عنوان: ادله جواز تقليد / روايات
شرح:

اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

رواياتى كه در باب تقليد وارد شده است بحد تواتر است. مرحوم آخوند مى‏فرمايند تواتر اجمالى است. من خيال مى‏كنم اگر كسى روايات در باب 8 و در باب 9 از ابواب صفات قاضى جلد 18 وسائل را مطالعه كند مى‏بيند كه تواتر معنوى است. بالاخره روايات زياد است. مرحوم آخوند مى‏فرمايند روايات به اندازه‏اى است كه قطع پيدا مى‏كنيم به صدور بعضى. [1]به اين مى‏گويند تواتر اجمالى، كه اين از اختصاصات مرحوم آخوند«رضوان اللّه‏ تعالى عليه» كه ايشان اين تواتر اجمالى را درست كرده‏اند، كه اگر ده تا روايت داشته باشيم، از اين ده تا روايت علم قطعى و علم اجمالى پيدا مى‏كنيم كه يكى ازاينها از امام  عليه‏السلام صادر شده است. به اين مى‏گويند تواتر اجمالى. ولى عرض كردم كه بيش از 20، 30 روايت است و معناى تواتر معنوى اين است كه باندازه‏اى روايت هست كه بمضمون و محتواى قطع پيدا مى‏شود. مرحوم صاحب معالم مثال مى‏زنند به شجاعت آقا اميرالمؤمنين  عليه‏السلام، كه تواريخ همه مجهول و ضعيف است، اما تواريخ به اندازه‏اى زياد است كه بمضمون تاريخ، يعنى شجاعت آقا قطع پيدا مى‏شود.[2]تواتر اجمالى كه مرحوم آخوند درست كرده‏اند، قطع به محتوى نيست، بلكه قطع به صدور يكى از روايات پيدا مى‏كنيم.

نمى‏دانم اين تواتر اجمالى درست است يا نه؟ اگر ده تا ضعيف روى هم بگذاريم آيا قطع پيدا مى‏شود كه يكى از ضعيف‏ها از امام عليه‏السلام صادر شده است؟ اين خيلى بعيد است. مثلاً ده تا روايت از ابى هريره و از عايشه و از كعب الاحبار و اينها در صحيح بخارى است، آيا مى‏شود بگوييم كه ما قطع پيدا مى‏كنيم كه يكى از اينها از امام عليه‏السلام صادر شده است؟ على الظاهر بعيد است.

يك اشكال مهم‏تر كه اينجا به مرحوم آخوند است اين است كه اين روايتها خيلى از آنها صحيح السند است، وقتى صحيح السند شد، همان روايات صحيح السند دلالت دارد، ديگر قطع اجمالى نمى‏خواهيم. مثلاً اگرما ده تا روايت داشتيم كه دو تا صحيح السند بود، ديگر نوبت به تواتر اجمالى نمى‏رسد. ما نحن فيه گفتم روايات باب 8 و باب 9 را مطالعه كنيد، روايات صحيح السند و ظاهر الدلاله در او خيلى هست و سابقا هم خوانده‏ايم روايات را. امااينجا مرحوم آخوند مى‏گويند يكى. «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة اللّه‏».[3] اين روايت را سابقا درباره‏اش صحبت كرديم، كه اين روايت را گفتيم گرچه برادر كلينى نقل كرده است، كه توثيق نشده است، اما خود كلينى كه روايت را نقل مى‏كند، معنايش توثيق برادرش است، آن هم در اسرار؛ يك سرى از اسرار را برادرش نقل كند و كلينى در كافى بياورد، نمى‏شود گفت ضعيف السند است. خيلى بعيد است. يكى روايت هم مال ابان بن تغلب است كه سابقا خوانديم و سند او عالى است كه امام باقر عليه‏السلامبه ابان فرمودند دوست دارم بنشينى توى مسجد و براى مردم فتوى بگويى.[4] سابقا رواياتى كه بيش از ده روايت بود خوانديم كه مى‏فرمود: «من افتى بغير علم فليتبوء مقعده من النار»[5]؛ هر كسى فتواى به غير علم بدهد جاى او در جهنم است. مفهوم اينها هم مى‏گويد هر كسى فتواى به علم بدهد جاى او بهشت است. اين روايتها صحيح السند است. فقط در روايتهايى كه مرحوم آخوند نقل مى‏كنند بطور اشاره، يك روايت است كه اين روايت را صاحب عروه و مرحوم شيخ انصارى بطور مرسل نقل مى‏كنند، در وسائل هم آمده، اما ضعيف السند است. «فامّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه».[6] بسيارى از بزرگان، نظير محقق ثانى در جامع المقاصد، نظير شيخ انصارى دراجتهاد وتقليد و درمكاسب و نظير مرحوم صاحب عروه در عروه، روايت را معتبر دانسته‏اند و تمسك كرده‏اند به روايت.

على كل حال تا اين اندازه كه مى‏شود گفت اين است كه روايات به اندازه تواتر معنوى داريم بر اينكه تقليد از فقهاء جايز است. فقط حرفى كه هست، آنكه در جلسه قبل مى‏گفتم و آن اينكه يك امر ضرورى است، عقل ما نظير اينكه درك مى‏كند كه اجتماع ضدين محال است، درك مى‏كند كه جاهل بايد مراجعه كند به عالم در هر فنى. وقتى چنين باشد، مى‏گفتم اگر اجماع هست - كه هست - تاييد است دلالت ندارد، روايات را بگويند دلالت دارد، هيچ كدام وجهى ندارد، ارشاد به حكم عقل. عقل ما مى‏گويد اگر كسى در فنى مراجعه به نا اهل كرد، اين قبيح است. امام صادق عليه‏السلام هم مى‏فرمايند فليتبوأ مقعده من النار». لذا روايت‏ها دلالت او خيلى خوب است، اما ارشادى بيش نيست، يعنى عقل ما مى‏گويد بايد مراجعه كنيد به فقيه دراحكام، چون عقل مى‏گويد، اگرهم روايت مى‏گويد ارشاد است، نظير «اطيعوا اللّه‏ و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم»[7] است. وقتى ارشاد به حكم عقل شد، خود ديگر مستقلاً يك دليل براى ما نيست، بلكه مى‏شود تاييد.

پس اينكه مرحوم آخوند پافشارى مى‏كنند كه اجماع را رد كنند، سيره را رد كنند، آيات شريفه را بگويند. اگر سيره هست - كه هست – تأييد است. اگر قرآن هست - كه هست، مثل آيه نفر و آيه ذكر، كه در جلسه قبل گفتيم دلالت او خيلى خوب است - يك تأييد است. اگر هم روايت هست، تأييد است، بلكه همه‏اش دلالت دارد، اما بدرد ما نمى‏خورد. روايات هم بر فرض تمام باشد - كه تمام است از نظر سند و دلالت - اما بخواهيم تمسك به او بكنيم، نمى‏توانيم تمسك كنيم چون ارشاد است. وقتى ارشاد شد، مستقل نيست، تابع حكم عقل است. دليل ما همان عقل است و ائمه طاهرين عليهم‏السلام همان عقل و ضرورت را تاييد فرموده‏اند. تا اينجا مطلب صاف است.

سه تا دليل آورده شده و گفته‏اند تقليد جايز نيست، كه مرحوم آخوند و بسيارى ازبزرگان، نظير مرحوم حكيم و آقاى خوئى و مرحوم آقاى كمپانى گفته‏اند اين رواياتى كه داريم، تخصيص مى‏دهد آن دليل را ببينيم مى‏شود تخصيص بدهد يا نه. ان‏شاءاللّه‏ فردا.

وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



[1]- «و هذه الاخبار على اختلاف مضامينها و تعدّد اسانيدها لا يبعد دعوى القطع بصدور بعضها». كفاية الاصول، ص 541.

[2]- «فائدة: قد تتكثّر الاخبار فى الوقايع و تختلف... و ذلك كوقايع اميرالمؤمنين فى حروبه من قتله فى غزاة بدر كذا و فعله فى احد كذا، الى غير ذلك ؛ فانه يدل بالاتزام على شجاعته و قد تواتر ذلك منه، و ان كان لا يبلغ شى‏ءٍ من تلك الجزئيات درجة القطع». معالم الدين، ص 341.

[3]- وسائل الشيعه، ج 18، ص 101، باب 11 از ابواب صفات قاضى، ح 9.

[4]- وسائل الشيعه، ج 20، ص 116.

[5]- وسائل الشيعه، ج 18، ص 16، باب 4 از ابواب صفات قاضى، ح 33 و...

[6]- وسائل الشيعه، ج 18، ص 95، باب 10 از ابواب صفات قاضى، ح 20.

[7]- سوره نساء، آيه 59.