عوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه
بعضى فرموده بودند اگرترجيحى در روايتين متعارضتين باشد، آن مترجح را بايد گرفت.
اگرمثلاً دو روايت يك طرف و يك روايت طرف ديگر ولو شهرت فتوايى در آن دو روايت
نيست، اما همان دو بودن يك ترجيحى است و بايد آن دو را گرفت و آن يك را رها كرد،
به قاعده اينكه ترجيح مرجوح بر راجح غلط است، قبيح است بلكه محال است. و ما بقى
مثل اينكه يكى صحيح است و يكى موثق، آن صحيح را بگير. يكى اوثق است و يكى وثيق، يا
يكى افقه است و يكى فقيه است و بالاخره هر راجيحى، حالا ترجيح به روايت برگردد، يا
ترجيحها به راوى برگردد.
مرحوم آخوند«رضوان
اللّه تعالى عليه» دراينجا يك حرف فرمودند به اينكه ثبت العرش ثم انقش، اينها كه
گفتى تو اول ترجيح درست كن و بعد بگو ترجيح مرجوح بر راجح غلط است؛ ممكن اين
ترجيحها اصلاً قبيح نباشد. اين يك حرف. كه بعد هم يك اشكال لفظى كردهاند به اينكه
اين ترجيح مرجوح بر راجح كه گفتيد محال است، اينطور نيست، حالا ممكن است قبيح
باشد، اما محال نيست. بعدش هم مرحوم آخوند رفتند و اصلاً زير بناء را زدند و
فرمودند اين مرجحاتى كه آمده همه حمل بر استحباب مىشود و ما اگردو تا روايت
متعارض داشتيم ولو ترجيح با يك كدام باشد، مىتوانيم مرجوح را بگيريم به اطلاقات تخيير.
بعد براى مطلب شان دو تا دليل آوردند. يك دليل اين بود كه فرمودند اين همه روايت
در باب تخيير و سكوت ازترجيح، به اندازهاى كه نمىشود دو تا روايت صددرصد مثل هم
باشد، دليل بر اين است كه اين مرجحاتى كه ذكر شده استحبابى است و وجوبى نيست. كه
ديروز گفتم مىخواهند بفرمايند اين اطلاقات آبى از تخصيص است. يك حرف هم در آخر
كار مىخواهند بفرمايند كه اختلاف در روايات به ما مىگويد اين ترجيحهايى كه ذكر شده استحبابى است نه وجوبى. اين خلاصه حرف
كفايه است.
اول اشكالى كه به
مرحوم آخوند داريم اين است كه مرحوم آخوند مىفرمايند مرحجات ممكن است مرجح نباشد.
آيا مرجح نباشد عقلاً يا شرعا؟ اگر شرعا بفرماييد، ممكن است كسى بگويد، اما عقلاً،
آن آقا اين را مىگويد كه من از مرجحات منصوصه تعدى مىكنم به مرجحات غير منصوصه و
اينكه مىگويد ترجيح مرجوح بر راجح غلط است، نمىگويد ترجيح تعبدى، اگرترجيح تعبدى
بود كه اين حرفها را لازم نداشت. اين آقا اين را مىگويد كه من تعدى مىكنم از
منصوص به غير منصوص. چرا؟ چون عقل مامى گويد ترجيح مرجوح بر راجح غلط است، اين
روايت ترجيح دارد، پس بايد اين را گرفت. درمقابل دوران امر بين تعيين و تخييرى كه
حضرت امام مىفرمودند، اين آقااينجور گفته است: مىبينيم يكى صحيح است و يكى موثق،
يا يك طرف دو روايت است و طرف ديگر يك روايت، يا مثلاً مىبينيم يك طرف قول بيشتر روى
او است، يك كدام كمتر، آيا اينها ترجيح نيست؟ عقل ما مىگويد اين را بگير، چون
اقرب الى الواقع است. حالا كه اينجورى است، اگر من اخذ كنم به آن دوروايت كه در يك
طرف است، اگر تخيير باشد درست است، اگر هم قبح ترجيح مرجوح بر راجح است، باز هم
درست است؛ همان دوران امر بين تعيين و تخيير است. اگر اين دو روايت كه درمقابلش يك
روايت داريم بگيرم، به قاعده ترجيح مرجوح بر راجح درست گرفتهام. اگر ترجيح راجح
بر مرجوح نباشد روى قاعده اذن فتخير درست گرفتهام حالا ترجيح مرجوح بر راجح كن،
عقلاء همه مىگويند چرا؟ مىگويند تو كه مخير بودى چرا مرجوح را گرفتى؟ مثلاً يكى صحيح
بود و يكى موثق چرا صحيح رانگرفتى؟ پس اگر مرجحات غير منصوصه را پذيرفتيد كه ترجيح
مرجوح بر راجح است، بايد بپذيريد به اينكه نظير دوران امر بين تعيين و تخيير است،
همان طور كه آنجا مىپذيريم اينجا هم بايد بپذيريم. اين حرف اول كه به مرحوم آخوند
مىگويم اينكه شما مرجحات غيرمنصوصه رامى گوييد كالحجر فى جنب الانسان، اين را
نمىشود پذيرفت و اين حرف كه ترجيح مرجوح بر راجح غلط است و بايد راجح را گرفت نه
مرجوح را درست است.
و اما آن حرف بعدى
ايشان كه مىفرمايند اين اطلاقات زياد است و آبى از تخصيص است، اين حرف يعنى چه؟
يعنى اگر ما چهار عام داشتيم و اين چهار عام به ما يك مطلب را بگويد، بعد از آن
مرتب تخصيص بخورد، حالا آيا اين عام مااباى از تخصيص دارد، جورى هم عام باشد كه
بتواند شصت تخصيص بخورد، اما شارع مقدس اول عام را بگويد؟
اصلاً الآن قاعده
بناى عقلاء همين است؛ همين بناى شورها چه در ايران و چه در غير ايران همين است.
مجلس شوراى اسلامى اول كليات را اثبات مىكند، اين كليات را اول مىگويند، بعد هم
تبصرهها را پشت سر هم مىگويند. حالا شارع مقدس سه چهارجا فرموده روايتين
معارضتين در او تخيير است، يك روايت ديگر آمد گفت در روايتين متعارضتين خذ
بمااشتهر بين اصحابك، بگوييم اين قابل تخصيص نيست. حالا ولو اين عام را ده جا گفته
باشند، چرا اباى از تخصيص داشته باشد؟ مىفرمايند نمىشود دو تاروايت مساوى صددرصد،
مىگوييم نشود مساوى صددرصد، اما آن اندازه كه بتواند به او تخصيص بخورد، چرا
نباشد؟ شما خودتان فرموديد خوب بود امام عليهالسلاميك قاعده كلى بگويد و آنجا كه
مرجح است مرجح و آنجا كه مرجح نيست تخيير. اين حرف خود مرحوم آخوند بود رد مرحوم
شيخ، پس كلى بطور كلى مىتوانست تخصيص بخورد حالا بطور جزئى تخصيص مىخورد، يعنى
در روايت مقبوله سه تا تخصيص مىخورد، در روايت ابن خديجه دو تا تخصيص مىخورد،
درروايت ابن جهم يك تخصيص مىخورد. شما كه كلى را مىگوييد جائز است، وقتى كلى او
جائز است، به مرور زمان تبصره خوردن او هم بايد جائز باشد. چرا مىگوييد نه؟ چرا
مىگوييد عام ما اباى ازتخصيص دارد؟ روايت ابن جهم كه خودتان نقل فرموديد، اول عام
را فرموده، كه گفته روايتان متعارضتان موسع عليك بايتهما شئت.
و در ضمن گفتار
مرحوم آخوند چيزى هست كه به مقام ايشان نمى خورد، مىگويند اين عام در مقام بيان
بوده و چون مىخواسته جواب سؤال بدهد، ديگر تخصيص بردار نيست. مىگوييم اگراين حرف
باشد، همه عمومات در وسائل الشيعه از كار مىافتد، براى اينكه همه اين روايات جواب
سؤال بوده، شخصى كه نيست؛ روايات ما ضربا للقانون است. اگر شخصى باشد، اصلاً قابل تخصيص
نيست، كه من قبلاً مىگفتم اين عام و خاص، اين مطلق و مقيد، اين توفيقات عرفى، همه
مربوط به تقنين است. در محاورات عرفيه كه عام و خاص نداريم، در سوال و جوابها
اگردر اين رساله عمليه اول يك عام باشد، آخر رساله خاص آن عام باشد، هيچ كسى حمل
عام بر خاص نمىكند و همه مىگويندتناقض است و اينكه مرحوم آخوند مىفرمايند روايت
ابن جهم چون جواب سؤال است، پس اصلاً تخصيص نمىخورد، مىگوييم معنايش اين است كه
همه روايات ما صدى نود، بلكه بالاتر همه سوال و جواب است، اما سؤال و جوابها ضربا
للقانون است. وقتى ضربا للقانون شد. همان عام و خاص است و همان بناى عقلاء است كه
اول عام بگويند، بعد تبصره بزنند. لذااين فرمايش مرحوم آخوند كه مىگويند عامها
اباى از تخصيص دارد، نمىدانم يعنى چه؟ چگونه عامها اباى ازتخصيص دارد و بطور جزم
هم نفرمودهاند، بلكه گفتهاند بعيدٌ. اين فرمايش اول مرحوم آخوند كه مىفرمايند
نمىشود تخصيص بخورد. ما مىبينيم بين اين عمومات و عامهاى ديگرهيچ تفاوتى نيست،
همانطور كه آن عامها تخصيص مىخورد، اين عامها هم تخصيص مىخورد.
يك حرف هم سابقا
زديم كه اين روايات تخيير كجا است؟ و اينكه مرحوم شيخ مىفرمايند باندازه تواتر
است. ما گشتيم و دو سه روايت بيشتر براى تخيير پيدا نكرديم و خود مرحوم آخوند در
كفايه هر چه اينطرف و آنطرف زدهاند، نشده، دو تا روايت ضعيف السند آوردهاند، يك
روايت صحيح السند هم آوردند كه مربوط به تخيير عقلى است و مربوط به تخيير تعبدى
نيست. فقط مرسله ابن جهم است كه خيلى خوب دلالت بر تخيير مىكند، آن هم مرسله عياشى
است. لذا اينكه مرحوم آخوند مىفرماينداطلاقات تخيير، ظاهرا دو سه روايت تخيير
بيشتر نداريم آن هم ضعيف السند است.
حرف ديگر به مرحوم
آخوند اين است كه اينكه مىفرماينداختلاف در روايات دليل بر استحباب است، اينجا هم
به مرحوم آخوند مىگوييم رواياتى كه ترجيح را بگويدمنحصر به مقبوله عمربن حنظله
است و خود شما هم قبول كرديد و در كفايه داريم مىفرمايند آن رواياتى كه بشود روى
او حساب كنيم ازنظر دلالت و سند مقبوله عمربن حنظله است و الا ما بقى روايات مربوط
به قاضى است و مربوط به بحث ما نيست. خود مرحوم آخوند
هم اينجا مىگويند مربوط به بحث ما نيست. لذا اينكه مىفرمايند اختلاف در روايات، نمىدانيم
اختلاف در روايات كجا است؟ ما يك روايت بيشتر نداريم و آن روايت مقبوله عمربن
حنظله است و ما با روايت مقبوله عمربن حنظله تخصيص و تقييد مىدهيم روايات تخيير
را. اين هم اين حرف مرحوم آخوند. لذا استحباب مرحوم آخوند هم ظاهرا هيچ وجهى ندارد
و كسى را هم من نديدهام جز مرحوم آخوند كه اين حرف را بگويد، ايشان نسبت به بعضى
مىدهند كه ما پيدا
نكرديم. مرحوم شيخ كه
اصلاً متعرض نشدهاند. لذااين حمل بر استحباب هم ظاهرا هيچ وجه ندارد. فردا بحث را
خلاصه بندى مىكنيم.
وصلى اللّه على
محمد و آل محمد.
- همان كتاب، صص 506 و 507.
- «ان اجمع خبر
للمزايا المنصوصة فى الاخبار هو المقبولة و المرفوعة». همان كتاب، ص 504.
- «... لوجب حملها عليه او على ما لا
ينافيها من الحمل على الاستحباب - كما فعله بعض الاصحاب -».همان كتاب، ص 505.
- ظاهرا مراد
مرحوم آخوند، مرحوم سيد صدر است. رجوع شود به شرح وافيه خطى ص 173.