یتحد معها خارجاً» یعنی «زیدٌ
انسانٌ» در خارج، زید عین انسان است، انسان عین زید است و إن کان یغایرها مفهوماً
و لو کلی طبیعی و زید از نظر مفهوم با هم تغایرند، با هم متاینند. این از نظر
مفهومی است نه از نظر مصداق، مثل چی؟ تغایر الکلی و مصادیقه و الطبیعی و افراده
اینها همه شرح است. اگر مرحوم آخوند که باید در تعریف موجز باشد این جور فرموده
بودند: موضوع کل علم هو نفس موضوعات مسائله عیناً تعریف بسیار عالی بود هیچ ایرادی
به تعریف هم نبود. امّا با آن جملاتی که از قوم گرفتند و تفسیر کردند تو دردسر
عجیبی افتادیم و آن چیست؟ قوم گفتند: «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه
الذاتیه» خُب، به قول مشهور ایراد شده
است.
گفته آقا عرض
ذاتی آن است که محمول بار بر موضوع باشد بلاواسطه یا به واسطه امر مساوی و در هر
علمی مسائل یعنی محمولات با بر موضوع شده مع واسطه اخصّ. پس عرض قریب است و عرض
ذاتی نیست. باید گفته باشد: «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه القریبه» گفته:
«عن عوارضه الذاتیه ». چرا؟ برای این که در منطق عَرَض را منقسم کردهاند به سه
قسم: یکی اعراض در مقابل کلیات خمس که جنس و فصل و نوع، عرض خاص و عرض عام باشد.
این یک عرض است و یک عرض هم داریم در منطق که محمولات آن موضوع را میگویند اعراض،
آن وقت این محمولات دو قسمند گاهی بار بر موضوع بلاواسطه یا بواسطۀ امر مساوی. به
آن میگویند عرض ذاتی.
گاهی محمول
بار بر موضوع میشود بواسطۀ امر اعمّ یا امر اخصّ یا امر مباین. به آن میگویند
عرض قریب که تقریباً دوازده قسم میشود. مرحوم شیخ الرئیس در اشارات و مرحوم صاحب
شمسیه در شمسیه دارند، در حاشیه ملّا عبدالله، در همان اول حاشیه، دوازده قسم را
آورده اند. حالا آنکه الان مورد بحث ماست همین دو قسمش است که گاهی محمول بلاواسطه
بر موضوع بار میشود؛ مثل «خبر الواحد حُجّهٌ» این حُجّیت بلاواسطه بر خبر واحد
بار میشود، این را عرض ذاتی میگویند.
گاهی هم به
واسطه امر مساوی است مثل «انسان ضاحک» بواسطۀ تعجب، بواسطۀ امر مساوی؛ این هم میشود
عرض ذاتی.
اما گاهی
محمول بار بر موضوع میشود به واسطه امر اخص یا بواسطه امر اعم، یا بواسطه امر
مباین. این را عرض قریب میگویند. مثل «خبر الواحد حجه» این «حجّهٌ» بار بر موضوع
«کلُّ علمٍ» میشود؛ بار بر «ما یقع فی طریق الإستنباط» میشود. «ما یقع فی طریق
الإستنباط حجّهٌ» این حجت بواسطۀ چه چیزی بار بر «ما یقع فی طریق الإستنباط» شده؟
به واسطۀ «خبر واحد»؛یعنی بواسطۀ امر اخص که میشود عرض قریب و چون همه محمولاتِ
مسائل بار بر موضوع حکم میشود به واسطۀ موضوعات خاص یعنی موضوع این فصل، موضوع آن
فصل، موضوع آن فصل و همینطور.
بار بر موضوع
لم بواسطۀ اخص میشود. باید بگویند: موضوع کل علم مایبحث فیه عن عوارض القریبه.
اما گفته اند: «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه» این اشکال را چطور
جواب دهیم؟
چیزی که مشکل
تر شده حرف مرحوم آخوند است. ایشان گفته اند: «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه
الذاتیه»تا اینجا حرف قوم است خودشان میگویند: «أی بلاواسطه فی العروض» این
«بلاواسطه فی العروض» یکی آن بواسطۀ امر مساوی را بیرون کرده، یکی هم عرض قریب را
بیرون کرده. خُب، عرض ذاتی یعنی آنجا که
عرض قریب نباشد این «بلاواسطه فی العروض» یعنی چه؟ آنچه در جوی میرود آب است!
شما که منطق
بلدید، میدانید که عرض ذاتی یعنی«بلاواسطه فی العروض» مرحوم آخوند این جمله را
برایش آورد: «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیه». عوارض ذاتی چیست؟ آن
که محمول بار بر موضوع شود بدون واسطه، چه واسطۀ ثبوت، چه واسطۀ اثبات.
همین را که
اصطلاح توی منطق است مرحوم آخوند در کفایه آوردهاند به عنوان شرح یعنی یک بچّه
طلبه که حاشیه ملا عبدالله خوانده باشد (درست کرده باشد البته) به او بگویند: آقا
عَرَض ذاتی چیست؟ میگوید: «آن است که محمول بار بر موضوع باشد بلاواسطه» عرض قریب
کدام است؟ «آنکه محمول بار بر موضوع شود با واسطه.» خُب، یک بچّه طلبه این را میداند. مرحوم آخوند در
کفایه میگویند: «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیهای بلاواسطه فی
العروض» خُب، آن بچّه طلبه به آخوند میگوید،
آخوند من که بلدم، معانی عرض ذاتی اصطلاحاً این است که: بلاواسطه فی العروض.
همۀ بزرگان از
شیخ الرئیس گرفته تا حاشیه بر حاشیۀ ملاعبدالله، اینها گفتهاند که ما عرض ذاتی
داریم و عرض قریب داریم. عرض ذاتی آن است که، محمول بار بر موضوع میشود.
بلاواسطه. عن قریب، این است که محمول بار بر موضوع میشود با واسطه.
ده، دوازده
قسم عرض ذاتی و عرض قریب به همین است که من عرض کردم. آن وقت مرحوم آخوند این جا
یک چیز واضحی را معنا کردند. برای این که هر کسی میداند عرض ذاتی یعنی محمول بار
بر موضوع باشد بلاواسطه.
ایشان هم میگویند:
«موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیهای بلاواسطه فی العروض»، این چیست؟!
لذا دو ایراد اینجا داریم: یکی ایراد به قوم و آن این است که باید بگوییم «موضوع
کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه القریبه لاعن عوارضع الذاتیه» چرا؟ برایاینکه خود
مرحوم آخوند هم همین جا گفتهاند که فرق بین موضوعاتِ مسائل و موضوع علم این است
که آنها جزئی هستند؛ و آن کلی. پس محمولات مسائل بار بر موضوع علم میشود به واسطۀ
امر اخص و آن موضوعات مسائل؛ پس عرض قریب است نه عرض ذاتی. هم واسطه میخورد و هم
واسطه اخص است؛ پس موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه القریبه لاعن عوارض
الذاتیه» این یک ایراد است.
ایراد مهمتر
از این به مرحوم آخوند است که میگوییم: آقای آخوند، همه میدانند عرض ذاتی آن است
که «بلاواسطه فی العروض» باشد. این معنای «بلا واسطه فی العروض»را شما برای چه
آورده اید؟!
می خواهید
بگویید به واسطۀ امر مساوی نباشد؟ آن اصلاً مورد بحث ما نیست و در تمام مسائل،
محمولات بار میشود بر موضوع اصل علم بواسطۀ امر اخص. امر اخص، موضوعات مسائل است
و موضوعات مسائل خود مرحوم آخوند فرمودند که موضوع کل علم هو نفس موضوعات مسائله
عیناً و ما یتحد معها خارجاً و إن کان یغایرها مفهوماً تغایر الکلی و مصادیقه و
الطبیعی و افراده، یعنی محمولات مسائل بار میشود بر اصل موضوع به واسطه امر اخص.
امر اخص مصادیق کلی طبیعی است؛ برای این که بین موضوع علم و مسائل آن رابطۀ کلی و
فرد و طبیعی و افراد، جنس و نوع، نوع و فرد است، و بین اینها عام و خاص است.
پس باید
بگویند که «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه القریبهای مع الواسطه فی العروض
بالامر الأخص» آن وقت عالی درمی آید. هم عرض ذاتی را قریبش کرده بودند و هم
بلاواسطه فی العروض را گفته بودند: «مع الواسطه فی العروض بالامر الأخص» و
متأسفانه شاگردهای مرحوم آخوند مثل: مرحوم کمپانی که حسابی وارد این قضایاست اینها
را برای ما شرح نکردهاند و اگر یک فاضلی در جلسۀ ما این حرف مرحوم آخوند را معنا
بکند حتماً لیاقت یک جایزه گرفتن را دارد. حالا این «هذا کُلُّهُ» تا اینجا. آن
وقت اگر نتوانیم جواب بدهیم، باید یک راه دیگری را تعیین کنیم. دنبالۀ بحث إن شاءَ
الله برای فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد
- کفایه الاصول، اصلاً 7 .