عنوان: تنبيهات دوران امر بين اقل و اكثر ارتباطى / تنبيه دوم
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

اگر در نماز چيزى را اضافه كرد، آيا اين موجب فساد است يا نه؟

ديروز گفتم كه شيخ بزرگوار فرموده‏اند اگر جزئى را عمدا اضافه كرد، آيا نماز فاسد است يا نه؟[1] مرحوم آخوند، جزء قرار داده‏اند، اما عمدا ندارند،
مى‏فرمايند عمدا، سهوا، جهلاً، چه قصورا و چه تقصيرا.
[2] معمولاً وقتى عنوان  بحث را ببينيم، بزرگان مى‏گويند يا جزء يا شرط و همان حرف مرحوم آخوند را گفته‏اند كه عمدا يا سهوا، جهلاً، قصورا او تقصيرا. كه حرف مرحوم شيخ را بعد از مرحوم شيخ كسى نگفته است.

ما ديروز گفتيم يك مقدار بيشتر بفرمائيد و اصلاً اسم خصوصيت و جزء و اينها، نه بلكه بگوييد من زاد فى صلاته، حالا اين زاد فى صلاته گفتم منقسم
مى‏شود به نه قسم: زاد فى صلوته بعنوان جزء زاد فى صلوته بعنوان شرط، زاد
فى صلوته لابعنوان جزء، لابعنوان شرط، مثلاً مى‏رود توى آفتاب مى‏ايستد به نماز، نه بعنوان شرط و نه بعنوان جزء، يا دستهايش را بالا مى‏گيرد و نماز مى‏خواند. اين سه قسم يا صورت عمد است، يا صورت سهو است، يا صورت جهل مى‏شود، نُه قسم و اينكه اختصاص به جزء داده‏اند، وجهى ندارد، اختصاص به شرط داده‏اند، وجهى ندارد بلكه ما اگر بحث جزء و شرط نكنيم خيلى بهتر مى‏شود. چرا بهتر است؟ براى اينكه اين بعنوان جزئيت نمى‏تواند بياورد الا بصورت بدعت و تشريع و الا من كه مى‏دانم در ركعت اول بايد يك حمد و سوره بخوانم، مى‏توانم يك حمد ديگر بعنوان جزئيت بياورم؟ معقول نيست، معنايش اين است كه ماليس فى الدين ادخل فى الدين، كه اسم او بدعت است اما تشريع اين است كه عقيده داشته باشد اين جزء نيست، آن جزء بكند. اين معقول نيست، الا اينكه جهل مركب باشد. صورت جهلش هم نمى‏شود اينكه نمى‏داند جزء است يا نه، بعنوان جزئيت بياورد، بعنوان شرطيت بياورد، نمى‏تواند بياورد. صورت سهوش هم نمى‏شود، براى اينكه آوردن بعنوان جزئيت سهو در او معنا ندارد.

اما مرحوم آخوند مى‏گويند اينكه سهوا، جهلاً، يا عمدا، بياورد بعنوان جزئيت معقول نيست، بعنوان بدعت مى‏شود. اما تشريع بكند عمدا، جهلاً،
سهوا، قصورا، يا تقصيرا، مى‏فرمايد: اگر قصد قربت از او سر بزند، نماز درست
است و الا نه.

به مرحوم آخوند مى‏گوييم آقا، شما اول اين مسئله را درست كن و ببين اصلاً مى‏شود؟ من مى‏دانم نماز يك تكبيرة الاحرام دارد، حالا بعنوان جزء دو تا
اللّه‏ اكبر بگويم، اين نمى‏شود، چون اصلاً قصد از من متمشى نمى‏شود، چون
مى‏دانم اين جزء نيست، وقتى جزء نيست چطور مى‏توانم بعنوان جزئيت بياورم؟ لذا در اصول مى‏گوييم تشريع محال است. مرحوم داماد از مرحوم حاج شيخ نقل مى‏كردند كه ايشان مى‏گفتند تجزم مى‏شود و اينكه به خود ببندد.

و من كه نمى‏فهم مرحوم حاج شيخ چه فرموده‏اند، مثل اينكه الان نمى‏دانم روز است يا شب، تجزم كنم به اينكه الان شب است، با اينكه مى‏دانم الان روز است تجزم كنم، يعنى به خود ببنندم كه الان شب است، اين نمى‏شود، لذا نمى‏دانم مرحوم حاج شيخ چه گفته‏اند و تشريع و لو بعنوان تجزم، يعنى به خودش بقبولاند كه الان شب است، اين نمى‏شود. يكى بداند نماز حمد و سوره دارد، حالا اين بعنوان حمد و سوره بخواهد دو تا بياورد، نمى‏شود. يك وقت همين جورى مى‏آورد، اسم او را مى‏گذاريم بدعت، گاهى هم بدعت نيست، احتياط مى‏كند، اما اينكه مى‏داند بايد يكى بياورد، بعنوان جزئيت دو تا مى‏آورد، مثل قران بين سورتين، بعنوان جزء؛ دو تا سوره مى‏خواند، اين نمى‏شود.

و اينكه مرحوم شيخ فرموده‏اند من زاد فى صلاته بعنوان جزئيت عمدا، به مرحوم شيخ مى‏گوييم آقا اين عنوان بحث شما اصلاً معقول نيست الا اينكه بدعت باشد و مراد مرحوم شيخ هم بدعت باشد و الا معقول نيست. به مرحوم آخوند هم مى‏گوييم اينكه شما فرموديد من زاد فى صلاته بعنوان جزء، بعنوان شرط، اينها عمدا، سهوا، جهلاً، آن هم قصورا، او تقصيرا، مى‏گوييم اينها هيچ كدام معقول نيست. بله آخر كار كه مى‏فرمايد نعم، اگر بعنوان تشريح بياورد، اگر نيت قربت از او سر بزند نمازش درست است و اگر نه نمازش باطل است، چون قصد قربت ندارد مى‏گوييم نعم شما خوب است، اما اصل عنوان بحث شما اين شش قسم كه درست كرديد، هيچ كدام درست نيست. پس چى مى‏شود؟ من زاد فى صلاته فعليه الاعاده، يعنى يك كسى مى‏داند يك حمد بايد بياورد، دو تا مى‏آورد، نمى‏شود.

دواعى فرق مى‏كند، گاهى مى‏خواهد بخندد، گاهى مى‏خواهد رياكارى كند، گاهى مى‏خواهد مقدس مأبى كند، يا اينكه اصلاً جزء و شرط را اضافه
نمى‏كند بلكه در نماز چيزى را اضافه مى‏كند، مثلاً يك پايش را بالا مى‏كند و
نماز مى‏خواند براى اينكه شنيده پيغمبر اكرم وقتى خيلى خسته مى‏شدند توى نمازهاى مستحبى، سر پا مى‏ايستادند، يا اينكه يك پا را بلند مى‏كردند تا رفع خستگى از او بشود، مثلاً اين در نماز واجب اين كار را بكند نه بعنوان جزئيت و شرطيت، يا در ركعت اول هم قنوت بخواند.

پس اين عنوان بحث كه بزرگان از شيخ گرفته‏اند و يك مقدار به او اضافه كرده‏اند، عنوان مرحوم شيخ درست نيست عنوان كفايه هم درست نيست، براى اينكه سهوا او بياورد بعنوان جزئيت نمى‏شود و همين طورى بياورد، طورى نيست، بعنوان جهل هم كه نمى‏داند جزء است يا نه بياورد بعنوان جزئيت معقول نيست. صورت عمد هم كه مسلّم بداند جزء نيست و بعنوان جزء بياورد، نمى‏شود، كه اسم او را مى‏گذاريم تشريع و تشريع محال است. آنكه مى‏شود، بدعت است يعنى صورتا دو تا حمد و سوره بخواند، اين مى‏شود. اينجا بعنوان جزئيت نيست، يا مثل اينكه دو تا قنوت بخواند، اين بعنوان جزء نيست. شرط تكبيرة الاحرام را جهر بداند و بلند بخواند بعنوان شرطيت، نمى‏شود، اما جزئيت و شرطيت را بگذاريد كنار «من زاد فى صلاته فعليه الاعادة»[3] بر او صادق است؟ يك كسى دو تا حمد و سوره بخواند آيا نمازش صحيح است يا نه؟ كسى اللّه‏ اكبر را بلند بگويد شرط اضافه كند بعنوان جزئيت نه، اما همين اللّه‏ اكبر بگويد، بدعت كند، يا قياس و استحسان كند؛ بگويد حمد و سوره را كه بايد خواند اللّه‏ اكبر او را هم بايد بلند خواند، اينها مى‏شود؟

تا اينجا اينجور شد، كه اين عنوان بحث كه مرحوم شيخ درست كردند و بعدش هم مرحوم آخوند فرمودند، اين عنوان خوب عنوانى است، بلكه شما اگر
عنوان بحث را اينجور بكنيد كه اگر كسى در تكليف، در مكلف به چيزى را
اضافه كرد آيا نمازش درست است يا درست نيست؟ اينها مى‏شود؟ يك كسى دو تا حمد بخواند آيا نمازش باطل است يا باطل نيست؟ اين بحث ماست. اگر كسى اللّه‏ اكبر را بلند بخواند، آيا نمازش درست است يا درست نيست؟ اگر كسى هيچ عنوانى هم نداشته باشد، غير از جزء و شرط يك چيزى در نماز اضافه كرد، مثلاً دو تا دستش را بالا گرفت در نماز، يا قنوت خواند در ركعت سوم و چهارم، آيا نمازش درست است يا نه؟ من زاد فى صلاته او را مى‏گيرد، اما من زاد فى صلاته به عنوان جزئيت و بعنوان شرطيت. ظاهرا مى‏فرمايش مرحوم شيخ و مرحوم آخوند درست نيست.

چيز ديگرى هم كه هست آنكه اصلاً جعل جزئيت، جعل شرطيت، مال مكلِّف است نه مال مكلَّف، و ما داريم از مكلَّف مى‏كنيم، يعنى يك مكلف به
داريم اين مكلَّف مى‏خواهد اين تكليف را بياورد اما به عنوان جزئيت، اين را
شارع مقدس بايد بگويد جزء است يا جزء نيست؛ مكلِّف است كه بيان اجزاء و شرائط مى‏كند؛ مكلِّف است كه مى‏گويد نماز اوله التكبير، آخره التسليم. اصلاً جزئيت و شرطيت دست مكلِف است نه دست مكلَّف، آنچه دست مكلَّف است همين است كه زاد فى صلاته.

بله اين زاد فى صلاته گاهى جزء را زاد فى صلاته، اما نه بعنوان، جزئيت يعنى دو تا حمد و سوره مى‏خواند قران بين سورتين مى‏كند، گاهى هم قران بين جزئين نيست، بلكه شرط است. گفته‏اند اللّه‏ اكبر را بلند بگويد، در قيام كه بايد يك قيام معمولى باشد، غير معمولى قيام كند، حسابى سرش را بالا بگيرد تا مى‏شود خودش را مى‏كشد، يا اينكه سرش را كج مى‏كند و اينها كه در نماز نيست، در نماز مى‏آورد بعنوان خضوع، يا دستش را در نماز بگذارد روى سرش بعنوان عبد ذليل، اين بحث‏ها خوب است و موضوع ما هم همين است.

يك چيز ديگرى هم مرحوم آخوند «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» دارند، باز اين را هم نمى‏فهيم و آن اين است كه اين اجراء اگر لابشرط باشد، من مى‏توانم اضافه كنم بر او، مثل حمد لابشرط، اين جزء نماز شده، مى‏گويم اگر حمدِ لابشرط كه يجتمع مع الف شرط ـ حمد بدون شرط ـ اگر اين باشد، من مى‏توانم اضافه كنم و دو تا حمد بياورم بعنوان جزئيت، اما اگر حمد بشرط لااخذ شده باشد ديگر نمى‏توانم اضافه كنم بلكه اگر اضافه كنم، شرط را كم مى‏كنم، براى اينكه بشرط لا بوده و اين را نياورده‏ام و بشرط شى‏ء آورده‏ام. آن وقت بحث اينجورى است كه اگر كم كند آيا نمازش باطل است يا نه؟ بحث قبلى مى‏شود. لذا اين را هم مرحوم آخوند در عنوان اضافه مى‏كنند، مى‏گويند بحث ما اينجاست كه اجزاء و شرائط بعنوان لابشرط اخذ شده باشد، يعنى اللّه‏اكبر بدون اينكه شرط، اين اخذ شده، اما اگر حمد بشرط لا اخذ شده باشد، بگويند حمد بشرطى كه قران نداشته باشد، مى‏گويد اگر كسى حمد دوم را آورد، اين اضافه نكرده، بلكه اين كم كرده است، براى اينكه يك جزء ما بشرط لابوده و اين بشرط لا را نياورده است. پس موضوع بحث آنجاست، كه بدست بياورم لابشرط اخذ شده يا بشرط لا اخذ شده است.[4] اين هم يك دقت فلسفى است كه مرحوم آخوند اينجا كرده است.

دو تا ايراد به مرحوم آخوند وارد است و آن اين است كه اگر لابشرط اخذ بشود، اين ده تا هم بياورد اضافه نكرده است. چرا مى‏گوييد اضافه كرد؟ اگر
لابشرط باشد يجتمع مع الف شرط، لذا دو تا حمد مى‏آورد اضافه هم نكرده
است. پس اگر بگويد بعنوان لابشرط بياور، اگر طولاً ببرم، مثل اينكه بگويد
انسان بياور، من زيد را كه بردم ديگر تكليف ساقط مى‏شود، بعدش بخواهم
عمرو ببرم، بكر را ببرم، به چه عنوان؟ اين خيلى زور مى‏برد كه بگوييم امتثال است. اما اينجا مراد من است كه اگر يك دفعه اين چند نفر را با هم ببرد، مسلم همه گفته‏اند امتثال كرده است و آن لابشرط ضرر به او نمى‏خورد.  

على كل حال اگر لابشرط باشد معنايش اين است كه يك حمد، دو تا حمد، سه تا حمد طورى نيست؛ صرف الوجود را مى‏خواهد، يك حمد باشد، يا دو تا حمد باشد و اين من زاده فى صلاته نيست. اين اولاً و ثانيا همان وقت هم كه بشرط لاباشد، اگر اضافه بكند هم كم كرده است و هم اضافه كرده، نمى‏شود بگوييد اضافه نكرده است. اينكه مرحوم آخوند مى‏گويند اضافه نكرده، اينطور نيست، بلكه اضافه شده، اگر بشرط لاباشد و بگويد زيد را مع عدم عمرو بياور، من زيد را با عمرو ببرم، اضافه كرده‏ام اما كم هم كرده‏ام، اما اينكه كم كرده‏ام، چون جزء من بشرط لا بوده، اما اضافه كرده‏ام، چون اضافه بر آن تكليف كه داشته‏ام، يكى ديگر هم آورده‏ام و نمى‏توانيم بگوييم در بشرط لا وقتى بشرط شى‏ء شد، اين كم شده است نه اضافه. به مرحوم آخوند مى‏گوييم هم كم شده و هم اضافه.

يك حرف هم مال مرحوم حضرت امام است، آن را هم انشاءاللّه‏ جلسه بعد نقل مى‏كنيم.

و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]-«المسألة الثانية فى زيادة الجزء عمدا». فرائد الاصول، ج 2، ص 108.

[2]-«الثالث: انه ظهر مما مرّ حال زيادة الجزء اذا شك...» كفاية الاصول، ص 418.

[3]-وسائل الشيعه، ج 5، ص 332، باب 19، از ابواب خلل، ح 2.

[4]-«الثالث: انه ظهر مما مرّ زيادة الجزء اذا شكّ فى اعتبار عدمها شرطا او شطرا فى الواجب مع عدم اعتباره فى جزئيته و الا لم يكن من زيادته بل من نقصانه». كفاية الاصول، ص 418.