اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مسأله سومى كه در دوران امر بين محذورين است اين است
كه اگر احتمال ترجيح در يكى از دو طرف
پيدا شد، آيا بايد مرجح را بياورد؟ يا ترك
كند؟ يا اينگونه احتمال ترجيح مثل آنجا است كه ترجيح در بين نباشد؟ مثلاً فرض
كنيد نمىدانم نماز جمعه واجب است يا حرام، دوران امر بين محذورين است. اما اين را
مىدانم كه نماز جمعه يك امر سياسى عبادى است و اگر نياوردن اين را با آوردنش
مقايسه كنيم، آوردنش خيلى بهتر است از نياوردنش. اين را مىداند كه احتمال ترجيح
دارد. لذا بقول ايشان علم به مرجح دارد، اما آيا اين مرجح، مرجح هست يا نه؟ براى
اينكه اگر نماز جمعه در حضور امام معصوم واجب باشد، اين الان بخواهد اين نماز را
بياورد و لو عبادى سياسى است، اما حرام است. نمىشود يك امرى براى جامعه خيلى مفيد
باشد، اما حرام باشد.
لذا مىشود احتمال
ترجيح، يعنى اگر مطابقت با واقع باشد، مرجع خوبى است. يكى از آثار نماز جمعه اين
است كه براى نظام خيلى خوب است، يا مثلاً در آوردنش قول بيشترى هست. مثلاً متأخرين
گفتهاند نماز جمعه را بايد آورد. احتمال ترجيح به فتوى هست، يعنى فتاوى فروانى در
مسأله هست، و به اين اندازه نرسيده كه
بگوييم حجت است. به اين مىگوييم احتمال ترجيح. بالاخره يك وجه عقلى، يك وجه شرعى،
يك وجه عرفى براى يكى از طرفين پيدا بشود. حالا آيا اين وجه كه غير حجت است، ترجيح
است؟ آيا مىتواند موجب بشود كه ما در دوران امر بين محذورين يك طرف را يعنى آن
مرجح را انتخاب بكنيم يا نه؟
اگر كفايه ديده
باشيد مرحوم آخوند مىگويد حتما بايد آنكه ترجيح دارد را انتخاب بكنيد، براى اينكه
اين مخير است يا احتمال ترجيح را بگيرد، يا
غيراحتمال ترجيح را.
ما گفتيم در دوران
امر بين محذورين مخيير است. حالا يكى ترجيح دارد. و چون ترجيح دارد، دوارن امر مىشود
بين تعيين و تخيير و در دوران امر بين
تعيين و تخيير عقل ما مىگويد تعيين. مثل اينكه گفته است: اكرم زيدا او عمروا، يعنى
دليل اين جورى است، اما من نمىدانم زيد فقط را بايد اكرام كنم، يا زيد را و عمرو
را. اگر زيد را اكرام كنم، حتما تكليف آمده است. اما اگر عمرو را اكرام كنم،
نمىدانم تكليف آمده يا نه. اين را مىگويند دوران امر بين تعيين و تخيير.
مرحوم آخوند گر چه
اينجا اسم او را نياوردهاند، اما اين موجب شده كه بعد در دوران امر بين تعيين و
تخيير درست صحبت مىكنند. لذا حرف مرحوم
آخوند اين است كه مىفرمايند اين احتمال ترجيح موجب مىشود كه اين را از مصاديق
دوران امر بين تعيين و تخيير كند و در دورا امر بين تعيين و تخيير عقل ما مىگويد
معين را بايد بياورى، نه آن لنگه را.
ايرادى كه به
مرحوم آخوند هست اين است كه احتمال كه نمىتواند براى من منجز تكليف باشد و شما مىخواهيد
اينجا تكليف را بر من منجز بكنيد،
يعنى نمىدانم نماز جمعه واجب است يا حرام، شما مىخواهيد بگوييد با اين احتمال
نماز جمعه واجب است. برمىگردد به اينكه احتمال حجت باشد، احتمال تكليف را منجز
كند. اين ايراد به مرحوم آخوند است.
و اينكه مرحوم
آخوند مىگويند عقل ما حاكم است به اينكه آن مرجح را بياور، مىگويم نه، از كجا
عقل ما حاكم است؟ عقل ما مىگويد مخيرى، اگر
حكم بكند، كه اسم او را گذاشتيم تخيير عقلى، خود مرحوم آخوند كه قائل به تخيير
عقلى شدند، گفتند عقل ما مىگويد مخيرى. مرحوم آخوند مىگويند در دوران امر بين
تعيين و تخيير چه جور عقل ما مىگويد معين را بياور، اينجا هم عقل ما مىگويد مرجح
را بياور. نمىدانيم نماز جمعه واجب است يا حرام، اگر شما هميشه نياورى، طورى
نيست، هميشه بياورى طورى نيست، اما احتمال مىدهى اگر بياورى درست باشد و تكليف
آورده شده باشد. پس هميشه بياور، براى اينكه احتمال را اهميت داده باشى. نماز جمعه
را نمىدانى حرام است يا واجب، مرحوم آخوند مىگويند تخيير دارى، يعنى عقل مىگويد
يا فاعلى يا تارك.
ما مىگوييم اينجا
تخيير تكوينى است. حالا براى فعل يك ترجيح غير حجت پيدا شده، نه ترجيح حجت، كه اگر
ترجيح حجت بشود، از بحث بيرون
است، يعنى علم اجمالى مبدل شده به علم تفصيلى. يك ترجيح غير حجت، مثل اينكه شهرت
غير حجت بر فعل است يا چون نماز جمعه يك مسأله سياسى است، عقل ما مىگويد ترجيح
دارد. حالا ترجيح غير حجت كه يك طرف است، آيا موجب مىشود كه من حتما آن طرف را
بياورم؟
مرحوم آخوند
مىفرمايند: بله عقل تو مىگويد بايد همان طرف را بياورى.
ايراد مابه مرحوم
آخوند اين است كه آقا آيا احتمال تنجيز تكليف مىكند؟ آيا مىشود اين را بگوييم كه
عقل ما يك جا بگويد تنجيز تكليف با مظنه؟
خود مرحوم آخوند
مىگويند: «الظن لايغنى من الحق شيئا» الاصل حرمة العمل بالظن الا ما اخرجه
الدليل، حالا اگر اين احتمال بخواهد تكليف را بر من
منجز كند، برگشت او به اين است كه احتمال مظنه غيرحجت تكليف را برمن منجز بكند و
احتمال نمىتواند تكليف را بر من منجز كند، پس احتمال نمىتواند به من بگويد مرجح
را بايد بياورى، نه غير مرجح را. اين ايراد ماست.
بله يك حرف ديگر
هست و آن مثالى است كه مرحوم آخوند زدند و آن اين است كه در مهام امور مىخواهد
دوران امر بين محذورين باشد يانه، من
بايد احتياط بكنم، در باب دماء، در باب فروج. در باب اموال هم بعضى گفتهاند. در
باب دماء و فروج كه مسلم است، در باب اموال هم مشهور در ميان اصحاب است. اگر دليل
و اصلى نداشته باشيم در مهام امور بايد احتياط كنيم، مثل اينكه از دور نمىداند
اين مؤمن است يا مرتد، اگر مرتد باشد، كشتن او خوب است، بلكه واجب است، و اگر مؤمن
باشد، كشتن او حرام است. در اينجا دوران امر بين محذورين است، آيا مىتواند بكشد
يا نه؟ مخصوصا اينكه اگر ترجيح بدهد اين مؤمن يك عالم است، در اينجاها عقل ما
مىگويند اين احتمال منجز تكليف است. نه از باب اينكه حرف مرحوم آخوند بگويند
دوران امر بين محذورين است و احتمال كه آمد، آن احتمال تخيير را تعيين مىكند، از
اين باب نه، بلكه دوران امر بين محذورين هم نباشد، در باب دماء و فروج بايد احتياط
بكند. از آن باب است، يعنى چون مهام امور است، در شبهه بدوى هم بايد احتياط كرد، در
علم اجمالى احتياط دارد، در دوران امر بين محذورين احتياط دارد، همه جا در مهام
امور بايد احتياط كرد.
حرف مرحوم آخوند
غير از مثال مرحوم آخوند است. اين همان دفع ضرر اولى من جلب المنفعه است، كه در
جلسه قبل مىگفتيم كه خود مرحوم آخوند هم مىفرمودند. مىگفتيم دفع مفسده اولى از
جلب منفعت است. بله، اما كجا؟ در مهام امور؛ ضرر محتمل در مهام امور منجز است،
يعنى به عبارت ديگر خودش حجت است، عقل ما مىگويد اين احتمال تنجز تكليف مىكند،
چنانچه بعضى از اوقات علم تنجز تكليف مىكند، بعضى اوقات علمى تنجز تكلف مىكند،
بعضى از اوقات هم احتمال، تنجز تكليف مىكند.
كه اگر يادتان
باشد، مرحوم آخوند مىگفتند در دنيايش طورى نيست. من مثال مىزدم مىگفتم يك ظرفى
است در مقابل مرحوم آخوند نمىداند اين
شراب است يا آب، در اينجا كل شىء طاهر، كل شىء حلال دارد، اما مرحوم آخوند اين
را مىدانند كه اگر اين را بخورند و مست شوند و بيايند در كوچه، اسلام در مخاطره
مىافتد، حالا مىتواند بخورد؟ به مرحوم آخوند مىگفتيم مىشود اين كار را بكنند؟
بااينكه ضرر دنيوى هم هست، مسلم نه، عقل ما مىگويد اين احتمال منجز است و لو يك
درصد باشد.
اين از باب دوران
امر بين محذورين نيست، از باب علم اجمالى نيست، از باب اينكه علم اجمالى ما مبدل به علم تفصيلى و شك بدوى مىشود، از هيچ كدام
اين بابها نيست، از باب اين است كه احتمال منجز تكليف است. در بعضى از جاها مثل
باب دماء و فروج، اين نمىداند اين دختر اجنبى است، يا دختر پدرش است، يا دختر
نابابائى اوست، حالا او بخواهد اين دختر را بگيرد و بعد دو سه تا بچه پيدا كند،
ناگهان بگويند همسر تو نيست، اين ضرر دنيوى هم هست. مىگويند در باب فروج كل شىء
حلال، كل شىء طاهر جارى كنيم، نمىشود. احتمال ولو ضعيف منجز تكليف است.
به مرحوم آخوند
عرض مىكنيم اينكه مىخواهيد احتمال بيايد و بگوييد احتمال تكليف را منجز كرد،
دوران امر بين محذورين ديگر نيست، به اين معنا
كه بايد معين را آورد حتما، اينكه نمىشود.
بله اگر بخواهيد
بگوييد بعضى از اوقات، مثل مثالى كه مىزنند به كافر و مسلمان، كه تكليف با احتمال
منجز مىشود، قبول داريم. اما اين از اين باب
نيست كه احتمال آمده باشد يكى از دو طرف را معين كرده باشد، بلكه از باب مهام امور
است. پس بنابراين اگر احتمال ترجيح داده شد، دوران امر بين
محذورين بجاى خود باقى مىماند.
ظاهرا ديگر
مسألهاى در دوران امر بين محذورين نداريم، الا اينكه رسم در اصول اين شده كه در
اينجا دوران امر بين تعيين و تخيير را مرحوم شيخ
انصارى فرمودهاند، ديگران هم مىفرمايند. برمى گردد به مسأله چهارم، كه دوران بين
تعيين و تخيير است، كه دو قسم است: يك قسمت اينكه مىدانم زيد وجوب اكرام دارد،
اما نمىدانم بجاى زيد آيا مىشود عمرو را اكرام كرد يا نه. دوران امر بين تعيين و
تخيير است به اين معنا كه اگر زيد را اكرام كنم، حتما تكليف را آوردهام، اگر عمرو
را اكرام كنم، نمىدانم تكليف آمده يا نه. اگر اين باشد، معلوم است اينجا بايد
احتياط كرد، از باب قاعده اشتغال، براى اينكه اشتغال يقينى دارم، به زيد و با
اكرام عمرو برائت يقينى پيدا نمىشود و بايد زيد را اكرام كنم تا برائت يقينى
برايم حاصل شود.
اين دوران امر،
صورتا دوران امر بين تعيين و تخيير است، واقعا وقتى بسنجيم اصلاً دوران امر بين
تعيين و تخيير نيست. علم تفضيلى دارم، به تكليف،
شك بدوى دارم به يك تكليف ديگر؛ علم تفضيلى دارم به اينكه زيد را بايد اكرام كنم،
شك بدوى دارم، كه عمرو را مىشود اكرام كرد يا نه، يعنى صورتا
دوران امر بين تعيين و تخيير است، وقتى يك مقدار فكر كنم، دوران امر بين تعيين و
تخيير نيست.
صورت ديگر كه
دوران امر بين تعيين و تخيير است اين است كه تكليف من اول الامر نمىدانم آمده روى
زيد فقط، يا روى زيد و عمرو. اين غير از
صورت اول است، در صورت اول مىدانم تكليف آمده روى زيد، اما نمىدانم عمرو لنگه او
است يا نه. آن صورت را مىگويد باب اشتغال است، حتما اشتغال يقينى برائت يقينى
مىخواهد، مىگويد زيد را بايد اكرام كرد نه عمرو را و عمرو را اگر بخواهى اكرام
كنى، مربوط به يك تكليف ديگر است، مربوط به اين تكيلف يقينى تو نيست. كه گفتم
اينجا دوران امر بين تعيين و تخيير نيست و واقعا برگشت او به اين است كه مىدانم
يك تكليف دارم، نمىدانم تكليف ديگر هست يا نه.
اما در دوران امر
بين تعيين و تخيير اصطلاحى كه حالا مرحوم شيخ اينجا گفتهاند، مرحوم آخوند
گفتهاند، اين است كه تكليف آمده، نمىدانم روى زيد
آمده يا روى عمرو، يا زيد معينا، اين زيد معينا براى ما مشكوك است. اين را مىگويند
دوران امر بين تعيين و تخيير، كه اگر زيد را اكرام بكنم، لنگه تخيير
باشد، تكليف آمده، معين هم باشد، تكليف آمده و نمىدانم آيا معينا بايد اكرام كنم
او را، يا لنگه تخيير.
مشهور در ميان
فقها و اصولين اين است كه در دوران امر بين تعيين و تخيير، تعيين مقدم است. چرا؟
گفتهاند اشتغال يقينى، برائت يقينى مىخواهد.
كه ما اشكال داريم
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد