اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
راجع به شبهه غير
محصوره يك بحث ديگرى مرحوم شيخ فرمودهاند و آن اين است كه در شبهه غير محصوره اگر
تصميم بگيرد همه اطراف شبهه را
مرتكب شود آيا جايز است يا نه؟ مثلا يك حلب پنير نجس آمده در اصفهان ـ گفتيم غير
محصوره است ـ آيا اين مىتواند از همه مغازهها پنير بگيرد، تمام آن اطراف شبهه را
ارتكاب كند؟ آيا مىتواند يا نه؟
مرحوم شيخ
فرمودهاند كه اگر بخواهد حرام بخورد، نمىتواند، براى اينكه تجرى است و علاوه بر
اين اجتنب عن النجس فى البين دارد، اجتنب عن الحرام فى البين دارد كه مىگويد
نمىشود. بعد مىفرمودند اگر بقصد حرام هم نباشد، اما تصميم دارد همه اطراف را
مرتكب بشود، باز هم گفتهاند نه، براى اينكه تجرى نيست، اما اجتنب عن النجس فى
البين دارد.
بعد فرمودهاند.
اگر از اول قصد ندارد، اما من باب الاتفاق، آيا مىتواند يا نه؟ يا اينكه وقتى
رسيد به اواخر بايد اجتناب كند؟ فرموده است باز هم
نمىشود، براى اينكه اجتنب عن النجس فى البين مىگويد نه. اگر يادتان باشد،
شيخ بزرگوار اجازه نمىدهند كه اطراف شبهه غير محصوره را مرتكب بشود؛ مىفرمايند
به اندازهاى مىشود كه همان احتياج خودش است، برود در مغازه محل خودشان و پنير
بخورد.
ايراد به مرحوم
شيخ اين است كه مرحوم شيخ فرض كردهاند كه تكليف منجز در بين است گفتهاند، لذا
اجتنب عن النجس فى البين داريم و چون اجتنب عن النجس فى البين داريم، اگر بقصد
معصيت همهاش را بخواهد مرتكب بشود تجرى است، اگر هم قصد معصيت نداشته باشد و
همهاش را بخواهد مرتكب بشود، اجتنب عن النفس فى البين او را مىگيرد. اگر هم من
باب الاتفاق باشد، باز هم اجتنب عن النجس فى البين او را مىگيرد. فرض كردهاند كه
اين است.
اول ايرادى كه به
مرحوم شيخ است اين است كه اگر اجتنب عن النجس فى البين داشته باشيم همان دفعه اول
هم كه مىخواهد مرتكب بشود جايز نيست.
آنها كه مىخواهند
بگويند اطراف شبهه اگر غير محصور شد ديگر لازم الاجتناب نيست، مىخواهند بگويند
تكليف منجز نيست و الا اگر تكليف منجز
باشد اجتنب عن النجس فى البين ديگر اول و وسط و آخر ندارد، از همان اول اجتنب
عنالنجس فى البين دارد. اين ايراد اول ماست كه به مرحوم شيخ
بزرگوار مىگوييم شما كه مىگويى اجتنب عن النجس فى البين چرا مىگوييد از اطراف
بايد اجتناب كرد؟
الا اينكه شيخ
بزرگوار يك حرفهاى ديگرى بزنند كه قبول نداشتند، بگويند اين شبهه غير محصوره از
باب اضطرار است، يا از باب اينكه محل
ابتلاء نيست، يا از باب حرج است.
باز هم ايراد به
ايشان وارد است، براى اينكه اگر از باب اضطرار باشد، معنايش اين است كه تا آن
اندازهاى كه مضطر هستى واگر مضطر نيستى بايد
اجتناب كنى. يا اگر از محل ابتلاء بيرون است، مرحوم شيخ از كسانى است كه مىگويد
اگر اول علم اجمالى باشد، بعد از محل ابتلاء بيرون برود، فرمودهاند بايد از
همهاش اجتناب كنى. بايد فرض را ببرند آنجا كه اول شبهه غير محصوره بوده، بعد علم
اجمالى پيدا شده و اين فرض ما نيست. فرض ما آنجاست كه اول علم اجمالى پيدا شده،
غير محصوره بوده است و اين هم با مرام مرحوم شيخ، با فتواى مرحوم شيخ كه
مىفرمايند اضطرار و حرج و از محل ابتلاء بيرون بودن و اينها در كار نيست جور در
نمىآيد.
اگر اضطرار باشد
يعنى شبهه غير محصوره را از باب اضطرار بايد مرتكب شود، اگر از باب اضطرار باشد،
بايد اهم فالا هم كند، يعنى يك دفعه گرفت،
دفعه دوم اضطرار ندارد و نبايد بگيرد و اينكه بگوييم بگير، بگير، در محل خودش طورى
نيست، اما همه اطراف را بخواهى بگيرى جايز نيست. اضطرار
اين را به ما نمىفهماند، حرج اين را به ما نمىفهماند. از محل ابتلاء بيرون بودن اين
را به ما نمىفهماند.
لذا اين اجتنب عن
النجس فى البين مرحوم شيخ كه مىگويند اجتنب عن النجس فى البين داريم، در حقيقت
مرحوم شيخ شبهه غير محصوره را مثل شبهه محصوره مىكند و مىگويد چون علم اجمالى
داريم و آن علم اجمالى تكليف را ثابت كرده است، شبهه محصوره باشد ثابت كرده، شبهه
غير محصوره هم باشد ثابت كرده است، پس نمىتوانى همه اطراف را مرتكب بشوى، اما
بعضى از اطراف را مىتوانى.
به مرحوم شيخ
مىگوييم اين بعضى را مىتوانى از كجا و به چه دليل؟
فردا را كه ما
نمىدانيم اجتنب عن النجس فى البين داريم يا نه، پس اينكه از باب اتفاق را هم
مىگويند جايز نيست، چرا جايز نباشد؟ يا صورت عمد او را الآن مىگويند جايز است
ارتكاب كنيد، فردا مىگويند از آن مغازه جايز است، پس فردا كه مىخواهد برسد به
آخر مىگويند جايز نيست، چرا؟ چون اجتنب عن النجس فى البين داريم.
اين اجتنب عن النجس
كى زنده شد؟ اگر از اول زنده بود، از همه اطراف بايد اجتناب كنيم، اگر نبود، چرا
آن آخر كار زنده بشود؟ اگر اجتنب عن النجس
نداريم، تا آخر نداريم، اگر هم داريم تا آخر داريم و اينكه اول كه مىخواهد مرتكب
بشود نداشته باشيم، آخر كار اجتنب عن النجس فى البين بگويد جايز نيست، مىگوييم آن
آخر كار شبهه، شبهه بدوى مىشود و كل شىء طاهر دارد.
لذا نمىدانم شيخ
بزرگوار چى در نظرشان بوده است و بحسب ظاهر ما نمىتوانيم بگوييم كه تكليف منجز در
بين داريم و در حالى كه تكليف منجز در
بين داريم مىتواند بعضى از اطراف ارتكاب كند و بعضى از اطراف را مىتواند اجتناب
بكند. اگر تكليف منجز داريم، بايد از همه اطراف اجتناب بشود، اگر هم تكليف منجز
نداريم، همه اطراف را مىتواند ارتكاب كند و لازم نيست اجتناب كند و اينكه اولش
اجتنب عن النجس فى البين داشته باشيم و آخرش نداشته باشيم، اينجور نيست. الا اينكه
كسى بگويد در صورت ضرورت اجتنب عن النجس فى البين نداريم، و الضرورات تقدر بقدرها.
اگر اين باشد، كه شيخ اين را قبول ندارد، بعد هم لازمهاش اين مىشود كه اگر ضرورت
نداشته باشد بايد از همه اجتناب بكند و اين را احدى نگفته است.
من ديروز مىگفتم
وقتى اطراف زياد بشود، اصلا تكليف منجز نيست، نه عقلا و نه شرعا، مثال مىزدم به
علم عادى، كه علم عادى در حالى كه نود و پنج درصد است، آن پنج تا را عقلاء اصلا
اعتناء به او نمىكنند، نود و پنج درصد را علم مىدانند و بر طبق علم مىروند جلو،
اگر حلال است بر طبق علمشان مىگويند حلال است، اگر حرام است بر طبق علمشان،
مىگويند حرام است و پنج درصد را اعتناء نمىكنند. لذا مىگفتم ظن متأخم للعم كه
در كتابها آمده، اطمينان كه در كتابها آمده، با علم، يعنى با علم عرفى در مقابل
علم دقى فلسفى، مىگفتم اين سه تا مترادف است؛ در فقه اين سه تا مترادف است و شما مىگوييد
موضوعات را از عرف بگير، يعنى علم عرفى حجت است، مظنه و شك و علم را بايد عرف
برايمان تعيين كند نه فلسفه.
وقتى چنين باشد،
چون كه شبهه غير محصوره است هر ظرفى را برداريم، نجس بودن آن ظرف يكى درصد است و
يكى درصد را عقلاء اعتناء به او نمىكنند و پاكش مىدانند. برمى گردد به اينكه
اصلا اجتنب عن النجس فى البين نداريم، شرعا نداريم، عرفا هم نداريم. وقتى نداشتيم
برمىگردد به اينكه ارتكاب جميع مانعى ندارد. چنانچه ارتكاب بعضى هم بفهمد مانعى
ندارد. بله يك حرف اين است كه بعد مىفهمد نجس خورده است، نه اينكه بعد حرام خورده
است. فرق است بين اينكه بعد بفهمد نجس خورده است، يا بعد بفهمد حرام خورده است.
حرام نداريم، اجتنب عن الحرام فى البين نداريم، اجتنب عن النجس فى البين هم كه در
اسلام اصلاً نيست، حالا اگر اين همه اطراف را مرتكب بشود، بعد بفهمد يك نجاستى
خورده است، خورده باشد، مثل آنجا است كه در ضرورت يك آب نجس خورده باشد، طورى
نيست. و نه مخالفت قطعيه لازم مىآيد و نه مخالفت احتماليه.
اگر حرف من را
بپسنديد اين طور مىشود كه اصلا شبهه غير محصوره عرفا تكليف منجز ندارد و اين
روايت شريف هم همين را مىخواهد بگويد.
«امن اجل مكان واحد يجعل فيه الميتة حرّم ما فى الارض جميعا»؛ يعنى اگر يك جا
ميتة گذاشتند، ما بخواهيم براى آن يك جا به علم اجمالى بگوييم همه پنيرها حرام
است، اين عرفيت ندارد. امام صادق عليهالسلام تعبد نمىخواهند بكنند، بلكه
مىخواهند فكر اين وسواس را بيدار بكند كه آقا به فكرت نگاه كن كه نمىشود براى يك
جا بگويى همه جا حرام است. چرانمىشود؟ چون احتمال ضعيف است به اندازهاى احتمال
ضعيف است، كه الشاذ كالنادر و النار كالمعدوم. اين يك امر عرفى است، همه جا در
تحديدات مىگويد يك چارك گندم اگر كمى از او هم خاك باشد طورى نيست، عرفى است يا
در باب كر مىگويد سه وجب در سه وجب، وجب من و وجب شما هر دو متعارف است، مسلم
تفاوت پيدا مىكند، اما همين مقدار كه متعارف شد، كفايت مىكند و دقت فلسفى در فقه
نمىخواهيم. در مانحن فيه هم همين طور است، اگر در شبهه غير محصوره بخواهد اجتناب
كند، مىگويد اين وسواسىگرى است. مىگوييم همين حكم عرف براى ما حجت است.
فتلخص اينكه حرف
مرحوم شيخ را نمىتوانيم بپذيريم و طبق حرف من اجتناب از شبهه غير محصوره لازم
نيست. اگر نپسنديد بايد با همان سيره و
امثال اينها درست بكنيم و گير مىكنيم.
يك روايت كه سابقا
خوانديم اين بود كه آمد و گفت يابن رسول اللّه پنير خوردن چه جور است؟ حضرت ديدند
اين حال وسواسى گرى است، يك مقدار
پول دادند به غلامشان، گفتند پنير بگير و بيا. حضرت با اين صبحانه خوردند، وقتى
صبحانه تمام شد دو دفعه سؤال كرد يابن رسول اللّه پنير خوردن چه جور است؟
حضرت تبسم كردند و
فرمودند: مگر پنير با هم نخورديم؟ گفت: مىخواهم از زبانتان بشنوم. فرمود:«كل شىء
طاهر حتى تعلم».
گفت: شنيدهام در
اين پنيرها ميته مىگذارند، حضرت يك جمله دارند، فرمودند: براى خاطر يك جا آيا ما
فى الارض بر تو حرام است؟«امن اجل
مكان واحد يجعل فيه الميتة حرم ما فى الارضين؟ بلكه كل شىء طاهر حتى تعلم».
اگر اين را شبهه
غير محصوره گرفتيد، كه معناى شبهه غير محصوره اين است كه در يك جا يك حلب پنير نجس
آمده در اصفهان، امام صادق عليهالسلام فرمودند، براى يك جا ما بگوييم همه حرام
است، نه، بلكه كل شىء طاهر حتى تعلم. اين معنايش اين است كه تكليف منجز در حصر
است، اما اين روايت آمده سيره را تخصيص داده است. آيا اين معناى او است؟ يعنى اين
روايت گفته است ولو بعضى از اطراف حرام باشد و ولو حرام، بخور. آيا معناى روايت
اين است تا بگوييم تخصيص سيره است؟
يا اينكه سيره
عقلاء كه مىگويد شبهه غير محصوره لازم الاجتناب نيست؟ معنايش اين است كه مىگويند
حرام بخور، يعنى تكليف منجز هست،
كه اگر در اطراف تو باشد خوردن او طورى نيست.
اگر حرف ايشان
باشد لازم مىآيد تخصيص در ادله نجاسات و اين را نمىشود گفت، كه بگوييم معناى
روايت تخصيص در ادله نجاسات است. چون
اينجور مىشود كه امام صادق عليهالسلام فرمودند علم اجمالى همه جا كار مىكند الا
در اينجا، در حالى كه علم اجمالى هست، تكليف منجز هست، اجتنب عن النجس فى البين
هست، علم اجمالى اينجا كار نمىكند آيا معناى روايت اين است؟
على كل حال اگر
اجتناب عن النجس فى البين باشد، بايد از همه اطراف، حتى آن اطرافى كه محل ابتلاء
او است اجتناب بكند، نه اضطرار مىتواند
جلوى او را بگيرد و نه حرج و نه غير مبتلاء به و نه سيره و نه اين روايت كه خواندم
و معناى اينكه لازم نيست اجتناب يعنى تكليف منجز نيست و الا اگر
شما تكليف منجز را آورديد در كار مثل همان جاست كه در اطراف علم اجمال اضطرار پيدا
كنى، تكليف منجز مىگويد كه به اندازه اضطرار بخور و از آن
طرف هم اجتناب كن و اضطرار تخصيص در ادله است كه اگر علم تفصيلى هم داشتى اضطرار
مىگفت ارتكاب طورى نيست. اگر از محل ابتلاء بيرون رفت، لازم است از آن طرف اجتناب
بكنى، براى اينكه اجتنب عن النجس كار مىكند، مثل آنجا كه يكى از اطراف مفقود شود
و اين اجتنب عن النجس كه مرحوم شيخ مىفرمايند دارد برايمان كار مىكند، خيلى از
مفاسد پيدا مىشود. اگر ما قائل شويم كه در شبهه غير محصوره اجتنب عن النجس فى
البين داريم ـ بمعنا تكليف منجز ـ همانطور كه در شبهات محصوره سينه مىزند، در
شبهه غير محصوره هم سينه بزند.
آمدند بگويند كه
نمىشود همه را ارتكاب كرد، برگشت حرفشان به اين است كه بايد از همهشان اجتناب
كرد و شما اگر مىخواهيد شبهه غير محصوره لازم الاجتناب نباشد بايد اجتنب عن النجس
فى البين را از بين ببرى و بگويى در مسأله ما تكليف منجز نيست و اما تا زمانى كه
بگويى تكليف منجز هست، نمىشود ما بگوييم آنجا كه محل ابتلاء است، مثل مغازه محل
را بگوييم اينجا جايز است، اما اگر غير محل ابتلاء را بخواهيد بگويد جايز نيست،
براى اجتنب عن النجس فى البين، اين را نمىشود گفت، چون اجتنب عن النجس فى البين داريم
بقول ايشان، مخالفت قطعيه عمليه هم جايز نيست. به ايشان مىگوييم مخالفت احتماليه
او هم جايز نيست. علم اجمالى مىگويد در مخالفت قطعيه كه هر دو اناء را بخوريد،
حرام است، مخالفت احتماليه هم كه يكى از اناء را استعمال كنى، باز هم حرام است.
روايت مىگويد اجتنب عن النجس فى البين نداريم، سيره هم همين است.
ايراد ديگر به شيخ
بزرگوار اين است كه اينكه مىفرمايند از باب اتفاق هم جايز نيست، به شيخ بزرگوار
مىگوييم: آن اطراف خود مكلف را كه اجازه
داديد، امروز از اين محله مىخواهد پنير بخرد، مرحوم شيخ مىگويند طورى نيست. فردا
از آن محله مىخواهد پنير بخرد، مرحوم شيخ مىگويند جايز نيست چرا مىگويند چون
اجتنب عن النجس فى البين داريم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد
-وسائل الشيعه
ج 17، ص91، باب61، از ابواب الاطعمة المباحة، ح 5 و لفظ روايت اين است كه
مىفرمايد:«امن اجل مكان واحد يجعل فيه الميتة حرّم فى جميع الارض؟».
-وسائل الشيعه ج 17، ص 90و91، باب 61،
از ابواب الاطعمة المباحة، ح1، و لفظ روايت اين است:«فقال: سأخبرك عن الجبن و
غيره، كلّ ما كان فيه حلال و حرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام بعينه فتدعه».
-وسائل الشيعه ج 17، ص91، باب61، از
ابواب الاطعمة المباحة،، ح5، و حضرت در جواب نفرمودند كل شىء طاهر حتى تعلم، بلكه
فرمودند:«اذا علمت انه ميتة فلا تأكله و ان لم تعلم فاشتر و بع و كل».