اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه
الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
تنبيه سوم درقاعده لاضرر اين است كه تقديم
اين قاعده بر قواعد اوليه به چه دليل؟ يعنى اگر بخواهد قاعده لاضرر كار بكند بايد
مقدم باشد بر همه قواعد اوليه، يعنى مثلاً «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم»
مىگويد كسى كه وضوء براى او ضرر دارد بايد وضوء بگير. حالا اگر قاعده لاضرر
بخواهد بگويد وضوء نگير، بايد تخصيص بدهد «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا» را. يا در
معامله غشى، اوفوا بالعقود مىگويد معامله صحيح است. اگر شما با قاعده لاضرر
مىخواهيد بگوييد معامله باطل است، بايد بگوييم افوا بالعقود تخصيص خورده است و
امثال اينها. كه ما قاعده لاضرر را آورديم درهمه احكام من الطهارة الى الديات،
بايد اين قاعده لاضرر تمام احكام اوليه راتخصيص بزند. حالا به چه دليل اين قاعده
مقدم است بر ادله اوليه؟
اگر بخواهيم بگوييم تقدم او بواسطه تخصيص
است، بين دو قاعده عامين من وجه است، يعنى هميشه بين قاعده لاضرر و احكام اوليه
عامين من وجه است، تعارض است نه عام و خاص مطلق. مثلاً بين «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا»
و بين قاعده لاضرر دو تا ماده افتراق وجود دارد و يك ماده اجتماع؛ اذا قمتم الى
الصلوة مىگيرد آن كسى راكه وضوء براى او ضرر نداشته باشد، قاعده لاضرر مىآيد
آنجا كه وضوء نباشد مثل معاملات و غسل و يك ماده اجتماع پيدا مىكند، آن كسى كه
وضوء براى او ضرر دارد، او مىگويد وضوء بگير، آن مىگويد وضوء نگير. لذا تخصيص هم
نمىشود. همه جا بين قواعد و احكام اوليه و قاعده لاضرر عامين من وجه است و تعارض
است و نمىشود بگوييم تخصيص.
مرحوم شيخ «رضوان اللّه تعالى عليه»
مىفرمايند حكومت است. اگر يادتان باشد حكومت را معنا كرديم به نظارت دليل بر
دليل، به اين معنا كه اگر دليل اولى نباشد، دليل دوم يك لغويت عرفى لازم دارد.
وقتى دو تا دليل را بگذاريم پهلوى هم، مىبينيم آن حاكم نظارت دارد بر محكوم؛ به
قول طلبهها چشمك مىزند دليل حاكم بر محكوم. به اين مىگوييم نظارت. مربوط به
احكام هم است، نتيجه التخصيص مىشود. سابقا مىگفتم دليلى كه حاكم است، نتيجة التخصيص
است، لذا اگرحكومت گفتيم مراعات سنجى باينكه بينشان عامين من وجه است يا بينشان
عام و خاص مطلق است، اينها در كار نيست، مىگوييم حاكم مقدم بر محكوم است عرفا على
كل حال مرحوم شيخ فرمودند حكومت.
به شيخ بزرگوار ايراد كردهاند ـ من جمله
مرحوم آخوند كه حكومت را نپذيرفتهاند ـ گفتهاند مثلاً «اذا قمتم الى الصلوة
فاغسلوا» با «لاضرر و لا ضرار» اينها چه ربطى به هم داردو چرا اين مقدم بر آن
باشد؟ در حكومت دليل بايد نظارت بر دليل داشته باشد؛ مثال مشهور او اينكه مىگوييد
اكرم العلماء، يك دليل مىآيد زيد جاهل را مىگويد زيدٌ عالمٌ. به اين مىگوييم نظارت
كه مىآيد توسعه در موضوع مىدهد. يا اينكه مىگويد اكرم العلماء، دليل ديگر مىآيد
مىگويد سلام كردن هم اكرام است. اين توسعه در حكم است. وقتى دو تا دليل را پهلوى
هم بگذاريم، مىبينيم آن دليل دوم، دليل اول را تضييق مىكند يا توسعه مىدهد.
مثلاً مىگويد «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم»، دليل ديگر مىآيد
مىگويد «الطواف فى البيت صلوةٌ». اين نظر دارد به آن «اذا قمتم الى الصلوة»، يعنى
احكام صلوة درطواف هم هست. اينها را مىگويند حكومت اما لاضرر و اذا قمتم الى
الصلوة هيچ كدام نظر به هم ندارد و اگر يكى نباشد در هيچ كدام لغويت لازم نمىآيد؛
حالا فرض كنيد اذا قمتم نبود، در لاضرر لغويت لازم نمىآيد.
لذا به مرحوم شيخ ايراد كردهاند، من جمله
مرحوم آخوند و نپذيرفتهاند مرحوم آخوند در كفايه و همچنين در حاشيه بر رسائل كه
حاشيه بر رسائل مرحوم آخوند انصافا خوب حاشيهاى است. لذا حكومت را نپذيرفتهاند.
ولى ظاهرا اين ايراد مرحوم آخوند به مرحوم
شيخ وارد نيست، چرا كه در وقت پياده كردن بايد ببينيم نظارت دارد يا نه، ولى اينها
خيال كردهاند در هنگام جعل دليل بايد نظارت باشد. آن وقت مىخواهد نظارت باشد يا
نظارت نباشد، دروقت پياده كردن بايد ببينيم «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا» با
«لاضرر و لا ضرار» در كسى كه اگر وضوء بگيرد چشمهاى او درد مىگيرد، چشمهاى او كور
مىشود آيانظارت هست يا نه. وقتى ببينيم، لاضرر به اين مىگويند وضوء نگير، اذا
قمتم الى الصلوة فاغسلوا را مىگويد تخصيص بده و در اين صورت اگر اذا قمتم الى
الصلوة نبود لازم مىآيد لغويت در لاضرر، يعنى در هنگام پياده كردن لازم مىآيد
لغويت در لاضرر.
اگر بپذيرد عرض من را ايراد به مرحوم شيخ
وارد نيست و به شاگردان مرحوم شيخ هم كه گفتهاند حكومت نه، ما مىگوييم حكومت هست
و قاعده در باب حكومت هم كه مرحوم شيخ اين حكومت را درست كرده است و گفته است حكومت
نظارت دليل بر دليل است، بحيثى كه اگر آن محكوم نباشد حاكم لغو باشد و عرف وقتى
نگاه به دو تا دليل بكند ببيند كه يكى از دليلها نظارت دارد بر دليل ديگر. اذا
قمتم الى الصلوة فاغسلوا را مىسنجيم با لاضرر و لا ضرار در پياده كردن روى وضوى
ضررى، هم نظارت هست عرفا، هم اگر دليل اولى نباشد لغويت درجعل است. بينى و بين
اللّه حرف مرحوم شيخ بزرگوار حرف خوبى است و آن اين است كه همه ادله ثانويه، نه
فقط قاعده لاضرر، همه قواعد ثانويه مثل لاضرر، لا حرج و قاعده فراغ، قاعده تجاوز،
قاعده يد و امثال اينها حكومت دارد بر ادله اوليه و حكومت او هم همان حكومت
اصطلاحى است؛ نظارت دليل على دليل آخر است. نظارت دروقتى پيدا مىشود كه سنجش بيايد.
وقتى سنجش آمد معنايش پياده كردن است، سنجيدن اين دليل با آن دليل است. مىبينيم
احدهما آمده تخصيص بدهد ديگرى را، احدهما آمده توسعه بدهد دليل ديگرى را، مىبينيم
اينجورى است، مىگوييم حاكم است.
يك حرف ديگر ازمرحوم آخوند است كه مىفرمايند
توفيق عرفى است و اين توفيق عرفى به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام
مىفرمودند يك هميانه ملا قطب است، كه هميانى داشته كه همه چيز در اين بوده است،
از خوردنيها و پوشيدنيها. ايشان مىفرمودند اين حرف مرحوم آخوند يعنى همان هميانه
ملا قطب. كه خود ايشان معنا مىكنند، العرف وَفَق جمع بين دو تا دليل را. آن وقت
اين توفيق عرفى گاهى تخصيص است، گاهى تخصص است، گاهى ورود است، گاهى حكومت است و
گاهى هيچ كدام اما عرف وفق باينكه جمع بين دليلين بكند. مرحوم آخوند اينجا همين را
مىگويند كه تخصيص نيست، چون بين آنهاعامين من وجه است، حكومت هم كه نيست، چون
نظارت دليل بر دليل نيست، ورود هم كه نيست كه بخواهد موضوع را از بين ببرد، تخصص
هم كه نيست، اما بازعرف اين دليل را مقدم مىاندازد بر ديگرى، چرا؟ ديگر علت ندارد.
اين حرف خوبى است اما با اصول و با علم
نمىسازد، يك نحوه تعبد مىشود كه تعبد عرفى باشد و خيلى بعيد است كه انسان بتواند
اينجورى بپذيرد كه عرف اينطور كرده، توهم بكن. معمولاً در امارات و اصول تعبديه
عرفيه يك دليل هست، مثلاً اماره را مقدم مىاندازد اماره را حجت مىداند، براى
خاطر اين كه ظن نوعى را حجت مىداند، براى اينكه اگر اماره نباشد، لازم مىآيد اختلال
نظام. قاعده يد را حجت مىدانند براى اينكه مظنه آور است. حتى ماكه اصول تعبديه در
ميان عقلاء قائليم، حجت مىدانند بخاطر تسهيل امر؛ رفع ما لا يعملون معنايش همين
است، رفع عن امتى يعنى تسهيلاً للامر. حالا اينجا بگوييم نه تخصص است نه تخصيص، نه
حكومت است و نه ورود اما مقدم است عرفا؛ العرف وفق باينكه يك كدام مقدم است، اما
نمىدانم چرا مقدم است. به اين مىگوييم توفيق عرفى اگركسى بخواهد با عنوان كردن
توفيق عرفى از اشكال فرار بكند خوب است، اما با بحث ان قلت قلت كردن طلبگى جور
نمىآيد. از ابتكارهاى مرحوم آخوند توفيق عرفى است. در رسائل گاهى حكومت را به معناى
تقدم دليل بر دليل مىگويند و وجه او را نمىگويند، شايد از آنجا گرفته باشند. اين
هم توفيق عرفى.
ما مىگفتيم لغويت در جعل، يعنى اگر قاعده
لاضرر مقدم باشد بر احكام اوليه جمع بين دو تا دليل شده، مىگويد وضوى ضرر را
نگير، وضوى غير ضررى را بگير. او مىگويد اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا و اين
مىگويد لاضرر و لا ضرار، جمع بين دو تا دليل مىكنيم و مىگوييم وضوء آنجا كه ضرر
نداشته باشد. اما اگر آمديد به عكس كرديد، ادله اوليه را مقدم انداختيد بر ادله
ثانويه، يعنى مىگوييد هر كجا اذا قمتم الى الصلوة هست لاضرر نيست و اين معنايش لغويت
در جعل است، يعنى لاضرر و لا ضرار را هيچ جا نمىتوانيد پياده كنيد، يا لا حرج را
هيچ جا نمىشود پياده كرد. اگر هم بخواهيد بگوييد تعارض معناى تعارض، اين است كه
هر دو برود كنار. اين هم وامصيبتاه مىشود، يعنى همه ادله اوليه و ادله ثانويه
تعارضا و تساقطا و شما در فقه تان هيچ
نداشته باشيد بغير اصول عمليه، اينها را كه نمىشود گفت. وقتى نشد گفت، اين باقى
مىماند: براى اينكه لغويت درجعل پيدا نشود بگوييد ادله ثانويه مقدم است بر ادله اوليه.
هم ادله اوليه كار مىكند همه جا و هم ادله ثانويه كار مىكند همه جا، هركجا قاعده
لاضرر هست، ادله اوليه كار نمىكند، هر كجا لاضرر نيست، ادله اوليه كار مىكند.
ظاهرا حرف خوبى است كه بگوييم ادله اوليه آنجا كه ادله ثانويه هست كار نمىكند،
يعنى بنحو اقتضاء است نه بنحو عليت تامه. اگر لاضرر نبود، اذا قمتم الى الصلوة همه
جا مىآمد اما لاضرر كه مىآيد، مىفهميم ادله اوليه بنحو مقتضى بوده است نه بنحو
عليت تامه، يعنى اذا قمتم الى الصلوة بنحو اقتضا گفته شده، يعنى لولا المانع.
ولى انصافا بهتر از اين، حرف مرحوم شيخ
انصارى است، براى اينكه حكومت مرحوم شيخ را اينجور كه من تفسير كردم، مراد شيخ
بزرگوار هم هست، خيلى حرف خوبى است. وقتى انسان دو تا دليل را با هم بسنجد يعنى در
مقام پياده كردن باشد، لاضرر را بخواهد بسنجد با اذا قمتم الى الصلوة، يعنى در مقام
پياده كردن او باشد يعنى در وضوى ضررى ولو بينشان عامين من وجه است، اما در پياده
كردن مىگوييم اذا قمتم الى الصلوة برود كنار و لاضرركار بكند. چرا؟ براى اينكه
لاضرر نظارت دارد بر اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا، نظارت عرفى، بحيث كه اگر اذا
قمتم الى الصلوة نباشد لاضرر لغو است. در مقام پياده كردن، هم لغويت است، هم نظارت
عرفى. حرف مرحوم شيخ خيلى خوب است.
على كل حال احكام ثانويه مقدم بر احكام اوليه
است، يا حكومت مرحوم شيخ انصارى است، يا توفيق عرفى مرحوم آخوند است، يا لغويت در
جعلى كه من عرض كردم. على كل حال ادله ثانويه مقدم است بر ادله اوليه. لذا همه احكام
ثانويه مقدم است بر احكام اوليه، پس قاعده لاضرر مقدم است بر ادله اوليه و هيچ
اشكالى در او نيست. تنبيه سوم تمام شد.
تنبيه چهارم اين است كه اگر تعارض واقع شد
بين ادله اوليه و ادله ثانويه بفرماييد ادله ثانويه مقدم است. اما اگر تعارض شد
بين احكام ثانويه، اين را چه كنيم؟ اين دو قسم است: يكى در شخص است، يك قسمت در
اشخاص مختلف. در شخص واحد، مثل اينكه غسل كردن براى او ضرر دارد، اما غسل نكردن هم
براى او حرج دارد يا وضوء گرفتن براى او ضرر دارد، اما وضوء نگرفتن هم براى او حرج
دارد، زياد هم اتفاق مىافتد، مثل اينكه يك شخصيتى است درميان اجتماع، حالا اين
وضوء گرفتن برايش ضرر دارد، اما بخواهد وضوء نگيرد و تيمم كند و در ميان مردم
بايستد به نماز، اين هم شخصيتى اجتماعى او اجازه نمىدهد. حالا وضوء بگيرد يا نه؟
روايتى داريم كه امام صادق عليهالسلام با مريدانشان به مكه مىرفتند و سخت مريض
بودند و ايشان فرمودند من را ببريد غسل كنم. بالاخره گفتند آقا براى شما ضرر دارد.
فرمودند بايد غسل كنم و در وسط راه مدينه مكه ايشان غسل كردند. من بالاخره خيال مىكنم ازهمين راهها بوده
است، يعنى يك حرج بوده، يك ضررى بوده، اين دو تابا هم سنجيده شده، امام صادق
عليهالسلامحرج رامقدم بر ضرر انداختند.
لذا اينجا چه بايد گفت؟ كه اگر دو تا دليل
ثانوى با هم تعارض كرد در شخص واحد چه بتيد گفت؟ چنانچه مهمتر از اين، اينكه اين
را با شخص ديگر بسنجيم، مثلاً مىخواهد طبقه دوّم خانهاش را بسازد. اگر نسازد،
براى او ضرر دارد، اگر بسازد آفتاب همسايه را مىگيرد. حالا آفتاب را هم كه نگيرد،
حرج براى همسايه درست مىكند. ضرر براى خودش دارد اگر نسازد، ضرر براى همسايه دارد
اگر بسازد، يا حرج براى خودش، ضرر براى همسايه، ضرر براى خودش حرج براى همسايه.
ان شاءاللّه جلسه بعد يعنى بعد از دهه صفر
راجع به اين تنبيه صحبت مىكنيم.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد.
- «هذه و لو
نقل بحكومة دليله على دليله، لعدم ثبوت نظره الى مدلوله، كما قيل». آخوند محمد كاظم
خراسانى، كفاية الاصول مؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ چهارم، 1418 هـ. ق ص 434. و
«حكومتها يتوقّف على ان يكون بصدد التعرض لبيان حال ادلة الاحكام المورثة للضرر
باطلاقها او عمومها... و الا بان يكون لمجرد بيان ما هو الواقع من نفى الضرر، فلا
حكومة لما، بل حالها كسائر ادلة الاحكام». آخوند محمد كاظم خراسانى، درر الفوائد
فى الحاشية على الفرائد (مؤسسه چاپ و نشر، وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى،
تهران، 1410 هـ. ق) ص 283.
- «و من هنا لا بلاحظ النسبة بين ادلة
الاحكام، و تقدّم ادلة على ادلتها، مع انّها عموم من وجه، حيث انّه يوفّق بينهما
عرفا بانّ الثابت للعناوين الاولية اقتضائى يمنع عنه فعلاً ما عرض عليها من عنوان
الضرر بادلته». كفاية الاصول، پيشين، ص 433.
- «... فقلت لهم: احملونى فاغسلونى،
فقالوا انّا نختف عليك، فقلت لهم: ليس بدّ، فحملونى و وضعونى على خشاب ثمّ صبّوا
علىّ الماء فغسلونى». محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، 20 جلد چاپ ششم،
چاپخانه اسلاميه تهران، 1403 هـ. ق ج 2، ص 987، باب 17 از ابواب تيمم، ح 3.