اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
فرمودهاند: مجتهد
يعنى آن كه جائز است استنباط بكند و استنباطات او براى خودش و ديگران حجت باشد -
شرائطى دارد. من اينجا ده شرط دارم:
شرط اول اينكه
ملكه داشته باشد و قبلاً گفتيم صرف استنباطات ولو مطابقت پيدا كند با بعضى از
بزرگان حجت نيست، براى اينكه چاه بايد خود آب داشته باشد نه اينكه آب در او
بريزند. و در اين گونه مطالب هر چه اسلام گفته است عن ملكة گفته است. مثل عدالت را
فقهاء معنا مىكنند: ملكة يقتدر بها على الواجبات كلها و اجتناب المحرمات كلها، چه
قاضى باشد و چه مرجع باشد. معمولاً در كارهاى اجتماعى اين رامى خواهند و اين را از
شرائط واقعى هم حساب مىكنند الا ما اخرجه الدليل، مثل باب جماعت كه مىگويند اين شرط
ذكرى است نه واقعى و اگر عادل نباشد مىتواند خود را در معرض جماعت قرار بدهد.
معمولاً اين
چيزهايى كه اسلام از حالات شخص شرط كرده است، مثل اينكه بايد عادل باشد، بايد مجتهد
باشد، بايد انس با روايات داشته باشد، اينها مىگويند بايد ملكه باشد. از جمله
اينكه بايد ملكه اجتهاد داشته باشد به اينكه هرمسئلهاى را به او بدهند بتواند
استنباط بكند، يا معتنابه كه در باب تجزى صحبت كرديم.
شرط دوم: اينكه
مجتهد بايد انس به كلمات عرب داشته باشد كه اسم او را مىگذاريم ادبيت. انصافا
ادبيت چيز خوبى است، كه كسى خوب بتواند عبارت را بخواند. مرتبه پايين ادبيت اين
است كه هر دو روايتى را به او بدهند بتواند معنا كند، هر آيهاى را به او بدهند
بتواند معنا كند، انس به كلام عرب داشته باشد، چون كه مدرك ما قرآن و كلمات اهل
بيت عليهمالسلاماست. وقتى مدرك ما قرآن و كلمات اهل بيت باشد، كه عربى است و چون
عربى است ما هم بايد آشنايى كامل به عربيت داشته باشيم ولو آشنايى كامل به ادبيت
نداشته باشيم. بعضى از بزرگان عبارت را غلط مىخوانند اما وقتى مىخواهند معنا
كند، فاعل و مفعول و جار و مجرور را بجاى خود معنا مىكنند و مرادمان از عربيت اين
نيست كه كتابهاى موجود روشنفكرى را بفهمد، بلكه مرادمان اين است كه اين روايات اهل
بيت را آشنا داشته باشد، براى اينكه بتواند به راحتى از روايت بگذرد و احتياج
نداشته باشد كه از اين و آن بپرسد.
اين شرط هم انصافا
شرط خوبى است و همين است كه مرحوم آخوند دركفايه آورده است و نمىخواهيم مجتهد
ادبيت باشد ولو اينكه اگراديب باشد خوب است. بعضىها از نور روايات پى مىبرند كه
اين كلام معصوم است يا نه، براى اينكه در زيارت جامعه مىخوانيم كلامكم نور. مىگويند
علامه مجلسى و مرحوم مامقانى و امثال اينها اينجور حالاتى را داشتهاند. حالا
اينها نه كه اينجور انس با روايات باشد، اما على كل حال انس به ادبيت و مأنوس بودن
به كلام ادبيت، اين شرط دوم است كه حتما بايد باشد.
شرط سوم انس به
محاورات عرفيه است و اين خيلى مهم است و اگردر فهم عرفى انس به تفاهمات عرفى
نداشته باشد مسلم فتاواى خلاف قاعده خيلى مىگويد. آدمى مثلاً فلسفه او بيايد در
فقه او، يا عرفان او بيايد در فقه او، بخواهد فقه او رنگ فلسفه و عرفان پيدا كند،
مسلم اين فقه او حجت نيست. بايد فقه او رنگ فقه داشته باشد، رنگ فقه يعنى رنگ قرآن
و روايات اهل بيت عليهمالسلام. بايد ببيند مردم چه از فقه مىفهمند. البته اين
مردم و عرف يعنى ذهن مجتهد خالى از اصطلاحات باشد و اين يك جربزه است و خيلى كسى
را مىخواهد كه وقتى وارد فقه مىشود در حاليكه فيلسوف است، وقتى وارد در فقه
مىشود مثل اينكه اصلاً فلسفه وارد نيست؛وقتى وارد در فلسفه مىشود مثل اينكه
اصلاً فقاهت وارد نيست. خالى شدن ذهن از اصطلاحات و هميشه درنظر داشته باشد
اصطلاحات همان علم را، و اين خيلى مهم است و حضرت امام در حالى كه تخصص داشت
درعرفان و تخصص داشت در فلسفه، يكى از شاهكارهاى او اين بود كه وقتى وارد در فقه
مىشدند گويا فيلسوف نبودند، گويا عارف نبودند و اين را هم از استادشان مرحوم حاج
شيخ داشتند. على كل حال اين شرط سوم، شرط مهمى است و هر كس فهم عرفى او بيشتر
باشد، اين اعلمتر است؛ هر كس فهم عرفى او بهتر باشد، اين از نظر استنباط عالىتر
است.
شرط چهارم: انس به
كتاب و سنت است. كه اين بايد روايت فهم باشد. يك معناى او اين است كه مىرسد به
آنجا كه نور روايت را مىبيند. آنكه منظور نيست، چون مختص به او حدى من الناس است.
يك قدرى پايينتر، ازمضمون روايت پى ببرد به سند روايت، كه حضرت امام مىفرمودند
زيارت جامعه اگر هم سند نداشته باشد،انسان از مضمون زيارت پى مىبرد به صحت سند؛
كه شيخ انصارى«رضوان اللّه تعالى عليه» فرمودهاند من احتياج به رجال ندارم، از
مضمون روايت پى مىبرم كه اين روايت سند دارد يا نه، صدر تقية يا نه، اين هم منظور
ما نيست. اما اين رفتن در روايات و انس به روايات اهل بيت عليهمالسلام، انس به
كتاب وسائل، يك چيز فوق العاده لازمى است. و ما ديدهايم بعضيها انس به وسائل، انس
به كتابها پيدا مىكنند و اين انس به كتابها بر مىگردد به اينكه يك آدم متتبعى
مىشود اما يك آدم مستنبط نمىشود. بايد انس به وسائل داشته باشد. انسان درحالى كه
بايد خوب جواهر را زيرو رو كند، اما براى اينكه ببيند اينها چه فرمودهاند، خودش
بايد برود در روايات اهل بيت و چيز بيرون بياوردو اين انس به وسائل مىخواهد.
پس چهارم انس به
قرآن و روايات اهل بيت عليهمالسلام است. چنانچه انس به كلمات قوم - كه بعد
دربارهاش صحبت مىكنم - هم لازم است. يك كسى همهاش روايت بگويد، مىشود اخبارى
منش، همهاش جواهر، مىشود يك آدم متتبع، اما آنكه مىخواهيم انس به روايات اهل
بيت و قرآن و انس به كلمات قوم است.بقيه ان شاء الله براي بعد.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.