اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
اگر شك كنيم كه چيزى آيا جزء ركنى است يا جزء غير ركنى است، كه
ديروز گفتم مثل اينكه شك كند آيا حمد جزء ركنى نماز است،
كه اگر نياورد، لاصلوة الا بفاتحة الكتاب؛ اگر حمد را عمدا يا سهوا يا جهلاً نياورد، نمازش
باطل است، يا اينكه شرط ذكرى است و شرط ذكرى معنايش
اين است كه اگر عمدا نياورد نماز باطل است و اما اگر سهوا نياورد نماز صحيح است. يا در تقدم
ايجاد بر قبول، آيا شرط ركنى است، كه اگر عكس شد عقد باطل است، عمدا
باشد، يا جهلاً باشد، يا سهوا باشد؟ يا شرط غير ركنى است كه اگر بداند، نبايد
تقدم قبول بر ايجاب بكند و اما اگر نداند و تقدم قبول بر ايجاب شد عقد صحيح است،
كه پيشتر گفتيم در فقه اسم او را مىگذاريم شرط ذكرى و شرط واقعى، ولى هر
دو يك معنا دارد. اينجا مرحوم شيخ «رضوان اللّه تعالى عليه» اسم او را
گذاشتهاند شرط ركنى و غير ركنى؛ در فقه اسم او را مىگذارند شرط ذكرى و شرط واقعى،
تفاوتى ندارد.
حالا بحث ما
اينجاست كه اگر شك كنيم در يك جزئى، در يك شرطى كه آيا اينها على كل
حال شرط هستند يا در صورت علم شرط هستند و در حال
سهو ديگرشرط نيستند، چه بايد گفت؟ نماز بدون حمد و سوره براى عالم، نمازش باطل است،
براى ساهى نماز صحيح است، حالا حمد از آن اجزائى است كه اگر در صورت
سهو نيامد نماز باطل است يا باطل نيست؟
مرحوم شيخ اينجا
حرفهائى دارند كه به مقام ايشان نمىخورد. متأسفانه همانها را مرحوم
آخوند قبول كردهاند و در كفايه مىخواهند رد كنند كه آن هم به مقام شامخ مرحوم
آخوند نمىخورد. حالا شما بايد الان مهيا بشويد و ببينيد مىتوانيد از شيخ
بزرگوار و مرحوم آخوند دفاع كنيد يا نه.
مرحوم شيخ در
فرائد اينجور مىفرمايند: در حالى كه توى نماز است و حمد را فراموش
مىكند، اين تكليف به نماز با حمد كه ندارد، براى اينكه غافل
است، وقتى غافل شد، به او نمىشود گفت نماز با حمد و سوره بخوان، اين نمىتواند و قدرت
ندارد نماز با حمد و سوره بخواند، پس بخواهد امر به او
بشود كه نماز با حمد و سوره بخواند، اين نمىشود. نماز بدون حمد و سوره هم كه به او بگويند
براى تو نماز بدون حمد و سوره درست است، اين هم نمىشود، براى اينكه تا به
او مىگويند ايها الساهى اين هم نمىشود و تكليف مىشود لغو.
لذا توى نماز امر
به تام الاجزاء و الشرائط نمىشود، مىفرمايند: چون غافل است، معقول
نيست و ممكن نيست. نماز به ناقص مىشود و مىشود به او بگويند نماز بدون
حمد و سوره براى تو نماز است، اما امر به او نمىشود، براى اينكه تا به او
مىگويند ايهاالساهى، اين متوجه مىشود توى نماز است. لذا نماز بدون حمد و
سوره مىخواند، تمام مىشود، وقتى تمام شد، چيزى نداريم، اصلى از اصول
نداريم كه اين را درست كند. بله يك اصل داريم و آن اذا انتفى الجزء انتفى الكل
است. مىگويند در نماز بدون حمد و سوره جز نيامده، كل نيامده، پس نمازت
باطل است. پس بنابراين اگر شك بكنيم كه چيزى جزء نماز است در حال نسيان
يا نه، بايد بگوييم جزء است به قاعده اشتغال؛ اشتغال يقينى برائت يقينى مىخواهد. اين بعد از نماز، نمىداند
نمازش صحيح است يا نه، اشتغال يقينى برائت يقينى مىخواهد. ايشان مىگويند
اسم او را اشتغال هم نگذار بلكه دليل عقلى و دليل اجتهادى بگذار، بگو اذا
انتفى الجزء انتفى الكل. اين حرف شيخ بزرگوار است.
مر حوم آخوند در
كفايه مىفرمايند: اينكه مىفرمايند در حال نماز امر به نماز ناقص ندارد،
بلكه امر به نماز ناقص دارد، رفع مالايعلمون مىگويد نماز
اين شخص ـ نماز ناقص ـ درست است. رفع مالايعلمون جارى مىكند و نماز ناقص و بدون حمد و
سوره براى ساهى درست است و يا اينكه گفتيد امر ندارد، بلكه امر دارد، لازم
نيست كه بگويد ايها الساهى بلكه مىگويند ايهاالمصلى، مىگويد به يك
عنوان خاص، يا به يك عنوان عامى امر به او مىشود، بدون اينكه به او
بگويند ايهاالساهى كه متوجه بشود، به او مىگويند ايها المصلى، نمازت درست است،
يا بعنوان خاص مىگويند آقاى شيخ فلان نمازت درست است و لازم نيست
كه بگويند ايهاالساهى تا متوجه بشود. مىفرمايد: پس بنابراين، اگر در
حال نسيان شك كرديم كه جزء ركنى است يا غير ركنى، مىفرمايند: نماز
درست است، براى اينكه رفع مالايعلمون دارد و نماز اين، همين نماز ناقص
است اين هم حرف مرحوم آخوند «رضوان اللّه تعالى عليه» است.
مرحوم آخوند در يك
صفحه خيلى ساده از بحث مىگذرند و مرحوم آخوند تا بشود كه
مرحوم شيخ را رد نكنند، اين كار را نمىكنند و معمولاً روى
كلام شيخ خيلى حساب باز مىكنند و اينجا در آخر كار خيلى فشرده جواب مرحوم شيخ را
مىدهند و مسئله را تمام مىكنند.
اينكه گفتم به
مقام مرحوم شيخ نمىخورد، اين است كه اين آقا كه نسيان كرده است الان
تكليف بالفعل الان دارد، تكليف تنجزى هم لازم ندارد، براى
اينكه مجتهدين مىروند توى ادله و توى ادله گفته نماز اوله التكبير و آخره التسليم. مىبينيد
حمد و سوره جزءنماز است، بعد مىرويد در ادله ثانويه،
مىبينيد حديث لاتعاد داريم، مىفهميد، نماز براى ناسى بدون حمد و سوره صحيح است اين
تكليف كه مىكرديد، همه بالفعل است و تنجز در كار نيست. شما اين را در
رساله مىنويسيد، كه نماز حمد و سوره دارد، اما شرط ذكرى است، براى عالم شرط
است براى ناسى شرط نيست، اگر هم جاهل مقصر را معذوريم بدانيد،
براى جاهل مقصر هم شرط نيست اگر هم جاهل مقصررا معذور ندانيد، مىگوييد اگر جاهل مقصر حمد و سوره را نياود،
يا غلط بياورد نمازش باطل است، يعنى شرط واقعى است براى اين آقا. اين
رسالهها را مىدهيد دست مقلدين و آنها هم اين مسئله را ياد مىگيرند، اينكه
حمد و سوره جزء نماز است، اما اگر نسيان كرد و حمد و سوره نخواند نمازش طورى
نيست. اين آقا نماز مىخواند وقتى دارد نماز مىخواند، امر به نماز دارد،
حالا نماز را خواند تا آخر و حمد و سوره نياورد، يك دفعه متوجه شد حمد و سوره
نياورده است، مىگويد نماز من درست است چرا؟ براى اينكه نماز من در رساله،
نمازِ بدون حمد و سوره بوده است. اصلاً كلمات مرحوم شيخ سالبه به انتفاء
موضوع مىشود كه بخواهند به او
بگويند ايهاالساهى، ايها المتذكر، اينها نيست. حرفهاى مرحوم آخوند هم سالبه به
انتفاء موضوع است كه به او بگويند، ايهاالمصلى، نگويند ايها الساهى.
يك مسئله ديگر
براى مجتهد باقى مىماند و آن اينكه مجتهد نمىداند وضع چه جورى است،
يعنى نمىداند چه جزء ركنى است يا جزء غير ركنى،
براى اينكه لاصلوة الابفاتحة الكتاب، شمارا به شك مىاندازد كه وضع چه جورى است، آيا شرط
ذكرى است يا شرط ذكرى نيست، شك دارى كه وضع
اين چه جورى است، آيا لاتعاد او را مىگيرد يا نمىگيرد؟ يك حرفهاى اجتهادى جلو
آوردهاند؛ اگر دليل اجتهادى داشته باشيد مسئله را صاف مىكند
و مىگوييد «لاتعاد الصلوة الا من خمس»، حكومت پيدا
مىكند «بر لاصلوة الا بفاتحة الكتاب» و مىگوييم
«لاصلوة الا بفاتحة الكتاب» اين شرط
كمالى را مىگويد، نه شرط واقعى، بعد فتواى مىدهيد كه حمد و سوره شرط ذكرى است. اگر هم
نتوانستيد دليل اجتهادى بياوريد، ديروز گفتيم اصل داريم، يعنى شما براى حكم
واقعى، نمىدانيد حمد و سوره در حال نسيان آيا شرط است يا شرط نيست،
مىگوييد رفع مالايعلمون جارى است. كه مرحوم آخوند هم همين را
مىگويند، مرحوم آخوند گر چه فشرده به اشاره مىفرمايند كه هيچ فرقى نمىكند بين
اينكه در حال نسيان باشد، يا شك كنيم كه واقعا هست يا نيست؛ همانطور كه
آنجا رفع مالايعلمون داريم، اينجا هم رفع مالايعلمون داريم.كه حرف
مرحوم آخوند را من ديروز تشريح كردم، يعنى شماى مجتهد نمىدانيد آيا حمد
و سوره جزء ركنى است يا نه و با دليل اجتهادى هم نشود آن را درست بكنيد،
مثلاً معارضه پيدا كند لاتعاد پيش شما با لاصلوة الا بفاتحة الكتاب، نوبت
مىرسد به اصل، نمىدانيد در حال نسيان حمد و سوره، آيا حمد و سوره جزء نماز
است يا نه، رفع مالايعلمون مىگويد نه در رساله مىنويسد حمد و سوره جزء
نماز نيست، مىدهيد دست مقلدين، يكى نمازش را بدون حمد و سوره مىخواند،
بعد از نمازش متوجه مىشود، مىگويد مجتهد من در رساله نوشته اگر حمد و
سوره را نياوردى نمازت درست است، پس نماز ما درست است.
باز هم حرف مرحوم
شيخ مىشود سالبه به انتفاء موضوع، حرف مرحوم آخوند كه جواب
مرحوم شيخ را مىدهد هم مىشود سالبه به
انتفاء موضوع، كجا در نماز پيدا
مىشود كه به او بگويند ايهاالساهى ياايهاالمصلى؟
اينكه مرحوم شيخ
مىفرمايند: اينكه در حال نماز حمد و سوره را فراموش مىكند اگر شرط
واقعى باشد، امر ندارد، امر منجز ندارد و ما امر منجّز مىخواهيم بلكه
امر بالفعل دارد. مىگوييد: اگر هم جزء ركنى نباشد به او نمىشود بگوييم
ايهاالساهى و ما ايهاالساهى نمىخواهيم بلكه جزء بالفعل مىخواهيم و اين
هست. كجا احتياج پيدا مىكند كه شارع مقدس به او بگويد ايهاالساهى نمازت
درست است تامرحوم شيخ بگويد: نمىتواند بگويد ايهاالساهى و
مرحوم آخوند بگويند لازم نيست بگويند ايهاالساهى بلكه مىگويد
ايهاالمصلى؟ حرف استاد و حرف شاگرد هر دو سالبه به انتفاء موضوع است؛ يك جا ندارد
كه ما حرف مرحوم شيخ يا حرف مرحوم آخوند را بتوانيم پياده كنيم.
آنكه انسان را
مبهوت مىكند اين است كه چرا مرحوم آخوند ملتزم به اشكال شدهاند و
رفتهاند در رفع اشكال و گفتهاند ايها الساهى نمىخواهيم و در حال نسيان به او
مىگوييم ايها المصلى و اين جا ندارد كه ما بتوانيم پياده كنيم. فتلخص مما ذكرنا
اينكه اگر كسى شك كند كه در حال نسيان چيزى جزء است يا نه، رفع
مالايعلمون مىگويد جزء نيست. بعبارت ديگر در تمام اجزاء مركب چه مركبات عبادى و
چه مركبات معاملهاى، اگرما شك كنيم كه شرط واقعى است يا نه، شرط
ركنى است يا نه، بارفع مالايعلمون مىگوييم شرط واقعى نيست، شرط ركنى
نيست بلكه شرط ذُكرى است، همين طور كه در صورت جهلش مىفرموديد
كه اگر مجتهد نمىداند سوره جزء نماز است يا نه، با رفع مالايعلمون
مىگويند سوره جزء نماز نيست، همين جا هم اگر شك كرديد كه آيا حمد شرط ذكرى است
يا نه، رفع مالايعلمون مىگويد شرط ذكرى است اين هم حرف دوم.
حرف سوم كه اين هم
حرف مهمى است اين است كه اگر كسى چيزى را در نماز زياده آورد،
حالا جزءا، مثل اينكه دو تا حمد بخواند، يا غير جزء، مثل شرط نماز، مثل اينكه
دو تا وضو گرفت، يا نه جزء و نه شرط، مثل اينكه در نماز يك كارى غير نماز
كرد، دستهايش را بالا كرد عمدا يا سهوا، آيا نماز باطل است يا نه؟ كه روايت
داريم «من زاد فى صلاته فعليه الاعادة»، هر شش قسم را مىگيرد يا نه؟
الان قطع نظر از
من زاد فى صلاته روى اصل مىخواهيم صحبت كنيم، اصل چه اقتضاء
مىكند؟ لذا عنوان بحث مان منقسم مىشود به شش قسم: يك كسى در نماز، شرط
نماز را زائدا بياورد، جزء نماز را زياد كند، يا نه شرط و نه جزء، يك چيزى كه
از نماز نيست در نماز بياورد. اين سه قسم، هر سه قسم يا عمدى يا سهوى؛ يك
دفعه سهوا، يك دفعه عمدا. اگر شما بخواهيد يك قسم ديگر اضافه كنيد و
بگوييد جهلاً، مىشود نه قسم و چون يك معنا دارد، از اين جهت من شش قسم
مىكنم. زياده كرده در نماز جزئى را، زياد كرده در نماز شرطى را، زياده
كرده در نماز چيزى را كه نه جزء است و نه شرط، اين سه قسم، كل واحد از اين سه
قسم يك دفعه عمدى آمده، يك دفعه سهوى آمده است.
اين را اضافه كنم
كه چرا مرحوم شيخ اين نه قسم را منحصر كردهاند به يك قسم و عنوان
بحث را اينجور آوردهاند، كه اگر كسى عمدا جزئى از اجزاء
نماز را زياد بكند آيا نماز باطل است از نظر اصل يا نه؟ چرا مرحوم شيخ اينجور كردهاند يعنى
عنوان بحث را ايشان دادهاند به جزء فقط آن هم جزء عمدى؟ مثل اينكه قِران بين
حمدين بكند؛ كسى عمدا دو تا حمد بجا بياورد. آيا قِران بين سورتين باطل است
از نظر اصل عملى يا نه؟ كه مرحوم شيخ مىگويند مطلقا باطل است، براى
اينكه من زاد مىگويد نماز باطل است.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد.
-«فالاقوى فيها اصالة بطلان العبادة
بنقص الجزء سهوا... لان ما كان جزءا فى حال العمد كان جزءا فى حال الغفلة، فاذا انتفى ينتفى المركب» فرائد الاصول، ج 2، ص 103.
-«الثانى: انه لايخفى انّ الاصل فيما
اذا شك فى جزئيه شيىء او شرطية فى حال نسيانه عقلا و نقلا ما ذكر فى الشك فى اصل الجزئية او الشرطية». كفاية الاصول، ص 417.
-وسائل الشيعه ج 1، ص 260، باب 3، از
ابواب وضو، ح 8.
-مستدرك
الوسائل، ج 4، ص 158.
-وسائل الشيعه ج 5، ص 332، باب 19، از
ابواب خلل، ح 2.