اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در دوران امر بين
محذورين گفتم ده قول ديده مىشود، كه هفت قول را نقل كردم.
قول هشتم اين است
كه مىگويد در دوران بين محذورين حكم عقلى نه، برائت عقلى نه، بلكه برائت شرعى است. كه ظاهرا مرادش اين است كه
مصداق تعادل و تراجيح مىشود و در آنجا داريم فاذن فتخير. دو روايت وقتى با هم تعارض كرد و مرحجى براى دو
روايت نبود، امام عليهالسلام فرمودند:
اذن فتخير. دوران امر بين محذورين هم مثل دو تا روايت متعارض، تخيير مىشود، تخيير
شرعى.
جواب اين را دادم؛
گفتم باب تعادل و تراجيح غير از باب دوران امر بين محذورين است و ربطى به هم
ندارد، براى اينكه باب تعادل و تراجيح باب تعبّد
است، آن هم مختص به روايات اهل بيت و اگر ما اذن فتخير نداشتيم، مىگفتيم دو تا
روايت هر دو ساقط مىشود و بايد مراجعه
كرد به اصلى كه در مسأله هست.
و در ما نحن فيه ـ
در دوران امر بين محذورين ـ گفتيم تخيير، تخيير تكوينى است، به اين معنا كه شارع
مقدس براى اين حكمى ندارد و حكم همان
واقع و نفس الامر است. كه بوده است. نماز جمعه اگر واجب است، الآن واجب است، اگر
حرام بوده، الان هم حرام است و اين بخصوصه حكمى ندارد. لذا حكم شرعى براى اين معنا
ندارد، لغواست. اين آقا يا فاعل است يا تارك، حالا شارع هم بگويد تو يا بايد فاعل
باشى يا تارك، اين لغو است، عقل ما بگويد يا فاعل باشى يا تارك، اين لغو است. لذا
عقل ما حكم ندارد، شرع مقدس هم حكم ندارد.
قول نهم گفته است
در دوران امر بين محذورين بايد ترك بكند، يعنى اگر نمىدانى نماز واجب است يا حرام،
گفته است تخيير نه، بايد تارك باشد هميشه. چرا؟ گفته است: دفع مفسده اولى از جلب
منفعت است. اين اگر هميشه تارك باشد، احتمال مىدهد كه يك واجبى را از بين برده
است و از آن طرف هم احتمال مىدهد اينكه يك حرامى را نياورده است. دوران امر است
بين اينكه يك مصلحتى را بياورد، يا يك مفسدهاى را از بين ببرد و دفع مفسده اولى
از جلب منفعت است.
اين دفع مفسده
اولى از جلب منفعت را سابقا دربارهاش صحبت كرديم و گفتيم اين دفع مفسده اولى من
جلب المنفعة كليت ندارد؛ بسيارى از جاها براى اينكه مصلحتى را بدست بياورد، مفسده
محتمله را مرتكب مىشود مثل اينكه براى تجارت مسافرت كند، اينجا جلب منفعة اولى من
دفع المفسده شده است. يا اينكه مرحوم آخوند سابقا مىفرمودند بسيارى از اوقات
انسان خودش را در مهالكى مىاندازد، براى اينكه منافعى را بدست بياورد. پس اين دفع
مفسده اولى من جلب المنفعة پشمى به كلاهش نيست و لو اينكه گفتهاند اين قاعده عقلى
است، اما اين قاعده عقلى در خارج عند العقلاء پياده نمىشود.
بله اگر يادتان
باشد يك جا مىگفتيم؛ در مهام امور اين دفع مفسده اولى من جلب المنفة مىآيد گفتيم
هر كجا از مهام امور باشد، دفع مفسده اولى من جلب المنفة است؛ مردم به اين قاعده
اقدام مىكنند، يعنى ضرر محتمل موجب مىشود كه احتياط بكنند و اما هر كجا در مهام
امور نباشد، دفع مفسده اولى من جلب المنفعه نيست، بلكه جلب منفعت اولى است پيش
آنها از دفع مفسده.
حرف دهم عكس اين
قضيه است، يعنى هميشه بايد فاعل باشد؛ در دوران امر بين محذورين هميشه بايد بياورد
و تخيير نه و هميشه بايد برود نماز جمعه.
اين چرا؟ گفته
است: موافقت احتماليه اولى است از مخالفت احتماليه، براى اينكه اگر هميشه نماز
جمعه بخواند، اين احتمال مىدهد را كه موافقت
مولى كرده است. بله احتمال هم هست كه مخالفت كرده باشد و گفته است: موافقت
احتماليه بهتر است از مخالفت احتماليه.
به اين آقا بايد
عرض كنيم كه اگر هميشه تارك باشيم، آنجا هم همين است، يك موافقت احتماليه هست و يك
مخالفت احتماليه. آن كسى كه
هميشه بعنوان حرام تارك است، ممكن است
موافقت كرده باشد، ممكن است مخالفت كرده باشد. در فعلش اين حرف هست، در ترك او هم
اين حرف هست؛
در دوران امر بين
محذورين در فعلش يك موافقت احتماليه است، يك مخالفت احتماليه، در تركش هم يك
موافقت احتماليه است و يك مخالفت
احتماليه. موافقت قطعيه نمىشود، مخالفت قطعيه هم ممكن نيست. در دوران امر بين
محذورين بخواهد حتما كارى كند كه مخالفت مولى بكند، اين هم نمىشود، اماترك كند،
ممكن است. موافقت كرده باشد، ممكن است مخالفت كرده باشد. اگر هم بجا بياورد، ممكن
است موافقت مولى كرده باشد، ممكن است مخالفت مولى كرده باشد، لذا فعل و ترك او
يكسان است در اينكه موافقت احتماليه و مخالفت احتماليه كند. در فعل و ترك او هم
ممكن نيست موافقت قطعيه و مخالفت قطعيه و بايد بگوييم اضعف اقوال اين قول دهم است و
اضعف ادله هم اين دليل است كه براى اين حكم آورده است. اين مسأله تمام شد، يعنى مطلب اول در باب دوران امر بين
محذورين تمام شد.
مطلب دوم كه مطلب
مهمى هست اين است كه آيا اين تخييرى كه ما قائليم. تخيير بدوى است يا استمرارى؟
در دوران امر بين
محذورين غير از قول نهم و دهم همه گفتهاند تخيير عقلى و ما گفتيم تخيير تكوينى
تبعا لمرحوم نائينى. مرحوم شيخ گفتند تخيير عقلى، مرحوم آخوند گفتند تخيير عقلى و
بالاخره مشهور گفتهاند تخيير عقلى؛ اين مخير است تارك باشد و مخير است فاعل باشد.
حالا اين هميشه
مخير است يا دفع اول؟ مثلاً نمىداند نماز جمعه واجب است يا حرام، اين جمعه اول كه
مكلف شد، مخير است. حالا نماز جمعه را آورد،هفته ديگر مخير است يا نه، بايد نماز
جمعه را بياورد؛ واجب مىشود هميشه بياورد؟
اگر گفتيد واجب
است هميشه بياورد. اسم اورا بگذاريد تخيير بدوى، يعنى يك دفعه مخير است، اما
بعدش معين است، مخير نيست.
اگر گفتيد تخيير
استمرارى، معنايش اين است كه اين جمعه يا فاعل است، يا تارك، جمعه ديگر هم يا فاعل
است يا تارك، جمعه بعد هم يا فاعل يا تارك، تا آخر عمر، به اين مىگوييم تخيير
استمرارى. آيا بدوى است يا استمرارى؟
قول غير مشهور
گفته شده تخيير بايد بدوى باشد، چرا؟ براى اينكه اگر تخيير بدوى نباشد، لازم
مىآيد مخالفت قطعيه عمليه، براى اينكه اين جمعه كه نماز جمعه خواند، جمعه ديگر
نخواند، يقين پيدا مىكند كه مخالفت مولى كرده است. اگر واجب بوده، اين جمعه
نياورده و اگر حرام بوده، آن جمعه آورده است. پس براى اينكه مخالفت قطعيه لازم
نيايد، تخيير بدوى است نه استمرارى. اين قول كسى كه مىگويد تخيير بدوى است.
به اين حرف، ايراد
زيادى وارد است. اولاً اينكه در تخيير استمرارى اگر مخالفت قطعيه عمليه لازم
مىآيد، موافقت قطعيه هم لازم مىآيد. براى اينكه
اين نماز جمعه خواند، جمعه ديگر نخواند، حتما اگر واجب بوده، آورده است. پس همين
طور كه مخالفت عمليه لازم مىآيد، موافقت قطعيه هم لازم مىآيد. كدام مقدم است؟
اين ايراد اول است.
حرف ديگرى هم در
مسأله هست و آن اين است كه موافقت قطعيه عمليه آنجاست كه تكليف منجز باشد و اين
هيچ وقت تكليف منجّز ندارد، يعنى جمعه اول تكليف منجز ندارد. چرا؟ چون قدرت ندارد،
نه مىتواند بياورد و نه مىتواند احتياط كند، يعنى جمعه اول بخواهد موافقت بكند،
مسلم ممكن
نيست، براى اينكه تكليف واقعى را كه نمىداند تكليف ظاهرى را هم كه يا تارك است يا
فاعل، در صورتى كه نماز را آورد نمىتواند بگويد مسّلم نماز را
آوردم. نماز را خواند، نمىتواند بگويد تكليف را آوردم. تكليف براى او منجز نيست،
وقتى تكليف براى او منجز نشد، جمعه اول تكليف براى او منجز نيست، جمعه دوم تكليف
براى او منجز نيست، پس اينكه گفتيد مخالفت قطعيه عمليه لازم مىآيد، اين طور نيست.
هيچ وقت مخالفت عمليه لازم نمىآيد.
لذا اينجا مخالفت
قطعيه عمليه هست. شما مىدانيد نماز ظهر واجب است و قدرت بر خواندن هم داريد،
نخوانيد تا آفتاب غروب كند، اينجا مخالفت
قطعيه عمليه لازم آمده، براى اينكه يك نماز از دست شما رفته است. اما كسى كه خواب
است از اول ظهر تا مغرب، آيا اين مخالفت قطعيه عمليه كرده است؟ نه، چون تكليف منجز
نبوده، مخالفت مولى نكرده است و عقاب هم ندارد. مانحن فيه همين است، جمعه اول
نمىدانم نماز جمعه واجب است يا نه تا بياورم و نمىدانم حرام هست يا نه، دوران
امر بين محذورين است. نمىتوانم تكليف مولى را بياورم، چون تكليف واقعى را كه
نمىدانم و ظاهرى را هم كه دوران امر بين محذورين است يا فاعل هستم، يا تارك، پس تكليف
منجز ندارم، قدرت ندارم. وقتى تكليف منجز نشد، اين جمعه نيست، آن جمعه نيست، آن
جمعه هم نيست و هيچ وقت تكليف منجز ندارد، تا بگوييم مخالفت قطعيه عمليه لازم
مىآيد و اينكه فرض كرده جمعه اول بخوان، جمعه دوم نخوان، وقتى دو تا جمعه
نخواندى، حتما مخالفت مولى كردهاى، مىگويم مخالفت عمليه لازم نمىآيد.
بله لازم مىآيد
اينكه مىداند تكليف بالفعل از بين رفته است. مثل آدم خواب، وقتى مغرب از خواب
بلند شد، تكليف بالفعل از بين رفته است، اما
مخالفت قطعيه كه اسم او را نمىشود گذاشت، تكليف منجز كه اسم او را نمىشود گذاشت
و تكليف بالفعل نمىتواند هل بدهد من را نحو المطلوب و ترغيب و تحريص بكند.
اين دو تاايراد در
صورتى است كه ما بگوييم تخيير بدوى است، نه استمرارى، كه اين آقا مىگفت مخالفت
قطعيه عمليه لازم مىآيد، مىگوييم
هيچ وقت مخالفت قطعيه عمليه لازم نمىآيد.
يك حرف ديگر هم
هست و آن اينكه مخالفت قطعيه عمليه لازم مىآيد بعد از آنكه جمعه دوم تمام بشود.
اما حالا لازم است اينجا من لازم الاحتناب
داشته باشم؟ آيا واجب است؟ انسان در وقتى كه تكليف هست اين را بخواهد بياورد يا
نياورد، در اينجاها خوب است انسان بگويد معصيت مولى نكن، اما اگر يك چيزى را بجا
بياورد كه بعد بفهمد گناه كرده است، حالا آيا واجب است اين را بجا نياورد؟ بايد
اثبات كنى كه اين واجب است. مثلاً در انائين مشتبهين اگر كسى اصل در اطراف علم
اجمالى جارى بكند، مثل مرحوم آخوند، مثل استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى و مثل آقاى
داماد «رضوان اللّه تعالى عليهم»، كه اصل جارى مىدانند، حالا اصل در اطراف علم
اجمالى جارى كرديم يك اناء را مىگويند اين مشكوك است، كل شى طاهر، كل شى حلال حتى
تعلم مىگويد: اين جائز است بخورد و مىخورد، ظرف دومى را هم يك ساعت بعد مىخورد.
بعد يقين پيدا مىكند كه نجس فى البين را خورده است؛ بعد يقين پيدا مىكند كه حرام
بجا آورده است، چون بعد مىداند حرام بجا آورده، حالا آيا آن علم بعدى جلوگير
ارتكاب اين است يا نه؟ حضرت امام مىفرمودند نه، دليل نداريم. به چه دليل بگوييم
كه علم بعدى جلوگير الان باشد؟ اگر يكى از شما اين را بگويد كه علم بعدى، يعنى علم
به مخالفت جلوگير الان باشد، به اين معنا كه علم الآن به ما مىگويد نكن كارى كه بعد
مىفهمى گناه كردهاى.
آيا بعد كه فهميدم
چرا الآن قاعده قبح عقاب بلابيان جارى نباشد؟ كل شىء لك حلال چرا جارى نباشد؟
دليل مىخواهد. بله اگر آدم مقدسى باشد، كه مخالفت مولى بخواهد نكند چه بعد بخواهد
مخالفت نكند و چه فعلا اين يك حرفى است و اما اگر بخواهيم بحث اصولى و بحث دقى
عقلى بكنيم، مىگوييم آقا اين الآن كل شىء طاهر دارد يا ندارد؟ روى فرضى كه اصل
در اطراف علم اجمالى جارى باشد، روى اين فرض، براى اينكه يكى از ايرادهائى كه
مىكنند، كه اصل در اطراف علم اجمالى جارى نيست، همين است كه مىگويند بعد مىفهمد
نجس خورده است و چون بعد مىفهمد نجس خورده است، پس حالا حرام است.
حرف در اين است كه
علم بعدى آيا موجب مىشود كه جلوگير من بشود يانه؟ حضرت امام مىفرمودند: دليل
نداريم. به چه دليل مىگوييد علم به
مخالفت قطعيه بعدى موجب مىشود كه من الان ارتكاب نكنم؟ با دليل مثل كل شىء لك
حلال كه مىگويد ارتكاب بكن.
و على كل حال ما
بخواهيم قائل بشويم به اينكه تخيير بدوى است، نه استمرارى، براى اينكه مخالفت
قطعيه عمليه لازم مىآيد، مىگوييم نه. اولاً
مخالفت قطعيه كه لازم مىآيد، موافقت قطعيه عمليه هم لازم مىآيد و كدام مقدم است؟
معلوم نيست و ممكن است كسى بگويد موافقت قطعيه عمليه بهتر است و مقدم است.
و ثانيا تنجز
تكليف نداريم تا مخالفت قطعيه لازم بيايد و ثالثا اينكه علم بعدى جلوگيرى فعل من
نمىباشد و وجهى براى او نمىبينيم. كه علم بعدى
جلوگير باشد.
و صلى اللّه
على محمد و آل محمد.